به گزارش «سدید»؛ لطفا بروید کنار تا بخوری نشوید! خدایناکرده در این دود و دم و مه هپروتی، کسی سرنگی به شما نزند، شرمنده شویم! البته ازآنجاکه پای سینما در میان است، میتوان از نگرانیها کم کرد و چندان هم ماجرا و توصیههای ما را جدی نگرفت، چون خوشبختانه اینجا همهچیز سروشکلی نمایشی دارد و با نمونههای ساختگی سرنگ، تزریق و مواد مخدر مختلف سنتی و صنعتی و جماعت چُرتی سروکار داریم که حاصل هنر و زحمات گروه طراحی صحنه و چهرهپردازی و چهبسا جلوههای ویژه میدانی یا رایانهای است. هرقدر دنیای مواد مخدر و اعتیاد تلخ و سیاه و خانمانسوز و ویرانگر است، برگردان نمایشی و سینمایی آن به چالش دلچسبی میماند و گروههای فیلمسازی همه سعی خود را میکنند از این هشدار، سربلند بیرون بیایند و فیلمی دقیق، درست و اثرگذار بسازند. بهجز بحث فیلمنامه، کارگردانی، فضاسازی و باقی شاخههای فنی فیلم که در خدمت القا و باورپذیری قصه مرتبط با اعتیاد قرار دارند، اصلیترین و خطیرترین بخش ماجرا مربوط به بازیگری میشود، چون این بازیگر نقش معتاد است که در ویترین و در خط مقدم فیلم و قصه قرار میگیرد و میتواند تلاشهای یک گروه را به ثمر بنشاند یا به باد دهد. مخاطبان معمولا به هیچ بخش دیگری از فیلم و عوامل آن کاری ندارند و با دیدن اوست که درباره اثر قضاوت میکنند. اگر بازیگر به پشتوانه عوامل و عناصر مختلف، توانست همان تصویر موردنظر مخاطب از معتاد را ارائه کند، هم خودش و هم فیلم را در دل و ذهن تماشاگران حک میکند و موفقیت و محبوبیت اثر را رقم میزند. بهدلیل شیوع اعتیاد در جامعه و مواجهه مدام مردم با انواع اعتیاد و طیف مختلفی از معتادان، کار سینما و بازیگران همیشه دراینارتباط سخت است و آنها هرگز نمیتوانند و نباید بدون تحقیق و پژوهش درست و دقیق و کامل، سراغ این مقوله بروند. بازیگرانی که برای ایفای نقش معتاد انتخاب میشوند، معمولا به تحقیقات و پژوهشهای گروه فیلمسازی و فیلمنامه و صحبتهای کارگردان اکتفا نمیکنند (گرچه همینها هم کدها و کمکهای مؤثری برای بازی هستند) و خودشان هم با مشاهده نمونههای واقعی و صحبت با آنها و روشهای دیگر مطالعاتی که باعث آگاهی و اشراف آنها درباره اعتیاد و جنبههای مخرب آن شود، مهیای بازی میشوند. نتیجه چنین تلاشهایی معمولا خوشایند است و اگر بازیگر و گروه فیلمسازی کارش را درست انجام دادهباشد، موفقیت فیلمی درباره اعتیاد تضمینی است، چون همواره بازار تقاضا در این زمینه از سوی مخاطب وجود دارد و آنها از تماشای قصههایی درباره اعتیاد و معتادان و مواد مخدر استقبال میکنند که خودش زمینه جامعهشناسی و روانشناسی دارد و قابلبررسی است؛ ضمن اینکه به لحاظ دراماتیک هم همیشه زندگی معتادان، محلی برای قصههای تأثیرگذار و تراژیک و پرسوزوگداز است که آنهم تماشاگران همیشگی خود را دارد. فیلمهایی از این دست اگر صرفا به فکر اقناع نیاز تماشاگران عام سینما و گیشه نباشند و ساختار جدیتر و هنرمندانهتری داشتهباشد، در جشنوارهها و جوایز سینمایی هم حضور موفقی داشته و معمولا نظر مثبت داوران را به خود جلب میکنند. به همین دلیل، این فیلمها و بهویژه بازیگران نقشهای معتاد در جشنوارهها و رویدادهای سینمایی قدر میبینند و بر صدر مینشینند، حالا ممکن است این موفقیت با تحسین منتقدان و تماشاگران و نامزدی در بخش بازیگری باشد یا با دریافت سیمرغ بلورین و جوایز دیگر کاملتر و شیرینتر شود. نکته قابل اشاره دیگر اینکه، چون معمولا این نقشها با گریمهای سنگینی همراه است، قضاوت هم اندکی سخت میشود و نمیتوان به شکل دقیقی، امتیاز بخشهای بازیگری و چهرهپردازی را تفکیک کرد. گاهی آن گریم، خودش نیمی از راه موفقیت نقش است و بسیار به کمک بازیگر برای انتقال حس و حال نقش میآید. این مورد در داوریها هم به کمک بازیگر میآید و گاهی جوایز و تحسینها بیشتر ناشی از گریم خوب است تا اینکه سهم هنر بازیگری باشد. درمجموع نقشهایی، چون معتاد و بیمارهای روحی و روانی و شخصیتهای آسیبپذیر، از آنجاکه جای بازی و چالش بیشتری دارند، جزو اولویتهای بازیگران هستند و از سمت تماشاگران و منتقدان و البته داوران هم با استقبال مواجه و عاقبت بخیر میشوند. اتفاقی که معمولا و متاسفانه در دنیای واقعی، چندان برای آدمهایی با این مصائب و گرفتاریها نمیافتد و رهایی از اعتیاد، فقط با ترک جهان هستی رخ میدهد، اما چون اینجا با سینما سروکار داریم، اجازه دهید با امیدواری و دلخوشی ادامه دهیم و همراه با زندهیاد عزتا... انتظامی در «گاوخونی» زمزمه کنیم: «دلم میخواد تَریاکو ترکش کنم/ صبحها برم رودخونه ورزش کنم/ عصرا برم چارباغو گردش کنم/ دلم میخواد قلهک و شمرون برم/ دلم میخواد قربون تهرون برم...»
آفت زندگی یا مرفین (محمدعلی جعفری/ ۱۳۳۹)
بازیگر: محمدعلی جعفری
نقش: حمید
چهرهپرداز: برومند
محمدعلی جعفری از بازیگران مطرح تئاتر بود و پیشتر در فیلم «مرجان» به کارگردانی شهلا ریاحی، نخستین نقش مهم سینمایی خود را تجربه کردهبود، اما کارگردانی و بازی در آفت زندگی یا مرفین، شهرت او را بیشتر کرد. جعفری پیشتر نمایش این فیلم را در تئاتر جامعه باربد روی صحنه بردهبود. او در آفت زندگی یا مرفین نقش آهنگساز موفقی را بازی میکند که درگیر اعتیاد میشود، اما در پایان با تلاش همسر (شهلا ریاحی) و فرزندش نجات پیدا میکند. بازی جعفری بهویژه آن دست کشیدن مدام به دهانش، شاید امروز اغراقآمیز به نظر برسد، ولی ظاهرا در آن زمان ایرادی به لحاظ بازیگری نداشت که مقبول افتاد (فیلم در سال ۳۹، ۳۰۰ هزار تومان فروخت) و اگر جشنواره و رویدادی بود، احتمالا جایزهای هم میگرفت، ولی با نگاه امروزی و دیدن معتادهای کارکشتهتر و دقیقتر، دیگر نمیتوان با این جنس بازی همراهی کرد. حسن حسینی در کتاب «راهنمای فیلم سینمای ایران» ضمن اینکه به حمایت وزارت بهداری وقت از تولید فیلم اشاره میکند، درباره شباهتهای فیلم و نمایش به نمایشنامه «اندکی باران» و فیلمی به همین نام از فرد زینهمان (که در ایران با نام بلای خانمانسوز به نمایش درآمد) مینویسد. حسینی همچنین اشاراتی هم به زمان اجرای نمایش مرفین و اکران فیلم آفت زندگی یا مرفین دارد که به ترتیب مدتی بعد از درگذشت هنرمندانی، چون داریوش رفیعی (خواننده) و اصغر تفکری (بازیگر) اتفاق افتاد که بر اثر افراط در مصرف مواد مخدر از دنیا رفتهبودند.
تاراج (ایرج قادری/ ۱۳۶۴)
بازیگر: فرهاد ملک
نقش: صبری
گوینده: ظفر گرایی
چهرهپرداز: محمدرضا قومی
جالب اینکه پیش از این در هیچ منبعی اشاره نشدهبود که نقش صبری را چه بازیگری بازی میکرد. ما که هر چه در کتابهای راهنمای فیلم و اینترنت گشتیم، به نتیجه نرسیدیم. برای همین چاره را تماس با رسول توکلی، بازیگر نامآشنای دهههای ۶۰ و ۷۰ سینما دیدیم که نقش خبرنگار تاراج را بازی میکرد و بهویژه در سکانس پایانی با بازیگر نقش صبری همبازی بود. توکلی در گفتگو با جامجم، اسم بازیگر نقش صبری را فرهاد ملک عنوان کرد؛ جوانی که ایرج قادری یک روز به شکل اتفاقی او را در آسانسور مجتمع ایران سکنا میبیند و برای بازی در نقش صبری انتخاب میکند. ملک بعد از بازی در این فیلم برای زندگی به خارج از کشور میرود.
توکلی همچنین برای اولینبار به موضوعی اشاره میکند که جالب توجه است: «همان سالها و بعد از موفقیت تاراج، قرار بود قسمت دوم این فیلم را هم بسازند و حتی آقای سعید مطلبی، فیلمنامهاش را هم نوشتهبود. قصه درباره مزدورانی بود که دنبال خبرنگار میآمدند تا حلقه فیلمها را از او بگیرند، اما با بیمهری ارشاد و ممنوعالکاری آقای قادری این اتفاق نیفتاد.»
نکته مهم اینکه شخصیت صبری و بازی نهچندان ویژهاش چندان برای تماشاگر مهم نبود، چون «تاراج» را بیشتر از هر چیز با شخصیت زینال بندری و بازی جمشید آریا (هاشمپور) به یاد داریم؛ یک قاچاقچی مواد مخدر که متحول میشود و برای دستگیری قاچاقچیان به کمک ستوان احمد (بهزاد جوانبخش) میآید، بهویژه وقتی متوجه میشود پسر جوانش صبری هم گرفتار هروئین شدهاست. یکی از صحنههای مشهور فیلم آنجایی است که احمد، بسته هروئین را سمت زینال میگیرد و میگوید: «ظاهرا تو بهتر از هر کسی باید اینو بشناسی؛ هروئینه. دیوی که ساختی، اول خودتو پاره پاره کرد.»
تاراج باوجود نقدهای منفی منتقدان، در اکران سال ۶۴ بسیار موفق عمل کرد و بیشتر از هفت میلیون و ۴۰۰ هزارتومان در گیشه فروخت و همچنان از آن بهعنوان یکی از فیلمهای مشهور و محبوب دهه ۶۰ یاد میکنند. ضمن اینکه شمایل هاشمپور در این فیلم بعدها در فیلمهای دیگری با موضوع قاچاق و مواد مخدر مورد استفاده قرار گرفت که بسیار هم در گیشه جواب داد.
گوزنها (مسعود کیمیایی/ ۱۳۵۳)
بازیگر: بهروز وثوقی
نقش: سیدرسول
چهرهپرداز: عبدا... اسکندری
یکی از مهمترین نقشهای تاریخ سینمای ایران و به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان، مشهورترین و محبوبترین نقش معتاد. بهجز هنر خود بازیگر و درک صحیح نقش و روشهای منحصربهفردی که برای نزدیک شدن به نقش یک معتاد هروئینی به کار گرفت، مجموعهای از دلایل، موفقیت و محبوبیت این نقش را رقم زد. از فیلمنامه، شخصیتپردازی و دیالوگهای تأثیرگذار کیمیایی و گریم سنگین و تماشایی اسکندری تا حضور فرامرز قریبیان بهعنوان همبازی در نقش قدرت. وثوقی برای بازی در این فیلم، جایزه بهترین بازیگر مرد (لوح زرین بز بالدار) را در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران در سال ۵۳ دریافت کرد. او یک سال بعد در فیلم «کندو» به کارگردانی فریدون گله، شکل دیگری از معتاد و آدم به ته خط رسیده را در نقش ابی تجربه میکند. البته شاید جلوه بارزتر معتاد در کندو، شخصیتی بهنام عبدا... با بازی حسین شهابمنش باشد که در قهوهخانه و جلوی چشمان ابی جان میدهد، بعد در فلاشبکی میبینیم که عبدا... درگذشته کشتیگیر قابلی بود و ابی را در یک مسابقه خاک کرد، اما حالا مدتهاست هر دو در خاک اعتیاد و فلاکت و بیخانمانی هستند.
تیغ و ابریشم (مسعود کیمیایی/ ۱۳۶۵)
بازیگر: فریماه فرجامی
نقش: سوسن مکاشی
گوینده: زهره شکوفنده
چهرهپردازان: عبدا... اسکندری و سعید جلالی
کیمیایی از جمله کارگردانهایی است که به سبک خودش در چند فیلم، به خانمانسوزی و ویرانگری اعتیاد و مواد مخدر توجه نشان دادهاست. بعد از قله سیدرسول در گوزنها، تکرار موفقیت نقش معتاد به چالشی اساسی برای همه بازیگران تبدیل شد، اما کیمیایی این هنر را داشت که باز طوری بنویسد و کارگردانی کند که بازیگران دیگر هم در این نقش دستکم به حوالی قله نزدیک شوند، یکی همین نقش سوسن در تیغ و ابریشم. فرجامی با درک صحیح نقش، حال و روز دختر تحصیلکرده و آیندهداری که خام قاچاقچیها شده و خودش هم گرفتار اعتیاد و بعد هم قانون شده را بهخوبی به تماشاگر منتقل میکند. بیهویتی و استیصال سوسن اتفاقا از طریق یک دیالوگ نقل قولی از سوی نامزدش (محمد صالحعلاء) و خطاب به بازجو (فرامرز صدیقی) گفته میشود: «گفت: این دنیا کجاش میارزه که آدم توش نشئه نباشه!»
پشت و خنجر (ایرج قادری/ ۱۳۵۶)
بازیگر: ایرج قادری
نقش: غلام
گوینده: چنگیز جلیلوند
چهرهپرداز: اکبر نمینی
فیلمی که همه شاخصههای فیلمفارسی را در خود داشت و با آن ابزار و مصالح و عناصر، سراغ روایتی پرسوزوگداز از اعتیاد رفت. فیلمنامه سعید مطلبی و کارگردانی قادری و حضور بازیگرانی، چون فروزان و پوری بنایی و قصهای که موضوعش اعتیاد مردی به نام غلام و بعد هم بازگشت او به یک زندگی سالم باشد، باید هم خوشایند تماشاگران فیلمفارسی قرار میگرفت. این فیلم در اکران سال ۵۶، بیشتر از یک میلیون و ۹۰۰ هزار تومان در گیشه فروخت. آناینسرت (نمای درشت) چشمهای قادری در لحظهای که برای اولین بار وافور را تقدیم او میکنند تا شخصیت غلام را به خاک سیاه بکشانند، از لحظههای قابل اشاره و فیلمفارسیوار فیلم است. بازی قادری، تیپیکال و اغراق شدهاست و با سلیقه تماشاگران عام آن زمان، همخوانی دارد، اما امروز قطعا جایی در میان فهرست بهترین معتادان سینمای ایران ندارد.
بیپناه (علیرضا داوودنژاد/ ۱۳۶۵)
بازیگر: مصطفی طاری
نقش: احمد
گوینده: جلال مقامی
چهرهپرداز: رضا رادمنش
در این ملودرام دهه شصتی که موسیقی محمدرضا علیقلی هم به سوز و گداز آن دامن میزند، مصطفی طاری بازی تیپیکالی در نقش یک معتاد دارد و جزو تاپها و بهترینهای سینما در این زمینه نیست، هرچند بازی و گریم او به اندازه پیشبرد قصه کار را راه میاندازد و دستکم آزاردهنده نیست. فیلم، در ساحت خودش صحنههای تاثیرگذار هم دارد، مثل آنجا که احمد در حضور پسر کمسنوسالش (رضا داوودنژاد) مواد مصرف میکند. نکته جالب این که نقش همسر سابق احمد را که زندگی او و پسرش بر اثر اعتیاد مرد خانواده متلاشی شده را فریماه فرجامی بازی میکند که پیشتر در تیغ و ابریشم، شخصا قربانی اعتیاد بود. طاری هم سالها بعد در سریال «سفر سبز» (ابراهیم حاتمیکیا) نقش معتاد ملموستر و جذابتری را بازی کرد: غلام.
شبشکن (خسرو ملکان/ ۱۳۶۴)
بازیگر: بهروز بهنژاد
نقش: مرتضی
گوینده: سعید مظفری
چهرهپرداز: عبدا... اسکندری
بهروز بهنژاد که این آخرین فیلم سینمایی او در ایران بود، نقش معتاد شبشکن را خوب از آب و گل درآورد. نحوه سیگار کشیدن، طرز راه رفتن و خماری کاراکتر، انگ نقش است، اما شاید ایراد اصلی از فیلمنامه و موقعیتهای قصه باشد. اگر این تلاش بهنژاد در قالب شخصیتپردازی و فیلم بهتری بود، ماندگارتر میشد. ثریا حکمت هم در فیلم نقش یک زن توزیعکننده مواد مخدر را بازی میکند که به ته خط رسیدهاست. اوست که تلنگر اصلی را به مرتضی میزند: «اگه از غیرت میرت چیزی واست مونده، برگرد سر خونه زندگیت.»
طعمه (فرامرز صدیقی/ ۱۳۷۱)
بازیگر: هادی اسلامی
نقش: حسین پیردوست
چهرهپرداز: عبدا... اسکندری
مثل این که آن نقش بازجوی سوسن مکاشی در تیغ و ابریشم خیلی روی فرامرز صدیقی تاثیر گذاشت که او سالها خودش بهعنوان کارگردان، فیلمی با موضوع مواد مخدر ساخت. او در «طعمه» دست روی مساله مهمی گذاشت، اینکه باندهای قاچاق مواد مخدر، گاهی برای مقاصد و پیشبرد اهدافشان آدمهای شریف و ساده و به لحاظ مالی نیازمند را طعمه و وسیله قرار میدهند، مثل همین نقش پیردوست که معلمی بازنشسته و بیکار است. با این که این بهترین نقش اسلامی نیست، اما این بازیگر فقید که نقش بد در کارنامه نداشت، یک معتاد محتاط و آبرومند گرفتار شده را طبیعی و بدون نشانههای اغراقشده اعتیاد بازی میکند. همین ویژگی ممکن است او را وارد فهرست بازیهای جذاب و هیجانانگیزتر نکند.
عشق طاهر (محمدعلی نجفی/ ۱۳۷۹)
بازیگر: سعید پورصمیمی
نقش: فِرتی (مهندس مینایی سابق)
چهرهپرداز: عبدا... اسکندری
سعید پورصمیمی در سکانس ضیافت طاهر چنان دلبرانه معرکه میگیرد و نقش معتاد را با سرخوشانگی بازی میکند که زبانم لال، آدم کمی دلش اعتیاد میخواهد! البته صرفا اعتیادی در این حال و هوا و از جنبه تسلط و توانایی در بازیگری، وگرنه پورصمیمی حواسش هست که همزمان با کرشمهها و بازی با دود و سیگار و نشئگی، خاکسترشدن یک زندگی بر اثر اعتیاد به مواد مخدر را هنرمندانه روایت کند.
سربازهای جمعه (مسعود کیمیایی/ ۱۳۸۲)
بازیگر: اندیشه فولادوند
نقش: نقره
چهرهپرداز: محمدرضا قومی
اندیشه فولادوند با آن شکل ورودش در دقیقه ۴۴ فیلم با عینک دودی و سیگار و یک دست در جیب، نشان میدهد که با معتاد خاص و متفاوتی سروکار داریم. دیالوگ سعید (پولاد کیمیایی) هم درباره این شخصیت راهگشاست: «سرووضعش که معافی دهتا رو میخرید. این چُرتهایی که میزد، دونهای چند بود؟» شعر و فلسفهاش هنگام تزریق مواد مخدر و در لباس سفید و در محضر برادرش هم بر پیچیدگی نقره اضافه میکند. بازی فولادوند گرچه بهدلیل خاص بودن جلب توجه کرد، اما شاید در قیاس با نمونههای موفق رئالیستی چندان به چشم نیاید. بازی بازیگر نقش ساقی مواد، مهرداد (بیژن امکانیان)، اما به چشم آمد و نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل جشنواره فیلم فجر در سال ۸۲ شد.
خون بازی (رخشان بنیاعتماد/ ۱۳۸۵)
بازیگر: باران کوثری
نقش: سارا
چهرهپرداز: مهرداد میرکیانی
سال ۸۵ را هم باید سال پربار و مهمی در سینمای ایران دانست و ساخت دو فیلم شاخص و ماندگار این بار اصلا با اولویت موضوع اعتیاد و موادمخدر جالب توجه است؛ یکی سنتوری و دیگری خونبازی. در اهمیت خونبازی همین بس که چهار نویسنده، فیلمنامه آن را نوشتند: رخشان بنیاعتماد، نغمه ثمینی، فرید مصطفوی و محسن عبدالوهاب. بنیاعتماد بنا به نگاه و دغدغه همیشگی و اشراف کامل، سراغ روایتی تاثیرگذار از اعتیاد میرود. بازی باران کوثری در نقش سارا یکی از اوجهای بازیگری او و سینمای ایران است و به خوبی زجر و دردناکی اعتیاد را به تماشاگر منتقل میکند. بازی غمخوارانه بیتا فرهی در نقش مادر سارا هم همدلیبرانگیز است. کوثری برای بازی سختش در این فیلم، هم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر را به دست آورد (البته نیمی از سیمرغ به دلیل بازیاش در روز سوم هم بود) و هم تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن در جشن خانه سینما را.
مرهم (علیرضا داوودنژاد/ ۱۳۸۹)
بازیگر: طناز طباطبایی
نقش: مریم
چهرهپرداز: ندارد
بله، علیرضا داوودنژاد برای رئالیستی بودن و باورپذیرتر بودن فضای فیلم، از چهرهپردازی که یکی از شاخصههای فیلمهایی درباره اعتیاد است، استفاده نکرد و آن طور که طناز طباطبایی در مصاحبهای گفت، او با لوازم شخصی آرایشی که داشت خودش را گریم و درواقع آرایش میکرد. طباطبایی
به درستی خودش را در موقعیت شخصیت فیلم قرار داد و حس و حال دردناک و تاثیرگذاری را که باید به مخاطب منتقل کرد. بازی کبری حسنزاده در نقش مادربزرگ همراه و دلسوز مریم، دقیق و بیتکلف است و نقش مهمی در بهتر دیدهشدن بازی طباطبایی دارد. سکانسی که نوه در حضور مادربزرگ نگران، مواد مخدر میخرد، بسیار تلخ و تاثیرگذار است. همچنین آن دویدن پایانی مادربزرگ و نوه به سمت یکدیگر و در آغوش گرفتنشان.
مهمان مامان (داریوش مهرجویی/ ۱۳۸۲)
بازیگر: پارسا پیروزفر
نقش: یوسف
چهرهپردازان: مهین نویدی و محمدرضا شریفینیا
همان تصویر اول یوسف که او را در حال پوست گرفتن گردو و آماده کردن فال گردو میبینیم، راست کار سینمای سرخوش مهرجویی است و پیروزفر با درک صحیح دنیای این کارگردان و تلفیق آن با هنر بازیگری خودش، معتاد سمپات و درخشانی خلق میکند. خیلی سخت است که وسط آن همه بازیگر خوب و زیر سایه گلاب آدینه که فیلم را مال خود میکند هم حرفی برای گفتن داشتهباشی، اما به قدری همه چیز سر جای خودش است که حتی نقشهای کوچکتری، چون یوسف هم جلوه دارند. دعوای یوسف با همسرش و معرکهای که به پا میکند و بهخصوص آن دیالوگ «دِ آخه من که معتاد نیستم، واسه این دوستم میخواستم»، هم متاثرکننده است و هم طنازانه.
پیروزفر برای بازی در این فیلم، هم برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما شد و هم نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر.
بوتیک (حمید نعمتا... / ۱۳۸۲)
بازیگر: حامد بهداد
نقش: مهرداد
چهرهپرداز: محمدرضا قومی
سال ۸۲ را باید سال کمنظیری در سینمای ایران دانست، چرا که چهار فیلم شاخص ساخته شد که در کنار موضوع اصلی، به اعتیاد و مواد مخدر هم پرداختند و از قضا معتادهای جذاب و متفاوتی را هم به ثبت رساندند: سربازهای جمعه، مهمان مامان، شمعی در باد و بوتیک. در این میان، شخصیت مهرداد با بازی خوب حامد بهداد در بوتیک حسابی گل کرد و دیده شد. او برای این نقش هم نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما شد و هم به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی دومین بازیگر نقش مکمل مرد سال. به جز مهرداد که اعتیاد حال و روز او را دگرگون کرده، معتاد ویرانتری هم در فیلم داریم، جوانی گیتار به دست به نام سیاوش که به قول ژاله، همسر مهرداد (افسانه چهرهآزاد) قوزک پای اصلانی خدابیامرز را میزند و دوا و هر چیزی که گیرش بیاید، مصرف میکند. میلاد اجدادیان (فرزند مسعود اجدادیان، پیشکسوت و مدرس تئاتر و سینما) باوجود کوتاهی نقش، با تکیه بر متن و کارگردانی نعمتا...، تلخی و تباهی اعتیاد را به خوبی به تماشاگر منتقل میکند. فیلم، یک معتاد شاخص دیگر هم دارد، آق شاپوری با بازی درخشان رضا رویگری که نیمچه قدرت و ثروتی دارد و بقیه زیردستان همچون مهرداد و ژاله و جهان (محمدرضا گلزار) باید به فکر خماری او هم باشند.
ابد و یک روز (سعید روستایی/ ۱۳۹۴)
بازیگر: نوید محمدزاده
نقش: محسن
چهرهپرداز: سعید ملکان
یکی از مهمترین و بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران درباره اعتیاد و موادمخدر. روستایی با درک صحیح طبقات محروم اجتماع و بازتاب توامان رئالیستی و نمایشی آن در دل قصهای پرهیاهو، مخاطب را به صحنههایی آشنا ارجاع میدهد. در این میان شخصیت محسن با بازی نوید محمدزاده، در عین حال که به دلیل اعتیاد و چهره و هیبتی درب و داغان، ویرانترین و تباهترین فرد خانواده پرجمعیت فیلم به نظر میرسد، به لحاظ دراماتیک و فارغ از نقطه ضعف بزرگ اعتیاد و خردهفروشی مواد، اتفاقا یکی از انسانترین شخصیتهای فیلم است و ارتباط عمیق عاطفی با خواهرانش به ویژه
سمیه دارد. به جز محسن، برادر بزرگتر یعنی مرتضی (پیمان معادی) هم زمانی گرفتار اعتیاد بودهاست. سکانس بردن محسن به کمپ، از مشهورترین صحنههای مربوط به اعتیاد در سینمای ایران است که البته بعدا شوخیهای زیادی با آن شد. محمدزاده برای بازی خوبش در این فیلم، جوایز سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد جشنواره فیلمفجر و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانهسینما و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی را به دست آورد.
سنتوری (داریوش مهرجویی/ ۱۳۸۵)
بازیگر: بهرام رادان
نقش: علی
چهرهپرداز: پرستو معینی
بهرام رادان که سال ۸۲ برای بازی در نقش معتاد فیلم شمعی در باد، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلمفجر را به دست آورد، با سنتوری یک بار دیگر این جایزه را به خانه برد. اگر اشتباه نکنیم او تنها بازیگری است که دو بار برای بازی در نقش یک معتاد، برنده سیمرغ میشود. درواقع اعتیاد و موادمخدر هرقدر برای معتادان در عالم واقعیت خانمانسوز است، برای رادان در سینما بسیار خوش یمن و با برکت بودهاست. البته اینکه چرا بازی رادان در سنتوری نسبت به اثر موفق دیگرش شمعی در باد، محبوبتر و ماندگارتر شده، دلایلی به جز بازی بهتر و پرشورتر بازیگر هم دارد؛ فیلمنامه مهرجویی و وحیده محمدیفر و کارگردانی خوب مهرجویی و همبازی خوب و البته آهنگسازی، خوانندگی محسن چاوشی و موسیقی اردوان کامکار. فیلم در روایتی نرم و سیال و سوار بر موسیقی، از صفر تا صد اعتیاد و سقوط قهرمان و نجات او را به تصویر میکشد که همین نقش مهمی در خوشایند
و مقبول بودن آن نزد تماشاگران دارد.
دارکوب (بهروز شعیبی/ ۱۳۹۶)
بازیگر: سارا بهرامی
نقش: مهسا
چهرهپردازان: فاطمه کمالی و زهرا کمالی
انگیزه برای ترک اعتیاد و پیش گرفتن یک زندگی سالم خیلی مهم است، اتفاقی که برای مهسا در دارکوب میافتد و وقتی این مادر متوجه زندهبودن کودکش میشود، عزمش را برای رسیدن به او جزم میکند. منتها شکل و شدت اعتیاد مهسا مانعی جدی در این زمینه است. سارا بهرامی با مدل خاص حرف زدن و راه رفتن و به مدد یک گریم ویژه، نقش مهسا را به قدری تلخ و تاثیرگذار بازی میکند که پاداش شیرینش، رضایت تماشاگران و تحسین منتقدان و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلمفجر است. مراجعه فراوان به کمپ و مواجهه و معاشرت با معتادان به مدت هشت ماه و فیلم دیدن در این زمینه از جمله کارهای بهرامی برای بازی در این نقش بود.
حال و روز چند معتاد دیگر
آرایش غلیظ: حامد بهداد در این فیلم معتاد متفاوت و سرحال و دیوانهای را بازی میکند که هر از گاهی با دکتر (جمال اجلالی) به قلعه پرتغالیها میرود، یعنی مواد مصرف میکند. بهداد برای این فیلم نامزد سیمرغ جشنواره فجر شد.
عصر یخبندان: یک مادر اگر معتاد شود چه به روز خانواده میآید؟ پاسخ، بازی خوب مهتاب کرامتی در این فیلم است. بیپناهی او را در آن سکانسی که ترانه سکوت محسن یگانه پخش میشود، به بهترین شکل میبینید. کرامتی برای این نقش نامزد دریافت سیمرغ نقش مکمل زن از جشنواره فیلم فجر شد.
قصه پریا: مصطفی زمانی تا این جا چند بازی خوب در کارنامه دارد، از جمله در کیفر و کرگدن و ملکه، اما از ما نخواهید که بازیاش به نقش معتاد قصه پریا (سیاوش مسرور) را جزو آنها بدانیم.
خون شد: خب، اینقدر از مسعود کیمیایی تعریف کردیم که معتادهای درخشانی، چون سید در گوزنها خلق کرده تا اینکه بالاخره سروکله معتاد نچسبی به نام فاطمه با بازی لیلا زارع در «خون شد» هم پیدا شد. از سکانس ترک اعتیادش توسط سیامک انصاری که دیگر نگوییم برایتان.
به خاطر پونه: این فیلم هاتف علیمردانی هم بهرغم همه اهداف خوب در ساخت و از جمله بازی فرهاد اصلانی در نقش یک معتاد شکاک به همسر، ویژگی بارزی به لحاظ سینمایی ندارد.
تسویه حساب: ما چه بگوییم وقتی خود بهاره افشاری در مصاحبهای اعتراف کردهبود که سیگاری نبود و سیگارکشیدن ناشیانهاش در فیلم و به نقش دختری معتاد، صدای اعتراض برخی تماشاگران را بلند کرد! اما مشکل نقش فقط نحوه سیگارکشیدن نبود و ترکیب بازی، شخصیتپردازی و فیلمنامه، کیفیت پایینی داشت.
سیزده ۵۹: مهران احمدی در این فیلم نقش رزمنده دیروز و معتاد امروز را بازی میکند، اما نوع گریم و بازی او چندان با فضای جدی و رسمی فیلم سنخیت ندارد.
لامپ ۱۰۰: باوجود نیت خوب هشدار درباره بلای اعتیاد و کوشش سعیدآقاخانی خالق فیلم و تلاش محسن تنابنده برای بازی خوب، با عرض معذرت نتیجه یک بار مصرف است و در یاد نمیماند.
مغزهای کوچک زنگ زده: در آن محیط چرک و کثیف، مگر میشود خبری از اعتیاد نباشد؟ معتادهایی که هومن سیدی اینجا خلق کرده هم به اندازه دیگر چیزهای فیلم درستند و کار قصه و فضاسازی را به سهم خود راه میاندازند؛ یکی پدر (فرید سجادی حسینی) و بعد هم شاهین (نوید محمدزاده) و امیر (نوید پورفرج) که چسب میزنند! آن هم از نوع مخدرش.
متری شیش و نیم: فیلمی به معنای واقعی کلمه درباره مبارزه با مواد مخدر و قاچاق، از خردهفروشان و کارتنخوابهای معتاد تا قاچاقچی کلهگندهای به نام ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده).
بیپولی: دست و پازدنهای زوج جوانی با بازی بهرام رادان و لیلا حاتمی، حل مشکل بیپولی را روایت میکرد. امیر جعفری در روایتهای فرعی و در جمع دوستان رادان نقش یک معتاد را
ایفا کرده بود.
انتهای پیام/