اهل فرهنگ از لزوم تحصیل کودکان افغانستانی می‌گویند؛
متاسفانه مسائل و مشکلات تازه‌ای پیش روی تحصیل کودکان افغانستانی شکل گرفته که بخش مهمی از این کودکان را دچار مشکل ادامه تحصیل می‌کند. این سلسله مسائل که بیشتر ناشی از ناکارآمدی برخی از مدیرانی میانی است، قطعا اثرات زیانبار اجتماعی و فرهنگی برای تربیت و تحصیل کودکان افغانستانی رقم خواهد زد.
به گزارش «سدید»؛  ایرانی و افغانستانی تنها همزبان نیستند و اگر به آیین‌ها، سنت‌ها و تاریخ آن‌ها دقیق‌تر نگاه کنیم، درخواهیم یافت که هر دو ریشه در یک خاک و فرهنگ دارند و این گزاره اصیل همزیستی چندین ساله ما ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها پیش روی جهانیان است و اثبات این مدعا که خطوط مرزی، نمی‌توانند بین ما فاصله بیندازد. اما چه می‌شود کرد اگرچه اهل این خاک به این درک اصیل رسیدند، متاسفانه بعضی از مردان اداری و سیاسی عاری از فهم این اصالت فرهنگی هستند. نمونه اخیر آن هم مساله‌ای است که باردیگر متوجه تحصیل کودکان افغانستانی شده است. در سال‌های مختلف انواع و اقسام شیوه‌های مدیریتی درباره نحوه ساماندهی دانش‌آموزان افغانستانی انجام شده که هر یک به نتایجی موقت و مقطعی ختم شدند. در سال‌هایی مهاجران افغانستانی اجازه تحصیل نداشتند و تبعات اجتماعی این اقدام آنقدر منفی بود که مسئولان امر را به تجدیدنظر درباره این تصمیم واداشت. این سیاست‌های مختلف تا ۶ سال پیش به شیوه‌های مختلف صورت می‌پذیرفت تا اینکه در بهار سال ۱۳۹۴ دستوری از رهبر انقلاب منتشر شد مبنی‌بر اینکه: «همه کودکان افغانستانی، چه آن‌ها که دارای شرایط قانونی حضور در ایران هستند و چه آن‌ها که مدارک قانونی حضور در ایران را ندارند باید در مدارس دولتی ثبت‌نام شوند.» این دستور قاطع و فراگیر پایانی بر همه تصمیمات موقت و گذرای این سال‌ها درباره تحصیل مهاجران افغانستانی در ایران بود و رهبر انقلاب دوباره با این تصمیم نشان دادند که نگاه آرمانی جمهوری اسلامی به مستضعفان فارغ از مرز‌ها تعریف می‌شود. علی‌رغم این اقدام مهم و ارزشمند در ساختار آموزشی کشور، متاسفانه مسائل و مشکلات تازه‌ای پیش روی تحصیل کودکان افغانستانی شکل گرفته که بخش مهمی از این کودکان را دچار مشکل ادامه تحصیل می‌کند. این سلسله مسائل که بیشتر ناشی از ناکارآمدی برخی از مدیرانی میانی است، قطعا اثرات زیانبار اجتماعی و فرهنگی برای تربیت و تحصیل کودکان افغانستانی رقم خواهد زد. با دو تن از شاعران افغانستانی که ساکن ایران هستند صحبت کردیم تا نظرات آن‌ها را در مورد مساله تحصیل کودکان افغانستانی جویا شویم.

محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی:

حق تحصیل را از کودکان مهاجر نگیریم
محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی ساکن ایران است، به سراغش رفتیم تا روایت دیگری از مسائل تحصیلی دانش‌آموزان افغانستانی را برایمان بگوید. او در ابتدای صحبت‌هایش گفت: «من ابتدا باید بگویم بسیار خوشحال هستم که موضوع تحصیل کودکان افغانستانی مورد توجه دوستان رسانه‌ای قرار گرفته است. یقینا همین توجه باعث نظم و حل مشکل این کودکان می‌شود. بحث تحصیل همیشه دامن‌گیر کودکان افغانستانی بوده است، همیشه این نگرانی وجود داشته است. حتی گاهی نام‌نویسی را به روز‌های پایانی می‌اندازند و آنقدر این نگرانی ادامه پیدا می‌کند که باعث ناراحتی زیاد و سرخوردگی می‌شود و همیشه این نگرانی را دارند که نکند ثبت‌نام نشوند. فکر کنید این نگرانی را همیشه والدین دارند که اگر این بچه ثبت‌نام نشود، چقدر در روحیه‌اش تاثیر بدی دارد. این اتفاق باعث آزار همه مهاجران افغانستانی شد که در ایران حضور داشتند. امیدوارم این توجه باعث شود فرق بین دانش‌آموز افغانستانی و ایرانی قائل نشوند، خیلی از این بچه‌های افغانستانی ایرانی‌تبار افغان هستند و پدر و مادرشان هم در ایران به دنیا آمده‌اند. اینکه گاهی شنیده می‌شود وقت اهدای کارنامه پایان دیپلم می‌نویسند محل تولد افغانستان. از آن کج‌سلیقه‌گی‌هایی است که باعث آزار بعضی‌ها می‌شود.»

رجایی به حس این اتفاق برای بچه‌های افغانستانی اشاره کرد و دراین‌باره گفت: «درواقع هر کودکی قبل از اینکه به مدرسه برسد، حس درس خواندن به‌واسطه دوستان و فامیل برایش ایجاد می‌شود و آرزو می‌کند که من هم سال بعد به مدرسه خواهم رفت و اگر این اتفاق بیفتد و مانع تحصیلی برایش پیش بیاید، به‌نظرم یک اتفاق بدی را برای روحیه این دانش‌آموز رقم زدیم و آن دانش‌آموز خود را ندانسته سرزنش می‌کند که چرا من نمی‌توانم درکنار دوستانم به تحصیل بپردازم و دور نگه داشتن این‌ها از درس به هر دلیلی که باشد به‌نظر من همان‌قدر که به ضرر آن کودک و والدینش است، به ضرر جامعه مشترکی است که ما در آن زیست می‌کنیم. به ضرر جامعه فرهنگی است که قرار بود با هم آن را بسازیم. یقینا دوستی‌های ما، روابط اجتماعی ما از کودکی در مدارس شکل می‌گیرد، اگر این دوستی ما به‌واسطه برخی سیاست‌ها و بخشنامه‌های نامطمئن جریحه‌دار شود، این مسائل در ذهن آن دانش‌آموز ماندگار شده و هرچه بالاتر برود، بیشتر باعث دوری او از اجتماع می‌شود.»

او در پایان صحبت‌هایش گفت: «نه‌تن‌ها انتظار من، بلکه انتظار همه مهاجران افغانستانی که در ایران زندگی می‌کنند از مسئولان آموزش‌وپرورش ایران این است که بدون قید و شرط، شرایطی را برای ثبت‌نام این بچه‌ها وضع کنند و راهکاری خوب و قابل‌اطمینان برای ثبت‌نام در مدارس نزدیک خانواده‌هایشان فراهم کنند. من معتقدم هزینه‌ای که نظام جمهوری اسلامی برای باسواد شدن کودکان افغانستانی تقبل می‌کند، خیلی کمتر از آن هزینه‌ای است که آن‌ها را در مدارس نپذیرند. رفاقت، دوستی و برادری ما در نسلی که در ایران متولد شدند و خودشان را ایرانی می‌دانند، نه افغانستانی، نباید تعلق خاطری که دارند از این‌ها گرفته شود، اگر در فردایی این نسل به کشور خود برگردند باید سفیران مهربانی ایران در کشور خودشان باشند. در کشوری که آن را ندیده‌اند. مسئولان با ثبت‌نام آسان بگذارند، این‌ها در ایران خوب زندگی کنند و درس بخوانند. در دنیایی که به‌سمت علم و سواد و دانش می‌رویم کار زیادی نیست که مسئولان بخواهند این بچه‌ها ادامه تحصیل بدهند. این خواسته همه مهاجران افغانستانی است که برای ثبت‌نام‌شان مطابق فرمان مقام معظم رهبری راه را آسان کنند تا همه سواد بیاموزند و از این حق محروم نباشد.»

تکتم حسینی، شاعر افغانستانی در گفتگو مطرح کرد

یادآوری یک خاطره تلخ
تکتم حسینی، شاعر افغانستانی که سال‌هاست در ایران زندگی می‌کند، در گفت‌وگویی که با او داشتیم، از محرومیت تحصیلی‌ای که برای خانواده‌اش پیش آمده بود برایمان گفت و به گفته خودش با یادآوری آن روز‌های تلخ احساس خوبی ندارد. او در ابتدا گفت: «حدود سال ۷۸ بود که برای خواهر و برادرانم این اتفاق افتاد و از تحصیل محروم شدند. خواهرم از بچه‌های تیزهوش مدرسه بود و با این محرومیت افسرده شد. این باهوشی را از آنجا می‌گویم که خواهرم بعد از برگشت به تحصیل توانست برای دانشگاه پزشکی قبول شود و همه می‌دانستند که هوش زیادی دارد.» او در ادامه با تشریح حال آن روزهایشان می‌گوید: «آن سال برای ما بسیار سخت و آن اتفاق بسیار تلخ بود. یادم می‌آید همه بچه‌های فامیل که مدرسه می‌رفتند از تحصیل محروم شدند. همین موضوع باعث شد یکی از اقوام‌مان به این فکر بیفتد که مدرسه خودگردان تاسیس کند و خیلی از این بچه‌ها به همان مدارس رفتند. البته این را بگویم که مدارس خودگردان بسیار امکانات ضعیفی دارد و همه این را می‌دانند. آن‌قدر درس خواندن در این مدارس سخت است که هرچه بگویم کم گفته‌ام.» حسینی با اشاره به تاریخ‌های دیگری که این محرومیت از تحصیل برای کودکان افغانستانی پیش آمد، می‌گوید: «بعد از اتفاقات سال ۷۸ دوباره در سال‌های ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۰ این اتفاق تکرار شد، خواهرزاده‌ام سال ۱۳۹۰ که برای ثبت‌نام به مدرسه رفت، نتوانست این کار را انجام بدهند و مجبور شد به مدارس خودگران برود. واقعا اسم این مدارس خودگردان که می‌آید، حالم بد می‌شود. آسیب‌های زیادی برای خانواده‌ها و دانش‌آموزان دارد.» او با بیان مشکلات این محرومیت از تحصیل می‌گوید: «سخت‌ترین مشکل ماجرا این است که ما به‌عنوان یک شهروند معمولی پذیرفته نمی‌شویم. یک بچه افغانستانی با سن کم، وقتی با تبعیض‌ها روبه‌رو می‌شود برایش سخت است و احترام و عزت‌نفسش را از دست می‌دهد. یک بخش عظیم این تبعیض‌ها در مدارس شکل می‌گیرد و این برای بچه‌ها سخت است.» این شاعر با اشاره به دوران مدرسه خودش می‌گوید: «زمانی که من مدرسه می‌رفتم و درس می‌خواندم، در همان مدرسه که بودم، افغانستانی بودن یک فحش بود و این خیلی دردناک است. یادم هست که در همان زمان جداسازی می‌کردند. افغانستانی‌ها یک‌طرف، ایرانی‌ها یک‌طرف دیگر. یک رفتار‌هایی می‌دیدیم که ناخودآگاه خلأ‌هایی را برای انسان ایجاد می‌کرد. قطعا حذف شدن ما از یک جامعه که خیلی با آن مانوس هستیم مثل قطع شدن عضوی از بدن‌مان است. آدم اگر از یک کوچه نقل مکان کند، خیلی بسیار در روحیه‌اش تاثیرگذار می‌گذارد. حالا فکر کنید این اتفاق برای یک بچه در دوران مدرسه بیفتد. مدرسه برای بچه‌ها خیلی دوست‌داشتنی است، حالا فکر کنید این مکان دوست‌داشتنی را از شما بگیرند. مطمئنا در روحیه‌تان تاثیرگذار است و اذیت می‌کند.» حسینی ادامه می‌دهد: «این دوران طرح محرومیت از تحصیل برای بچه‌های افغانستانی خیلی پرفشار بود. یادم است که مدارس خودگردان که ایجاد شده بود، یک وانت می‌آمد و همه بچه‌ها را سوار می‌کرد تا به مدرسه برساند. در یکی از این مسیرها، ماشین تصادف کرده بود و یکی از بچه‌ها فوت کرد. خیلی آن روز‌ها ناخوشایند بود. همه این‌ها را که برای خودم یادآوری می‌کنم، احساس زیادی بودن می‌کنم. همه زندگی اجتماعی ما از مدرسه ابتدایی شروع می‌شود. حالا فکر کنید این را حذف کنند و نگذارند که ما درس بخوانیم، خب برای این بچه‌ها خیلی اتفاق بدی است.» این شاعر با اشاره به اتفاق‌های این روز‌ها و محرومیت دوباره بچه‌های افغانستانی می‌گوید: «من در فضای مجازی و خیلی جا‌های دیگر این روز‌ها زیاد می‌بینم که همه درمورد این موضوع صحبت می‌کنند. البته بچه‌های نسل جدید آگاه‌تر هستند و خواهان برابری. برای همین همه‌شان حق تحصیل را می‌خواهند.» حسینی در پایان درمورد توقع از مسئولان می‌گوید: «ما توقع داریم که مسئولان امنیت روانی را از طریق معلم ایجاد کنند و این جداسازی افغانستانی و ایرانی را کنار بگذارند. فکر می‌کنم که آن امنیت و تبعیض قائل نشدن خیلی در روح و روان بچه‌های افغانستانی تاثیرگذار است. این محرومیت که فکر می‌کنم، باعث محدودیت هم می‌شود، خیلی بچه‌ها را اذیت می‌کند. کاش کمی بیشتر به این بچه‌ها فکر کنیم.»

ریشه در خاک و آیین ایران و افغانستان
محمدکاظم کاظمی، شاعر افغانستانی در سال ۱۳۴۶ در هرات به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از پایان دوره دبیرستان، کارشناسی خود را در رشته مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. او سال ۱۳۶۵ فعالیت‌های ادبی‌اش را آغاز کرد و در سال ۱۳۶۷ به عضویت گروه شعر حوزه هنری مشهد درآمد و در سال ۱۳۶۹ به انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان پیوست و آن را تا دهه ۷۰ ادامه داد. او تحصیلات خود را تا دکتری زبان و ادبیات فارسی ادامه داده است.

شهربانو ســــــــادات، فیلمسـاز افغانستانـــــــــی است که در سال ۱۳۶۹ در تهـــــــران به دنیا آمده و بعد از مدتی به روستایی دورافتاده در افغانستان برای ادامه زندگی رفت. او دوره آموزش فیلمسازی را در کابل و ایران گذرانده و برای شروع کار خود، مستند خودش را در سینما حقیقت به نمایش گذاشت. اولین فیلم بلند سینمایی او «گرگ و گوسفند» داستان یک روستا است که شباهت بسیاری به جایی دارد که او بزرگ شده است.

احمدشاه بهزاد متولد ۱۳۵۳ در هرات است. وی در سن ۱۱ سالگی و با اوج گرفتن جنگ در سال ۱۳۶۴ به‌همراه خانواده به ایران مهاجرت می‌کند و در مشهد ساکن می‌شود. او در ایران تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس خودگردان مهاجران ادامه می‌دهد و در سال ۱۳۷۰ به مدارس ایران راه می‌یابد و بعد هم نماینده مردم هرات در دوره‌های پانزدهم و شانزدهم مجلس نمایندگان افغانستان و اکنون از اعضای شورای‌عالی جنبش روشنایی نیز به‌شمار می‌رود.

جعفر مهدوی متولد ۱۳۵۳ ولایت غور است. او تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع دکتری در رشته جامعه‌شناسی دانشگاه تهران ادامه داد و در سال ۱۳۸۴ تحصیلات خود را به اتمام رساند. مهدوی بعد‌ها حزب ملت افغانستان را تأسیس کرد و توانست در دوره شانزدهم پارلمان افغانستان به نمایندگی از مردم کابل به مجلس نمایندگان افغانستان راه پیدا کند. او تلاش‌های زیادی برای مقاومت افغانستان در مقابله با داعش انجام داده و به گفته خودش ایران همیشه برایش یک وطن است و مرزی را بین ایران و افغانستان نمی‌شناسد و معتقد است همه هموطن هستیم.

سیداحمد مدقق متولد ۱۳۶۴ در قم است. خانواده‌اش در سال ۱۳۵۹ به ایران مهاجرت کردند و احمد در سال ۱۳۶۴ در شهر قم به دنیا آمد. داستان‌نویسی را با نوشتن در مجله سلام بچه‌ها در اوایل دهه ۸۰ شروع کرد و با آغاز دهه ۹۰ به‌صورت جدی‌تر و با شرکت در مدرسه اسلامی هنر، داستان‌نویسی را ادامه داد. او اکنون در مدرسه دراماتورژی قرآن کریم وابسته به مدرسه اسلامی هنر در قم همکاری می‌کند. مدقق داستان‌نویسی را از دوران دبیرستان آغاز کرد و اولین رمان بلند او به‌نام آواز‌های روسی در یازدهمین جایزه ادبی جلال شایسته تقدیر شناخته شد. این رمان تاکنون به زبان‌های عربی، صربی و ترکی درحال ترجمه است.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha