به مناسبت هشتاد و هشتمین سالروز واقعه گوهرشاد؛
هنگامی که دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین‌المللی» موسوم به «شاپو» رسید و به فتح الله پاکروان، استاندار خراسان ابلاغ گردید، او بدون کمترین تاملی، دستور رضاخان را به اجرا گذاشت و در این زمینه، دستورات اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات و عوامل تابعه صادر کرد.

گروه آیین و‌اندیشه «سدید»؛ مرضیه سهامی احمد: از سال ۱۳۰۶ که پایه­‌های حکومت و قدرت رضاخانی تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود، شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت سیاست­‌های اجتماعی و فرهنگی را که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، به اجرا دربیاورد. در سیاست نوین رضاخان که متأثر از افکار و‌اندیشه­‌های تجددگرایانه و غرب­گرایانه بود، روحانیت، مذهب، احکام اسلامی، محاکم شرع، مکتب­‌خانه­‌های آموزشی و تربیتی و مواردی از این قبیل جایی نداشتند.

ریشه اصلی قیام مسجد گوهرشاد به سیاست­‌های مذهبی، فرهنگی و اجتماعی عصر رضاخان بازمی­گردد. رضاخان در سال‌­‌های آغازین حکومتش، خود را فردی دیندار و مقید به شعایر و احکام اسلامی نشان می‌­داد؛ زیرا او از ریشه‌­داری مذهب در میان مردم ایران به خوبی آگاه بود و از پیامد‌های مقاومت و تعارض با روحانیون نیز اطلاع داشت؛ بنابراین برای حفظ وجهه مذهبی خود در میان مردم، به زیارت عتبات عالیات می‌‎رفت، مدال مولای متقیان را به گردن می‌­آویخت، در دسته‎‌های عزاداری محرم شرکت می‌­کرد، کاهگل به سر و روی خود می‌­ریخت و مجالس روضه­خوانی ترتیب می‌­داد. هم­چنین به دیدار علمای قم می‌­رفت و اعلام می‌­کرد که بر حفظ و هراست از اسلام مصمم است. نوسازی آستان قدس رضوی و آستانه حضرت معصومه نیز یکی از برنامه­‌های او بود؛ اعمالی که در میان مردم و حتی روحانیون هر گونه شکی را در و پایبندی وی به مذهب از بین می‌­برد.

این سیاست تا سال ۱۳۰۵ شمسی ادامه داشت، اما از اواخر این سال و به ویژه از سال ۱۳۰۶ که پایه­‌های حکومت و قدرت رضاخانی تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود، شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت سیاست‌­‌های اجتماعی و فرهنگی را که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، به اجرا دربیاورد. در سیاست نوین رضاخان که متأثر از افکار و‌اندیشه­‌های تجددگرایانه و غرب­گرایانه بود، روحانیت، مذهب، احکام اسلامی، محاکم شرع، مکتب­‌خانه­‌های آموزشی و تربیتی و مواردی از این قبیل جایی نداشتند. این وضعیت در دهه دوم سلطنت رضاخان تشدید شد و حکومت پهلوی به طور رسمی و علنی خود را از قید و بند دین و مذهب ر‌ها کرد. حتی پا را فراتر گذاشته، با عقاید مردم به ستیز و مبارزه پرداخت.

رویای تجدد و مسأله‌ای به نام لباس!

پیش از این دو همسایه ایران یعنی افغانستان و ترکیه در این راه گام برداشته بودند و تا اندازه‌ای هم موفق شده بودند. ‌امان‌الله‌خان، پادشاه افغانستان، و مصطفی کمال آتاتورک سعی کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپایی مآب کردن مملکت خود گام بردارند. پادشاه افغانستان پس از مسافرتی به اروپا، در ۱۳۰۶ ه. ش در بازگشت به کشورش، به ایران آمد و با خانواده خود که لباس‌­‌ها و کلاه‌های اروپایی پوشیده بودند در محافل رسمی ظاهرگشت. از سویی دیگر رضاخان پس از سفر به ترکیه، ظواهر غربی را که آتاتورک در کشور پیاده کرده بود، از نزدیک مشاهده کرد و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت به طوری طی نطقی در ترکیه، اظهار کرد: «به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، ‌امیدواریم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.»

پس از این مسافرت بود که رضاخان در مسیر اروپایی شدن بیش از پیش مصمم­تر شد. او در جواب یکی از وکلاً که ایران را مترقی‌تر از ترکیه دانست، این چنین بیان‌کرد: «من ترکیه را دیدم در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی و بساط خودنمایی. شما می‌خواهید به این اظهار نگذارید ایران جلو برود. کوشش من این است که ایران در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم. » پس از این قضایا بود که رضاخان متحول شد. چنانکه پس از مشاهده دسته­‌های منظم دختر و پسری که در ترکیه از مقابل او رژه رفتند، چون به ایران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژه‌ها شرکت کنند و جهت تشویق محصلین در امور پیشاهنگی، ریاست آن را بر عهده ولیعهد گذاشت.

این راه که رفته‌اند به هیچستان است!

یکی دیگر از تغییراتی که رضاخان قصد داشت انجام دهد، اجبار مردم به پوشیدن لباس متحدالشکل بود که مقاومت­‌ها و اعتراض­‌ها در شهر‌های مختلف را در پی داشت. این مخالفت­‌ها که از همان ابتدا به صورت سخنرانی، مهاجرت، تحصن در مکان­‌های مقدس بروز می‌­یافت، در شهر‌های مذهبی، از جمله مشهد به دلیل وجود حرم مطهر امام هشتم شیعیان در آن، از اهمیت و حساسیت ویژه­ای برخوردار بود.

هنگامی که دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین‌المللی» موسوم به «شاپو» رسید و به فتح الله پاکروان، استاندار خراسان ابلاغ گردید، او بدون کمترین تاملی، دستور رضاخان را به اجرا گذاشت و در این زمینه، دستورات اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات و عوامل تابعه صادر کرد. بنا به گفته محمدعلی شوشتری، خفیه­نویس عصر رضاشاه، که در این موقع در مشهد ماموریت داشته: «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه و متدینین و مجاورین به جنب و جوش افتاده، علنی بنای اعتراض را گذاردند.»

محمدحسن خراسانی مشهور به ادیب هروی اولین گزارش تاریخی از واقعه گوهرشاد را سیزده سال پس از این فاجعه یعنی در سال ۱۳۲۶ - ۱۳۲۷ هجری شمسی ارائه کرده است، که این گزارش، علت اصلی وقوع ماجرای گوهرشاد را این طور بیان می‌­کند: «پیش از اجتماع مردم در مسجد گوهرشاد، شاه فقید تبدیل کلاه پهلوی را به کلاه تمام لبه (شاپو) فرمان داد. زمامداران وقت در اجراء امریه شاه تدبیر می‌کردند هرچه زودتر منظور سلطان را عملی نمایند تا بدین وسیلت به دربار تقرب جویند، زمزمه کشف حجاب که نتیجه تغییر فرم و تبدیل کلاه است سامعه اکثریت ملت را می‌خراشید هم همه شورش و انقلاب، آثار وحشت و اضطراب، میان خاص و عام تولید می‌نمود».

از طرفی در بهار ۱۳۱۴شمسی، جشنی در دبیرستان فردوسی مشهد با شرکت رضاخان برپا شد که دختران در مراسم استقبال از وی بدون حجاب شرکت کرده بودند. این امر، موجب نگرانی مردم به ویژه روحانیون خراسان شد و آیت الله قمی در تلگرامی از این برنامه اعلام انزجار کرد. رضاخان برای کاهش شدت واکنش­‌ها، در پاسخ گفت که این امر بدون اطلاع وی صورت گرفته و برای اثبات ادعایش خود، رئیس شهربانی مشهد را احضار و تنبیه کرد، اما دیری نپایید که علی اصغر حکمت در جریان جشن دیگری در تهران به صراحت، اعلام کرد که اقدامات انجام­شده خودسرانه نبوده و با نظر رضاخان انجام گرفته است و رای شاه بر عملی ساختن کشف حجاب است.

هورنی بروک، نویسنده انگلیسی نوشته است: «می‌گویند حاج شیخ عبدالکریم، از روحانیون قم، تلگرام مؤدبانه‌ای برای شاه فرستاده و از او خواسته از انجام اعمالی که در اسلام حرام است جلوگیری کند. شاه هم بلافاصله پاسخ داده که برداشتن کلاه پهلوی هیچ ربط مستقیم یا غیرمستقیمی با دین ندارد و اینکه هنوز هیچ دستوری برای کشف حجاب نداده است.»

در پی این اتفاقات، اقشار مختلف مردم مشهد نیز به شیوه­‌های گوناگونی مانند تلگراف، خشم و انزجار خود را از اقدامات ضداسلامی رضاخان اعلام کردند. آیت الله قمی با فتح ‎الله پاکروان (استاندار خراسان) و محمدولی خان اسدی (نایب التولیه آستان قدس رضوی) نیز گفت­وگو کرد: «من مناسب نمی‌دانم فعلا در مشهد این امر اجرا شود. مردم را مخالف موضوع دیده و فهمیده‌ام. شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا می‌خواهید ما را مستهلک در تنصّر فرمایند. مگر لباس دیگر نمی‌توان درست نمود و پوشید؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند: ما نمی‌توانیم و جرأت هم نمی‌کنیم این مطلب را به شاه گزارش کنیم. چاره‌ای نیست باید امر مبارک به موقع اجرا گذارده شود.»

حاضرم کشته شوم، اما اتحاد شکل اجباری نباشد!

به این ترتیب آیت‌­الله قمی پاسخ داد: «حاضرم بروم تهران و به رضاشاه التماس کنم کشف حجاب نکند و از اتحاد شکل اجباری مردم منصرف شود. در این راه یا به نتیجه می‌­رسم و یا به زندان می‌­افتم و یا کشته می‌­شوم». ‌ایشان پس از ورود به تهران، بلافاصله محاصره و ممنوع­الملاقات شد. وقتی این خبر در فضای پر التهاب سیاسی و مذهبی مشهد پیچید، تعادل روانی افکار عمومی در شهر برهم ریخت که واکنش­‌های متفاوتی را به دنبال داشت. روحانیون مشهد همچون رخداد‌های قبلی، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیه­‌هایی از مردم خواستند که دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند.

همزمان با این شرایط، شیخ محمدتقی بهلول که تحت تعقیب بود و از شهری به شهری می‌­رفت، از گرفتاری آیت­الله قمی مطلع شده، در روز نوزدهم تیر خود را به مشهد رساند و یک راست به حرم رضوی رفت، ولی مامورین امنیتی و انتظامی از ورود او آگاه شدند و ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر کرده و به دلیل ترس از واکنش­‌های زوار، در یکی از اتاق­‌های صحن بازداشت نمودند. ورود بهلول به مشهد را می‌­توان لحظه شروع قیام در نظر گرفت؛ زیرا با ورود او بر سرعت شکل­گیری تحولات افزوده شد.

مسجد چیست؟ آتش‌بار!

شیخ محمدتقی بهلول در خاطراتش می‌­گوید: «من قصد ایجاد وحشت در هیأت حاکمه را داشتم و این برنامه­ای بود که در تهران و سایر شهر‌ها اجرا کرده بودم و در موارد مختلف دولت مجبور به عقب­نشینی شده بود. در مشهد هم می‌­خواستم چنین بشود، ولی نشد...»

تلگرافی به تهران کرده بودند که؛ بهلول‌نامی در مسجد گوهرشاد برخلاف حکومت قیام کرده، تکلیف چیست؟ و جواب به این عبارت رسید: «بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتش بار. امروز، باید پهلوی از جهنم تماشا کند که بهلول که بود و مسجد چه بود و استعمال کردن آتش بار چه نتیجه داد».

به دنبال دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح روز بیستم، شیپور آماده­باش نظامیان به صدا درآمد و نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان درصدد کشتار مردم نبودند؛ بلکه سعی می‌­کردند جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار بکنید تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در جواب گفت: «ما جمع نشده­ایم که به حرف استاندار متفرق شویم».

میرزا حسین سبزواری در رساله­اش نوشته: «حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به سکوت کردم. بعد از آن ابلاغ  کردم به عموم آن‌ها که‌ایهاالناس! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به خود اعلیحضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم. مثل اینکه پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت‌... نتیجه گفتگو‌ها بالاخره بر این قرار گرفت که تلگرافی توسط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که‌ایشان به اعلیحضرت تلگراف کنند که او صرف نظر از پوشیدن کلاه دوره‌دار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلیحضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ او افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق خواهم کرد.»

در همین زمان، به دلیل حضور نیرو‌های نظامی در حرم و اطراف آن، شایعات موحشی که واقعیت نداشت، در شهر پخش می‌­شد و تحریک مردم شدت می‌­یافت. روز شنبه، عده­ای نیز از روستا‌های اطراف به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحن­‌ها مملو از جمعیت شد و سخنرانان در موضوعات مختلف به ویژه در مورد آیت الله قمی، تغییر لباس و برداشتن حجاب برای مردم صحبت می‌­کردند.

از سوی دیگر نیز قشون شرق، نیرو‌های خود را برای سرکوب مردم هماهنگ می‌­کردند. رضاخان دستور داده بود؛ «اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد. امر می‌­کنم و فرمان می‌­دهم‌امشب [نیمه شب شنبه] باید غائله بدون خونریزی خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است، باید آن‌ها را محاصره کرده، محرکین  را دستگیر، مردم متفرقه را آزاد سازید». اما آنچه در عمل روی داد و بعد‌ها هیچیک از خاندان پهلوی درباره آن سخنی نگفتند، غیر از این بود.

به این ترتیب نظامیان بیشتری در اطراف مسجد گوهرشاد و در خیابان­‌های منتهی به حرم و روبه­روی مسجد توپ­‌های سنگین مستقر کردند. این وقایع برای مردم مشهد خبر از حادثه­ای شوم می‌­داد. پس از فرارسیدن نیمه­‌های شب و پراکنده نشدن مردم، تمام در‌ها و راه­‌های ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. در این حال، مردم با کلنگ شروع به شکستن در‌ها و اقدام به خروج از آن کردند. در این لحظه بود که دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بی‌دفاع و بدون سلاح، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند. کشتار در درون و بیرون مسجد با شدت هرچه تمام­تر آغاز شد و صدای غرش توپ­‌ها و مسلسل­‌ها، آسمان مشهد و حرم رضوی را به لرزه درآورد. در عرض چند ساعت، کشتار بی­رحمانه و عظیمی صورت گرفت و داخل و بیرون مسجد از اجساد کشته­شدگان و زخمی­‌ها پر شد. قبل از دمیدن سپیده روز یکشنبه ۲۲ تیر مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. عده زیادی در این واقعه کشته شدند که تعداد آن‌ها را ۱۶۷۰ نفر عنوان کرده­اند. یکی از نظامیان درباره این حادثه چنین نقل نموده: «به ما دستور دادند... وقتی هوا روشن شد نبایستی در مسجد و صحنین آثاری از مجروحین و مقتولین باقی بماند؛ لذا پاسبان‌ها و مأمورین مریضخانه شاهرضا بدون رسیدگی و توجه به اینکه آیا این مجروحین مرده و یا فقط غش کرده همه را به کامیون ریخته و به قبرستان بردند.»

پس از این، در‌های مسجد گوهرشاد و حرم رضوی بسته شدند و سه روز شستن خون­‌های ریخته شده، به در و دیوار طول کشید و اجازه ندادند کسی وارد آنجا شود، اما مسببین واقعه با توجه به اضطراب و تشویشی که داشتند، گزارش خلاف واقع و کذب به رضاخان دادند و تعداد کشته­‌ها را انگشت­شمار اعلام کردند. در یکی از گزارش­‌ها تعداد آن‌ها یازده نفر ذکر شده است.

اکثر خاطره‌نویس‌‏‌ها تقصیر را به گردن بهلول انداخته‏اند؛ از جمله سیدعبدالله شیرازی گفته است: «در نظمیه مأمورها‏ می‌‏آمدند و دست و صورت خود را‏ می‌‏شستند، چون از جنگ فارغ شده بودند. یکی از آن‌ها که نمی‌‏دانست من چه کسی هستم به من گفت: واقعاً شما نمی‌‏دانید ما چه کردیم از روس‏‌ها بدتر کردیم. کاری که ما کردیم روس‏‌ها نکردند... همه‏‌اش تقصیر این ریش بزی بهلول است.» این درحالی‌ست که نقش شیخ محمدتقی بهلول را برخلاف گزارش­‌ها، نمی‌­توان نقش اصلی در نظر گرفت؛ زیرا وی قبل از قیام نقش چندانی در جلسات و تصمیم‌­گیری­‌های روحانیون خراسان ندارد و تنها زمانی که همه زمینه­‌های قیام مهیا شد، او وارد معرکه گردید. حتی در جریان قیام نیز کنترل اوضاع به طور کامل از دست او خارج بود و خودش به این موضوع در خاطراتش اشاره کرده است: «در تمام محوطه مسجد و صحن­‌ها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود. من گیج شده بودم و نمی‌­دانستم چه باید بکنم.»

برخی نیز پاکروان، استاندار خراسان و برخی دیگر اسدی، تولیت حرم را مقصر دانسته­اند، اما به هر حال هرچه بود از خودخواهی و بی­تدبیری رضاخان نشأت گرفت و به کشتاری عظیم تبدیل شد که نهاد‌های بین­المللی را هم به اعتراض واداشت. رضا شاه مجبور شد برای آرام کردن افکار عمومی در جهان، محاکمه نظامی ترتیب دهد. او دادگاه نظامی برپا کرد و در این دادگاه دستور به اعدام اسدی تولیت آستان قدس رضوی داد تا ماجرا را خاتمه دهد.

ماجرا هرچه بود تمام شد، عده­ای کشته شدند و عده­ای تبعید. رضاشاه پس از این واقعه، باز هم بر خواسته‌هایش اصرار ورزید و در دی ماه سال ۱۳۱۴شمسی، قانون کشف حجاب را اجباری کرد، اما اجرای این قوانین سختگیرانه، تنها تیشه­ای بود بر ریشه حکومتش، و بسیار زودتر از آنچه فکرش را می‌­کرد کنار گذاشته شد و نام او یادآور کشتار‌ها و خون­‌های بی­گناهانی است که قصد داشتند از عقاید خود دفاع کنند. این تازه آغاز راهی بود که مایه عبرت شد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha