نظری به علل اصلی برکناری رضاخان از سلطنت، در آیینه اسناد؛
در آستانه فرارسیدن هشتادمین سالروز خلع رضاخان از سلطنت، این بار به بازخوانی این رویداد، از منظر اسناد و مطبوعات خارجی پرداخته‌ایم
به گزاش «سدید»؛  در آستانه فرارسیدن هشتادمین سالروز خلع رضاخان از سلطنت، این بار به بازخوانی این رویداد، از منظر اسناد و مطبوعات خارجی پرداخته‌ایم. آنان در این مقطع به مقتضای منافع خویش، ناگزیر از آن شدند تا پاره‌ای از مصائب ایران در دوران حاکمیت قزاق را، بازگویند! این اعترافات در حالی انجام می‌گرفت، که دولت انگلستان- که در رأس این رسانه‌های افشاگر قرار داشت- خود بیشترین نقش را در برکشیدن رضاخان و تحمیل وی به مردم ایران، ایفا نموده بود. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید.

ایران در مسیر انقلاب علیه رضاخان، در آستانه شهریور ۲۰
اغلب تحلیلگران تاریخ معاصر ایران، بر این باورند که رضاخان، از آن روی که به طرفداری از آلمان‌ها متمایل شده بود، به اجبار انگلیسی‌ها در میانه جنگ جهانی دوم، از سلطنت برکنار شده است. اما اسناد وزارت خارجه امریکا و گزارش‌های خبرنگار نیویورک‌تایمز- که در اول سپتامبر ۱۹۴۱، وارد تهران شد- به خوبی نشان می‌دهد که طرفداری رضاخان از آلمان‌ها، در حد یک اتهام است و تحقیقاً علت اصلی خلع او از حکومت نیست. در واقع خفقان و شرایطی که رضاخان در کشور ایجاد کرده بود، کار را به کناره‌گیری و تبعید وی کشانده است. ری براک در مقاله‌ای که ۱۱ سپتامبر ۱۹۴۱ در روزنامه نیویورک تایمز، با عنوان «پیش‌بینی شورش در ایران، دیپلمات‌های خارجی پیش‌بینی می‌کنند: اگر شاه دست از قدرت برندارد، قیامی در راه خواهد بود» به چاپ رسید، می‌نویسد: «طبق گزارش‌ها، پایتخت و استان‌های جنوب‌غربی ایران، در آستانه انقلاب قرار دارد و احساسات شدید ضد شاه، تمام ایران را فراگرفته است. اگر رضاشاه پهلوی کناره‌گیری نکند یا به دست بریتانیایی‌ها و روس‌ها از سلطنت خلع نشود، طی دو هفته یا سه هفته آینده، قطعاً شورشی بزرگ در راه خواهد بود... احساسات مردمی ضد شاه و همین طور ضد رژیم سلطنتی در تهران، مشهود است. در این شهر، حکومت نظامی به مورد اجرا گذاشته شده و گشت‌های پلیس، در تلاش برای جلوگیری از تجمع‌های خیابانی و شعارنویسی با گچ و رنگ بر دیوار‌های کاخ شاه و ساختمان‌های جنوب شهر، یا منطقه کارگرنشین پایتخت، افزایش یافته است. شعار‌هایی با این مضامین که: «شاه قاتل است- عزلش کنید» و «مرگ بر شاه» و بسیاری شعار‌های دیگر، بر در و دیوار خودنمایی می‌کند...». هرولد. جی. ماینور، دبیر سفارت امریکا نیز، در گزارش‌های خود در خصوص وقوع شورش و برکناری رضاخان از سلطنت، می‌نویسد: «به نظر من تحولات مهمی، مانند یک کودتا یا خروج شاه در شرف وقوع است... اعتبار شاه به پایین‌ترین حد خود رسیده است و روند حوادث چنان بر ضد اوست، که خروج او از صحنه محتمل است... در هر صورت، به نظر من کناره‌گیری شاه یا برکناری او، حتمی است...».

روایت مطبوعات غربی از علل و زمینه‌های شورش قریب‌الوقوع مردم علیه رضاخان
البته پرواضح است که علت شورش‌های مردم، چه بود. در واقع زورگویی، خفقان و سرکوب ۲۰ ساله رضاخان، در کنار وضعیت بد اقتصادی، جامعه را در آستانه شورش قرار داده بود. انگلیسی‌ها هم در پی یک ایران امن می‌گشتند، که کاملاً تحت سلطه آنان باشد، با عنوان اینکه رضاخان از دستوراتشان در خصوص خروج آلمان‌ها از خاک ایران و اعلان جنگ نسبت به آن‌ها سر باز می‌زند، تصمیم گرفتند ایران را به اشغال خود درآورند! روزنامه آسوشیتدپرس در گزارشی، به این مسئله اشاره کرده و می‌نویسد: «منابع موثق انگلیسی اشاره کرده‌اند که احتمال دارد بریتانیا و روسیه، به دلیل گزارش‌های متعدد از نارضایتی فزاینده مردم از رژیم استبدادی رضاشاه پهلوی، مجبور به اشغال تهران شوند...» علاوه بر این در روزنامه ماینور، دبیر سفارت امریکا نیز، در گزارش‌های خود به علل این شورش‌ها اشاره کرده و می‌نویسد: «هزینه‌های بالای زندگی، دستمزد‌های پایین، مالیات‌های سنگین، استثمار و بهره‌کشی وحشتناک از مردم، سیاست مالی و تجاری کوتاه‌بینانه دولت، و حرص و آز و پول‌دوستی غیرعادی شاه، نه تنها موجب فقر و نارضایتی در میان توده مردم شده، بلکه موجی از حس نفرت بر ضد شاه را پدید آورده است. این نارضایتی نهفته و پنهان، خود را آشکار نکرده، و، چون توده مردم جرئت و جسارت و اراده ندارند، منجر به شورش و انقلاب هم نشده است. انگلیسی‌ها از این شرایط به خوبی آگاه هستند و می‌دانند که مردم ایران، شاه را مخلوق و آلت‌دست آن‌ها می‌دانند و حالا می‌خواهند حساب خود را از او جدا کنند...».

ماینور، همچنین در گزارشی در خصوص نحوه سلطنت رضاخان بر ایران نوشته است: «از جهت رفتار بسیار بد و پرخشونتی که با مردم داشت، حرف برای گفتن بسیار است. تقریباً انگیزه و محرک او در هر کاری، یا غرور و خودبینی بود و یا حرص و طمع! او به ندرت کاری را از سر رأفت و مهربانی و عدالت و برای خاطر مردم انجام می‌داد. او می‌خواست ایران را یک‌شبه مدرن کند و، چون هیچ آگاهی و اطلاعی از چگونگی رسیدن به این هدف نداشت، اقداماتش اغلب شتابزده و سطحی بود... بی‌تابی و بی‌تحملی او در برابر انتقاد، چشم او را به روی حقایق و وضعیت واقعی مردم بست و مشاورانی که یا بی‌کفایت بودند و یا از ترس حقیقت را به او نمی‌گفتند، او را احاطه کردند. حرص و طمع او هم، هیچ حد و مرزی نداشت و او به تدریج بخش عظیمی از املاک و صنایع کشور را، صاحب شد. پس از کناره‌گیری وی، رسماً فاش شد که سپرده‌های بانکی او در ایران، به میزان هنگفت ۶۸۰ میلیون ریال می‌رسد. رضاشاه اساساً با مفهوم عدالت، چه از بعد شخصی و چه از بعد اجتماعی، بیگانه بود و هر فرد و هر مانعی را که بر سر راهش قرار داشت، نیست و نابود کرد. در حال حاضر بیش از ۵۰۰ نفر، که او آن‌ها را به دلایل شخصی و یا سیاسی به زندان انداخته بود، آزاد شده اند. اما فهرستی طولانی از کسانی هم وجود دارد، که در زندان به سفری بی‌بازگشت فرستاده شده‌اند. اما بزرگ‌ترین سوءاستفاده و فساد او، استثمار و بیگاری کشیدن وحشتناک از مردم بود. این بهره‌کشی ظالمانه از مردم ناشی از سیاست‌های کوته‌بینانه او، برنامه بیش از حد سریع و پرشتاب او برای نوسازی، نگهداری یک ارتش بزرگ، و حرص و طمع شخصی وی بود. بی‌تردید با هشت ریال میانگین دستمزد روزانه یک کارگر، نمی‌شد غذای کافی برای یک خانواده فراهم کرد، چه رسد به خرید لباس و سایر ضروریات زندگی. آموزش و پرورش، به‌رغم سروصدا و تبلیغ بسیار، چیزی لوکس و مختص طبقات بالا بود. مالیات هم برای ثروتمندان چنان زیاد بود، که آن‌ها مجبور به استثمار و بهره‌کشی بیش از حد از توده مردم بودند. به سربازان وظیفه، ماهی هفت ریال حقوق داده می‌شد، که این مبلغ برای امرار معاش خود آنان، تکافو نمی‌کرد و البته هیچ فکری هم برای خانواده آن‌ها نشده بود. بخشی از همین رقم ناچیز هم، به وسیله افسران ارتش به سرقت می‌رفت! در برخی از املاک رضاشاه، کارگران با دستمزد سه ریال در روز، به اجبار به کار گرفته می‌شدند، که این با برده‌داری چندان فرقی نداشت...»؛ لذا از همین رو، انگلیسی‌ها پس از آنکه متوجه شدند راه نجاتی برای مهره دست‌نشانده‌شان ندارند، به سرعت وارد عمل شده و او را مجبور به کناره‌گیری از سلطنت کردند!

همگامی تاکتیکی رسانه‌های انگلیسی با مردم ایران، در نفرت از رضاخان
مقامات انگلیسی که به خوبی از نفرت مردم نسبت به رضاخان و شرایط ایران آگاه بودند، تصمیم گرفتند خود را به طور کامل از او جدا کنند. انگلیسی‌ها برای اینکه به مردم ایران نشان دهند که هیچ رابطه‌ای با رضاخان ندارند و او را از خود رانده‌اند، تبلیغاتی رادیویی را بر ضد او به راه انداختند! به همین منظور از حدود دو هفته قبل از کناره‌گیری رضاخان از سلطنت، رادیو‌های لندن و دهلی‌نو، در برنامه‌هایی به زبان فارسی و انگلیسی، توجه مردم ایران را به ظلم و بی‌عدالتی و بیگاری کشیدن از مردم و استثمار آن‌ها در حکومت قزاق، جلب کردند. به عنوان مثال رادیو بی‌بی‌سی لندن و رادیو دهلی، از نیمه شهریور ۱۳۲۰ و به صورت هماهنگ، از ضرورت رفتن رضاشاه گفته و به بیان مفاسد و ظلم دوران سلطنت وی پرداختند. این رادیو‌ها در برنامه‌های خود به طور آشکار، رضاخان را دزد، آدمکش و دیکتاتور می‌نامیدند. آن‌ها علاوه بر این به مردم ایران، مژده پایان دیکتاتوری و برقراری حکومتی دموکراتیک را نیز می‌دادند. این رادیو‌ها به نکاتی اشاره می‌کردند، که مردم ایران خود آن‌ها را می‌دانستند، اما جرئت بیانش را نداشتند. در کل تأثیر این برنامه‌های رادیویی، فراوان بود، چون در واقع واگویه سخن مردم ایران به شمار می‌رفت. این وضعیت به نقطه‌ای انجامید، که اقتدار شاه و ترس از او به سرعت از بین رفت و در هر کوی و برزن، مردم آشکارا شروع به انتقاد و بدگویی از او کردند. تبلیغات بر ضد رضاشاه در برنامه‌‏های رادیویی فارسی‌زبان، به شیوه‌ای بود که لوئیس دریفوس (وزیرمختار امریکا در ایران)، درباره آن در گزارش خود به وزارت خارجه امریکا، چنین آورده است: «فعالیت‌های ضد شاه در برنامه‌ای که به زبان فارسی از لندن پخش شد، به اوج خود رسید. در این برنامه ذکر شد که شاه، بخش بزرگی از املاک و اراضی ارزشمند کشور را غصب کرده و هیچ پولی بابت آن‌ها نپرداخته و یا اگر هم پرداخته، فقط کسری از ارزش آن‌ها بوده است. اینکه مالکان با تهدید به مرگ، حبس و یا هتک حرمت، تن به فروش املاک خود داده‌اند و کشاورزان فلاکت‏زده باید با عرق جبین خود، جیب‌های شاه را از طلا پر کنند. این برنامه با خواندن شعری (از یک شاعر)، که گفته می‌شود هشت سال پیش به دستور شاه به زندان افتاد، تمام شد. این شعر شاه را به ضحاک، شخصیت افسانه‌ای، تشبیه می‌کند و می‌پرسد کجایند فریدون‌ها و کاوه‌ها، تا کاخ ظلم و ستم واژگون کنند...؟» هرچند که آسوشیتدپرس در گزارشی با عنوان «برنامه‌های رادیویی لندن و هند برای مردم ایران، رضاشاه را تحت فشار می‌گذارد»، نوشت: «مسئولان ایرانی از برنامه‌های فارسی بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا (بی‌بی‌سی) و همچنین برنامه‌های فارسی که از دهلی‌نو پخش می‌شود و هر دو ناگهان لحنی شدیداً انتقادی نسبت به دولت ایران پیدا کرده، ابراز نگرانی کرده‌اند. این برنامه‌ها به بسیاری از مردم ایران، چنین القا می‌کنند که وضعیت موجود دیگر مورد تأیید بریتانیا نیست و احتمالاً وایت هال [دولت انگلستان]به حامیان تغییر چراغ سبز نشان داده است...» انگلیسی‌ها در واقع با حمله به رضاخان، از فرصت استفاده کرده و با بی‌طرف نشان دادن خود، فرصت دوباره‌ای را برای روی کار آوردن حکومت جدیدی در ایران، به دست آوردند.

رضاخان ناگزیر از تسلیم و واگذاری قدرت
پس از اشغال خاک ایران توسط متفقین، در ۱۸ شهریور، دولت ایران به اصرار اشغالگران، با تعطیلی سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان، موافقت می‌کند و تحت فشار روسیه و انگلیس، به آلمان نیز اعلام جنگ می‌دهد. دستورات انگلیسی‌ها، به همین جا ختم نمی‌شود چراکه پس از آن وزیر مختار انگلیس، مجدداً در هشداری به دولت ایران اعلام می‌کند: اگر در برابر خواسته‌های متفقین کوتاهی کند، به زودی تهران به اشغال نظامی در خواهد آمد! در پی این هشدار و در ادامه پیشروی‌ها، نیرو‌های انگلیس و شوروی، در ۲۴ شهریور به حومه تهران می‌رسند. البته پس از تبلیغات رادیویی که انگلیسی‌ها در نفی سلطنت رضاخان انجام می‌دادند، روشن بود که او یا باید خودش کنار برود، یا به زور و اجبار برکنار شود! با این حال رضاخان تا آخرین دقایق، امیدوار بود تاج و تختش را حفظ کند! به همین منظور هم شب ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۱، ابراهیم قوام را به سفارت انگلیس فرستاد، بلکه بتواند انگلیسی‌ها را راضی به ماندن خود کند، اما بولارد سفیر وقت انگلیس، در پاسخ به فرستاده شاه می‌گوید: «استعفا تنها گزینه رضاشاه است و هیچ راه دیگری هم وجود ندارد!» نتیجتاً رضاخان صبح روز ۱۶ سپتامبر، به نفع ولیعهدش (محمدرضا پهلوی) از سلطنت استعفا داد و مجلس در همان روز، کناره‌گیری او را پذیرفت. رضاخان در بیانیه‌ای به توضیح علت کناره‌گیری‌اش از سلطنت پرداخته، اعلام می‌کند: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است، که یک قوه و بنیه جوان‌تری به کار‌های کشور، که مراقبت دائم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت‌ورزی ملت را فراهم آورد؛ بنابراین امر سلطنت را، به ولیعهد و جانشین خود تفویض کرده و از کار کناره نمودم. از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه از سوی مصالح نسبت به من می‌کردند نسبت به ایشان منظور دارند».

قزاق، خروج از کشور و آغاز دوران سرگردانی
رضاخان پس از استعفا از سلطنت و ترک تهران، تا زمانی که ترتیب خروجش از کشور داده شود، همراه خانواده به اصفهان می‌رود. اما پایان کار دیکتاتور، به این آسانی‌ها هم نیست چراکه برخی از نمایندگان مجلس، خواستار بازگرداندن و محاکمه او هستند! در همین رابطه روزنامه شیکاگو دیلی تریبون، در گزارشی با عنوان «بریتانیا گزارش داد: ایرانی‌ها به دنبال محاکمه شاه سابق، اتهامات مبنی بر سوءاستفاده از مقام و تحقیق درباره دارایی‌های شاه» می‌نویسد: «برخی از اعضای مجلس ایران، که از برقراری جمهوری در کشور حمایت می‌کنند، امروز خواستار این شدند که شاه سابق رضاخان پهلوی، از اصفهان به تهران بازگردانده و بابت اتهاماتی از قبیل سوءاستفاده از مقام در طول ۱۵ سال حکومتش، محاکمه شود. سفارت بریتانیا این اطلاعات را منتشر کرده است. شاه سابق که در اصفهان، در ۲۰۰ مایلی جنوب تهران به سر می‌برد، هنوز اجازه خروج از این شهر را پیدا نکرده است. دو وزیر دربار شاهنشاهی به آنجا رفته‌اند، تا او را وادار به امضای سند انتقال اموال و دارایی‌هایش به دولت کنند. این امر می‌تواند از توسل به قانون مصادره اموال جلوگیری کند، که دولت ایران به منظور حفظ آبروی شاه جدید، تمایل چندانی به استفاده از آن ندارد. گفته می‌شود که شاه سابق ثروتی بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار، در بانک‌های ایالات متحده و کشور‌های دیگر جمع کرده است، که دولت ایران امیدوار است آن‌ها را به کشور بازگرداند... شاه جدید در یکی از اولین اقدامات خود، با باز کردن در زندان‌های کشور، ۵۰۰ زندانی سیاسی را آزاد کرد. برخی از این زندانیان، فقط برای اینکه با پدر شاه جدید مخالفت کرده، یا از اجرای دستور‌های او سرپیچی کرده بودند، نزدیک به ۱۲ سال بود که در زندان به سر می‌بردند!...».

با این حال رضاخان در ۲۸ سپتامبر ۱۹۴۱، در بندرعباس سوار کشتی انگلیسی-هلندی «اس‌اس‌باندرا» شده و ایران را به مقصد بمبئی ترک می‌کند، تا مدتی را در آنجا به استراحت پرداخته، سپس به آرژانتین برود. در این سفر بی‌بازگشت، یکی از همسران، شش پسرش، دو تن از دخترانش، یکی از دامادهایش، یک منشی و ۱۱ خدمه، رضاخان را همراهی می‌کردند. اما انگلیسی‌ها با آنکه به رضاخان وعده داده بودند که وقتی ایران را ترک می‌کند، آزاد است به کشوری که خود انتخاب کرده، یعنی آرژانتین برود و در آنجا اقامت کند، اما در عمل چنین اجازه‌ای را به او نمی‌دهند! لذا پس از نزدیک شدن کشتی به بندر بمبئی، دولت هند به رضاخان اطلاع می‌دهد، که نمی‌تواند در آنجا اقامت کند و باید هرچه سریع‌تر، به سمت جزیره موریس برود. سفیر امریکا در گزارشی، به این خلف وعده انگلیسی‌ها اشاره کرده و می‌نویسد: «در تلگرام شماره ۱۶۹ به تاریخ ۲۸ سپتامبر ساعت ۱۰ صبح، آمده است: کار تا آنجا پیش رفت که این سفارت، درخواست وزارت امور خارجه ایران را برای کمک وزارت امورخارجه ایالات متحده در اخذ ویزای اقامت آرژانتین برای شاه و همراهانش، به وزارت خارجه ایالات‌متحده انتقال داد. شاه خود، آرژانتین را برای اقامت انتخاب کرده بود. برخلاف تمام وعده‌ها، انگلیسی‌ها شاه و همراهانش را، در جزیره موریس پیاده کردند و آنان، حداقل موقتاً، در آنجا هستند...». اما فرجام دیکتاتور آن بود، که باقی عمر را در همان تبعیدگاه ژوهانسبورگ بماند و پس از گذراندن سه سال تبعید، در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در تنهایی و غربت بمیرد و برای آیندگان، نشان و عبرتی از خویش بر جای گذارد!
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha