گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ با گذشت زمان و طی سالهای گذشته بر همگان واضح و مبرهن شده است که رسانهها چه نقش کلیدی در اندیشه، سبک زندگی و و برداشتهای خرد و کلان سیاسی و اجتماعی جامعه دارند. ازاین رو مفهموم عدالت رسانهای که به عدالت در بطن رسانهها و جلب اعتماد عمومی از طریق رعایت این مطالبۀ اجتماعی میپردازد مطرح و دارای اهمیت بسیار میشود. در دنیای رسانهای امروز پیروزی از آن رسانهای است که به طور شفاف به بازنمایی حقایق پرداخته و سبب جلب اعتماد مخاطبینش میشود.
این روزها از اهمیت و ضرورت اجرای عدالت در جامعه، بسیار سخن گفته میشود و نمود آن را در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جستجو میکنند. رسانههای ما با تحقق چنین آرمانی، در درون و برون خود، نیازمند کاربرد عملی مفهوم عدالت به عنوان پیش قراولان این مفهوم گسترده هستند. مساله نابرابری در تولید و مصرف رسانهای نه تنها در ایران بلکه در تمام رسانههای دنیا وجود دارد. به گفته مک کوایل: به هیچ وجه نمیتوان از انعکاس متناسب همۀ بخشهای جامعه در رسانهها سخن به میان آورد. حال سوال این است رسانههای ایران تا چه اندازه پایبند به عدالت رسانهای در بازنمایی وقابع هستند. آیا به دلیل عدم شفافیت در تولید اخبار در رسانههای داخلی با مرجعیت یافتن شبکههای اجتماعی، چون توییتر، اینستاگرام و... روبرو هستیم؟ دکتر عبدالله بیچرانلو، استاد یار و مسئول پژوهشهای کاربردی دانشکده علوم اجتماعی در این باره پاسخ میدهند.
یکی از مهمترین چالشهای حال حاضر رسانه در ایران، مرجعیت یافتن رسانههای غیررسمی مثل توییتر یا رسانههای خارج از کشور مانند بی بی سی فارسی در پیگیری وقایع روز مربوط به داخل و حتی سیاست خارجی ایران است. این چالش از چه زمان پدید آمده و آیا میتوان مسیر برون رفتی برای آن متصور بود؟
بیچرانلو: بخشی از این چالش به روندهای مختلفی همچون جهانی شدن، به ویژه جهانی شدن ارتباطات برمیگردد که در آن، مرزهای ملی به شدت فرسایش یافتهاند. جامعۀ ایران با سرعت بسیار اندکی از ابتدای دهۀ ۱۳۷۰ با این موضوع مواجه شده که نشانۀ آن ورود گیرندههای تلویزیونی ماهوارهای در ابتدای دهۀ ۱۳۷۰ است، اما این وضعیت تا نیمۀ دهۀ ۱۳۸۰ که جامعۀ ایران با وب ۲ (در ابتدا وبلاگها و در ادامه، گسترش رسانههای اجتماعی) آشنا شد، بسیار آرام بود. در روند جهانی شدن با جهانی باز مواجه هستیم که بر اثر فشرده شدن زمان و مکان، ارتباطات فرامرزی در آن به سهولت صورت میگیرد. جهانی شدن ارتباطات، همراه با رسانهای شدن، شبکهای شدن، مجازی شدن، و تجاری شدن بوده است. پیش از تشدید این روندها، در کشورهای مختلف از جمله ایران، ارتباطات رسانهای عمدتاً توسط رسانههای جمعی داخلی و در فضایی فارغ از رقبای خارجی صورت میگرفت و به طور طبیعی یا ناگزیر، رسانههای داخلی، از سطح بالایی از مرجعیت رسانهای برخوردار بودند. در رقابت بسیار سنگین رسانههای داخلی و رسانههای جهانی یا بینالمللی، عوامل گوناگونی، تاثیرگذار هستند؛ از جمله قدرت سازماندهی رسانهای هر یک از آنها، گفتمانی که بسط میدهند و نیز اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داخلی و جهانی. مجموعۀ این عوامل که در این جا، مجال شرح همۀ آنها وجود ندارد، بر اعتبار منابع رسانهای تاثیرگذار است. در این میان، علاوه بر عوامل مذکور، رویکرد خبررسانی و برنامهسازی صدا و سیما در وضعیت یادشده نیز به نحوی بوده است که از اواخر دهۀ ۱۳۸۰ به تدریج، از میزان مرجعیت آن کاسته شده است. در واقع، عوامل متنی و فرامتنی (ارتباطی و غیرارتباطی) متعددی دست به دست هم دادهاند و حاصل آن، کاهش اعتبار رسانههای جمعی مانند تلویزیون داخلی و نیز تکثر آواها و صداها بوده است.
تحولات فناوری اطلاعات و ارتباطات، در این زمینه، نقشی اساسی را ایفا کرده است. گسترش رسانههای اجتماعی، و افزایش دسترسی به رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک، توییتر، تلگرام، اینستاگرام و ... در ایران، جذابیتها، قابلیتها و امکانات ویژه این رسانهها همچون تعاملی بودن، سرعت و آهنگ ارتباطی خاص آنها، و ... نیز به این فضا دامن زده است.
برای تعدیل وضعیت کنونی به نفع منافع ملی، اصلاح تعاملات و ارتباطات گوناگون حاکمیت و مردم، به ویژه از طریق ارتباطات انتقالی که رسانههای جمعی مانند تلویزیون هم ذیل آن قرار میگیرند، ضرورت دارد. همان طور که اشاره شد، بخشی از مساله، ماهیت ارتباطی دارد و بخش عمده و اساسی آن، ماهیت ارتباطی ندارد. عملکردهای مختلف در زمینههای گوناگون، به ویژه اقتصادی، در این زمینه، تاثیر جدی داشته است. گاه در دورههایی، رتوریک، کلام، عبارات، وعدهها و هر آنچه که در قالب ارتباطات با مردم طرح شده است، در عمل محقق نشده است و مردم، شاهد بهبود شرایط پس از آن وعدهها و نقلقولهای رسانهای و غیررسانهای نبودهاند. در نتیجه، در دوگانۀ گفتار و کردار، هرچه میزان گفتار منجر به کردار، کاهش یابد، اعتبار گفتار، رتوریک و ارتباطات رسانهای کاهش مییابد.
بنا براین بهبود عملکردها، تحقق وعدهها و البته در کنار آن، اصلاح رتوریک یعنی رویکرد ارتباطی رسانههایی مانند رادیو و تلویزیون، در مجموع، در کنار یکدیگر منجر به تقویت اعتبار منابع رسانهای و غیررسانهای داخلی و به طور طبیعی، کاهش اعتبار رسانههای وابسته به گفتمانهای رقیب میشود.
در مورد کارکرد رسانهها در ایران، ما با عدالت زبانی مواجهیم یا سلطه زبانی؟ چرا؟
بیچرانلو: این سوال، بسیار کلی است، چون رسانههای داخلی، یکدست و یکپارچه نیستند و کشور ما کشوری کمونیستی هم نیست که سیاستها و هنجارهای واحدی بر رسانهها حاکم باشد. در واقع، بسته به عمومی، دولتی یا خصوصی بودن رسانهها، رویکردهای هنجاری گوناگونی بر آنها حاکم است و مبتنی بر این رویکردها، به مسائل و موضوعات گوناگون میپردازند. رسانههای اصولگرا مبتنی بر سیاستها و هنجارهای اصولگرایانه، اصلاحطلبان مبتنی بر رویکردها و هنجارهای حاکم بر جریان اصلاحطلبی، رسانههای دولتی مانند ایرنا مبتنی بر رویکردهای دولت مستقر، رسانههای عمومی مانند تلویزیون مبتنی بر سیاستهای حاکم بر سازمان صداوسیما که اغلب به رویکردهای اصولگرایان قرابت بیشتری دارد، و نیز رسانههای بخش خصوصی، متناسب با رویکردهای خاص خودشان که ممکن است بازارگرایانه و نئولیبرالیستی، ملیگرایانه، سوسیالیستی، و ... باشد، به ارتباط با مخاطبانشان میپردازند و از زبان در این راستا بهره میگیرند. از این رو، هیچگونه یکپارچگی قابل قضاوت یکسانی وجود ندارد و تک تک آنها نیاز به مطالعۀ جداگانه دارد. اما در مجموع میتوان گفت همچون رسانهها در دیگر نقاط جهان، در ایران نیز رسانهها به برساخت گفتمانهای گوناگون میپردازند و در میدانهای گفتمانی متنوعی در رقابت با یکدیگر هستند. بسیاری از اوقات، در این رقابتهای گفتمانی، عدالت زبانی، مبنای اساسی ارتباط نیست، بلکه منافع گروهی، جناحی، سازمانی، و به طور کلی، ایدئولوژی تعیینکننده بوده است.
چنانچه در رسانهها خردمحوری به جای تحمیق؛ اقناعگرایی به جای اغواگرایی؛ عمقبخشی به جای سطحیگرایی، تفکرانگیزی به جای هیجانانگیزی، تقویت شود، زمینۀ گسترش عدالت زبانی فراهم میشود. در چنین وضعیتی، از شدت عامهپسند بودن توخالی، پوچ و صرف سرگرمسازی رسانههایی مانند تلویزیون کاسته میشود؛ برای نمونه، برنامههایی مانند دورهمی و خندوانه و بسیاری از برنامههای مشابه دیگر، که محوریت اساسی آنها همین رنگمایه است و با محوریت حضور سلبریتیها به جذب مخاطب میپردازند، ممکن است موضوعیت نداشته باشند. اساس جذب و جلب توجه مخاطب، پرداختن به مسائل اساسی او خواهد بود نه اغوای تماشاگر برای تماشای گفتگوی مهران مدیری و نرگس محمدی!
آیا میتوان گفت توسعه عدالت زبانی در رسانهها میتواند زمینه ساز تحقق عدالت اجتماعی باشد؟ اگر چنین است ذیل چه فرایندی این اتفاق رقم میخورد؟
بیچرانلو: عدالت اجتماعی، ابعاد گوناگونی دارد؛ اعم از عدالت رویهای، عدالت مراودهای، و... گسترش عدالت زبانی در رسانهها به این معنا که در ارتباطات بین رسانهها و مردم به مثابه مخاطبان رسانهها و بین مردم با مردم در رسانهها به مثابه کاربران، عدالت زبانی، حاکم باشد، میتواند به تدریج و در بلندمدت، زمینۀ گسترش عدالت اجتماعی را فراهم کند. در ارتباطات بین رسانهها و مردم که مختص ارتباطات جمعی است، چنانچه در رسانهها خردمحوری به جای تحمیق؛ اقناعگرایی به جای اغواگرایی؛ عمقبخشی به جای سطحیگرایی، تفکرانگیزی به جای هیجانانگیزی، تقویت شود، زمینۀ گسترش عدالت زبانی فراهم میشود. در چنین وضعیتی، از شدت عامهپسند بودن توخالی، پوچ و صرف سرگرمسازی رسانههایی مانند تلویزیون کاسته میشود؛ برای نمونه، برنامههایی مانند دورهمی و خندوانه و بسیاری از برنامههای مشابه دیگر، که محوریت اساسی آنها همین رنگمایه است و با محوریت حضور سلبریتیها به جذب مخاطب میپردازند، ممکن است موضوعیت نداشته باشند. اساس جذب و جلب توجه مخاطب، پرداختن به مسائل اساسی او خواهد بود نه اغوای او برای تماشای گفتگوی یک سلبریتی (مانند مهران مدیری) با سلبریتی دیگری (مانند نرگس محمدی) در مورد جزئیات زندگی او و روابطش با همسرش و. دانستن یا ندانستن جزئیات زندگی خصوصی سلبریتیها کارکردی در زندگی مردم ندارد. در مقابل وجود تاک شوهای انتقادی و مبتنی بر چندصدا به ویژه صداهای عدالتخواهانه و نیز مستندهای اکتشافی و تحقیقی مبتنی بر روزنامهنگاری تحقیقی که دامن زدن به شفافیت در حوزههای گوناگون را سرلوحۀ خود قرار میدهند، ضمن جلب اعتماد مردم، سرمایۀ اجتماعی نظام را در سطح کلان گسترش میدهد. اساساً در رسانههایی که مبتنی بر عدالت زبانی عمل میکنند، برخی گونهها یا ژانرهای رسانهای که مبتنی بر تفکر انتقادی و شفافیت هستند، پررنگتر و برجستهتر هستند. نمونه بارز آن، مستندهایی هستند که با رویکرد تحقیقی، فسادستیزی، رانتستیزی، به موضوعات و مسائل گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میپردازند. این رویکرد، به تدریج، آگاهی عمومی را در زمینههای مختلف یاد شده، افزایش میدهد، مطالبهگری و کنشگری آگاهانه و نه مبتنی بر هیجانان و عواطف کور یا پروپاگاندا را تقویت میکند. پیوستگی و استمرار این نوع مطالبهگریها و کنشگریها، معمولاً زمینه اصلاح امور و در نتیجه، گسترش تدریجی عدالت اجتماعی را فراهم میکند.
براساس چه معیارهایی میتوان حضور گفتمان عدالت محور را در رسانهها خصوصا رسانههای رسمی ایران، تشخیص داد؟
بیچرانلو: در پاسخ به سوالهای قبل، معیارهای متعددی اشاره شد؛ شفافیت در زبان و تلاش برای شفافیت، ابهامزدایی، ارائه اطلاعات مستند، یکی از این معیارها است. در خصوص امور گوناگون، چنانچه با زبانی صادقانه، فارغ از پروپاگاندا و مغالطه، و مبتنی بر جزئیات شفاف فراوان، بدون ملاحظات و محافظهکاریهای مربوط به ثروتمندان و قدرتمندان، ارتباطات، جاری باشد، عدالتمحوری را میتوان مشاهده کرد. در یک نمونه ایجابی اخیر در اخبار تلویزیون، در موضوع رعایت حریم دریا، چنین رویکردی مشاهده شد و تا حد زیادی ملاحظۀ هیچ سازمان یا وزارتخانه و قدرتمندی نشد. تکرار مکرر چنین مواردی و پیوستگی چنین رویکردهایی، به شدت با اقبال عمومی روبرو میشود و منجر به گرفتن تریبون و مرجعیت از رسانههایی مانند بی بی سی فارسی که یک رسانۀ پروپاگاندایی، اغوایی، و مغالطهگر است، میشود.
لازمۀ بسط گفتمان عدالت محور در رسانهها، در دستور کار قرار دادن و پرداختن به دیگر ابعاد عدالت همچون عدالت توزیعی، رویهای، مراودهای، اطلاعاتی و ... در رسانهها است. به این معنا که هرگونه خلاء، نقصان، ضعف عملکرد در حکمرانی که مانع تحقق وجوه و ابعاد گوناگون عدالت است، در رسانهها مورد توجه و تمرکز قرار گیرد، گفتمان عدالتمدار، بسط پیدا میکند. اگر عملکرد نهادهایی مانند قوۀ قضاییه، نیروی انتظامی، آموزش و پرورش، و بسیاری از سازمانهای خدماتی در جامعه، از منظر ابعادی از عدالت همچون عدالت رویهای و مراودهای، به طور شفاف، بدون محافطهکاری، مستند، اقناعگرایانه، با تلاش برای صدا دادن به ضعیفان جامعه زیرذرهبین رسانهها باشد، در بهبود عملکرد آنها و نیز جلب اعتماد و رضایت عمومی موفقیتهای چشمگیری حاصل خواهد شد.
همچنین توسعۀ روزنامهنگاری تحقیقی در تلویزیون، مطبوعات و خبرگزاریها، میتواند با شفافسازی، زمینۀ پیشگیری از بسیاری از پدیدههای ناخوشایند گریبانگیر جامعه همچون رانتخواری، فسادهای میلیاردی را فراهم کند.
گفته میشود که ارتباطات مبتنی بر اقناع و در جهت اقناع مخاطبان، با عدالت سازگار است و میتوان از مهمترین شاخصهای رعایت عدالت زبانی در یک رسانه، از به کارگیری زبان اقناع گرایانه نام برد. این مهم چقدر در حال حاضر در رسانههای ما از بخشهای خبری صداوسیما قابل مشاهده است؟
بیچرانلو: تا چندی پیش، رویکرد اقناعگرایانه در اخبار صدا وسیما کمرنگ بود و صداوسیما عمدتاً رویکردی مبتنی بر تبلیغات سیاسی را در دستور کار خبری خود داشت، اما مدتی است که با برخی تغییرات در سازمان صدا وسیما، شاهد نوعی تغییر تدریجی به سمت رویکردهای اقناعگرایانه و عدالتگرایانه هستیم، البته باید در بلندمدت و در حوزههای مختلف این رویکرد را ارزیابی کرد.
لازمۀ بسط گفتمان عدالت محور در رسانهها، در دستور کار قرار دادن و پرداختن به دیگر ابعاد عدالت همچون عدالت توزیعی، رویهای، مراودهای، اطلاعاتی و... در رسانهها است. به این معنا که هرگونه خلاء، نقصان، ضعف عملکرد در حکمرانی که مانع تحقق وجوه و ابعاد گوناگون عدالت است، در رسانهها مورد توجه و تمرکز قرار گیرد
برای نمونه، در عملکرد پیشین تبلیغاتمحور، در خصوص بحران کرونا، صدا وسیما با نوعی عاطفیسازی موضوع و تکرار مکرر و پرحجم برخی اطلاعات کمارزش به تبلیغات در این زمینه پرداخت. تمرکز بسیار فراوان و پرحجم هر روزه بر تعداد مبتلایان و تلفات در کشورهای دیگر در دورههای مختلف و ارائه لایههای اطلاعاتی سطحی از مسالۀ کرونا در ایران، نپرداختن به برخی روابط اقتصادی شرکتهای دارویی یا هرگونه رانت یا مسالۀ ناشی از ضعف عملکرد که در این زمینه، تهدیدات بالقوه یا بالفعلی را در حوزۀ سلامت ایجاد میکرد، و عدم شفافیت کافی در این زمینه، نمونهای از عدم اتخاذ رویکرد اقناعگرایانه در بخشهای خبری صدا وسیما بود که زمینۀ شایعات بسیار فراوان در دورههای مختلف را به ویژه، در دورۀ نبود یا کمبود واکسن ایجاد کرد.
اما در موضوع اعتراضات کشاورزان اصفهانی به مسائل مربوط به آب در استان اصفهان، صدا وسیما متفاوت از گذشته، رویکردی نسبتاً اقناعگرایانه را در پیش گرفت که با رویکرد معمول تبلیغاتمحور آن متفاوت بود. در رویکرد تبلیغات محور، این گونه مسائل، تا مدتی نادیده گرفته میشد و پس از حاد شدن اوضاع و پرداختن رسانههایی مانند بی بی سی فارسی یا ایجاد موجی خبری در رسانههای اجتماعی، با استفاده از یک نریشن تبلیغاتی و روایتی عاطفی، بدون ارائۀ اطلاعات دقیق و مستند به موضوع میپرداخت.
به نظر میرسد به دلیل نهادینه شدن این نوع رویکرد مبتنی بر تبلیغات در بخشهای مختلف مدیریتی و عملیاتی، اصلاح آن، زمانبر است و نیاز به بهرهگیری از تخصصهای گوناگون زبانشناختی، جامعهشناختی و ... دارد.
معیارهای این اقناع گرایانه بود رسانه چیست و برای مثال در مورد اتفاقات اخیر در اوکراین و روسیه، رسانههای رسمی و غیر رسمی در ایران آیا توانسته اند به اقناع مخاطبان بپردازند چراکه آنچه در روزهای اخیر شاهد هستیم، این است که مخاطبان رسانههای غیر رسمی مثل توئیتر در این خصوص بیشتر در مسیر اقناع شدن قرار گرفته اند تا مخاطبان صداوسیما؟
بیچرانلو: رسانههای رسمی مانند صدا وسیما معمولاً از ظرفیت و قابلیت جریانسازی برخوردارند، در موضوع جنگ روسیه و اوکراین، هم این ظرفیت وجود دارد، اما بر اثر همین وضعیت نهادینه شدۀ تبلیغاتی درکشور، که یکی از نتایج آن، دوگانهسازی و دوقطبی سازیهای روایتی بوده است، در هر موضوعی، شاهد شکلگیری دوگانههایی هستیم که در آن، مبتنی بر ایدئولوژیهای مختلف، روایتهایی برساخته میشود که لزوماً منافع ملی کشور را در برندارد و به طور معمول، باعث فرسایش سرمایۀ اجتماعی، افزایش گسست اجتماعی و پیامدهایی از این دست میشود.
بخشی اساسی از وضعیت کنونی نتیجۀ عملکرد صدا وسیما است، اما بخشی از آن هم ناشی از جریانسازی رسانههای بسیار قدرتمند جهانی است که به طور بسیار پرحجم، تبلیغات بسیار سنگینی را در این زمینه سازماندهی کردهاند و در رویکردی بسیار استثنایی حتی از سانسور آشکار برخی روایتها هم احتراز ندارند. توییتر، اینستاگرام، فیس بوک بسترهای رسانهای هستند که جریانسازی جهانی رسانهای در آن شکل میگیرد، کاربران ایرانی هم از این فضا متاثر هستند
نقش صدا وسیما در اصلاح این اوضاع بسیار کلیدی و تعیینکننده است. بر اثر فقدان روایتهای دقیق، جریانساز، مستند، اقناعگرایانه و مبتنی بر عدالت زمانی و شفافیت در صدا وسیما، و ارائۀ روایتهای برساختی غیرحرفهای و غیرتخصصی و تبلیغاتمحور در دورههای گوناگون، اکنون در این قضیه نیز شاهد همان وضعیت هستیم.
چنانچه صدا و سیما در این ماجرا ضمن پرداختن به لایهها و ابعاد گوناگون مربوط به نقش قدرتهای جهانی درگیر و معادلات جهانی قدرت در این زمینه، منافع ملی ایران در این موضوع، ابعاد و پیامدهای انسانی مربوط به جنگ، و ... را با طرح دیدگاههای مختلف و متوازن طرح نماید، به تدریج افکار عمومی در این زمینه اقناع میشود، اما در وضعیت دوقطبی، طرح روایتی ناقص ویک جانبه، و تمرکز بخشی اساسی از وضعیت کنونی نتیجۀ عملکرد صدا وسیما است، اما بخشی از آن هم ناشی از جریانسازی رسانههای بسیار قدرتمند جهانی است که به طور بسیار پرحجم، تبلیغات بسیار سنگینی را در این زمینه سازماندهی کردهاند و در رویکردی بسیار استثنایی حتی از سانسور آشکار برخی روایتها هم احتراز ندارند. توییتر، اینستاگرام، فیس بوک بسترهای رسانهای هستند که جریانسازی جهانی رسانهای در آن شکل میگیرد، کاربران ایرانی هم از این فضا متاثر هستند. اگر از منظر بعد رسانهای به موضوع نگاه کنیم، در ماجرای اوکراین، جریان رسانهای وابسته به غرب، مبتنی بر عدالت زبانی نبوده است. در دورههای مختلف جنگهای غرب آسیا از جمله جنگی که در یمن جاری بوده، کودکان و زنان یمن یا پیش از آن کودکان و زنان فلسطین و نقاط مشابه، مورد توجه این رسانهها نبودهاند و همواره در روایت برساختۀ آنها عدالت زبانی، جایگاهی نداشته است. اکنون هم در روایت آنها، یک سویۀ ماجرا برجسته میشود.
در این میان، ارائه روایت متعادل و حرفهای و مبتنی بر عدالت زبانی است که میتواند این دوگانه را بر هم زند و به برساختی عادلانه از یک طرف از ابعاد انسانی جنگ و مظلومیت مردم اوکراین که قربانی این جنگ هستند، بپردازد و از طرف دیگر، ریشههای اساسی شکلگیری این وضعیت که ناشی از رویکرد جهانیسازی قدرت آمریکاست که از نیمۀ دوم قرن بیستم تاکنون، زمینۀ جنگافروزی در مناطق مختلف جهان را فراهم کرده، تبیین کند.
/انتهای پیام/