نگاهی به روند‌های کلی تحولات جامعه ایرانی؛
در جامعه عامه، عرصه عمومی محل برآورده سازی نیاز‌های فرهنگی و اجتماعی مردم است، افراد در دل یک انسجام اجتماعی و با حمایت اطرافیان خود مسائل زندگی را حل و فصل می‌کنند، اما با گذار از جامعه عامه، در جامعه توده‌ای عرصه عمومی محل مواجهه با عنصر بیگانه می‌شود، در این جاست که مفهوم خانه از اساس با مفهوم امنیت پیوند می‌خورد.

گروه راهبرد «سدید»؛ در مطالب پیشین در خصوص تغییرات معنادار جامعه ایرانی گفتیم، تغییراتی که برخی از آن تعبیر به گذار از سنت به جامعه مدرن و یا شبه مدرن می‌کنند، اما شاید تا به نحو ملموس و عینی تر، برخی از مصادیق جدی‌تر چنین تغییراتی را بر نشماریم، نتوان تصویر مشخصی از صورت مسئله را به ذهن متبادر ساخت، از همین رو در قالب دو بخش به بررسی ارائه گزارشی از آنچه که بر سر فرهنگ و سنت جامعه ایرانی در طی دو قرن گذشته رفته، در برخی حوزه‌ها خواهیم پرداخت. در گزارش نخست تلاش می‌شود تا روند‌های کلان‌تر و به عبارتی دامن گستر که تغییر در آن‌ها به نحوی مادر برخی تغییرات دیگر بوده است اشاره شود و در گزارش دوم تلاش می‌شود تا به نحو اجمالی، به برخی از تغییرات و تحولات خرد‌تر که در لابه لای اسناد تاریخ، شرح حال‌ها، سفرنامه‌ها و ... در وصف فرهنگ و سنت ایرانیان گفته شده اشاره شود.

حرکت جامعه به سمت شهر نشینی

یکی از تغییرات اصلی در جوامع انسانی که به دنبال خود تغییرات گسترده‌ای در دیگر ابعاد زندگی را رقم می‌زند، نحوه سکنی گزیدن و جایگاه زندگی اوست، به گونه‌ای که برخی بر همین اساس تاریخ حیات انسان در زمین را به دوره‌هایی تقسیم کرده اند. گذار از جامعه روستایی به سمت جامعه شهری نخستین بار در اروپای پس از عصر روشنگری و در هنگامه صنعتی شدن رخ داد. در کشور‌های دیگر نیز با فاصله چندین دهه، تحت تأثیر جریان‌های توسعه گرا و مدرنیست این اتفاق رخ داد. در کشور ما رشد شدید جریان شهرنشینی در زمان حکومت پهلوی آغاز شده و تا زمانه جمهوری اسلامی نیز ادامه داشت. طبق آمار موجود، در سال ۱۳۳۵ تنها ۳۱ درصد از جامعه ایرانی شهرنشین بوده اند، این در حالی است که در سال ۱۳۹۰، بیش از ۷۴ درصد جامعه ایرانی در شهر‌ها زندگی می‌کنند. جامعه شهری طی کمتر از صد سال گذشته در ایران بیش از نه برابر رشد داشته و جامعه روستایی تنها ۱.۷ برابر رشد داشته است. مسئله دیگر رشد کلان شهر نشینی در کشور است، برای نمونه شهر کرج در سال ۱۳۳۵ تنها ۱۵ هزار جمعیت داشته، این در حالی است که امروزه جمعیت آن نزدیک به یک میلیون ششصد هزار نفر است، و یا شهر اصفهان در سال ۱۳۳۵ تنها ۲۵۴ هزار نفر جمعیت داشته است، در حالی که جمعیت آن امروزه بیش از دو میلیون نفر را نشان می‌دهد و همچنین است دیگر کلان شهر‌های بزرگ کشور همچون اهواز، تبریز، مشهد و...

مطالب پیش گفته تنها گویای یک تغییر ساده در ریخت شناسی جامعه ایرانی نیست، بلکه دلالت بر تغییرات گسترده فرهنگی در دل خود دارد. از جمله مهم‌ترین این تغییرات، گذار جامعه از فرهنگ عامه به فرهنگ توده‌ای است. عرصه عمومی در اجتماعات کوچک، محل ملاقات افراد آشنا است، افرادی که یکدیگر را شناخته و در مکان‌های عمومی، در میدان گاه‌ها و... به تبادل کالا، تجارت و یا حتی رد و بدل اطلاعات و اخبار با یکدیگر اقدام می‌کنند؛ بنابراین روحیه انسجام جمعی و مشارکت اجتماعی در میان چنین جامعه‌ای بالاتر خواهد بود. این در حالی است که شهر علی‌الخصوص در شکل گسترده خود (کلان‌شهر) محل تلاقی انسان با تعداد بی حدی از انسان‌های غریبه است که جز مراودات اقتصادی کوتاه مدت و موقت، وجه اشتراک دیگری نمی‌توان برای آن جست. چنین وضعیتی در نوع خود انسجام جامعه را تضعیف ساخته و امکان مشارکت مردمی در یک هدف مشترک را کاهش می‌دهد. چنین حالتی را در اصطلاح جامعه شناختی، گذار از جامعه عامه به توده معرفی می‌کنند. چنین تغییر کلانی به دنبال خود تغییرات بنیادین دیگری را نیز رقم زده است.

گسترش اجاره نشینی و مهاجرت در شهر‌های بزرگ، به دنبال خود موجبات از بین رفتن هویت‌های محله‌ای را نیز ایجاد کرده است. ایرانیان در حالت سنتی خود، روابط بسیار صمیمی و گرمی را با همسایگان خود تجربه کرده اند، روابطی که امروزه با از میان رفتن هویت محله‌ای اماکن مسکونی در کلان‌شهر‌ها و گسترش فرهنگ آپارتمان نشینی، از میان رفته است

گذار از خانواده گسترده به خانواده هسته‌ای

در جامعه عامه، عرصه عمومی محل برآورده سازی نیاز‌های فرهنگی و اجتماعی مردم است، افراد در دل یک انسجام اجتماعی و با حمایت اطرافیان خود مسائل زندگی را حل و فصل می‌کنند، اما با گذار از جامعه عامه، در جامعه توده‌ای عرصه عمومی محل مواجهه با عنصر بیگانه می‌شود، در این جاست که مفهوم خانه از اساس با مفهوم امنیت پیوند می‌خورد، شاید شما نیز مسیرتان به روستا‌های کوچکی که هنوز بافت سنتی خود را حفظ کرده اند خورده باشد، بازی بچه‌ها در خیابان و کوچه جزء لاینفک تصویر این روستا هاست، چراکه عرصه عمومی خارج از خانه، عرصه نا امنی تلقی نمی‌شود، بر خلاف فرهنگ شهری که خانه نماد امنیت در میان توده‌ای بی نهایت از بیگانه هاست که امنیت انسان را حفظ می‌کند، از همین رو فرزندان کمتر حق حضور در خیابان و کوچه را داشته و شب هنگام، بیرون از محیط خانه امن نخواهد بود. همگی این مسائل خبر از افزایش سنگین وظایف و تکالیف خانه و خانواده در کلان شهر‌ها دارد. اما مراد از خانه و خانواده از اساس چیست؟ در دل اجتماع کوچک، خانواده در معنای وسیعی به کار می‌رود، پدربزرگ ها، عمو و ... حق اظهار نظر در خصوص ازدواج فرزند شما را دارند، حریم‌های خصوصی کمرنگ‌تر بوده و در مقابل، حلقه حمایت اجتماعی در دل طایفه، قوم، قبیله و ... گسترده‌تر خواهد بود، این در حالی است که در کلان شهر مدرن از اساس مفهوم خانه تنها با مفهوم پدر، مادر و فرزند گره خورده و کسی خارج از این چارچوب، خانواده انسان تلقی نمی‌شود. این وضعیت را در اصطلاح جامعه شناختی، گذار از خانواده وسیع به خانواده هسته‌ای می‌نامند. در اینجا و به منظور عینی‌تر شدن مفهوم مورد بحث، می‌توان به اثری تلویزیونی اشاره کرد که فرایند این تغییر را به نحو احسن روایت می‌کند. فیلم «پدرسالار» که از آثار ماندگار رسانه ملی است، به زیبایی چنین تغییری را روایت کرده است. فیلم داستان خانواده گسترده‌ای است که در مرکز آن، خانواده مرکزی متشکل از پدربزرگ و مادربزرگ قرار داشته و در اطراف، خانواده‌های کوچک تر، تحت حمایت پدر بزرگ و البته تحت اشراف او زندگی می‌کرده اند، اما با بروز اختلاف ها، در نهایت مشاهده می‌کنید که آن خانواده گسترده از هم پاشیده شده و به شکل خانواده‌های مستقل از هم تبدیل می‌شوند.

پیدایی چنین وضعیتی برای خانه و خانواده ایرانی اثرات عینی تری نیز بر فرهنگ و رسوم ما گذاشته است. افزایش فشار سنگین بر خانه و خانواده در حالی رخ می‌دهد که توان آن نیز با گذار از خانواده گسترده به خانواده هسته‌ای، بسیار کاسته شده است، در چنین شرایطی خانواده توان پاسخگویی به این نیاز‌ها را نداشته و در نتیجه طلاق و فروپاشی خانواده رشد دو چندانی به خود می‌گیرد. علاوه بر آن، زندگی در کلانشهر ها، بدون حمایت آن خانواده گسترده و با مشقات ذکر شده، زن و شوهر را که اینک خانواده‌ای مستقل، اما کوچک تشکیل داده اند، بر آن می‌دارد که تعداد فرزندان کمتری را به دنیا بیاورند. علاوه بر این، مخارج بالای زندگی شهری، خود موجب تحولاتی در نقش زن ایرانی شده است، به گونه‌ای که وی را به انجام کار اجتماعی خارج از خانه تشویق کرده و این أمر مجددا خود بر مقوله کاهش جمعیت اثر گذار بوده است.

علاوه بر مطالب ذکر شده، کاهش انسجام اجتماعی و حمایت خانواده گسترده‌تر و بحران‌های ذکر شده، موجبات بحران‌های دیگر همچون رشد خودکشی را فراهم کرده است.

گسترش اجاره نشینی و مهاجرت در شهر‌های بزرگ، به دنبال خود موجبات از بین رفتن هویت‌های محله‌ای را نیز ایجاد کرده است. ایرانیان در حالت سنتی خود، روابط بسیار صمیمی و گرمی را با همسایگان خود تجربه کرده اند، روابطی که امروزه با از میان رفتن هویت محله‌ای اماکن مسکونی در کلان‌شهر‌ها و گسترش فرهنگ آپارتمان نشینی، از میان رفته است.

گسترش مهاجرت و زندگی در کلان‌شهر‌ها البته تحولات دیگری را نیز رقم زده است. کاهش حساسیت‌های فرهنگی و دینی به واسطه برخورد با دیگر اقوام و فرهنگ‌ها از جمله این تحولات است.

همه تحولات ذکر شده تنها بخشی از تغییرات گسترده‌ای است که در فرهنگ و سنت ایرانی طی قرون گذشته اعمال شده است، در بخش بعدی این گزارش تلاش می‌شود تا اشاره‌ای نیز به آداب و رسوم از میان رفته به نحو عینی‌تر داشته و به مسائلی بپردازیم که بیشتر با کنش انسان ایرانی ارتباط مستقیم دارند.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha