معرفی کتاب «آرزو‌های دست ساز»؛
کتاب «آرزو‌های دست ساز» اولین کتاب از مجموعه آثار تاریخ شفاهی با موضوع پیشرفت است که تحقیق و تنظیم آن را میلاد حبیبی برعهده داشته است. اگرچه اطلاعات کتاب به شیوه تاریخ شفاهی به دست آمده، اما قالب نهایی آن متفاوت از کتب تاریخ شفاهی معمول است و نویسنده سعی کرده از دل اطلاعات بدست آمده، داستانی مستند را روایت کند.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ در این یادداشت کتاب «آرزو‌های دست ساز» نوشته میلاد حبیبی معرفی می‌شود. تعداد صفحات کتاب ۱۸۴ صفحه است و چاپ اول آن توسط نشر راه یار در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. علل انتخاب این کتاب برای معرفی عبارتند از:
• آشنایی با ظرفیت‌های فضای دانشگاه برای تشکیل تیم‌های فناور و نخبه
• آشنایی با فرآیند‌های از ایده تا اجرا برای ایده‌های نوآورانه و فناورانه
• آشنایی با چالش‌ها و موانع پیش روی شرکت‌های ایرانی
• آشنایی با چالش‌ها و تجارب راه اندازی شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری‌های الکترونیکی و کامپیوتری

رویکرد کلی کتاب
کتاب «آرزو‌های دست ساز» اولین کتاب از مجموعه آثار تاریخ شفاهی با موضوع پیشرفت است که تحقیق و تنظیم آن را میلاد حبیبی برعهده داشته است. اگرچه اطلاعات کتاب به شیوه تاریخ شفاهی به دست آمده، اما قالب نهایی آن متفاوت از کتب تاریخ شفاهی معمول است و نویسنده سعی کرده از دل اطلاعات بدست آمده، داستانی مستند را روایت کند. میلاد حبیبی که جزو دهه هفتادی‌ها محسوب می‌شود، در رشته الکترونیک تحصیل کرده و معتقد است که هیچ گاه به طور شایسته، پیشرفت‌هایی که در طول چهار دهه اخیر به دست آمده، در فضای فرهنگی، هنری و رسانه‌ای مورد توجه قرار نگرفته به گونه‌ای که در این چهل سال، حتی یک فیلم سینمایی با موضوع پیشرفت‌های انقلاب اسلامی نیز ساخته نشده است. این کتاب روایتی ۱۰ ساله از شروع فعالیت‌های شرکتی دانش بنیان در حوزه فناوری‌های الکترونیکی و کامپیوتری به نام «پویافن‌آوران کوثر» است که بازه سال‌های ۸۵ تا ۹۵ را دربرمی گیرد. این شرکت موفق به تولید محصول و کسب رتبه اول جشنواره خوارزمی شده و پس از آن خط تولید محصولشان را راه انداخته و قرارداد‌های بزرگی هم بسته اند. برای نمونه یکی از محصولات این شرکت همان دوربین‌هایی است که به‌صورت متعدد در جاده‌ها و شهر‌های مختلف توسط نیروی انتظامی و دستگاه‌های مختلف برای کنترل ترافیک مورد استفاده قرار می‌گیرد. علاوه بر این، در ۳۰ حوزه دیگر نیز فعالیت دارند.

خلاصه کتاب
«آرزو‌های دست ساز» داستان تلاش چند دانشجوی کارشناسی را بیان می‌کند که بسیار مشتاق فعالیت علمی هستند و به دنبال راه‌هایی برای نشان دادن خلاقیت و نوآوری خود جستجو می‌کنند. آن‌ها فعالیتشان را از آزمایشگاه‌های دانشکده فیزیک دانشگاه تهران شروع کرده اند و تلاش می‌کنند تا از نظریات و فرمول‌های صرف روی کاغذ عبور کرده و علم خود را وارد میدان عمل کنند. مطالب کتاب در قالب روایت‌هایی منسجم بیان شده اند که مراحل مختلف کار از قبل از تبادر ایده تا اجرا را دربرمی گیرند. روایت‌های ابتدایی کتاب بیان می‌کند که چگونه دانشجویان در فضای دانشگاهی رقابت آمیز با یکدیگر رفاقت دارند و چگونه دوستی‌های آن‌ها شکل می‌گیرد و ادامه پیدا می‌کند که در این میان، نقش دفتر بسیج و شورای صنفی در این ارتباطات نیز پررنگ بوده است. سپس روایت جستجو برای ایده و یافتن آن شرح داده می‌شود تا در نهایت اعضای تیم تصمیم می‌گیرند که شرکتی را تاسیس کنند. تلاش برای یافتن سرمایه گذار و چالش‌هایی که شرکت در مسیر فعالیت‌های خود با آن‌ها دست و پنجه نرم کرده، از جمله مطالب دیگر کتاب است.

مخاطبان کتاب
مخاطبان کتاب عموم علاقه‌مندان به موضوع پیشرفت و تجربه شرکت‌های دانش بنیان هستند؛ اما به طور ویژه می‌توان این کتاب را به دانشجویان مهندسی، اساتید دانشگاهی و صاحب‌نظرانی که قصد ورود به عرصه‌های مدیریتی را دارند، پیشنهاد کرد. همچنین مطالعه این کتاب به تمام کسانی که تحت تاثیر کلماتی مانند نمی‌توانیم و نمی‌شود و نمی‌گذارند، قرار گرفته اند توصیه می‌شود. این کتاب در تبیین عملیاتی و واقعی «بیانیه گام دوم رهبر معظم انقلاب» راهگشاست و مصداق امید و انگیزه، تلاش و استقامت، عزت و میهن دوستی، خودکفایی و اعتماد به جوانان است.

بخش‌هایی از کتاب

(۱) زمینه‌ای که بچه‌ها وارد آن شده بودند، زمینۀ حساس و مهمی بود و تجهیزات مورد‌نیازشان کارکرد دوگانه داشت. هم در کار‌های معمولی از آن استفاده می‌شد و هم در سامانه‌های فضایی، موشکی و راداری. اوایل تازه‌کار بودند و از این مسائل اطلاعی نداشتند. از خیلی چیز‌ها اطلاع نداشتند؛ نه از تحریم‌های داخلی، نه از تحریم‌های خارجی. هرچقدر حساسیت بیشتر می‌شد، تحریم‌ها شدیدتر می‌شد. هرچقدر تحریم‌ها شدیدتر می‌شد، کار سخت‌تر می‌شد. هرچقدر کار سخت‌تر می‌شد، نگرانی شان بیشتر می‌شد. اما نگرانی از تحریم‌های خارجی بی جهت بود؛ چون دورزدنشان ساده‌تر از آن چیزی بود که فکرش را می‌کردند. مسئلۀ اصلی تحریم‌های داخلی بود. تحریم‌های داخلی را چگونه باید دور می‌زدند؟!

(۲) یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطره‌ای از «فایمن» برایمان تعریف کرد؛ فایمن، یکی از برندگان جایزه نوبل است. او مهارت زیادی در تدریس دارد. فیزیک را چرخ می‌کند و با ادبیات ساده سرخ می‌کند و به خورد دانشجویان می‌دهد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست وپا کرده است. فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می‌شود. در حین سخنرانی، از دانشجو‌ها می‌پرسد: «شما چرا همان کاری را می‌کنید که ما در آمریکا انجام می‌دهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه این که به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد».

(۳) در امتحاناتِ دکتر علی محمدی ملاک و معیار تمام شدن زمان امتحان، من بودم. به محض این که برگه امتحان را تحویل می‌دادم، بلافاصله بعد از یک ربع، دکتر برگه‌ها را جمع می‌کرد. واقعاً شخصیت عجیبی داشت. اولین کسی بود که در دانشگاه ایران دکترای فیزیک گرفت بود. جایگاه علمی بالایی داشت. با وجود این، در ساده بودن و معمولی زندگی کردن، هیچ کس به گرد پایش نمی‌رسید. کلاس‌هایش شلوغ‌ترین کلاس‌های دانشکده بود، به حدی که دانشجو‌های دانشگاه‌های دیگر برای حضور در کلاسش سر و دست می‌شِکاندند. رابطه‌اش با دانشجو‌ها بیشتر شبیه رابطه پدر و فرزندی بود تا رابطه استاد و دانشجو. بچه‌ها خیلی با او راحت بودند و در هر کاری با او مشورت می‌کردند. یک روز در کلاس دوتا از بچه‌ها درباره تحصیل در خارج از کشور از استاد راهنمایی خواستند. یکی از آن‌ها پرسید: «استاد چرا برای ادامه تحصیل و کار به خارج نرفتید؟» یکی دیگرشان هم گفت: «چرا شما تمایل ندارید به بچه‌ها توصیه نامه تحصیل در خارج از کشور بدهید؟ وقتی ما می‌توانیم آن جا موفق‌تر باشیم چه اشکالی دارد که برویم؟» استاد بعد از تمام شدن این حرف‌ها، لبخند معناداری زد؛ انگار حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. ولی ترجیح داد سکوت کند و طوری دیگری جواب بچه‌ها را بدهد. احتمالاً آن دونفر که بعد‌ها رفتند آمریکا، با شنیدن خبر ترور شهید علی محمدی به جوابشان رسیدند.

(۴) تجربه خیلی مفیدی که من در بسیج داشتم این بود که همیشه دیکته نا‌نوشته بی‌عیب است. اوایل ورودم به بسیج به خیلی چیز‌ها نقد داشتم، ولی وقتی که کار را برعهده‌ی خودم گذاشتند، دیدم همه چیز دست خودم نیست. گاهی اوقات کار‌هایی را نمی‌خواستم، ولی اتفاق می‌افتاد. گاهی کاری را می‌خواستم انجام بدهم، ولی هرچقدر تلاش می‌کردم نمی‌شد. انتظاراتم تخیلی بود. وقتی که وارد کار اجرایی شدم، تازه فهمیدم چقدر با شرایط ایده‌آل فاصله دارم. هر کاری برای این که به نتیجه برسد، مقدمات می‌خواهد، کمک می‌خواهد، ابزار می‌خواهد، شرایط می‌خواهد. وقتی وارد کار می‌شویم. تازه آن موقع میل بر این کشمکش‌ها، تقسیم مسئولیت‌ها، محدودیت امکانات و نقص‌ها و ضعف‌های فکری باعث فاصله گرفتن از شرایط مطلوب می‌شود. خوبی بسیج این بود که ما را با این واقعیت‌ها مواجه کرد.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha