یادداشت// نقدی بر گزاره جدایی اصحاب مکتب تفکیک از نهضت انقلابی مردم ایران؛
اما آنچه این یادداشت به آن می‌پردازد درباره آن چیزی است که در عرصه سیاست به این جریان نسبت داده می‌شود و این جریان را اصالتا معارض امام خمینی ره و نهضت و انقلاب اسلامی معرفی می‌کند؛ نسبت‌هایی که خصوصا برای افراد کم‌اطلاع‌تر، موجب ذهنیت‌سازی شده ‌است و می‌شود.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ میرمحمد موسوی: مکتب تفکیک که با عنوان مکتب فکری یا معارفی خراسان نیز شناخته می‌شود، به‌اجمال اینگونه تعریف شده است: مکتب جداسازی سه راه و روش معرفت و سه مکتب شناختی است در تاریخِ شناخت‌ها و تأملات و تفکرات انسانی، یعنی راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه، راه و روش عرفان(مکتب تفکیک، 1375، 46). این جریان فکری، به‌طور‌ خاص با ورود میرزا مهدی اصفهانی به مشهد و تبعات بعدی این حضور در حوزه مشهد شکل گرفته است و با تلاش‌های شیخ مجتبی قزوینی به عنوان پیشتاز و دیگر افراد هم‌چون شیخ هاشم قزوینی، میرزا جوادآقا تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید، آیت‌الله سید جعفر سیدان و محمدرضا حکیمی به عنوان چهره‌های شناخته‌شده‌تر این جریان، به حیات خود در عرصه اندیشه و فرهنگ و اجتماع ادامه داده و بسط پیدا کرده است. این جریان، با تأکید بر ادامه پیمودن راه اصیل علما و محدثین بزرگ شیعه در طول تاریخ، در اصل معتقد به تفکیک عقاید درست یافته‌های بشری از معارف وحیانی است و هدفش "ناب سازی و خالص‌مانی شناخت‌های قرآنی است...تا حقایق وحی و علم صحیح مصون ماند و با داده‌های فکر انسانی و ذوق بشری درنیامیزد و مشوب نگردد" (مکتب تفکیک، 1375، 47).

با‌اینکه وجود اختلافات نظری و فکری و روش‌شناختی در میان جریانات فکری و علمی، از طبیعی‌ترین آثار حضور در عرصه‌های مذکور است اما دراین ‌بین، بعضی از مخالفان و منتقدان جریان تفکیک، همواره نسبت‌هایی از قبیل "عقل‌ستیزی"، "منطق‌گریزی"، "عدم شناخت" و... را متوجه این جریان و بزرگان آن دانسته‌اند که طبعا پرداختن عالمانه به آن، جز در عرصه‌های علمی هم‌چون آثار قلمی و زبانی و مناظرات و مباحثات عالمانه ممکن نیست، همان‌طور که مثلا در مناظرات منتشرشده آقایان عبدالله جوادی آملی و سیدجعفر سیدان پیرامون مسئله عقل و وحی و معاد از دیدگاه فلسفه و مکتب تفکیک، شاهد آن هستیم.

اما آنچه این یادداشت به آن می‌پردازد درباره آن چیزی است که در عرصه سیاست به این جریان نسبت داده می‌شود و این جریان را اصالتا معارض امام خمینی ره و نهضت و انقلاب اسلامی معرفی می‌کند؛ نسبت‌هایی که خصوصا برای افراد کم‌اطلاع‌تر، موجب ذهنیت‌سازی شده ‌است و می‌شود.

افرادی که این ادعا را مطرح می‌کنند، عمدتا برای اثبات این مدعا بر دو مسئله تأکید می‌کنند:

۱- تأکید بر وجود بعضی اختلافات بین افراد معتقد به مکتب تفکیک با آراء بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی ره، در حوزه مسائل نظری و شناختی و بزرگنمایی آن و سعی در مطرح کردن این مسئله به‌عنوان شاهدی بر مخالفت مکتب تفکیک و افراد این جریان، با امام و نهضت انقلابی مردم و حتی فراتر از آن ادعای تعارض بنیادین و مخالفت مکتب تفکیک با موضوع اسلام سیاسی و ورود به عرصه سیاست و اجتماع.

۲- تأکید بر پیوند زدن مکتب تفکیک به بعضی افراد و جریان‌ها و خاصه انجمن حجتیه و یکی‌انگاری این تشکل مذهبی با جریان مکتب تفکیک به واسطه حضور مرحوم شیخ محمود حلبی به عنوان یکی از پایه‌گذاران این انجمن.

در بررسی این مطالب ادعایی، ملاحظاتی آشکار وجود دارد که اشاراتی به آن می‌تواند مفید باشد:

 در وهله اول، پرسش این است که آیا اصولا میان مبانی شناختی مکتب تفکیک در فهم دین، و در سوی مقابل میان اعتقاد به فلسفه و عرفان اسلامی، با پذیرش نهضت و انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی، چه ارتباطی وجود دارد؟

و اینکه آیا اصولا نهضت انقلابی مردم ایران به پیشوایی فقیهی بزرگ، ناشی از مشرب فلسفی رهبریت انقلاب بوده‌است یا برمبنای فقه و آموزه‌های بلند متن دین(قرآن و حدیث) و نیز نگرانی عموم دین‌داران ناشی از خطر ریشه‌ای حاکمیت پهلوی برای دین و دین‌داری مردم؟ خود ایشان در پیام مهمشان در سال ۱۳۶۷ که به منشور روحانیت معروف است، درباره حکومت اسلامی اینگونه آورده است:"حکومت نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است؛ فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است، هدف اساسی این است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم"

دراین باره مثلا می‌توان با تکرار قول بعضی از اساتید، به این پرسش پرداخت که آیا اصولا در سراسر اسفار، برای نمونه هم که شده، می‌توان چند خط و گزاره انقلابی یافت یا خیر؟

البته این سؤال را به‌خصوص می‌توان از کسانی پرسید که در سال‌های اخیر، این انقلاب مردمی شیعی را مصادره به مطلوب خود کرده و در ادعایی عجیب تأکید دارند که از آن با عنوان "انقلاب صدرایی" نام ببرند و برخلاف واقع طوری عنوان ‌کنند که موافقت یا مخالفت با فلسفه‌ ملاصدرا، اصولا در انقلاب ما نقشی مهم داشته است؛ مطلبی که هرگز از طرف امام خمینی(ره) یا بزرگان انقلاب بیان نشده‌است؛ امامی که قبل از شروع نهضت و از حدود سال ۱۳۲۸ شمسی به بعد، به طور کلی از تدریس فلسفه فاصله گرفته و خود در آخرین سال‌های حیات اینگونه نگاشته است: "جز یک مشت ورق‌پاره که به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقایق فلسفى طالب را که به فطرت الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فروبرده، اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست ‏بازم‌داشت؛ نه از فتوحات(ابن عربی)، فتحى حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتى دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم‌انگیز دارد."(صحیفه، ج ۲۰، ص ۱۶۵).

- اما درباره انجمن حجتیه و کارنامه این تشکل اجتماعی اما غیرانقلابی و رابطه آن با مکتب تفکیک، باید گفت که عده‌ای همواره سعی ‌می‌کنند، این‌که شیخ محمود حلبی از مؤسسان اصلی انجمن، از مهم ترین شاگردان درس میرزامهدی اصفهانی بوده است را تأییدی بر پندار خود مبنی بر غیرانقلابی بودن جریان تفکیک قرار بدهند.

این عده در مغالطه‌ای آشکار، سعی می‌کنند با انتساب یک جریان فکری بزرگ (با مجموعه‌ای از مبانی شناختی و معرفتی، فقها و اساتید و آثار علمی و فکری)، به یک تشکل مذهبی خاص با مشخصات منحصر به فرد خودش و یکی‌انگاری این هردو، طرف مقابلشان را مردود جلوه بدهند و به زعم خود تعارض جریان مکتب تفکیک را با انقلاب و امام خمینی(ره) به اثبات برسانند.

باید گفت با کدام منطقی می‌توان کارنامه فکری و عملی یک تشکل خاص مذهبی و اشخاص حاضر در آن را، حتی با قبول فرض این‌که در مبانی اعتقادی، معتقد به اصول یک مشرب فکری بوده اند را، به کل آن جریان نسبت داد. تشکلی که البته مثل هر تشکل دیگری، موجودیت تدریجی داشته و در دوره های مختلف سیر و مسیرهای متفاوتی را از سرگذرانده است و در جای خود، پرداختن صادقانه و بررسی کارنامه تاریخی آن و به طور مستقل یکی از مؤسسان آن، مرحوم شیخ محمود حلبی می تواند ارزشمند باشد.

در اینجا اما می‌توان از کسانی ‌که بر وجود و نقش انجمن حجتیه به عنوان یک گروه غیرانقلابی مرتبط با مکتب تفکیک تأکید می‌کنند سؤال کرد که چرا توجهشان تنها به این گروه معطوف شده است و در این‌باره، از دو گروه دیگر، کمتر حرفی می‌زنند؛ یک گروه، اهل فلسفه و عرفانی که در نهضت انقلابی مردم ایران به پیشوایی امام خمینی(ره) و مبارزات آن ورود و نقشی نداشته‌اند و حتی با آن به صراحت یا در جلساتشان مخالف بوده اند که برای مثال می‌توان به اساتیدی همچون مهدی حایری یزدی، سید حسین نصر، سید جلال الدین آشتیانی و مرحوم علامه طباطبایی اشاره کرد و گروه دیگر، افراد بسیاری از جریان تفکیک هستند که موافق و از حامیان جدی و مؤثر انقلاب بوده‌اند؛ اتفاقا وقتی به طور خاص از افراد مکتب تفکیک(و البته نه تمام منتقدان فلسفه و عرفان)، یعنی بزرگان و متفکرین از شاگردان و شاگردانِ شاگردان میرزامهدی اصفهانی سخن به میان می‌آید، ما با افراد مشخص و معدودی روبرو هستیم که بررسی کارنامه آن‌ها کار چندان سختی نیست و با یک بررسی ساده می‌توان مشاهده کرد که تعداد همگامان با نهضت امام خمینی(ره) در افراد این جریان، به مراتب بیشتر بوده است. دراین باره و دراین مجال، به بازخوانی روایت هایی از همراهی شیخ مجتبی قزوینی از پایه گذاران و صاحب نظران مکتب تفکیک با نهضت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی اشاره می‌شود؛ فردی که سابقه فعالیت‌های سیاسی اش، به قبل از نهضت امام و قضيه قيام مسجد گوهرشاد برمی‌گردد و به دلیل مبارزه با کشف حجاب به مدت هشت سال در قلندرآباد فريمان در تبعید روزگار گذرانده است.

درباره آغاز حمایت شیخ مجتبی قزوینی از امام خمینی، باید به مسافرت حاج شیخ مجتبی به قم و دیدار با امام خمینی بعد از آزادی ایشان از بازداشت و حصر، ناشی از مبارزه علیه کاپیتولاسیون و لایحه انجمن‌های ایالتی اشاره کرد؛ باید گفت این سفر یکی از سرفصل‌های مهم تاريخ انقلاب اسلامی به‌خصوص در حیطه خراسان است که ازجمله  در ميان علما و حوزه‌های علميه بازتاب گسترده‌ای داشت و بسياری از علاقه‌مندان به  آقای شیخ مجتبی قزوینی و مکتب معارفی خراسان را به مبارزات امام خمینی متوجه و جذب نمود كه دامنه اش، تا هم‌اکنون ادامه دارد.

سفری که خصوصا به دلیل اختلاف بینش امام خمینی و مکتب معارفی خراسان در بعضی مسائل، می توان گفت کسی انتظار آن را نداشت و به همین دلیل است که در آن برهه موجب حیرت بسیاری می‌شود؛ یکی از روایت‌ها، آن وقایع را اینگونه توصیف کرده‌است:"در این چند روز بعد از آمدن علمای مشهد به قم، یک موضوعی بود که برایم مشکل بود، گفتم که‌ خداوندا‌ این را‌ به خیر کن حالا دیگر یک مقدار گرایشی داشتیم به امام و آقای شریعتمدار، اما بعد از‌ آمدن امام گرایش ما به امام خیلی بیشتر شده بود و لذا‌ ما‌ یک حذری و اضطرابی داشتیم از علمای خراسان، چون پیش خودم می‌گفتم که این‌ها شاید به لحاظ ‌‌فلسفه‌ با امام خیلی جور نمی‌آیند...احتمالا‌ کم‌کم‌ درگیری می‌شد و آقای شریعتمداری هم آدم زرنگی است...و علمای خراسان در اینجا با ایشان بندوبست می‌کنند‌ و می‌روند و به‌ ضرر‌ آقای خمینی و نهضت تمام می‌شود؛ این مسئله خیلی برای ما موضوع مهمی بود... ایشان‌ برخلاف انتظار ما‌ فرمودند: آن‌چه من می‌گویم این است که این‌ انقلاب‌ و این نهضت یک مسئله اسلامی‌ و واقعی است‌ و حمایت‌ از آن یک وظیفه‌ و واجب است، این دراصل قضیه و ادامه‌ آن، و اما محوریت این نهضت هم با‌ آقای‌ خمینی است، با حاج‌آقا روح‌ اللّه‌ است...بعد من پیش خودم گفتم که خیلی خوب شد، قضیه روشن شد و از این‌جا بود که ما عقیده‌مان از دارالتبلیغ و آقای شریعتمدار با راهنمایی‌های ایشان‌ برگشت‌ و دیگر صددرصد و کامل به امام پیوستیم و دیگر درسش هم نرفتیم، البته آقای خزعلی هم درس ایشان می‌آمد، چون آشیخ مجتبی که آدم محتاطی بود، با‌ صراحت‌ و قاطعیت محوریت امام را تأیید کردند و گفتند هرچه که ایشان(امام خمینی)گفتند شما طلبه‌ها قدم‌به‌قدم از آن تبعیت بکنید و این‌ حرف اول و آخر من‌ است؛ از‌ ایـن موضع آشیخ مجتبی ما خیلی خوشحال شدیم که مسئله را سردرگم نگذاشت و مسئله روشن شد؛ مخصوصا برای طلبه‌های مشهد گفتن آقامجتبی خیلی حجیّت‌ داشت‌ و ما بعدها هم، همه‌اش‌ براساس آن صحبت می‌کردیم با طلبه‌های مشهد و این خیلی رهگشا بود.(مجله یاد، ش.۷۶، روایت عبائی از آزادی امام)

روایتی دیگر از مرحوم شیخ مجتبی قزوینی اینگونه سخن به میان آورده است: در سال ۱۳۴۲ بعد از دستگیری امام خمینی، شیخ مجتبی قزوینی برای ابراز تنفر از این عمل و اعتراض به دستگیری ایشان اقداماتی انجام داد؛ طبق درخواست وی ائمه جماعات مسجد گوهرشاد و سایر مساجد مشهد، به عنوان اعتراض تمام نمازهای جماعت در این شهر را تعطیل کردند که تا حدود ۴۰ روز ادامه یافت. این عمل بازتاب شدیدی داشته است، به‌طوری‌ که ائمه جماعت را با تهدید برای نماز به مسجد گوهرشاد آوردند. او خود در اعتراض به بازداشت امام خمینی، از مشهد به تهران آمد و به جمع روحانیون معترض پیوست...پس از فوت ایشان نیز، ساواک به علت دفاع او از امام خمینی از دفنش در داخل صحن رضوی ممانعت به عمل آورد؛ لذا بر خلاف دیگر علمای مشهد، ایشان در صحن مطهر به خاک سپرده شد(رحیمیان، ۱۳۸۲: ۱۹۲ و۱۹۳).

در آخر قابل ذکر است که نگاهی به زندگی بسیاری از خیل شاگردان شیخ مجتبی قزوینی یا خیل همفکران او، هم‌چون استاد مجاهد میرزا جوادآقا تهرانی، آیت‌الله حسنعلی مرورارید، علامه محمدرضا حکیمی، آیت الله خزعلی، شهید آیت‌الله سعيدی و بسیاری دیگر، و بررسی فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی و نیز آثار فکری بعضی از ایشان در حوزه سیاست و حکومت اسلامی، جای هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که معرفی مکتب تفکیک به عنوان جریانی طرفدار جدایی دین از سیاست، در بهترین حالت، ناشی از بی‌خبری و قضاوتی عجولانه و غیراخلاقی است.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha