نسبت انسان‌وآزادی در دوران معاصر از زبان مقصودفراستخواه؛
سرمایه‌داری در رقابت بر سر منابع، کارش به چنگ انداختن به منابع زمین رسید که منجر به گرمایش جهانی و نابودی سیاره و زوال تمدن گردید. زوال تمدن از دل همان کژتابی‌های رقابت بیرون آمد. در دنیای جدید انسان به‌قدری مسئله‌اش پیچیده است که حتی راه‌حل‌ها تبدیل به مشکل می‌شود.

گروه راهبرد «سدید»؛ نفیسه رحمانی: مقصود فراستخواه؛ متولد ۱۳۳۵ در تبریز، جامعه‌شناس و استاد برنامه‌ریزی توسعه آموزش‌عالی در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش‌عالی است. وی برنده جایزه ترویج علم سال ۱۳۹۶ از سوی یونسکو، برنده جایزه نشان دهخدا در چهارمین دوره آن و همچنین برنده جایزه مطالعات میان‌رشته‌ای در سال ۱۳۹۷ در جشنواره فارابی بوده است. دکتر فراستخواه در این گفتار که به مناسبت ایام محرم در مسجد دانشگاه صنعتی شریف ایراد شده، تلاش بشر برای آزادی و ضرورت همراهی آزادی و زندگی را مورد مداقه و بررسی قرار داده است.

 

حسین‌ابن‌علی؛ نمونه ایده‌آل عظمت روح

بحث من در این گفتار، دو بخش خواهد داشت. ابتدا به استناد شواهد تاریخی توضیح می دهم که انسان مدرن در تقلای آزادی بوده و هست و موفقیت هایی در این راه به دست آورده است. اما همین موفقیت ها که می توانست به بسط تمدن و بشریت کمک کند، به سبب کژتابی عملا سر از نگون بختی هایی تازه برآورده است. بسیاری از انسان ها حتی آنجایی که به آزادی رسیده اند، نتوانسته اند به تجربه رهایی برسند و این مهمترین کمبود بشر امروزی است. در غیاب تجربه معطوف به رهایی، صرف ازادی بشر کفایت نمی کند و حتی شاید سکنجبینی باشد که صفرا می افزاید.

در بخش دوم به این اشاره خواهم کرد که؛ تنها امید ما برای آینده این جهان بحرانی، بویژه ایران با بحران های مضاعفش، فردیت اصیل انسانی ما و فرزندان ماست؛ سلوکی معطوف به رهایی که نیازمند تکیه گاه های نیرومند وجودی و بنیان های عمیق معنوی است و از دل آن چیزی بیشتر از آزادی نصیب انسان می شود و آن شرف، آزادگی و فضیلت اخلاقی و اراده ی معطوف به رهایی در سایه عظمت روح خواهد بود. یک نمونه ارجاعی و تیپ ایده آل برای این عظمت روحی، حسین بن علی است. سیاق اصلی بحث من از دین به ایمان و از ایمان به رهایی خواهد بود.

حسین‌ابن‌علی، یک فردیت اصیل دارد که از جامعه ناراضی است و درکی عمیقا دگرواره از وضعیت جامعه اسلامی و حکومت اسلامی موجود دارد. بخاطر نگاه مستقل، انتقادی معطوف به رهایی دارد، بایکوت شده است. به حدی که صحابیان رسمی و بزرگ از حسین بن علی به ندرت حدیثی نقل کرده اند. نگاه مشهور را نداشت. فساد و انحطاط هولناک را در جامعه نشان می داد و جامعه مناسک گرای زمان خود را نقد می کرد

طی چند سده اخیر در دنیای مدرن انسان کوشش بی شائبه ای برای آزادی داشته است. آزادی از قدرت، آزادی از طبیعت، آزادی از شکل متمرکز و متصلب سنت و... که این کوشش برای آزادی را دست کم در هفت سطح می توانیم بررسی کنیم؛
۱- نخستین کوشش، کوشش برای آگاهی شخص اول انسانی، یعنی سوژه دکارتی ـ می اندیشم پس هستم یا شک می کنم پس هستم ـ و یک بیداری فلسفی بود که بشر داشت. کوششی برای انسان جدید که می خواست از سنت های متصلب، متمرکز و سازمان یافته آزاد شود.
۲- کوشش دوم برای قوی شدن از طریق علم و تکنیک و تسلط بر طبیعت، آزادی از طبیعت و صنعتی شدن، انقلاب صنعتی و... بود.
۳- کوشش سوم برای آزادی رای با تفکیک قوا و بنای نمایندگی و تعدیل قدرت بود.
۴- کوشش چهارم برای ازادی از زمین و رقابت آزاد در بازار و مالکیت شخصی بود که به رشد سرمایه داری انجامید.
۵- کوشش پنجم، برای آزاد شدن از همین سرمایه داری بود هنگامی که بی رحم و غارتگر و استعمارگر شده بود. کوششی برای رهایی از سرمایه داری و قدرت های بزرگ استعمارگر. کوششی که به شکل انقلاب های سوسیالیستی و ضد استعماری به راه افتاد.
۶- کوشش ششم، برای آزادی و برابری شهروندان بود. جنبش های مدنی و دموکراسی خواهی به صورت موج های چند گانه دموکراسی که در چند سده اخیر بسیار شاهد آن بوده ایم.
۷- کوشش هفتم که در چند دهه اخیر و برای هویت خواهی و بازخیزش دینی بود. خصوصا چون دولت های در حال گزار در  برنامه مدرنیزاسیون شکست خوردند و در دموکراسی شدن جوامع در حال گزار نتوانستند مسیر درستی به ویژه با مسئولیت هایی که دولت ها داشتند طی بکنند، این بازخیز دینی توانست به صورت ایدئولوژی های مذهبی و انقلاب های مذهبی، به دلیل شکست دولت های مدرن، رشد بکند و به آزادی عمل مسلک های دینی و مسلک های دین گرا و بسط ید گروه های دینی و نهاد های انقلابی مذهبی در جامعه بیانجامد.

 

کوشش‌هایی در قالبِ آزادی و علیه آن

شواهد بسیار روشن و نسبتا عینی گواهی می دهد که هیچ یک از این هفت سطح نه تنها به رهایی انسان نینجامید، بلکه بخاطر کژتابی هایی که داشت، مشکلات و نگون بختی های دیگری هم برای بشر به دنبال داشت. یک بار دیگر هفت کوشش را در نظر بگیریم؛

سوژه دکارتی به خودخواهی بشر انجامید که نهایتا به اروپا محوری انجامید. انسانی که در غرب می اندیشد و هست و همه چیز از آن اندیشه ناشی می شود. این یک خودخواهی انسانی به شکل اروپا مرکز به وجود آورد. از سوی دیگر آگاهی مدرن از سنت آزاد شد. اما با بی خانمانی ذهن همراه شد؛ ذهن بی خانمان به تعبیر پیتربرگر جامعه شناس، ذهنی که از سنت آزاد شده و در معرض پوچی و نیست انگاری است.

کتاب "دموکراسی در آمریکا"ی توکویل را ملاحظه کنید تا بدانید در این دموکراسی نور و شکوهی نیست و به اصطلاح، دموکراسی بدترین شیوه حکومتی است که بهتر از آن پیدا نشده است!

در کوشش دوم که دستاوردهایی هم داشت، اما کژتابی هایی که علم داشت با وجود آزاد کردن انسان، برایش رهایی به ارمغان نیاورد. مشکلاتی مثل سلاح های کشتار جمعی، ماشینیزم، تخریب طبیعت و به هم خوردن هارمونی زیست بوم این سیاره و خطر نابودی و زوال تمدن را برایش همراه داشت.

در کوشش سوم، بشر تلاش کرد صاحب رای شود. اما متاسفانه در غالب موارد تفکیک قوا و نمایندگی هم  در همه جای دنیا صوری شد. آرا شمارش می شود ولی از دل این شمارش حقیقتی متجلی نمی شود و چه بسا کتمان می شود و در پس مناسک انتخاباتی جا به جایی های نخبگان و زد و بند های حزبی و تصاحب مجدد منابع توسط گروه های دیگر دیده می شود و مردم کف خیابان و جامعه چیزی به دستشان نمی آید.

 

سرمایه‌داری تخمِ نفرت افشاند

کوشش چهارم به ظاهر موجب منشا توسعه و خلاقیت و رشد و تولید گردید. اما همین کوشش منشا ایدئولوژی بازار و سرمایه داری شد که شدیدا  به وجود آورنده نابرابری در جامعه شد و از سوی دیگر انسان را به مصرف پرستی آلوده کرد. تولید کالاهای زیاد و مصرفی زیاد که اساسا برای بشر لازم نبود. ولی شرکت ها و کمپانی ها خواستار این بودند که این انتظار، ذوق، احساس نیاز و ذائقه را ایجاد کنند تا بتوانند مردم را استثمارکنند. نابرابری ها گروه های اجتماعی را با هم بیگانه کرد و تخم نفرت افشانده شد. به دلیل اینکه گروه های اجتماعی از طریق رسانه ها و ارتباطات همدیگر را می دیدند و همه چیز قابل دیدن شده بود و نابرابری ها بیشتر دیده می شد، نتیجه آن احساس محرومیت و احساس بیگانگی و نفرت و از سوی دیگر شیء شدگی و بت وارگی بود. در نهایت سرمایه داری در رقابت بر سر منابع، کارش به چنگ انداختن به منابع زمین رسید که منجربه گرمایش جهانی و نابودی سیاره و زوال تمدن گردید. زوال تمدن از دل همان کژتابی های رقابت بیرون آمد. در دنیای جدید انسان به قدری مسئله اش پیچیده است که حتی راه حل ها تبدیل به مشکل می شود.

کوشش پنجم در قالب انقلاب های سوسیالیستی، هرچند سرمایه داری را قدری سرجایش نشاند، اما از کژتابی همین انقلاب های ضد استعماری، شکل روسی و چینی آن پدیدار شد و طبقات جدید به نام کارگران و پرولتاریا و... شکل گرفت که این طبقات جدید، فاسدتر از طبقات حاکم قبلی شدند و با استفاده از شور انقلاب و بسیج توده ها، جامعه ای توده وار و دولت های پوپولیست و استبداد اکثریت به وجود آمد. اکثریتی به نام همین ایدئولوژی ها فعال مایشاء شدند و به نام اکثریت و به نام اراده ی عمومی، فشارهای سیستماتیک بر انسان ها، متفکران و آزادی خواهان وارد کردند.

در دموکراسی نوری نیست!

انسان مومن ایرانی هم با این فردیت اصیل است که می تواند با نقد درون گفتمانی ، جامعه کنونی را از خطرها مصون بدارد و ساختارها و نهادهای مذهبی جامعه را به دلیل حس معطوف به رهایی و آزادگی و فضیلت هایی که به آن ها احساس تعهد می کند و اصالت و بنیان های اصیل وجودی که در خود احساس می کند، نقد کند

کوشش ششم یا دموکراسی نیز نتوانسته به رهایی انسان بیانجامد. دموکراسی دستاوردهایی برای حقوق بشر و انسان ها دارد و پویایی ها و امنیت هایی برای انسان به وجود می آورد و امکان هایی برای پیشرفت به وجود می آورد اما متفکران جدی جوامعی که از بخت زیستن در دموکراسی برخوردار هستند، باز هم احساس می کنند در این دموکراسی عمقی نیست. کتاب "دموکراسی در آمریکا"ی توکویل را ملاحظه کنید تا بدانید در این دموکراسی نور و شکوهی نیست و به اصطلاح، دموکراسی بدترین شیوه حکومتی است که بهتر از آن پیدا نشده است! از همه نگران کننده تر اینکه دموکراسی شکل نسبتا معقولی از حکمرانی است ولی محدودیت ها و مخاطرات و تعارض هایی دارد. از جمله اینکه شیوه های معینی است از حکمرانی ولی با نتایج نامعین. یعنی از پارادوکس دموکراسی هیتلر می تواند بیرون بیاید، پوپولیسم و نازیسم و ترامپی شدن سیاست نیز بیرون بیاید. خودمان هم در ایران از دل برخی آئین های شبه دموکراسی جز مسائل صوری و فریبنده چیزی ندیدیم.

از دل هویت خواهی های مذهبی هم به نام احیای دین به نظر من تعصب و نفرت و خشونت به وجود آمد. اخوان المسلیمین و القاعده و داعش سرانجامشان چه شد؟ طالبان الآن در افغانستان چه مشکلاتی دوباره می خواهد برای افغانستان به وجود بیاورد؟ در نهایت انقلاب مذهبی باشد یا احیای ایدئولوژی مذهبی یا هر چیز دیگر، باز می خواهد انسان های مذهبی را آزاد کند تا دینشان را اجرا کنند! این موضوع چقدر خطرناک است؟

 

تنها تکیه‌گاه بشر، فردیت انسان است

اکنون قسمت دوم بحث را پیگیری می کنیم. برای آینده ی جهانی با ابعاد مختلف بحران ها و برای آینده ایران با مشکلات مضاعفی که داریم، تنها تکیه گاهی که باقی مانده، فردیت انسانی ماست. فرد انسانی که در توده وارگی و ذره وارگی گم نشود. فرد انسانی اصیلی که نه تنها آزادی بلکه آزادگی داشته باشد. یعنی حس عمیق رهایی و جاری شدن و قدرت تاب آوری و این مستلزم یک وضعیت اگزیستانس و وجودی است که من آن را نوعی کیفیت انسانی  و نوعی شرایط انسانی تصور می کنم. فرد انسان اصیلی که حس عمیق معطوف به رهایی دارد. چرا؟ برای اینکه متوجه است هرچند موجودی مادی است، اما آنطور که ممکن است در ظاهر به نظر برسد، حس می کند که یک موجود اصیل است. با اینکه مادی است اما موجود مادی پیش پا افتاده ای نیست. احساس می کند که قابلیت های نهفته ای در او هست و مستعد فضیلت هایی است که آن فضیلت ها مایه ارجمندی حیات آدمی می شود و با آن ها انسان می تواند بگوید که من موجودی مستعد شرف و کمالات هستم. این همان آزادگی و حریتی غیر از آزاد بودن است. "آزادی از" نیست بلکه "آزادی در" است. آزادی از اجبار های بیرونی نیست، بلکه آزادی درونی و وجودی و رهایی است. اینجاست که دلیری و شهامت، بخشندگی و بخشایندگی، دادخواهی و دفاع از حق مظلومین و مسئولیت اجتماعی به وجود می آید و حس می شود. همین وضعیت است که می تواند برای آینده جهان راه گشا باشد.

 

حسین‌ابن‌علی(ع) یک ناقدِ اجتماعیِ تمام‌عیار است

کوشش‌های انسان برای آزادی را دست کم در هفت سطح می توانیم بررسی کنیم؛ کوشش برای آگاهی شخص اول انسانی، کوشش برای قوی شدن از طریق علم و تکنیک و تسلط بر طبیعت، کوشش برای آزادی رای، کوشش برای ازادی از زمین و رقابت آزاد، کوشش برای آزاد شدن از قید سرمایه داری، کوشش برای آزادی و برابری شهروندان و در نهایت کوشش برای هویت خواهی و بازخیزش دینی

انسان مومن ایرانی هم با این فردیت اصیل است که می تواند با نقد درون گفتمانی ، جامعه کنونی را از خطرها مصون بدارد و ساختارها و نهادهای مذهبی جامعه را به دلیل حس معطوف به رهایی و آزادگی و فضیلت هایی که به آن ها احساس تعهد می کند و اصالت و بنیان های اصیل وجودی که در خود احساس می کند، نقد کند. یک نمونه ارجاعی و سمبل و الگو برای ما که حس عمیق رهایی را برای ما مجسم کند، حسین بن علی است. انسانی که از خانه فاطمه و علی و از آغوش پیامبر به جامعه وارد می شود. او جزء نزدیک ترین صحابیان پیامبر است. اما یک فردیت اصیل دارد که از جامعه ناراضی است و درکی عمیقا دگرواره از وضعیت جامعه اسلامی و حکومت اسلامی موجود دارد. بخاطر نگاه مستقل، انتقادی معطوف به رهایی دارد، بایکوت شده است. به حدی که صحابیان رسمی و بزرگ از حسین بن علی به ندرت حدیثی نقل کرده اند. نگاه مشهور را نداشت. فساد و انحطاط هولناک را در جامعه نشان می داد و جامعه مناسک گرای زمان خود را نقد می کرد. می فرماید: {ان الناس عبید الدنیا و...} یعنی انسان ها دین برای شان یک چیز کالایی و رسمی شده و بندگان دنیا هستند و دین لغلغه زبان شان است. دین داری های موجود و مناسک موجود را نقد می کند. می فرماید که قومی خدا را از سر ترس می پرستند، این پرستش بندگان و بردگان است. بعضی از سر آز و طلب ثواب خدا را می پرستند و این عبادت تجار است. و گروهی که خدا را می پرستند برای اینکه دلبستگی و عشق به این هستی متعال و به این راز بیکرانگی دارند و می خواهند شکر او را به جا بیاورند.

این مقدار از عظمت روحی و آزادگی و شهامت اباعبدالله الحسین از کجا ناشی می شود؟ از آن فردیت اصیل انسانی و تکیه گاه های فردی وجودی و کیفیت انسانی حسین بن علی و ایمان و فضایل عمیق انسانی اوـ که با هر بار تکرار به عمق و افق آن نمی رسیم ـ نشات می گیرد.

متاسفانه امروز آموزش و پرورش ما، الگو های رایج تعلیم و تربیت ما، رسانه های ما و سیستم های رسمی ما هرگز نمی توانند و نمی خواهند این چنین انسان های با شهامت، با بنیه های وجودی اصیل، آزاده، انتخاب گر، خلاق، منتقد و آگاه تربیت کنند. این تهدید بزرگی برای آینده ماست؛ همانطور که در مقیاس جهانی تهدید بزرگی برای آینده جهان است. اگر نتوانیم انسان هایی با این ویژگی ها، مومن و متعهد به فضیلت ها و ارزش های غایی و اهداف عالی انسانی و وجودی تربیت کنیم، نمی توانیم از پس این بحران ها برآییم.

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha