گفتگو با نویسنده نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ»؛
نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» شکل بگیرد و درخششی در چهلمین جشنواره تئاتر فجر ایجاد کند؛ نمایشی که نویسنده اهل یاسوج و کارگردانش با گروه اجرا از خوزستان آمده و بعد از ۱۰ شب اجرا در اهواز و کسب جایزه جشنواره تئاتر خوزستان، برای تندیس چهلمین جشنواره فجر عرض‌اندام کرده است.
به گزارش «سدید»؛ ژولیوس سزار، بروتوس، آنتونیونی، پمپی، کاسکا و دیگران از نمایشنامه «ژولیوس سزار» ویلیام شکسپیر آمده و در ذهن و قلم رضا گشتاسب با پرندگان منطق‌الطیر عطار نیشابوری از جمله عقاب، هدهد، شاهین، هما و کرکس تطبیق یافته‌اند تا در اجماع رومیان که سردارشان را به قتل می‌رسانند، عقاب منطق‌الطیر به قتل برسد، نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» شکل بگیرد و درخششی در چهلمین جشنواره تئاتر فجر ایجاد کند؛ نمایشی که نویسنده اهل یاسوج و کارگردانش با گروه اجرا از خوزستان آمده و بعد از ۱۰ شب اجرا در اهواز و کسب جایزه جشنواره تئاتر خوزستان، برای تندیس چهلمین جشنواره فجر عرض‌اندام کرده است.

این نمایش پربازیگر، پنجشنبه گذشته در سالن اصلی تئاتر شهر، در ازدحام تماشاگران و حضور مهمانان خارجی جشنواره به صحنه رفت و با استقبال مواجه شد. در ادامه گفت‌وگوی ما را بارضا گشتاسب، نویسنده نمایشنامه که از نام‌های شناخته‌شده تئاتر استانی است، می‌خوانید که جوایز متعددی از جشنواره‌های ملی و استانی در کارنامه دارد.

اتفاقی که در فرآیند خلق نمایشنامه «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» رخ داده و تلفیقی که از شعر دو نابغه بزرگ غرب و شرق ارائه کرده‌اید، چه بوده است؟
این نمایشنامه روایت دوباره ژولیوس سزار و منطق‌الطیر نیست. من خوانش خودم را از این دو اثر ارائه کردم و از زاویه دیگری، بیشتر به منطق‌الطیر و بعد به ژولیوس سزار نگاه کردم. مثل همه کار‌هایی که پیرامون یک اثر مهم انجام می‌شود تا گفت‌وگوی مجددی شکل بگیرد. هر اثری در دنیای امروز گفت‌وگویی با اثر پیشتر است، در اتفاقی که در بینامتنیت رخ می‌دهد و من هم سعی کردم گفت‌وگویی با آثار پیشتر برقرار کنم. من در مواجهه با منطق‌الطیر و ژولیوس سزار سعی در برقراری یک گفت‌وگوی تازه در دنیای پیرامون خودم داشتم. البته تنها این دو اثر نبودند؛ آثار دیگری هم بودند که شاید حجم‌شان به اندازه این دو اثر نبود. برای من لذت مهم این بود که بتوانم بستری آماده کنم تا مخاطب بتواند آثار دیگری که از آن‌ها صحبتی به میان از متن اثر کشف کند؛ بنابراین نمایشنامه من تنها گفت‌وگویی با ژولیوس سزار و منطق‌الطیر نبوده است.

اگر به عنوان مخاطب بگوییم به‌جز این دو اثر، گفتمان دیگری در نمایشنامه شما کشف نکرده‌ایم، خیلی ناامیدکننده است؟
ممکن است در تماشای بعدی کشف کنید. به عنوان نمونه سعی کرده‌ام در مواجهه کلاغ و بروتوس از موتیف شعر کلاغ آلن‌پو که می‌گوید: «دیگر نه، دیگر نه» استفاده کنم. حجمش اصلا به انداره منطق‌الطیر یا ژولیوس سزار نبوده، اما هست. همچنین از خوانش آثار اقتصادی، سیاسی یا مردم‌شناختی نیز چیز‌هایی در نمایش هست که شاید در مواجهه یکباره با اثر کشف نشود و به نظرم این برای تئاتر و هنر امروز خوب است که بتوان بستری مهیا کرد تا اگر کسی علاقه‌مند بود، دوباره اثر را ببیند و آن‌ها را کشف کند.

اگر هم این اتفاق نیفتد، من همچنان به اندازه‌ای که مخاطب بتواند لذت ببرد، از اثر به اشتراک گذاشته‌ام و سعی کرده‌ام یک بسته روایی خودبسنده ارائه کنم که شاید در جشنواره فجر و تماشای یکباره حاصل نشود.
مثالی که از «کلاغ ارائه کردید، یک گفتمان تازه نیست. در واقع ارجاعی است به موقعیت و دیالوگی دیگر از اثر ادگار آلن‌پو. در سینما اصطلاح «ایستر اگز» یا همان تخم‌مرغ‌های عید پاک را برای چنین ارجاعاتی استفاده می‌کنند که مخاطب آن‌ها را کشف می‌کند و لذت می‌برد. به نظر نمی‌آید در گفتمان اصلی نمایشنامه به‌جز منطق‌الطیر و ژولیوس سزار، اندیشه و نگاه دیگری را وارد کرده باشید!

به نظر من گفت‌وگویی که در نمایشنامه «مرثیه‌ای بر...» صورت گرفته، بسته‌ای ایجاد کرده به نام ترامتنیت یا همان تخم‌مرغ‌های عیدپاک که شما اشاره کردید. یکی از زیرشاخه‌های ترامتنیت که بیشتر با آن در ارتباط هستیم، بینامتنیت است.
این بسته بزرگ در واقع گفت‌وگویی است از اثر حاضر با آثار پیش از خود یا بعد از خود. این گفتگو ممکن است با یک گزارش فوتبال مربوط به پنج سال قبل باشد یا یک اثر کهن باستانی خیلی بزرگ مثل ایلیاد یا اودیسه هومر یا شاهنامه. وضعیت بینامتنی ممکن است در اثری از امروز با هر اثری در گذشته یا حتی آینده احتمالی اتفاق بیفتد. ممکن است گفتگو در حد یک جمله آلن‌پو باشد یا به گستردگی منطق‌الطیر یا ژولیوس سزار.

با این توصیف شما باید سطح متفاوتی از مخاطب را در نظر گرفته باشید؛ کسانی که با پشتوانه قوی از هنر، ادبیات و تئاتر اثر شما را تماشا می‌کنند و کسانی که شاید کمتر خوانده، دیده و شنیده باشند!
فکر می‌کنم قاعده همه هنر‌ها همین است، اما در تئاتر کمی بیشتر. تئاتر از نظر من فقط محصول گروه تولیدی نیست؛ تئاتر امروز، حاصل همنشینی و برآیند تلاش گروه تولید و تماشاگر است. تئاتر امروز چیزی است که از گروه تولید شامل نویسنده، کارگردان، بازیگران، طراحان و باقی عوامل در یک سمت و تجربه زیستی تماشاگر در سوی دیگری، حاصل می‌شود. این هر دو سویه، تولید تازه‌ای را پدید می‌آورند که تئاتر امروز است؛ بنابراین تجربه زیستی هر شخصی در جایگاه تماشاگر، در تئاتر امروز بسیار مهم است. تجربه زیستی تماشاگر به مطالعات او، جنس زندگی و نوع تجربیاتش برمی‌گردد و ارتباط مستقیم دارد به کتاب‌هایی که خوانده، آثاری که در سینما، تئاتر، نقاشی، شعر و... تماشا کرده است. تئاتر امروز، از نگاه من تئاتری است که تن به مصرف ندهد و زود از بین نرود. لایه‌های متعدد یک اثر قطعا میزان مشارکت مخاطب را شکل می‌دهد.

بسته‌ای که پیش روی مخاطب قرار می‌دهید با عنوان تئاتر امروز، برای تماشاگری که تجربه زیسته بیشتر و عمیق‌تری دارد، لذت بیشتری به همراه خواهد داشت یا دستاورد دیگری هم دارد؟
بستگی به این دارد چه تعریفی از لذت داریم. کشف نادانسته‌ها، لذت به همراه دارد؛ لذت دانایی. گویی کسی سفری را در سرزمین ناشناخته‌ای پر از عجایب آغاز کند و در طول این سفر، کشف‌هایی دارد که دانایی و لذت به همراه می‌آورد، مثل لذت از بازتولید اندیشه و فهم مجدد. لذت بردن، کیفیت‌های متفاوتی دارد که یک سویه‌اش کشف نادانسته‌ها است؛ گویی چراغی انداخته باشیم روی تاریکی و زاویه‌هایی که تاکنون به آن‌ها نگاه نکرده‌ایم. تبدیل تاریکی به روشنی و دانستن و آگاه شدن نسبت به پیرامون، یکی از قسمـت‌های مهم لذت بردن است. لایه‌های متفاوتی در لذت بردن متصور هست که یکی از کارکرد‌های مهم آن، سرگرمی است، اما لذتی که من از آن صحبت می‌کنم، فقط سرگرمی نیست کما این‌که بسیار مهم است که مخاطب سرگرم شود و همواره سعی کرده‌ام در آثارم مخاطب سرگرم شود و نیز از هر اثر هنری دیگری نیز همین توقع را دارم. با این حال مهم است که یک اثر ضمن سرگرمی، بتواند اندیشه صاحب اثر را تبلیغ کند، اندیشیدن و آموزش را در هم، در کنار خودش داشته باشد.

به این منظور چرا منطق‌الطیر و چرا ژولیوس سزار؟ چرا اثر دیگری ن؟
هر روزی، زمان برداشت یک محصول است؛ پیش از این روی هملت کار کرده بودم یا روی ایلیاد. در موارد داستان ایرانی نیز روی آثار نویسندگان خوب‌مان مثل محمد کشاورز و علی صالحی نیز کار کرده بودم. نوبت به ژولیوس سزار رسید که البته ضمن پیشنهاد کارگردان، این اتفاق افتاد. من هم علاقه داشتم که بازتولیدی از ژولیوس سزار داشته باشم. در مسیر بازتولید، داستان ژولیوس سزار مرا به گفت‌وگویی با منطق‌الطیر وادار کرد. اتفاقی که درباره سزار رخ داد، از این قرار است که ابتدا مردم پیرامونش او را به اجماع برگزیدند، بعد خیلی زود این اجماع فروپاشید و سزار را قتل رساندند. فکر کردم در منطق‌الطیر هم می‌شد چنین اتفاقی رخ بدهد، پرندگانی که به‌سختی گرد هم آمده‌اند و سیمرغ را تشکیل داده‌اند در راه قاف، برخلاف آنچه عطار نوشته، به مقصد نرسند. می‌شد که برای یکی از پرندگان همان اتفاقی رخ بدهد که برای سزار رخ داد. این بازتعریف روایت سیمرغ، با توجه به شرایط روز جامعه که می‌بینم تصمیمات جمعی بسیار دلیل، با منع مخالفت روبه‌رو می‌شود، چندان هم دور از ذهن نبود. البته که بازتعریف سفر پرندگان منطق‌الطیر قبلا توسط دیگران هم انجام شده و روایت‌های دیگری هم انجام شده که موانعی بر سر راه پرندگان قرار گرفته است؛ یکی دو رمان برجسته و درخشان هم با همین مضمون وجود دارد و اثر من هم در کنار دیگر آثاری که با نگاه بازتولید منطق‌الطیر نوشته شده، زیست خودش را دارد و جایی برای تجربه‌گری من باز کرده است.

تلاش کرده‌اید در زبان اثر هم به شعر نزدیک شوید و این احتمالا به خاطر هر دو اثری است که به شعر نوشته شده. درست است؟
سعی بر رسیدن به شعر بود، البته نه لزوما شعر کلاسیک. نوعی ریتم و هارمونی درونی، مدنظر ما بود. برای شکل دادن به زبان نمایش، از صنایع غنی شعر ایرانی بهره گرفته‌ایم؛ مثل مراعات نظیر، جناس، واژ‌آرایی، کنایات، استعاره‌ها و تعارض‌ها و... سعی کرده‌ایم از این تکنیک‌ها بهره بگیریم برای رسیدن به زبان نمایش که هم از یک وحدت شکل برخوردار است و هم برای هر شخصیتی منحصر به خود اوست. چراکه از سویی هر کاراکتری تفاوت‌هایی با دیگری دارد و از سوی دیگر این تنوع در عین وحدت، نمادی است از موقعیت سی مرغی که هرلحظه از هم دورتر می‌شوند.

شما کارگردانی هم می‌کنید؛ بنابراین به وقت نوشتن، به تصویرسازی و صحنه‌پردازی توجه دارید. وقتی اجرای مجتبی رستمی‌فر را روی صحنه دیدید، شکل اجرای نمایشنامه را در مقایسه با آنچه در ذهن خودتان بوده، چطور توصیف کردید؟
توصیف من از اجرای این نمایشنامه این است: یک اجرای افتخارآفرین. چون می‌دانم که در تئاتر شهرستان با تمام مشکلاتی که داریم، چه کار بزرگی انجام شده و چطور مجتبی و گروهش از این مشکلات نترسیده‌اند؛ از هزینه‌ها و راه دشوار پیش رو. من ۲۰ سال است که در تئاتر شهرستان‌ها حضور دارم. نه امسال که سال‌های دیگر هم کار مجتبی را دیده بودم و نیز کار بسیاری از گروه‌های شهرستانی را. برای من که می‌دانم گروه‌های شهرستانی با چه مشقت‌هایی روبه‌رو هستند، این نمایش‌ها معنای دیگری دارد؛ کمتر گروهی در شهرستان‌ها هست که دلهره رسیدن به جشنواره را نداشته باشد و این راه دشوار را آسوده طی کند. در چنین شرایطی دیدن اجرایی شبیه به آنچه مجتبی رستمی‌فر انجام داده، غرورآفرین است.
 
انتهای پیام/
منبع: جام جم
ارسال نظر
captcha