به گزارش «سدید»؛ «سام ایزدی»، نویسنده، کارگردان و مترجم جوانی است که عمده فعالیتهایش در حوزه سینما و تئاتر او دانشآموخته کارشناسیارشد کارگردانی نمایش از دانشکده سینما تئاتر بوده و یکی از فعالان هنر در تهران و کرمان است. وی پیشتر کتاب «نظریات معاصر تئاتر» را به چاپ رسانده و در آن ۱۳۰ کارگردان و نظریهپرداز بازیگری و کارگردانی را مورد بررسی قرار داده بود. او همچنین نمایشنامه «از هیچ، هیچ نگو. جز هیچ، هیچ نیام» را با کمک انتشارات هنگام هنر منتشر کرده و کتاب «کابوس بازیگر» اولین اثر وی در حوزه ترجمه است که در آن چند نمایشنامه از «کریستوفر دورانگ» را برگردان فارسی کرده است. «سام ایزدی» که تجربه فیلمسازی را نیز در کارنامه دارد در گفتگو به معرفی «کریستوفر دورانگ» و بررسی دلایل استقبال کم از آثار وی در تئاتر ایران میپردازد.
کتاب «کابوس بازیگر» اولین تجربه شما در ترجمه است. چه شد تصمیم گرفتید این اثر را ترجمه کنید؟
به صورتی کاملا اتفاقی با «کریستوفر دورانگ» آشنا شدم. پیشتر نمایشنامه «وانیا و سونیا و مارشا و اسپایک» از او ترجمه شده بود. ترجمه چند نمایشنامه کوتاه از او نیز به همراه نمایشنامههایی از «تر الگزاندر والنزا» در کتاب «از یک تا ۱۰ دقیقه نمایش» به انتشار رسیده بود. عمده نمایشنامههای دورانگ کوتاه است و موقعیتهای جذابی در آنها مطرح میشود. با خواندن این دو کتاب، تحقیقی درباره او انجام داده و متوجه شدم بهجز دو کتابی که ذکر شد، اثر دیگری از او ترجمه نشده است. با وجود اینکه یکی از آثار او جایزه پولیتزر هم برده بود، اما بهاندازه دیگر نویسندههای خارجی در ایران معروف نیست. پس شروع به جمعآوری نمایشنامههای وی کرده و اولین کتاب از ترجمه این آثار را به نام «کابوس بازیگر» در نشر افراز به چاپ رساندم. کتاب دوم آثار او را نیز ترجمه کرده و بهزودی به چاپ خواهم رساند.
با توجه به اینکه دورانگ نسبتبه دیگر نمایشنامهنویسان خارجی برای اهالی تئاتر ایران کمتر شناخته شده است، کمی بیشتر این نویسنده را برای مخاطبان معرفی کنید.
دورانگ نمایشنامهنویسی است که آثارش را بیشتر با نام طنز سیاه میشناسند، هرچند میتوان آنها را در دسته کمدی ابزورد نیز جا داد. در حالت کلی، قرار دادن او در سبکی مشخص دشوار است؛ زیرا اگر نمایشنامههایش را بهدقت بررسی کنیم متوجه میشویم که هرچند مولفههای نمایشنامههای ابزورد را داراست، اما نسبتبه خیلی از ابزوردنویسها مانند بکت و پینتر به رئالیسم نیز نزدیک شده است. کتاب دومی که از آثار دورانگ ترجمه کردهام نمایشنامهای براساس زندگی واقعی مادرش است. در این نمایشنامه موقعیتهایی ممکنالوقوع را به تصویر میکشد که با واقعیت همخوان هستند، اما در همین موقعیتها نیز عناصری از طنز تلخ را قرار میدهد. به همین دلیل این نمایشنامه کمی از واقعیت فاصله گرفته و بهنوعی رنگ و بوی ابزورد به خودش میگیرد. در نمایشنامه «ظلم و ستم در اداره اخذ گواهینامه»، شاهد موقعیتی در اداره اخذ گواهینامه هستیم. در فرهنگ آمریکایی، دایره اخذ گواهینامه بهعنوان یکی از بدترین مکانها در راستای بوروکراسی اداری و کاغذبازی ذکر میشود. دورانگ در نمایشنامه خود از این موقعیت استفاده کرده و فضای تلخی را میسازد که شاید در نگاه اول وقوعش امکانناپذیر باشد، اما اگر از آدمهایی که در شرایط شخصیت اصلی قرار گرفتهاند، بپرسید، بیشک این موقعیت را تایید میکنند.
پس میتوان گفت او بیشتر براساس تجربیات شخصیاش مینویسد!
دقیقا همینطور است. بهشدت دگماتیسم کلیسای رم است؛ زیرا خودش در خانوادهای مذهبی بزرگ شده و با همان دیدگاه طنز از این موضوع انتقاد میکند. موضعگیری سختی نسبت به فرهنگ جا افتاده در مقابل خردهفرهنگها نیز دارد. اقلیتهای جنسی، کودکآزاری و مسائلی از این دست نیز در کارهایش بهوفور دیده میشود. پیش از اینکه نمایشنامه «وانیا و سونیا و مارشا و اسپایک» جایزه پولیتزر را ببرد، معروفترین نمایشنامهاش «کابوس بازیگر» بود.
به نظر شما چرا این نویسنده بهاندازهای که باید در ایران شناختهشده نیست و کارهایش با اقبال اجرا همراه نبوده است؟
بخش بزرگی از آن را کمشانسی میدانم. اگر به موقعیتهایی که او در نمایشنامههایش خلق میکند نگاه کنید، میبیند که نسبتبه بقیه اجتماعینویسها، رئالیسمنویسها و ابزوردنویسها، موقعیتهای نزدیکتری به فرهنگ ما را به تصویر میکشد. در نمایشنامه «ازدواج بت و بو» که من نامش را برای تاثیرگذاری بیشتر «داستان خندانگیز و تفکرآور ازدواج بت و بو» گذاشتهام، میبینیم که او اعتیاد به الکل را در جامعهای سنتی به تصویر میکند. اگر در همین نمایشنامه المانهای کوچکی ازجمله اعتیاد به الکل را به اعتیاد به مواد مخدر تغییر دهیم بهراحتی متوجه ارتباط آن با فرهنگ خودمان میشویم. نکته دیگری که میتواند دلیلی برای اقبال کم نمایشنامههای او در ایران باشد این است که عملا بسیاری از نوشتههای وی امکان چاپ در ایران را ندارد. من بیش از ۳۰ نمایشنامه از او را بررسی کرده و تنها پنج یا ۶ نمایشنامهاش را ترجمه کردم. فکر میکنم این موضوع در درجه اول مترجمها را ترسانده که بهسوی آثار او نروند. موضوع مهم دیگر شکل فضاسازی او در آثارش است. مدل تئاتری کردن نمایشنامهها و آن شکل از فانتزی که در واقعیت و ابزوردیسم قرار میدهد کمی برای مترجم و مخاطب ایرانی قابلدرک نیست. در کتاب «کابوس بازیگر» من پانویسهای زیادی نوشتهام تا مخاطب را متوجه موضوع کنم، زیرا برخی مسائلی که در نمایشنامههایش مطرح میشود برای مخاطب ایرانی کاملا ناآشناست، اما به نظرم درمجموع دلیل اصلی، نه ترس از چاپ نشدن ترجمه یا موقعیتسازی خاص این نمایشنامهنویس، که تنها بدشانسی اوست که آثارش در ایران به آن اندازه که باید شناخته نشده است.
آیا ترجمه کتاب «کابوس بازیگر» در معرفی این نمایشنامهنویس موثر بوده و شما در این مدت با گروههایی روبهرو شدهاید که بخواهند اجازه اجرای نمایشنامههای این کتاب را بگیرند؟
چاپ کتاب «کابوس بازیگر» همزمان با دوران کرونا بود. در این دوران فعالیتهای تئاتری بهشدت کم شده است، اما با وجود این تماسی داشتم که اجازه اجرای یکی از نمایشنامه را بهصورت رادیویی میخواستند؛ هرچند به نظرم برخی از این نمایشنامهها بهدلیل موقعیتسازی و توضیح صحنههای مهم، شاید توفیق زیادی در اجرای رادیویی پیدا نکند. یکی دیگر از این نمایشنامهها ازسوی گروهی دیگر در حال آمادهسازی برای یکی از پادکستهاست. نمایشنامه «حواسپرتیها» نیز موردتوجه گروه دیگری قرار گرفته است.
به نظر شما چقدر موضوعاتی که این کریستوفر دورانگ مطرح میکند بینالمللی است و امکان اجرا در ایران را دارد؟ برای مثال، نمایشنامه «ظلم و ستم در اداره اخذ گواهینامه» درمورد بوروکراسی اداری در دایره اخذ گواهینامه در آمریکاست، اما میدانیم که در ایران بدین شکل نیست. آیا این موضوع میتواند در کماقبالی آثار وی موثر باشد؟
در همه نمایشنامههایش بدین شکل نیست. مثلا در نمایشنامه «ازدواج بت و بو» موقعیتهایی نزدیک به فرهنگ را ما خلق میکند. موضوع مهم دیگر این است که معرفی این نمایشنامهنویس همزمان شد با دورهای که در آن حجم آثار ترجمه بالاست. زمانی که کارهای نویسندگانی مانند بکت، پینتر و یونسکو در ایران منتشر میشد، شور و شوق برای اجرای کارهای جدید و متفاوت تنها به صرف جدید بودنش بالا بود، اما درحالحاضر چنین شور و شوقی میان اهالی هنر دیده نمیشود. فکر نمیکنم دلیل این کمتوجهی تفاوت فرهنگی باشد که چه بسا کارهای او بسیار ازلحاظ فرهنگی با ما مرتبطتر از نمایشنامههای نویسندگان دیگری است که در ایران اجراهای موفقی داشتهاند.
چه شد که تصمیم به همکاری با نشر افراز گرفتید؟
من این نمایشنامه را در سال ۹۷ ترجمه کردم. زمانی که تصمیم به چاپ آن گرفتم، چند نمایشنامه کوتاه دیگر نیز به آن اضافه کردم تا به حجمی درخور چاپ برسد. پروسه چاپ این نمایشنامه در نشر افراز یکسالونیم طول کشید که باز هم خیلی سریعتر از نشرهای دیگر بود. بسیاری از نشرهای شناختهشده، چاپ کار جدید را قبول نمیکردند و اعلام کرده بودند تا پایان سال ۱۴۰۱ قصد چاپ عنوان جدیدی را ندارد. من نشر افراز را انتخاب کردم، زیرا پروسه چاپ کتاب در این نشر کوتاهتر است.
شما در زمینه سینما و فیلم کوتاه نیز فعالیتهایی داشتهاید، کمی از این فعالیتها بگویید.
بله. من در چند فیلم کوتاه تجربی حضور داشته و دو فیلم کوتاه «لحظهلحظه» و «عجایب المخلوقات» را ساختهام. پروژه فیلم کوتاه «عروسکخانه» نیز بخش عمده مرحله پیشتولید را پشت سر گذاشته و تا آخر شهریورماه به اتمام خواهد رسید. فیلمنامه این اثر یکی از سه فیلمنامه برتر جشنوارهای بود که انجمن سینمای جوان کرمان در سال ۹۸ برگزار کرد و قرار است این اثر با حمایت انجمن و بهصورت مشارکتی ساخته شود.
چه آثار دیگری را در حال نگارش یا تولید دارید؟
دو کتاب جدیدم در حال طی کردن پروسه چاپ هستند؛ کتاب «داستان خندانگیز و تفکرآور ازدواج بت و بو» که ترجمه نمایشنامه بلند کریستوفر دورانگ است و کتاب «تاریخ کارگردانی» که در آن به بررسی آثار شناختهشدهترین کارگردانان دوران فعلی پرداختهام. دو کتاب نیز آماده کردهام که هنوز تصمیم جدی برای چاپشان ندارم. قصد داشتم نمایشنامه «ازدواج بت و بو» را در کرمان به روی صحنه ببرم. تمرینات این اجرا نیز شروع شده بود که بهدلیل کرونا متوقف شد. درحالحاضر امکان این اجرا وجود دارد، اما شوق و ذوق اجتماعی برای تئاتر کار کردن و تئاتر دیدن مخصوصا در شهرستانها بهشدت کم شده و به این دلیل فعلا این اجرا را به تعویق انداختهام.