به گزارش «سدید»؛ انقلاب اسلامی از سرچشمه خرداد خونین ۱۳۴۲ سرمنشأ یافت. با این همه آنچه در آن دوره به وقوع پیوست، مسبوق به پیشینهای بود که در میان آنها پیشینه اندیشه مبارزاتی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، از اهمیتی فراوان برخوردار است. مقالی که در پی میآید، درصدد است تا با استناد به قدیمیترین و معتبرترین اسناد، تصویری از اندیشه و رویکرد سلسله جنبان انقلاب اسلامی در جنبش ۱۵ خرداد ارائه دهد. مستندات این تحقیق، در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
از جور رضا شاه کجا داد کنیم؟
بر حسب اسناد و شواهد، امام خمینی از دیرباز برای مبارزه با رژیم پهلوی، دارای اندیشهای روشن و مدلل بوده است. او چگونگی نیل ر ضاخان به سلطنت را معلول عناصری، چون ایجاد اختناق، فریبکاری و مهمتر از همه، حمایت دولت انگلستان میدانست و از این روی، بر این باور بود که حکومت قزاق از آغاز، فاقد مشروعیت بوده و تخت نشینی فرزندش نیز چنین حکمی دارد. به همین دلیل میتوان حکم داد که اندیشه براندازی سلسله پهلوی، از آغاز در ذهن امام وجود داشته، هرچند ابراز آن به شرایط زمانی وابسته بوده است. ندا عظیمی زواره، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است: «نمیتوان در باب دوران سلطنت رضاخان (۱۳۲۰ ـ ۱۳۰۴) مطالعهای انجام داد، اما به استبداد فردی وی و نحوه کسب قدرت او نپرداخت. رضا خان در حالی به قدرت رسید که اساس شکلگیری حکومتش با چالشهای مشروعیت همراه بود. او اگرچه ابتدا سعی کرد با برخی ظاهرسازیها قدری مقبولیت خصوصاً بین طبقات مذهبی به دست آورد، اما با گذشت زمان و مشخص شدن اهداف وی در حکومتداری و همچنین نقش بیواسطه انگلیس در روی کار آمدنش زمزمههای مشروعیت نداشتن او بیش از پیش رونق گرفت. با اینحال سرکوب سخت مخالفان باعث میشد تا در دوران سلطنت وی، کمتر ندای مخالفتی به گوش برسد، اما همزمان با برافتادن وی، اندک اندک نقد مشروعیت او نیز شروع شد. از انتقادات امام خمینی در دوره سلطنت رضاشاه نسبت به حکومت وی، تنها یک دوبیتی باقی است، اشعاری که از سلطه سنگین وی بر ابعاد مختلف جامعه حکایت دارد:
از جور رضاشاه کجا داد کنیم؟ / زین دیو، بر که ناله بنیاد کنیم؟
آن دم که نفس بود، ره ناله ببست/ اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم
امام خمینی پس از عزل رضاشاه و کمرنگ شدن این جو خفقان، با صراحت بیشتری به انتقاد از عملکرد او و میراث سیاسیاش پرداخت. در نخستین اعلامیه سیاسی امام که در سال ۱۳۲۳ و با آیه «قُلْ انَّما اعِظُکم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلهِ مَثنى وَ فُرادى» منتشر شد، امام به نقد شرایط دوران او پرداخته و با اتخاذ رویه عرفانی خود، تمامی بلایا و فجایع دوران رضاشاه از جمله: شهوتپرستی، میزنشینی، بر باد رفتن منابع و منافع ملی، تعرض به اموال و نفوس و اعراض مسلمانان، از دست دادن کرسیهای علم و دانش، گسترش فحشا، معطل شدن موقوفات مدارس و محافل دینی، کشف حجاب، رویههای خلاف دین و قانون، انتشار روزنامهها و مجلات غیراخلاقی، دینزدایی و روحانیتستیزی را ناشی از نفسپرستی و شهوتپرستی «رضا خان خشکمغز و شهوتپرست و بیسواد» میداند. علاوه بر انتشار بیانیههایی اینچنین، امام با انتشار کتاب «کشفالاسرار» به نقد علمیتر رویه دینستیز دوران پهلوی اول میپردازد. این کتاب که در واقع نقدی بر کتاب «اسرار هزار ساله» علیاکبر حکمیزاده بود، پاسخی مستند به شبهات سیزدهگانه نویسنده بود. امام خمینی ابتدای کشفالاسرار، به صورت ویژه به نقد عملکرد رضاخان در برخورد با روحانیت پرداخته و او را عامل «اختناق ایران و دین» میداند. البته رویه علمی امام در تألیف کشفالاسرار، پیرو کلاسهایی بود که پیشتر و در زمان استقرار رضاشاه از سوی ایشان پیگیری میشد. کلاسهای اخلاقی امام تا قبل از سال ۱۳۲۰ (سقوط رضاشاه و اشغال ایران توسط متفقین)، با رویکردی اخلاقی و با هدفی انقلابی برگزار میشد. به هر حال با تدقیق در گفتار و اندیشه امام خمینی (خصوصاً در صحیفه امام)، معلوم میشود که محور انتقادات ایشان به رضاخان، در چند مورد کلی قابل بررسی است: فساد و فحشای دوران وی، مبارزه با روحانیت و دینستیزی، دفاع از دگراندیشان ضد دین، باستانگرایی، حذف مصلحان و آزاداندیشان، برخورد با عشایر و یکجانشین کردن آنان، تاراج اموال عمومی ملت، مبارزه با علم و دانشگاه و تحریف جریان علمی کشور، سازماندهی ارتش غیر کارآمد، وابستگی به خارج و خصوصاً انگلستان و نهایتاً مشروعیت سیاسی نداشتن وی و سلسله پهلوی. نخستین موردی که از دیدگاه امام خمینی، سلطنت رضاخان را با اشکال و اخلال مواجه میسازد، چگونگی رأی آوری او از سوی مجلس پنجم است. امام معتقد بود مجلسی که رأی به سقوط خاندان قاجار و برآمدن رضاخان داده بود، اساساً مجلسی فرمایشی بود که نمایندگانش با ارعاب و تطمیع، به آن راه یافته بودند و لذا اصلاً نماینده واقعی مردم ایران محسوب نمیشدند. در واقع انتخابات این مجلس، در فرآیندی کاملاً غیر دموکراتیک انجام شده بود و غالباً نمایندگان در مدح رضاشاه و سلطنت وی، نطقهای پرشوری ایراد میکردند. علاوه بر ایراد به مجلس پنجم، امام خمینی مجلس مؤسسان را که رضاخان در آن به عنوان رضاشاه قسم یاد کرد نیز مجلسی فرمایشی و تشکیلشده بر اساس زور سرنیزه میداند. اما دومین عاملی که به عقیده امام موجبات زوال مشروعیت رضاشاه را فراهم آورد، وابستگی وی به اجانب و خصوصاً استعمار انگلیس بود. امام بر این باور بود که اتکای بیحد و حصر رضاشاه بر بریتانیا باعث شده بود تا او عملاً کارگزار دولت انگلیس باشد و نه شاه ایران و مروج احکام اسلام. در واقع قلدریهای رضاخان همراه با سالوس و تزویر نهادینهشده در وجودش، در کنار حمایتهای خارجی از وی، سبب شد تا وی به قدرت دست یابد بنابراین بدون وجود این مؤلفهها امکان برقراری حکومت رضاشاهی میسر نبود. امام به این نکته توجه میدهد که رضاشاه نمیتوانست به لحاظ قانونی به کرسی سلطنت دست یابد، الاّ زمانی که از سوی انگلستان مورد حمایت همهجانبه قرار گرفت.»
توسعه تدریجی اهداف مبارزاتی رهبر انقلاب
همانگونه که در بخش پیشین اشارت رفت، دیدگاه شرعی و فتوای امام خمینی در باب حکومت اسلامی، مبتنی بر ولایت فقیه و نفی سایر حکومتهای استبداد و استعمار زده، به عنوان طاغوت بود. با این همه ایشان در طول مبارزات خویش این هدف را به صورت گام به گام طرح و دنبال کرد و این از زمان سنجی و موقعیتشناسی آن بزرگوار بود. به واقع هر چه ماهیت وابسته و اصلاح ناپذیر رژیم گذشته تبلور بیشتری یافت، اهداف مطروحه از سوی رهبر انقلاب اسلامی نیز توسعه پیدا میکرد. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این موضوع چنین آورده است: «مخالفت با حکومت محمدرضا پهلوی از همان زمان تأسیس پهلوی دوم، در قالب افراد و گروههای مختلف سیاسی آغاز شد، اما بدون شک در میان این افراد و گروهها، مبارزات سیاسی امام خمینی، از عمق و قدرت تأثیربخشی بالاتری برخوردار بود. برخلاف برخی تصورات که آغاز مبارزات امام خمینی را دهه ۱۳۴۰ و تحولات آن میداند، واقعیت آن است که فعالیتهای اعتراضی ایشان از دهه ۱۳۲۰ آغاز گردید، هرچند شکل مبارزات امام در این دهه، متفاوت از مبارزاتش در دهه ۱۳۴۰ و بعد از آن بود. با این حال امام خمینی اهداف و فلسفه خاصی از مبارزات خویش داشت و در نهایت مبارزاتشان در هر حیطه، با نتیجه خاصی همراه میشد. رهبری یکی از ارکان مهم هر انقلاب است که مردم بر پایه قبول نظریاتش به او معتقد میشوند و دعوتش را به خاطر منطقی که در اصالت پیام و حقیقت اندیشهاش مییابند، میپذیرند. از این رو میتوان گفت مبارزات و فعالیتهای رهبران، با اهداف خاصی شکل میگیرد. بر این اساس مبارزات سیاسی امام خمینی نیز از همان آغاز، با اهداف مشترک و در عین حال روشهای متفاوتی همراه بود. چنانکه تجارب سیاسی ایشان از مـبارزات گـذشته، پس از شهریور ١٣٢٠ش، ابـتدا بـا نـوشتن کـتاب کشفالاسرار علیه سیاستهای ضد دینی و ضد فـرهنگی رضاشاه بروز کرد و به عبارتی، فلسفه مبارزات ایشان در این دوره، بر محوریت سیاستهای داخلی رضاشاه در حوزه مسائل دینی متمرکز بود. تلاش امام خمینی در این دوره، بیشتر معطوف به زدودن آثار و نتایج سیاستهای ضد دینی و ضداسلامی رضاشاه بود که با انتقال قدرت به فرزندش همچنان ادامه داشت. در این دوره گرچه موضوع حکومت نیز مورد توجه امام قرار داشت، اما به دلایلی ارجحیت او مسائل دینی و فرهنگی بود. با این همه این مبارزات در دهه ۱۳۴۰، ماهیت و روش متفاوتی پیدا کرد. مبارزه امام خمینی در دهه ۱۳۴۰، در مخالفت جدی ایشان با قانون کاپیتولاسیون آغاز شد، البته پیش از آن نیز امام با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به مخالفت پرداخته بود، اما قانون کاپیتولاسیون از نظر امام، عاملی مهم در وابستگی کشور به بیگانگان بود. ازاینرو پس از طرح قانون کاپیتولاسیون توسط حسنعلی منصور در مجلس، امام خمینی مجدداً به عنوان رهبر بلامنازع مردم ایران، ایـن قـانون را مـغایر بـا استقلال کشور اعـلام کـرد. در واقع میتوان گفت فلسفه اصلی مبارزات امام خمینی در این دوره، سیاستهای حکومت در موضوع سلطه بیگانگان بود. به عبارتی با شروع قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، هدف اولیه امام سرنگونی رژیم نبود، یا دستکم چنین خواستی احساس نمیشد. در اعلامیهها نیز هدف یادشده به چشم نمیخورد. سخن ایشان این بود که این لایحه یا مصوبه، خلاف شرع است، خلاف اسلام است. هدف لغو تصویب نامه بود. درواقع مبارزه با استعمار و وابستگی به بیگانگان، یکی از محورهای اصلی مبارزات امام خمینی و مردم را تشکیل میداد. ازاینرو محوریت سخنرانی ایشان در روز ۴ آبان - که بعد از تصویب کاپیتولاسیون شکل گرفت- نیز بر مسائلی، چون سلطه بیگانگان و موضوع استعمار تأکید داشت. سخنانی چون: «هدف، مستقل نمودن کشور و قطع ایادی و سلطه خارجی و داخلی متکی به خارج و نیز قطع سلطه سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی است» یا «من از خداوند تعالی، استقلال کشور و آزادی ملت را خواستار و کوتاهی دست اجانب و ستمکاران را امیدوارم» نمونههایی روشن در تأیید این موضوع است. با این حال هدف مبارزه با سلطه بیگانگان، بهتدریج جای خود را به مبارزه با ماهیت وجودی حکومت پهلوی میدهد و زین پس فلسفه مبارزات سیاسی امام خمینی، نه موضوع سیاستهای داخلی، بلکه تمامیت سیاسی حکومت بود.»
نقطه آغاز مبارزه، با محوریت مشروعیت نداشتن پهلویها
شاید بتوان ادعا کرد که محرم سال ۱۳۴۲ و سخنرانی امام خمینی در عصر عاشورای آن سال در مدرسه فیضیه قم نقطه آغازی بر مشروعیتزدایی از رژیم شاه به شمار میرفت. در آن سخنرانی، اما م پهلوی دوم را با القابی مورد خطاب قرار داد که نمیتواند خطاب به یک حاکم مشروع و ذی حق به کار رود. به واقع از آن سخنرانی به بعد، نهضت اسلامی ایران، طریقی نوین در پیش گرفت و به راهی رفت که به بهمن ماه ۱۳۵۷ انجامید. سیدمرتضی حافظی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ماجرا را از این قرار تحلیل میکند: «در میان جریانهای گوناگون سیاسی در ایران، در دهه ۱۳۴۰ ش، گفتمان اسلامی به دلیل تبعیت کامل از امام خمینی، از انسجام و هماهنگی بیشتری نسبت به سایر گروهها برخوردار بود و به همین دلیل، در مواجهه با بحرانها و در جریان مبارزه علیه گفتمان حاکم، دچار آسیبپذیری کمتری شد. با رحلت آیتالله بروجردی، امام خمینی با توجه به شرایط موجود در کشور که مطابق با آن راه نفوذ بیگانگان، روزبهروز بازتر میشد، در واکنش به سیاستها و اقدامات رژیم پهلوی، به اعلام مواضع خود پرداخت. از نوروز سال ۱۳۴۲، با تشدید مخالفت گروههای مختلف علیه رژیم پهلوی، طوفانی در کشور آغاز شد، اما نقطه اوج این طوفان را باید خردادماه و نطق پرحرارت امام خمینی دانست که در آن شاه را «بیچاره»، «بدبخت»، «غافل» و «آلت دست» امریکا و همسو با اسرائیل معرفی و او را تهدید کرد که اگر به اقدامات ضد اسلامی و همسویی خود با بیگانگان پایان ندهد، مردم او را از کشور بیرون خواهند کرد! امام خمینی در این دوره بر این اعتقاد بود که رژیم پهلوی با سلب نفوذ روحانیت از جامعه، قصد دارد مشروعیت علما را کاهش دهد. امام خمینی در این مرحله از اندیشه خود، دو خواسته داشت که بازگشت به قانون اساسی مشروطه و تطبیق قوانین جاری با قوانین الهی را شامل میشد. ایشان تأکید داشتند اجرای تنها یک ماده از قانون مشروطه، مبنی بر اینکه هر قانونی که برخلاف قانون شرع باشد، قانونیت ندارد میتواند زمینهساز همآوایی جامعه در راستای تغییر وضع موجود شود و تشکیلات «اسفبار» به «تشکیلات نوین خردمندانه» تبدیل گردد. درواقع عمده هدف امام خمینی در این مرحله، رفع مشروعیت از نظام سلطنتی پهلوی بود و نقطهای که محمدرضا پهلوی را به آرامش میرساند تا آزادی امام را با عنصر کنترل و تبلیغات صورت دهد، عدم تأکید ایشان بر حکومت فقیهان بود. در نطق تاریخی عاشورای سال ۱۳۴۲، امام خمینی اگرچه سخنی از حکومت فقیهان نگفت، اما ایشان تأکید داشتند که با اجرای قانون اسلام، «مدینه فاضله» در ایران شکل خواهد گرفت. در این نطق تاریخی، امام خمینی برای نخستینبار، به شکل علنی مشروعیت رژیم را زیر سؤال برد و بدین ترتیب، زمینه برای آشکار شدن مخالفت ایشان و گروههای مخالف اقدامات رژیم پهلوی فراهم شد. سالها بعد نیز امام خمینی در مصاحبه با روزنامه لوموند، اگرچه کمال مطلوب را ایجاد حکومت اسلامی دانست، اما خواسته اولیه را سرنگونی رژیم پهلوی عنوان کرد. درنتیجه اعلام حمایت آشکار امام خمینی از روحانیت و بیان مظلومیت آنها در برابر رژیم پهلوی که آنها را مرتجع نامیده بود، حمایت علما از امام خمینی آشکار شد و همبستگی میان علما، بهمعنای آن بود که رژیم پهلوی با مخالفان مُحِقی روبهرو بود که به چیزی کمتر از حذف رژیم رضایت نمیدادند. درحقیقت در بحبوبه مبارزات انقلابی امام بود که گروهی از روحانیون که میتوان آنها را روحانیون انقلابی نامید، با رهبری امام خمینی بر سیاست ایران مسلط شدند.»
تثبیت مرجعیت امام، با شهادت علمای وقت
بیتردید امام خمینی با گام نهادن در مسیر مشروعیتزدایی از رژیم پهلوی و براندازی آن به مسیری خطیر گام نهاد. با این همه با اقدام به موقع مراجع وقت در تأیید مرجعیت ایشان، تا حدودی از این خطرات کاسته شد. رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این تأییدیه را به شرح ذیل روایت و ارزیابی کرده است: «مخالفتهای امام خمینی با رژیم پهلوی در ابتدای دهه ۱۳۴۰، علنی و آشکار شد. مبارزه امام با حکومت پهلوی میتوانست بهعنوان قیام علیه امنیت ملی تعبیر شود و رژیم شاه برای رهایی از ایستادگیهای مخالف جدی خود در بین روحانیت، به مجازات سنگینی مانند اعدام روی آورد. چرایی ناتوانی رژیم شاه در عملی ساختن مجازاتی از این دست را باید در رخداد پیش از مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون جستوجو کرد. پس از قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، خبر دستگیری امام تلفنی به مقامات برجسته روحانی، ملی و سیاسی پایتخت رسید و خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد! این رویداد از همان صبحگاه ۱۵ خرداد، تمام مجامع و مقامات روحانی، از مراجع تقلید قم تا مشهد و تهران و عراق را سخت تکان داد و غرق تحیر و تعجب نمود! اسدالله علم (رئیس دولت وقت) در روز ۱۷ خرداد ۱۳۴۲، در نطق رادیویی خود اعلام کرد: دستگیرشدگان در دست ما گرفتار هستند، دادگاه صحرایی تشکیل میدهیم و آنها را محاکمه میکنیم! این موضوع، موجب نگرانی شدید مراجع حوزههای علمیه و ملت شد. یکی از راههای عملی، هجرت مراجع به تهران و اقدام جدی برای رهایی رهبر نهضت اسلامی و سایر علمای زندانی بود؛ بنابراین مراجع از قم، مشهد و سراسر ایران به تهران آمدند و سه ماه در تهران اقامت کردند. مهاجرت تاریخی و بهموقع مراجع تقلید و مجتهدین، هنگامی بسیار کارساز شد که آنها طی اعلامیههایی، امام خمینی را مجتهد جامعالشرایط و مرجع تقلید معرفی کردند. این معرفی به این دلیل اهمیت اساسی دارد که طبق قانون، مرجع تقلید مصون از تعرض و محاکمه و هرگونه آزاری بود. اقدام مهم معرفی امام بهعنوان مرجع تقلید، این بود که دولت علم از بیم عکسالعمل روحانیت و افکار عمومی مردم - که پشت سر آنان قرار داشت- نتوانست آیات عظام را محاکمه کند؛ بنابراین اولین عاملی که محمدرضا پهلوی را مقابل مبارزات امام ناتوان میساخت، اعلام مرجعیت ایشان و سپس حمایت گسترده روحانیت از امام بود. در میان مراجع وقت، امام خمینی حامیانی ثابت قدم داشت. به عنوان مثال، آیتالله میرزا هاشم آملی به شدت مهر امام خمینی را بر دل داشت. او با اینکه خود مرجع تقلید بود، گفته بود: فرزندان من، همه مقلد امام خمینی هستند! وی میکوشید در حرکتهای سیاسی نیز همسو با امام قدم بردارد. همراهی و همدلی میرزا هاشم با امام خمینی، بهگونهای بود که وقتی آیتالله سیدصادق روحانی با ایشان گفتگو میکرد، میرزا از امام خمینی با عنوان «رفیق ما» یاد مینمود. آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی، از نخستین افرادی بود که به حمایت از قیام و حرکت امام خمینی پرداخت. در نخستین روزهای شکلگیری نهضت بود که آیتالله مرعشی به بیت امام وارد شد و روبهروی ایشان نشست و از قیام و حرکت امام تعریف و تمجید کرد و به عربی گفت: «عزت الاسلام والمسلمین»، به این معنا که شما به اسلام و مسلمین عزت بخشیدید. با توجه به آنچه گفته شد، تأکید روحانیت بر مرجعیت امام خمینی و همچنین حمایتهای فراوانی که جامعه روحانیت از امام داشت، مانع از آن میشد که رژیم پهلوی در ۴ آبان ۱۳۴۳ و در واکنش به مخالفتهای امام خمینی با لایحه کاپیتولاسیون، به مجازات سنگین روی آورد، چراکه دست انداختن رژیم به چنین مجازاتی علیه امام میتوانست منجر به گسست کامل روحانیت از حکومت شود...».
انتهای پیام/