چالش انقلابی‌گری «عقلانیت» است و اگر عقلانیت نباشد، انقلابی‌گری از سطح هیجان و پروژه محدود و موقت خارج نمی‌شود. انقلابی بودن در انقلاب اسلامی با آتش به اختیار بودن، راضی نبودن به هنجار‌های موجود جهانی، استکبارستیزی، عدالت‌طلبی و... عجین است؛ لذا مقام معظم رهبری با اینکه در رأس ساختار حاکمیت سیاسی قرار دارند، می‌گویند من دیپلمات نیستم بلکه انقلابی‌ام

به گزارش «سدید»؛ ۱ انقلاب، از حیث مفهومی به معنای تبدیل «وضع موجود» به «وضع مطلوب» است. گرچه انقلابی‌گری، مستلزم امور متعددی مانند جوش و خروش دم به دم است که معمولاً هزینه‌بر است، اما رو به جلو بودن، تغییر بنیاد‌ها و ساختن دنیای جدید از مشخصه‌های دیگر انقلابی بودن است.

چالش انقلابی‌گری «عقلانیت» است و اگر عقلانیت نباشد، انقلابی‌گری از سطح هیجان و پروژه محدود و موقت خارج نمی‌شود. انقلابی بودن در انقلاب اسلامی با آتش به اختیار بودن، راضی نبودن به هنجار‌های موجود جهانی، استکبارستیزی، عدالت‌طلبی و... عجین است؛ یعنی اگر این امور، وجود نداشته نباشند دیگر انقلابی بودن دارای مفهوم جدی نیست؛ لذا مقام معظم رهبری، با اینکه در رأس ساختار حاکمیت سیاسی قرار دارند، می‌گویند من دیپلمات نیستم بلکه انقلابی‌ام.


منظورشان این است که ساختار‌های جهانی برای کسانی که می‌خواهند ساختار جدیدی بسازند محدودیتی ایجاد نمی‌کند، بلکه آنان بر اساس آرمان‌ها رفتار کرده و برای آن‌ها هزینه می‌دهند، به دیدگاه جذب در جامعه جهانی باور ندارند، بلکه جامعه جهانی را به سمت مطلوب راهبری می‌کنند. قطعاً این مسیر، یک ایده‌آل و آرمان دارد، روبه‌رو شدن و هزینه کردن دارد و کسی که در این مسیر قرار می‌گیرد قطعاً به وضع موجود راضی نیست، بر اساس یک عقلانیتی رفتار می‌کند و برای رفتار خود هزینه می‌کند، که می‌توان چنین فردی را اصطلاحاً «انقلابی» نامید. البته با توجه به شرایط و زمان‌های مختلف این تعریف می‌تواند مصادیق متفاوتی داشته باشد، ولی کسی که دارای این مؤلفه‌ها نباشد نمی‌توان او را انقلابی، برشمرد.


انقلابی بودن یک مقوله مشکک و ذومراتب است، یک شخص ممکن است صددرصد انقلابی باشد و دیگری بیست درصد. ولی بدون شک یک فرد انقلابی با تسامح، انفعال، سکون، رفاه و اشرافی‌گری سر سازش ندارد؛ چون به وضع موجود راضی نیست. شخص انقلابی عمر و مالش را به خاطر هدفش می‌دهد، فعال و آرمانگرا است؛ لذا نقطه مقابل انقلابی بودن منفعل و ساکن بودن، نان به نرخ روز خوردن و سازشکار بودن است. این‌ها مواردی است که اگر شخصی آن‌ها را داشته باشد یا نداشته باشد می‌توانیم بگوییم انقلابی است یا نه.


۲ با توجه به شاخص‌هایی که برای انقلابی بودن برشمرده شد باید گفت که این شاخص‌ها نسبت به گذشته تغییر نکرده، گرچه ممکن است مصداق‌ها تغییر کند، ولی همیشه شاخص انقلابی‌گری همین بوده است، یعنی یک انقلابی ممکن است قبل از انقلاب زندان برود، ولی بعد از انقلاب تفنگ به دست بگیرد و به جبهه برود یا جانباز شود، بعد از جنگ هم وارد حوزه علم یا صنعت شود، او متناسب با زمان خودش بر‌اساس شاخص‌های انقلابی‌گری فوق‌الذکر فعالیت می‌کند، اما به اقتضای زمان و شرایط، مصداق‌های انقلابی‌گری متفاوت است.


برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و به جلو بردن فضای انقلاب اسلامی به سمت رویکرد تمدنی، انقلاب اسلامی باید به‌گونه‌ای تناور شود که از پوسته جمهوری اسلامی ایران به پوسته‌های سوریه، یمن و... راه پیدا کند و عملاً همه این‌ها به یک «انقلاب اسلامی در سطح منطقه» تبدیل شود و در نهایت به رویکرد تمدنی بینجامد که بتوان جلوه‌هایش را در عالم مشاهده کرد.


در انقلاب اسلامی هر یک از حوزه‌های مختلفی که وجود دارد شامل حوزه‌های ساختاری، رفتاری، علمی و... باید براساس نقشه راهی که امام‌خمینی (ره) و مقام معظم رهبری تعیین کردند و الگویی که وجود دارد، وضعیت موجود را به سمت وضعیت مطلوب پیش ببرند، حالا حوزه به یک شکل، دانشگاه، صنعت، اقتصاد و... هرکدام به شکلی دیگر. هر یک از این‌ها شبیه تکه‌ای از پازل هستند و باید انقلاب اسلامی را به‌گونه‌ای جلو ببرند که ظرفیتش افزوده شود، یک گام به جلو برود و به سمت آن جامعه تمدنی (تمدن غالب) پیش برود تا در نهایت مقدمه ظهور حاصل شود.


۳ انقلابی‌گری جهات مختلف علمی، عملی، ساختاری و... دارد و کارگزاران مختلف نظام انقلابی، جلوه‌های متفاوتی از انقلابی‌گری دارند. طبعا هرکس بر اساس شاخص‌های موجود رفتار کند «انقلابی» محسوب می‌شود. مثلاً در حوزه فعالیت روحانیت، امام جماعت باید برای محله، محوریت داشته باشد، از لحاظ معنوی راهبر افراد جامعه باشد، در راستای مشکلات خانواده‌ها گام بردارد و افراد را به سمت عبادت و معنویت سوق دهد. از لحاظ آرمان‌های انقلاب اسلامی هم افراد را بسیجی و فعال بار آورد. اگر امام جماعت توانست این‌گونه باشد؛ پس انقلابی است، ولی اگر فعالیتش فقط به نماز جماعت خواندن و صحبت با چند نفر محدود باشد لااقل به معنای وسیع نمی‌توان او را انقلابی نامید؛ چون انقلاب را قبول داشتن با انقلابی بودن و انقلابی رفتار کردن متفاوت است.


در کل، اگر روحانیت در حوزه‌هایی که نام بردیم بر اساس شاخص‌هایی که ذکر شد و مطابق عقلانیت مجموعه تحت نظارت خود را راهبری کنند، در صورت لزوم هزینه‌های آن را تقبل کنند و در قبال جریان‌های غیرانقلابی انفعال نداشته باشند در اینصورت مجموعه‌اش به سمت مطلوب حرکت خواهد کرد و روزآمدی، کارآمدی و تکامل برای آن حاصل می‌شود که در این‌صورت می‌توانیم بگوییم انقلابی هستند.


ممکن است عده‌ای هزینه کنند، افرادی را هم به سمت انقلاب بکشانند، اما انقلابی نباشند. برخی افراد و چه بسا روحانیان در نقطه مقابل اهداف انقلاب اسلامی فعالیت می‌کنند، منظورم اهدافی است که در راستای استکبارستیزی، عدالت‌گستری، سیطره مستضعفان بر عالم و... است؛ این‌ها ممکن است در ذیل اسلام امریکایی یا شیعه انگلیسی قرار داشته باشند که اجمالاً فعالیت‌های فراگیری دارند و افرادی را در مجموعه خود دارند، در حوزه نگارش و تدریس هم فعالیت‌هایی دارند، اما، چون در راستای اهداف انقلاب اسلامی فعالیت نمی‌کنند و در مقابل حکومت اسلامی و ولایت فقیه قرار دارند؛ نمی‌توانیم آنان را «روحانی انقلابی» بنامیم. گروه‌هایی مانند خوارج، ناکثین، مارقین و خیلی افراد دیگر در زمان پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) بودند که هزینه‌هایی هم مثل مرگ، اسارت و... پرداخت کردند، اما، چون اعمال و رفتارشان در راستای رکن اصلی اسلام یعنی «ولایت» نبود، انقلابی محسوب نمی‌شوند.


در عصر حاضر هم همینطور است یعنی اگر می‌گوییم حوزه انقلابی یعنی حوزه‌ای که در راستای حاکمیت انقلاب اسلامی و جهان اسلام حرکت می‌کند و اگر کسی با شیعه انگلیسی و اسلام امریکایی همراهی کند، چون در راستای حاکمیت نظام سلطه و تضعیف وحدت جهان اسلام و در مقابل نظام ولایی قرار دارد طبیعتاً «انقلابی» به حساب نمی‌آید، بلکه ممکن است دارای تیغ برانی باشد و یکجا فعالیت جدی در برابر نظام داشته باشد و در جای دیگر بنا بر مصلحت، سکوت کند.


۴ گرچه عده‌ای با گفتار و رفتار از اهداف انقلاب اسلامی، ساختار و کارگزاران آن دفاع می‌کنند یا اگر نیاز باشد تذکر می‌دهند یا نقد می‌کنند، اما وجه غالب انقلابی‌گری «رویکرد علمی» آن است. یعنی نقشه‌راه و خط مشی علمی نظام اسلامی باید به گونه‌ای باشد که به‌واسطه آن انقلاب اسلامی بتواند مسیر خود را راحت‌تر به پیش ببرد و توسعه پیدا کند؛ و این امر مستلزم آن است که علوم متناسب با نظام اداره کشور و جامعه بازتولید شود. طبعاً در این راستا، نظام علمی باید به نرم‌افزار نظام موجود تبدیل شود و علوم انسانی-اسلامی موجود در جامعه که عمدتاً براساس پایه‌های غربی بنیان نهاده شده، به علوم انسانی-اسلامی تبدیل شود.


تداوم انقلاب اسلامی بدین صورت نیست که فقط کارگزاری برود و کارگزار دیگری بیاید بلکه مهم، آن «منطق نرم‌افزاری حاکم بر انقلاب اسلامی» است که باید سکه رایج و گفتمان غالب شود. امروزه درس‌ها، کتاب‌ها و محفل‌های علمی بر اساس علوم انسانی-اسلامی مطلوب تدوین نشده است، طبعاً تبدیل گفتمان «علوم انسانی اسلامی» به گفتمان «علوم انسانی اسلامی تراز انقلاب» نیازمند هم‌افزایی‌های متعدد در گرایش‌های مختلف است یعنی ممکن است در رشته فقه و حقوق، روانشناسی، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، فلسفه و... همگی رویکرد اسلامی به آن‌ها تزریق شود بلکه نوبه نو بشود و شاید هم علوم دیگری تولید شود. اگر این علوم بازتولید نشود قطعاً نظام اداره کشور بر اساس نرم‌افزاری شکل خواهد گرفت که در نهایت ما را به سمت تمدن غربی سوق می‌دهد. یعنی ما را به سمت اصالت سرمایه، اصالت آزادی، اصالت انسان، اصالت فرد و... خواهد کشاند؛ به‌طوری که هرچند راننده قطار جامعه و نظام، خوب باشد، اما مسیر ریل به سمتی طراحی شده که مطلوب نیست؛ بنابراین در وهله نخست باید ریل‌گذاری تغییر کند. یکی از ریل‌گذاری‌ها در حوزه علوم انسانی-اسلامی است. غربی‌ها هم از همین راه وارد شدند و این تمدن را ایجاد کردند. در زمان‌های گذشته به‌خاطر اینکه حکومتی نبود و «جامعه» مسأله محوری نبود، مباحث دینی عمدتاً ناظر به نیاز‌های افراد مؤمن بود، اما اکنون چهل سال بعد از انقلاب اسلامی همچنان آن چیزی که در خیلی از علوم اسلامی انسانی مدنظر است مسأله فرد و نظام اداره مؤمنانه افراد است نه نظام اداره زندگی شهروندان، حکومت، ایجاد تمدن و نقشه راه زندگی مردم در حد حکومت و... اگر رویکرد این علوم، تمدنی و در راستای نظام اداره کشور، منطقه و جهان نباشد، نمی‌توان انتظار تحول داشت. در حوزه اعتقادات هم همین مسأله را داریم؛ چون فلسفه ما همچنان فلسفه ناظر به باور‌های مبدأ و معاد است نه فلسفه ناظر به نظام اداره زندگی جامعه، سبک‌زندگی و... طبعاً اگر این فلسفه رویکرد اجتماعی و حکومتی پیدا نکند، با انتزاعیاتی مواجه خواهیم بود که ما را به سمت تمدن، حکومت و جامعه مطلوب پیش نخواهد برد.


در حوزه‌های مختلف علمی یعنی در حوزه باور‌ها و عقاید؛ فلسفه و کلام، در حوزه رفتاری؛ فقه، در حوزه تربیتی؛ اخلاق، در حوزه علوم انسانی-اسلامی با همه گرایش‌های متعددی که دارد؛ اگر همه این‌ها از حالت انتزاعی و انفعال نسبت به ریل‌گذاری‌های غربی خارج نشوند و علومی متناسب با هنجار‌های جامعه و هنجار‌های مورد پذیرش افراد آن جامعه که اسلام و شیعه باشد، شکل نگیرد طبیعتاً انقلاب اسلامی رویکرد تمدنی نیافته و در طولانی‌مدت از حیث محتوایی امتداد نخواهد یافت. یعنی بعد از مدتی نرم‌افزار موجود، ما را به سمت ارزش‌های مادی و الحادی، اصالت سرمایه و غیر آن می‌کشاند ولو اینکه آن فرد صاحب منصب نظام، چنین ایده‌ای نداشته باشد، ولی ساختار و محتوای علوم‌انسانی مبتنی بر آموزه‌های مادی، نظام اسلامی را از حرکت به سوی غایات تمدنی انقلاب، بازخواهد داشت.


انتهای پیام/

منبع:روزنامه ایران

ارسال نظر
captcha