به گزارش «سدید»؛ این شبها سریال «صبح آخرین روز» به کارگردانی حسین تبریزی از شبکه دو روی آنتن میرود. سریالی که به زندگی دکتر مجید شهریاری دانشمند هستهای از زمان تولد تا شهادتشان میپردازد. صبح آخرین روز با اینکه در تعداد قسمتهای کمی تهیه و تولید شده است، اما در همین زمان کوتاه توانسته حق مطلب را درباره زندگی این شهید بزرگوار ادا کند.
در کنار بازیگران بومی و غیر بومی که در این سریال نقش آفرینی میکنند و در کنار انتخاب بازیگران خوب، میتوان گفت از هر بازیگر بهترین بازی اش گرفته شده و در این سریال گنجانده شده است.
یکی از این شخصیتها شخصیت «حاج مهدی قانع» است که در سریال از نزدیکترین دوستان دکتر شهریاری است. با اینکه او تلفیقی از چند شخصیتی است که در زمان حیات شهید در کنارش بودند، اما به نوبه خود شخصیتی تاثیرگذار و موثری در پیشبرد قصه زندگی دکتر شهریاری است.
«مهدی صبایی» که سالها است در کارهای مختلفی به ایفای نقش پرداخته است در نقش حاج مهدی قانع این بار یکی از متفاوتترین تجربه هایش را رقم زده است. با صبایی درباره جزئیات این نقش و منحصر به فرد بودنش با اینکه ما به ازای واقعی هم نداشته است گفتگو کردیم.
** شما در این سالها نقشهای بسیاری در ژانرهای مختلف بازی کردید، اما به طور قطع نقش «حاج مهدی قانع» یکی از خاصترین نقشهای کارنامه کاری تان به شمار میرود. از آنجایی که این شخصیت تلفیقی از چند دوست شهید شهریاری بوده است قطعا ما به ازای حقیقی نداشته که شما بخواهید با او در ارتباط باشید و یا برای بهتر درآوردن آن کمکی به شما کند.آن زمان که فیلم نامه را خواندم و در سریال بازی کردم نمیدانستم که این شخصیت به عنوان فرد واحدی ما به ازای بیرونی ندارد.
** یعنی در پروسه تحقیقات فیلم نامه از دوستان سوال نکردید؟
چرا پرسیدم، اما به طور دقیق نمیدانستم. من اواسط تصویربرداری به بازیگران سریال اضافه شدم و به محض خواندن فیلم نامه به گروه اضافه شدم و مقابل دوربین رفتم. قبلا با آقای تبریزی همکاری کرده بودم و سبک کاریشان را هم میشناختم. وقتی سریال را کلید زده بودند ابتدا زمان گذشته را تصویربرداری کردند و بعد زمان حال.
** قبل از اینکه بازی تان شروع شود بازیگر نقش مهدی در نوجوانی و کودکی را دیده بودید؟نه ندیده بودم و آنها سکانس هایشان را بازی کرده بودند و تمام شده بود. خوبی اش این بود که اختلاف سنی از نوجوانی مهدی تا سنی که من بازی میکردم زیاد بود و همین میتوانست تغییراتی که در او میدیدیم را جبران کند. البته از نظر رفتاری این دو سه شخصیت خیلی شبیه به هم بودند.
یادم هست مهدی نوجوان موهای فری داشت و لازم بود که موهای من نیز در بخش زمان حال فر باشد تا راکوردها حفظ شود. فقط این را میدانم که مجید به همراه دو دوستش از کودکی با هم رفت و آمد داشتند و دوست بودند و اینکه چقدر اینهایی که میبینیم دستخوش نمایش شده است را نمیدانم.
** یعنی خودتان هم درباره این شخصیت تحقیق نکردید؟نه از آنجایی که خیلی فوری فیلم نامه را خواندم و دو روز بعدش مقابل دوربین رفتم و حتی سر صحنه در دانشگاه قرارداد بستم، فرصت نشد که بتوانم تحقیقی داشته باشم و به تحقیقهای مفصلی که گروه تحقیق و نگارش انجام داده بودند اعتماد کردم. از طرفی حسین تبریزی این افراد را خیلی خوب میشناسد و راهنماییهای او خیلی کمکم کرد و خودم حواسم به حفظ راکوردهایم بود و سعی کردم از خط بیرون نزنم و اگر گاهی هم این اتفاق در حال رخ دادن بود آقای تبریزی حواسش بود و راهنمایی ام میکرد.
** به هر حال شخصیت آقای قانع در اطراف همه ما زیاد است.بله آدمهایی شبیه به حاج مهدی قانع را در زندگیم زیاد دیدم. در فیلم روز سوم چند شخصیت این مدلی دیدم و خیلی دوستشان داشتم. وقتی فیلم نامه را خواندم دیدم چقدر دوستش دارم حتی بچههای پشت صحنه بارها به من این را گفتند که چقدر این شخصیت دوست داشتنی است و کاوه خداشناس نیز این را به من گفت.
به طور معمول آدمهایی مثل آقای قانع اغلب در سایه قرار میگیرند و خیلی در اجتماع نیستند. حتی او خیلی هم حرف نمیزند، اما وقتی حرفی هم میزند حرفهای درست و به جایی میزند. با اینکه چشم هایش را تخلیه کردند و حتی یک پایش هم مصنوعی است، اما ابهت خاصی دارد و اجازه نمیدهد دستش را بگیرند و نمیخواهد به کسی متکی باشد.
** حتما این نقش سختیهایی هم برای شما داشته است. درباره این سختیها برایمان بگویید.من از اول نمیدانستم که قرار است چشمهای مهدی قانع تخلیه شود و دوست داشتم بازیای با چشمان باز داشته باشم و دوست داشتم نقش نابینایی را با چشمان باز بازی کنم. اما قبل از اینکه چشم هایش تخلیه شود چند سکانس قبلتر را هم میبینیم که چشم دارد. وقتی چشم تخلیه میشود باید بسته باشد و حتی از زیر عینک نباید برجستگی داشته باشد و وقتی آقای تبریزی با حرکتهای دوربین از پشت سر من میآمد گاهی اگر چشم هایم را باز میکردم معلوم میشد یا حتی اگر پلک میزدم معلوم میشد. به همین خاطر در آوردن این سکانسها برایم خیلی سخت بود مخصوصا در روزهای ابتدایی که نابینا شده بود. شما فکر کنید چشمهای یک بازیگر را از او بگیرید انگار همه چیزش را از او گرفته اید اینطوری نه حرکت دوربین را متوجه میشوید نه بازی بازیگر مقابل را میبینید و اگر اغراق نکنم یکی از سختترین بازیهایی بود که در زندگیم انجام دادم آنهم به خاطر نا بینا بودن او.
** اولین سکانسی که جلوی دوربین رفتید کدام سکانس بود؟اتفاقا با سکانس سختی هم کارم را شروع کردم و یادم است خیلی اذیت شدم. سکانسی بود که مهدی بعد از ملاقات با پیکر مجید خانواده اش میخواستند انگشتر مهدی را به او پس دهند.
** به طور معمول نقشها با بازیگرها تفاوتها و شباهتهایی دارند و یک بازیگر برای نزدیک شدن به نقشی که دارد میتواند راههای مختلفی را تجربه کند. شما چقدر از این شخصیت دور بودید؟من آدم نسبتا شلوغی هستم و در پشت صحنه همه من را میشناسند، اما اینجا همه این شلوغیها را از خودم گرفته بودم و سر صحنه هم با هیچکس حرف نمیزدم و بچهها برایشان سوال بود و میپرسیدند چرا ناراحتی؟ و میگفتم ناراحت نیستم بازی کردن این شخصیت برایم سخت است و دارم روی این شخصیت کار میکنم که حتی روی حرکتهای بدنش دقیق شوم. یادم هست در یکی از سکانسها میخواستم صورت میرطاهر مظلومی را پیدا کنم و واقعا برایم سخت بود.
** با توجه به اینکه روزهای پایانی پخش سریال است، چقدر از بازخوردهای مردم راضی بودید؟ و در حالت کلی بازخوردها به چه صورت بوده است؟مردمی که من را میبینند خیلی از این سریال تعریف میکنند و میگویند چقدر مهدی قانع آدم خوبی است بدون اینکه حرفی از سمت و جایگاهش بیاورد و با اینکه یک پا هم ندارد میرود در میدان مین و مین خنثی میکند و نمیتواند زندگی ساکتی داشته باشد. او بیشتر نگران مجید است و مجید مثل بچه اش برایش مهم است و دعوایش میکند و وقتی خبر لیست ترور منافقین را به مجید نشان میدهد از او میخواهد از خودش مراقبت کند.
** شهید شهریاری یکی از شهدای به نام هستهای است. شما قبل از اینکه در این سریال بازی کنید شهید شهریاری را تا این اندازه میشناختید؟نه تا این اندازه نمیشناختم، اما میدانستم آدم بزرگی است. چند سال پیش یک کار دیگری برای انرژی اتمی بازی کرده بودم به نام آینههای نشکن به کارگردانی جواد اردکانی. آنجا نقش پلیسی را بازی میکردم که خیلی چالش برانگیز هم بود. برای بازی همین کار با آدمهای این سبکی که در انرژی اتمی کار میکردند زیاد صحبت میکردم و درباره سختیهای کارشان برایم میگفتند. خدا رحمت کند دکتر شهریاری را که کارهای بزرگی برای کشور انجام داده بود و به مدارج بالای عملی رسیده بود و به نوبه خودش یک دانشمند بود. از طرفی من از این خیلی ناراحتم که ترور کردن دانشمندان واقعا ناجوانمردانه است و به هیچ موضوعی هم ربطی ندارد.
** چند ماه درگیر ضبط این سریال بودید؟سه ماه کار کردم، اما خب به صورت پراکنده.
** بهترین سکانسی که در این سریال داشتید کدام سکانس بود؟سکانسی که مهدی در سردخانه پیکر مجید را میبیند و با او حرف میزند. بازی کردن این سکانس برایم خیلی سخت بود و یادم میآید بعد از آن به دلیل قرار گرفتن در آن فضا سردرد بدی هم گرفتم.
** به طور معمول در سریالهایی که برای زندگی شهدا ساخته میشود روح خاصی حاکم است و برخیها بر این باورند که این روح شهید بزرگوار است که بر کلیت کار حاکم بوده و وجهه خاصی به کار میدهد. شما در این سریال هم چنین موضوعی را حس میکردید؟بله من واقعا یک جاهایی این موضوع را حس میکردم. من فیلم و سریالهای دفاع مقدسی زیادی بازی کردم و واقعا اینها را حس میکردم. برای مثال در فیلم روز سوم شخصیتی که بازی میکردم ما به ازای واقعی داشت و همان موقع بازی کردن حس میکردم که خودشان به من کمک میکنند. چند سال پیش در سریال دولت مخفی نقش یکی از اسیرهای ایرانی در زندان عراق را بازی میکردم که حتی بلد نبود نماز بخواند و یک جورهایی مجید سوزوکی بود. با اسیرها که صحبت میکردم میگفتند از این قبیل آدمها آن زمان بودند، اما دل و جراتی داشتند که شاید کسی نداشت.
** حسین تبریزی علاوه بر کارگردانی در این سریال تدوین کار را هم بر عهده داشته است و همین باعث شده تدوین کار به کلیت ساختار قصه کمک دوچندانی کند و قسمتهای گذشته را با تدوینی درست به حال وصل کند.بله همین طور است. سریال صبح آخرین روز با سکانس شهادت دکتر شهریاری آغاز شد و بعد به گذشته برگشت و این در کلیت سریال خیلی خوب درآمده بود. البته ناگفته نماند فکر نمیکردم در قسمت اول اینطوری شروع کند. شاید مخاطبان در همان قسمت اول گفتند وقتی شهادت شهید را نشان دادند دیگر در ادامه چه میخواهند نشان ما بدهند، اما در ادامه دیدند که چقدر زندگی شهید شهریاری برایشان جذابیت داشت. افرادی مثل شهید شهریاری و مهدی قانع شایسته تقدیر بیشتر از اینها هستند و مردم باید خیلی بیشتر آنها را بشناسند و دوستشان داشته باشند.
** حتی در قهرمان سازی که در این سریال صورت گرفته است مردم شخصیتها را به خوبی پذیرفتند و با آنها ارتباط خوبی برقرار کردند.بله دقیقا همین طور است. نشان دادن آدمهایی که هیچ ادعایی در زندگی شان ندارند و تا این اندازه هم برای کشورشان مهم هستند ستودنی هستند.
** برسیم به روزگار جوانی. شما ۲۲ سال پیش در سریال روزگار جوانی بازی کردید و الان فصل دوم این سریال در حال ساخت است. فکر میکنید ادامه یک سریال موفقی که در دهه ۷۰ پخش شده است آنهم بعد از ۲۲ سال چقدر میتواند خاطرات خوبی را از فصل اول آن در ذهن مردم تداعی کند و موفق باشد؟به آقای توسلی کارگردان سریال هم گفتم که این کار ریسک بزرگی است. این سریال یکی از سریالهای پرمخاطب بعد از انقلاب بوده است و هنوز هم مردم دوستش دارند. خیلی جالب است هنوز که هنوز است هر کار جدیدی هم بازی کنم مردم من را با نام شهریار روزگار جوانی میشناسند و در خیابان صدایم میکنند. امیدوارم که ادامه این سریال بعد از اینهمه سال موفق باشد و برای گروه تولید و بازیگرانشان آرزوی موفقیت میکنم.
انتهای پیام/