نوشتاری کوتاه از آوینی در بایگانی مجله سوره؛
فروردین ۱۳۶۸ مجله‌ای متفاوت روی کیوسک روزنامه‌فروشی‌ها خودنمایی می‌کند. در زمانه‌ای که عموم جریان‌های مطبوعاتی درگیر اندیشه و نگاه خاصی به فرهنگ بوده، در مجله تازه متولد‌شده، موضوع فراموش نکردن سال‌های انقلاب تا پایان جنگ است. با آمدن هاشمی رفسنجانی و تشکیل دولت سازندگی، گروهی از روزنامه‌نگاران هراس فراموشی داشتند. اینکه در نبود امام‌خمینی (ره) – تنها سه شماره از مجله در حیات رهبر فقید انقلاب منتشر می‌شود -، میراث‌داران حال‌وهوای دیگری را دنبال کنند.
به گزارش «سدید»؛ بایگانی حرکتی است برای سرک کشیدن به قفسه‌های خاک‌گرفته نشریات قدیمی. فرصتی است برای بازخوانی کنش‌ها و واکنش‌های فرهنگی و هنری در سال‌های دور و یادآوری رویداد‌هایی که بخش مهمی از وضعیت کنونی فرهنگ این دیار رقم زده‌اند. بایگانی به‌سراغ عکس‌ها و نوشته‌ها می‌رود و از دل آن روایتی امروزی برمی‌گزیند. برای شروع، به مناسبت تولد سیدمرتضی آوینی، به‌سراغ مجله‌ای مهم رفته‌ایم تا در چند شماره آن را دنبال کنیم.

فروردین ۱۳۶۸ مجله‌ای متفاوت روی کیوسک روزنامه‌فروشی‌ها خودنمایی می‌کند. در زمانه‌ای که عموم جریان‌های مطبوعاتی درگیر اندیشه و نگاه خاصی به فرهنگ بوده، در مجله تازه متولد‌شده، موضوع فراموش نکردن سال‌های انقلاب تا پایان جنگ است. با آمدن هاشمی رفسنجانی و تشکیل دولت سازندگی، گروهی از روزنامه‌نگاران هراس فراموشی داشتند. اینکه در نبود امام‌خمینی (ره) – تنها سه شماره از مجله در حیات رهبر فقید انقلاب منتشر می‌شود -، میراث‌داران حال‌وهوای دیگری را دنبال کنند. نتیجه این وضعیت نشریه‌ای است به‌نام «سوره» که نام «آوینی‌ها» بر تارک آن می‌درخشد. اگرچه سردبیری مجله از همان فروردین ۶۸ با محمد آوینی است؛ اما ردپای مرتضی آوینی در نوشتار‌های مجله هویدا است. نویسندگان مجله پیروان راستینی برای سیدمرتضایی هستند که ملاکش را در اولین شماره نامه امام در ۳۰ شهریور ۱۳۶۷ به هنرمندان قرار می‌دهد؛ جایی‌که آوینی آن را «منشور تجدید عهد هنر» می‌نامد.

بخشنامه صفحه شش
«معاون‌اول ریاست‌جمهور، آقای دکتر حسن حبیبی طی بخشنامه‌ای از کلیه وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها و موسسات دولتی و نهاد‌های انقلاب اسلامی خواست تا با مأموریت هنرمندان به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی موافقت کنند....» من این بخشنامه را در صفحه ششم یکی از روزنامه‌های صبح دیدم. چه ضرورتی دوستان ما را به صدور چنین بخشنامه‌ای واداشته، نمی‌دانم؛ اما هرچه هست، می‌دانم که تمرکز هنرمندان در موسسه‌ای، چون وزارت ارشاد نه به سود «هنر» است و نه به سود «انقلاب». به سود «هنر» نیست؛ چراکه این پراکندگی، وسعت و تنوع عمل بیشتری به هنرمندان می‌بخشد و هرچه دایره بروکراسی تنگ‌تر شود امکان اینکه هنر انقلاب در کلیشه‌هایی استاندارد محدود شود و از فیضان بازایستد، بیشتر است و به سود «انقلاب» هم نیست؛ چراکه انگیزه‌های ذوقی هنرمندان، با این تمرکز بروکراتیک در یک مجرای خاص مستحیل می‌شود و انگیزش‌های فردی برای مبارزه تنها از همان وجه خاص امکان ظهور می‌یابد. هنر انقلاب هویتی دیگر دارد و از آنچه در جهان امروز با نام هنر می‌شناسند، جداست. رجوع تاریخی ما هرگز به غرب نیست و رجوع هنر ما نیز نمی‌تواند به غرب باشد. ما نمی‌خواهیم تراوش‌های وجودی انسان‌ها در آن‌سوی دنیا را انکار کنیم یا به‌دور بریزیم؛ اما درعین‌حال برای خود، هویت و سیر تاریخی مستقلی قائلیم. هنر در دهکده جهانی مک‌لوهان دارای کلیت و وحدتی است که از آن نمی‌توان گریخت؛ لیکن ما خود را متعلق به این دهکده جهانی نمی‌دانیم و معتقدیم دین و دینداری و انقلاب دینی عالم دیگری دارد ورای دهکده جهانی مک‌لوهان و همه‌چیز این عالم از سیاست و اقتصاد گرفته تا... هنر، هویتی متناسب با همین عالم دارد. نمی‌خواهیم بگوییم که دوستان ما در وزارت ارشاد این استقلال را در هویت هنر انقلاب قبول ندارند؛ اما این هست که ما از آنان در عمل، نشانه‌ای دال بر این قبول نیز ندیده‌ایم. با عرض پوزش اگر قرار بود هنرمندان انقلاب فقط زیر سایه همین یک پدر باشند همه ما اکنون یتیم بودیم.

در شماره دهم مجله سوره به سال ۱۳۶۹، سیدمرتضی آوینی در نقدی کوتاه به‌سراغ سیاست دولت اول هاشمی رفسنجانی در مواجهه با هنرمندان می‌رود. مرحوم دکتر حبیبی در آن روزگار با ابلاغ دستوری قصد پوشش هنرمندان در قالب‌های دولتی دارد و آوینی با این رویکرد بروکراتیک مخالف است؛ رویکردی که باوجود نقد سیدمرتضی، در شکل‌های متفاوت و حتی فاجعه‌بارتر نمود پیدا می‌کند. نوشتار آوینی در این سال‌ها حکم یک پیش‌بینی دارد؛ پیش‌بینی‌ای که امروز هم نادیده گرفته می‌شود.

شاعری از دیدگاه اوستا
شناخت مهرداد اوستا از طریق مطالبی که درباره‌اش نوشته شده دشوار به نظر می‌رسد، به این دلیل که اکثر این مطالب اغراق‌شده هستند. به‌طور مثال در زندگینامه‌ای که به تاریخ نهم آذر ۱۳۸۸ در سایت همشهری آنلاین منتشر شده است، بدون ذکر هیچ منبعی گفته شده ژان پل سارتر مهرداد اوستا را یکی از برجسته‌ترین متفکران مشرق‌زمین می‌دانست. این درحالی است که جست‌وجو درباره موثق بودن این گفته کاملا بدون نتیجه است. دی‌ماه ۱۳۶۹ مجله سوره مصاحبه‌ای با مهرداد اوستا در زمینه شعر و شاعری و همچنین آثارش ترتیب می‌دهد. در اولین پرسش از او خواسته می‌شود ویژگی‌های یک شعر خوب در زمانه ما (زمان مصاحبه) را توضیح دهد. اوستا پاسخ خود را با ذکر تاریخ مختصری از شکل‌گیری و تکامل زبان فارسی و همچنین ویژگی‌های آن شروع می‌کند: «وقتی اسلام آمد، در سراسر عالم اسلام آن روز، بسیاری از کشورها، مثل: مردم مصر، مردم بین‌النهرین، مردم سوریه و مردم روم شرقی، زبانی نداشتند که بتوانند با آن اغراض و احکام اسلامی، حکمت اسلامی و از همه مهم‌تر زبان قرآن را تفسیر و تعبیر کنند. تنها زبانی که یارایی داشت و توانست با زبان قرآن آشنایی پیدا کند و تفاسیری، ازجمله: تفسیر «سور آبادی» از ابوبکر عتیق و تفسیر نسفی و تفاسیر دیگر در خود بپروراند، زبان قدیم «دری» بود. دلیل آن هم نیاز مسلمانانی بود که تازه اسلام آورده بودند. آن‌ها نیاز داشتند با معانی و مفاهیم اسلامی آشنایی پیدا کنند و «زبان پهلوی»، زبانی نبود که بتواند پاسخگوی زبان قرآن باشد. در واقع وجود قرآن و وجود اسلام بود که زبان دری ما را بنا بخشید، آنچنان بنایی که تفسیری مثل تفسیر رشیدالدین میبدی که در حد یک شاهکار ادبی۔ عرفانی است نوشته شود. این تفاسیر، از طرفی سبب بقای زبان فارسی شدند و به این ترتیب زبان فارسی موردتوجه عالم اسلام قرار گرفت. ما دقیق‌ترین معانی را در زبان بزرگ‌ترین شاعران عرفانی‌مان مثل: حکیم سنایی، فرید‌الدین عطار و مولانا می‌بینیم.» البته او هیچ دلیل خاصی دراین مورد که چرا گمان می‌کند زبان مردم بین‌النهرین، مصر و باقی ملت‌های نام برده برای تفسیر قرآن کافی نبوده نمی‌آورد. اوستا در ادامه به‌طور غلوآمیزی ادعا می‌کند «که هیچ زبانی نتوانسته است مانند زبان فارسی در بیان مسائل عاطفی و فطری تا این اندازه پیشروی کرده باشد.» پس از این برمی‌گردد به پاسخ پرسش اصلی که ویژگی‌های یک شعر خوب در زمانه ما بود. «در عالم شاعری، دو نوع شعر داریم، شعری داریم که اصطلاحا به آن «شعر روزنامه‌ای» می‌گوییم و آن شعری است که از زبان عامه کوی و برزن و سخنان ساده رایج میان مردم، اقتباس شده شده باشد. مثل شعر «ایرج‌میرزا». ایرج‌میرزا توانسته است خیلی از مطالب را به زیباترین شکل، به همان زبانی که نیاز داشته، بیان کند. نوع دیگر، شعری است که ما به آن «شعر فاخر» می‌گوییم. این نوع شعر، دارای تشریف خاصی است: مثل شعر حافظ، شعر سعدی، شعر انوری، شعر فردوسی و شعر سنایی و... سخنان این گویندگان خاصه از نظر زیبایی و تالیف موسیقی کلمات و ترکیب هندسی آنها، بسیار شیوا و فاخر است.» به نظر می‌رسد اوستا دارد ویژگی‌های یک شعر خوب در حالت کلی (طبق دیدگاه خودش) را مطرح می‌کند و درمورد نسبت این شعر با «زمانه ما» که مد نظر مصاحبه‌کننده بود، اظهارنظری نمی‌کند. همچنان از حافظ و سعدی و سنایی می‌گوید و ارتباط شعر و شاعر با روزگار معاصر خویش را مورد غفلت قرار می‌دهد. در توضیح زبان فاخر تنها یک ویژگی می‌آورد؛ اینکه شعر فاخر، باید از غلط‌های رایجی که در زبان مردم عامه دایر است دور باشد. کلمه «غرور» را مثال می‌زند که به معنی «فریب» و «گول خوردن» است، اما در زبان مردم عادی به معنای «تکبر» استفاده می‌شود.
 
باید گفت چنین برداشت‌هایی عموما محل مناقشه است. این پرسش‌ها مطرح می‌شوند که آیا طبیعی‌ترین تغییرات در همان زبان زندگی روزمره رخ نمی‌دهد و اساسا زبان از زندگی مردم عادی شکل نمی‌گیرد؟ اینکه شعر معانی‌ای از کلمات را مدنظر قرار دهد که فقط متخصصان به آن‌ها واقف باشند اصولا رویکرد درستی است یا نه؟ اوستا شاعر خوب را کسی می‌داند که به آثار پیشینیان و تکنیک‌های آنان واقف باشد. اما برای توضیح بیشتر این گفته به ادعای غلوشده و غیرقابل اثبات دیگری روی می‌آورد و می‌گوید «هر چه از فکر بشری گذشته است، شاعران بزرگ ما، گفته‌اند.» اوستا در این مصاحبه از قصدش مبنی‌بر انتشار کتابی با عنوان «ریشه تمثیل‌های عرفانی شعر فارسی» صحبت می‌کند که به نظر می‌رسد این کتاب هیچ‌وقت به چاپ نرسیده یا اینکه با عنوان دیگری منتشر شده باشد. در این کتاب اوستا به بررسی ریشه‌های اصلی تمثیل‌های آورده شده در اشعار شاعرانی مثل مولوی و عطار پرداخته بود. شعر معروف مولانا را درباره ارتباط شخصی افراد با حقیقت که همان ماجرای فیلی است که هرکس قسمتی از بدنش را لمس می‌کند مثال می‌زند. طبق گفته او این تمثیل در شعر سنایی هم به نوع دیگری آورده شده، اما درنهایت داستان اصلی را متعلق به «پوراناهای» هندی می‌داند. از اوستا درمورد شاهنامه و تحقیقش درباره جنبه‌های اساطیری آن پرسیده می‌شود؛ «شاهنامه فرهنگی است که دامنه جغرافیایی آن خیلی‌خیلی وسیع‌تر از کشور ایران کنونی بوده است. یعنی، فرهنگی که از دره‌های سند و پنجاب شروع می‌شود تا بیاید به نزدیکی‌های اروپا. این فرهنگ عظیم دارای دقایق اسطوره‌ای است. اسطوره‌ای که می‌توان گفت نوعی حکمت تمثیلی را به معنای خاص و تمام و کمال کلمه در خود دارد. قصد حکیم فردوسی هم بیان همین حکمت بوده است. حکیم فردوسی می‌خواسته است اولا این حکمت را به شعر دری برگرداند و بعد نتیجه حکمی خود را به دست دهد. همین شاهنامه است که برای کلیه شاعران بزرگ ما، به صورت تمثیل شاعرانه‌ای درآمده است.» او همچنین ادعا می‌کند که شاهنامه از نظر قدرت حماسی و بیان شاعرانه و اسلوب داستان‌سرایی، سرآمد همه آثاری است که در جهان وجود دارد که یکی دیگر از توصیف‌های بدون منطق اوست. در آخر از مهرداد اوستا خواسته می‌شود تا درمورد تحقیقاتش در حوزه ادبیات تطبیقی توضیح دهد. او اشاره می‌کند که تمثیل‌های عارفانه بخشی از ادبیات تطبیقی را تشکیل می‌دهند. او افسانه‌هایی مانند توفان نوح را مثال می‌زند که در اکثر ملت‌های کهن مشترک هستند.

در دهه ۶۰ عموما فرصت‌های روزنامه‌نگاری هنری معطوف به جریان‌های مشخصی از فرهنگ بود. به‌سبب ضعف رسانه‌ای در جناح مخالف، فرصت گفتگو یا نشر عقاید جریان موسوم به انقلابی محدود بود. اگرچه این ضعف با بداخلاقی‌هایی همراه بود؛ اما مجله «سوره» چرا در مقابله‌به‌مثل می‌بیند. راه‌اندازی یک نشریه در قد و قامت رقبا. در حرکتی که آوینی در «سوره» رقم می‌زند، گفتار‌هایی از هنرمندان محذوف از دایره نیز منتشر می‌شود. برای مثال مصاحبه‌ای با مهرداد اوستا که آن روزگار چندان محبوب جریان‌های چپ‌گرای شاملوپسند نبود. اگرچه گفتگو با اوستا نشان می‌دهد زوایای اختلافی گروه‌های فرهنگی بدان‌سان که خیال می‌کنیم، نیست.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha