به گزارش «سدید»؛ هزاران ایرانی از جنگ تحمیلی، حوادث امنیتی و در سالهای اخیر در موضوع مدافعان حرم به مقام جانبازی نائل شدهاند. آنها صدمات اساسی جسمی و روحی دیدهاند اما چون با خدا معامله کردهاند طلبکار کسی نیستند. مستند «سرباز شماره صفر» روایتی از جانبازی به نام جهانگیر است که پرونده جانبازیاش در بمباران بیمارستانی که در آن بستری بود، سوخته و حالا او تلاش میکند تا ثابت کند روزگاری در جنگ حضور داشته است. این مستند به کارگردانی «محمد سلیمیراد» در جشنواره فیلم فجر اکران شد. سلیمیراد پیشتر موفق شده بود با این مستند تندیس طلایی بخش آوینی جشنواره سینماحقیقت را از آن خود کند. به بهانه اکران این فیلم با کارگردان آن گفتوگو کردهایم و او درباره چگونگی آشناییاش با آقا جهانگیر چنین میگوید:
کمی بیشتر مستند «سرباز شماره صفر» را برای مخاطبان معرفی کنید!
مستند من راجعبه شخصیتی به نام جهانگیر، از مجروحان زمان جنگ است. او با مشکلاتی در زندگی مواجه است که مهمترینش بیماری همسرش است. همسر جهانگیر صرع دارد و چندین بار در طول شبانهروز دچار تشنج میشود. به همین دلیل او ناچار است بعد از 35سال سراغ پرونده جانبازیاش برود. در جریان فیلم، او با این مساله روبهرو میشود که بیمارستانی که در آن زمان در آن بستری بوده، بمباران شده و همه اسناد پزشکی مجروحان جنگی از بین رفته است. جهانگیر تلاش میکند با کمک استشهاد از همرزمان و فرماندهانش اثبات کند که در جبهه حضور داشته است. او این کار را به این دلیل انجام میدهد که بتواند دفترچه خدمات درمانی بگیرد تا بخشی از هزینههای درمان همسرش را کم کند. این مستند اما بیشتر قصد دارد امید را نشان دهد. جهانگیر با وجود مشکلات زیاد و زندگی در روستایی دورافتاده، امیدوار است. او 15سال است بهخاطر بیماری همسرش خانهنشین شده و کارش را از دست داده ولی در همان خانه کوچک و روستای دورافتاده سعی میکند کارهایی مانند پرورش مرغ، بوقلمون، گوسفند و همینطور باغبانی را انجام دهد؛ زیرا زندگی همچنان ادامه دارد و مشکلات نمیتواند او را ناامید کند.
بمباران بیمارستان چه سالی صورت گرفته بود؟
این بیمارستان صحرایی سال65، بعد از عملیات کربلای چهار بمباران شد. 4دی 65 جهانگیر مجروح و در این بیمارستان بستری شد ولی مدتی بعد از مرخص شدنش، این بیمارستان بمباران شد. پروندههای پزشکی بسیاری از مجروحانی که در آن بیمارستان بستری بودند در بمباران سوخت، مدرکی دال بر جانبازی آنها وجود ندارد و همه باید این مسیر را همچون جهانگیر طی کنند.
چه شد که سراغ این شخصیت رفتید و زندگی او را به تصویر کشیدید؟
آقا جهانگیر بهواسطه یکی از دوستانم به من معرفی شد و قرار بر این بود که ما درمورد وقایع جنگ با هم حرف بزنیم. پدرم در عملیات کربلای چهار حضور داشت، به همین خاطر من همیشه دنبال این بودم که بتوانم آدمهایی را که در این عملیات حضور داشتند پیدا کنم. از این طریق به سراغ آقا جهانگیر رفتم. در همان دیدار اول متوجه شدم که او همرزم پدرم در همان عملیاتی بود که پدرم به شهادت رسیده بود. این موضوع باعث شد دوستی من و جهانگیر از همان اول خوب شروع شود. او نیز از اینکه فهمیده بود من فرزند همرزمش هستم خوشحال بود. ما رابطه خوبی با هم برقرار کردیم. بهواسطه رفتوآمدهایی که در طول دوماه داشتیم زندگی بعد از جنگ آقا جهانگیر و خانوادهاش را از نزدیک دیدم و مشکل همسرش را فهمیدم. به او پیشنهاد دادم که اگر موافق است مستندی درباره زندگی بعد از جنگ آقا جهانگیر و اتفاقاتی که در زندگی روزمره برای او می افتد بسازیم. او نیز قبول کرد و این کار انجام شد.
پروسه ساخت این مستند چقدر طول کشید؟
سال97 را بهطور کامل درگیر پژوهش و برقراری ارتباط با آقا جهانگیر بودم؛ زیرا آقا جهانگیر در یک روستای دورافتاده زندگی میکرد و با دوربین و فیلمسازی آشنا نبود. سعی کردم در طول آن یک سال حتی یک فریم فیلم از او نگیرم. رفتوآمدها و صحبتهایی که با هم داشتیم بهنوعی آمادهسازی او بود برای حضور راحت جلوی دوربین. کسانی که فیلم را دیدهاند، برگ برنده آن را شخصیت آقا جهانگیر میدانند که چقدر راحت جلوی دوربین حاضر شد و نهتنها او که حتی مخاطب نیز دوربین را حس نمیکرد.
این ثمره همان پژوهش یکساله بود. کل سال99 را هم درگیر فیلمبرداری و بعد تدوین، صداگذاری و اصلاح رنگ بودیم؛ بنابراین پروسه تولید این کار دو سال طول کشید.
با چه چالشهایی در ساخت این فیلم روبهرو بودید؟
اولین مشکلم این بود که میخواستم با خانوادهای مواجه شوم که بتوانند زندگی معمولی خود را جلوی دوربین به نمایش بگذارند بدون اینکه مخاطب احساس کند که دوربین وجود دارد. سعی کردیم این مشکل را در طول مرحله پژوهش حل کنیم. مشکل بعدی بیماری همسرش آقا جهانگیر بود که در طول روز دچار تشنج میشد و ما هفتهها و حتی ماهها نمیتوانستیم سراغ او برویم. سعی کردیم کمتر مزاحم او شویم و همین باعث شد ساخت فیلم زمان بیشتری بگیرد. مشکل بعدی، کرونا بود. از ابتدای سال99 که میخواستیم فیلمبرداری را شروع کنیم با کرونا مواجه شدیم. در ماههای اول بهدلیل قرنطینه کمتر به روستا میرفتیم. مشکل بیماری همسر آقا جهانگیر باعث میشد کرونا را جدیتر بگیریم ولی به لطف خدا موفق شدیم در 6ماه و 30جلسه فیلمبرداری را به اتمام برسانیم.
پیشبینی شما از اکران این فیلم در جشنواره فجر چه بود؟ فکر میکنید در این جشنواره هم فیلمتان به اندازه جشنواره حقیقت دیده شد؟
به نظر من، فیلم مستند هنوز جایگاه واقعی خودش را در جشنواره فیلم فجر به دست نیاورده است. آنقدر که در جشنواره حقیقت بهعنوان یک جشنواره تخصصی مستندها دیده میشوند، در جشنواره فجر دیده نمیشوند. امسال هم مانند سالهای گذشته هم بهلحاظ اکران و هم بهلحاظ رسانهای کمتر به مستند توجه و بیشتر تمرکز بر فیلمهای بخش سودای سیمرغ بود. به نظرم هر هشت فیلم بخش مستند موضوعات جذاب و جنجالی داشتند. من همذاتپنداری مخاطب را در زمان اکران مستند «سرباز شماره صفر» در سینماحقیقت دیده بودم. وقتی فیلم اکران شد بسیاری از مخاطبان به من گفتند که زندگی آقا جهانگیر شبیه زندگی یکی از اقوام رزمنده آنهاست. از این منظر فکر میکنم مخاطب فیلم را میپسندد و امیدوارم که با همین یک اکران محدودی که فیلم در جشنواره فجر داشت توانسته باشد دیده شود.
چه شد که سراغ فیلمسازی رفتید و این چندمین فیلم مستند شماست؟
من فارغالتحصیل دانشکده سینما هستم و اولین فیلمم بهعنوان «عقد آسمانی» یک فیلم مستند بود. بهعبارتی فیلمسازی را با مستند شروع کردم. فیلمهای کوتاه زیادی هم کار کردم، در جشنوارههای زیادی حضور داشتم و جایزه گرفتم. سه سال پیش مستندی به نام «شوتی» ساختم درباره رانندهای که بار قاچاق میبرد. «سرباز شماره صفر» ششمین اثر مستند و اولین مستند بلند من محسوب میشود.
آیا کار دیگری را هم شروع کردهاید؟
حدود 6ماه است که درگیر پژوهش و فیلمبرداری بخشهایی از کار جدیدم هستم که در کردستان عراق، شهر دهوک اتفاق میافتد. اسم فعلی این مستند «ماهر» است که نام یک خبرنگار کرد عراقی است. او در جنگ آمریکا با صدام، بیناییاش را از دست داده است. مشکلات زندگی او سوژه این فیلم شد و فکر میکنم دو سال درگیر ساخت این مستند بلند باشم.
/انتهای پیام/