ضرورت آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی در ایران در گفتگو با سیدمحمد تقی موحد ابطحی؛
ابطحی می‌گوید: دفاع روش‌شناسانه‌ای که می‌توان در ارتباط با آینده‌دار‌بودن ایده علوم انسانی اسلامی در جهان اسلام و به‌خصوص در ایران مطرح کرد این است که کافی است مقایسه‌ای داشته باشیم بین فعالیت‌هایی که 40سال گذشته در جهان اسلام در زمینه علوم انسانی اسلامی انجام شده و فعالیت‌های کنونی، پرسش‌های آن مقطع و این مقطع؛ پشتوانه‌های استدلالی آن مقطع و این مقطع و... در این صورت به‌خوبی می‌توانیم مطابق با روش تحلیل روند نشان دهیم که ایده علوم انسانی اسلامی در جهان اسلام و به‌خصوص ایران ایده‌ای پیش‌رونده است و در نتیجه می‌توان به آینده آن امیدوار بود.

 

به گزارش «سدید»؛ موضوع علم دینی یکی از دغدغه‌های جدی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده که به‌واسطه آن در 4دهه گذشته مراکز متعدد آموزشی، پژوهشی، سیاستگذاری و... تأسیس شده‌اند تا چنین هدفی را محقق کنند. با توجه به اینکه اکثر قریب به اتفاق این مراکز از بودجه عمومی کشور استفاده می‌کنند، جا دارد بحثی در ارتباط با آینده این ایده در کشور داشته باشیم تا به‌واسطه تصویری که از آینده این موضوع در کشور به‌دست می‌آید، سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در این حوزه همسو با تحلیل‌های اقتصادی نیز باشد. متأسفانه با وجود اهمیت موضوع علم دینی در کشور تا‌کنون مطالعات کارشناسانه‌ای در ارتباط با آینده علم دینی و اقتصاد علم دینی در ایران انجام نشده است. در گفت‌وگویی که با دکتر سیدمحمد تقی موحد ابطحی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، داشته‌ایم به بحث حول آینده علوم انسانی اسلامی در ایران پرداخته‌ایم و ان‌شاءالله در گفت‌وگویی دیگر بحث اقتصاد علم دینی را دنبال خواهیم کرد.

 

با توجه به صبغه فلسفه علمی جنابعالی به‌عنوان نخستین سؤال خوب است اصل امکان آینده‌پژوهی علوم را مطرح کنیم. بی‌شک این پرسش یک پرسش آینده‌پژوهانه نیست، بلکه یک پرسش مقدماتی و فلسفی است در ارتباط با اینکه چه اموری می‌تواند/نمی‌تواند موضوع آینده‌پژوهی قرار گیرد. پاسخ‌دادن به این پرسش از آن جهت اهمیت دارد که وقتی به ادبیات آینده‌پژوهی نگاهی می‌اندازیم، این ادبیات بیشتر در ارتباط با فناوری‌هاست. به عقیده جنابعالی آیا اصولاً آینده‌پژوهی علوم امکان دارد؟ و آیا تا‌کنون در این زمینه تحقیقاتی در عرصه ملی و بین‌المللی انجام شده است؟

پرسش خوبی است. به‌خاطر دارم چند سال پیش در پژوهشگاهی طرحی در ارتباط با آینده‌پژوهی علم دینی پیشنهاد شد، برخی از استادان با این استدلال که چنین موضوعی نمی‌تواند در آینده‌پژوهی مطالعه شود، با آن طرح مخالفت کردند. این در حالی است که به گمان بنده، علم، علوم انسانی، علم دینی، علوم انسانی اسلامی و حتی هر یک از شاخه‌های آن، مثلا روانشناسی اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی و... می‌توانند محور مطالعات آینده‌پژوهانه قرار گیرند. من برای این باور خود 2دلیل دارم. قبل از بیان این دو دلیل خوب است به اختصار هر چه تمام بگویم که مراد من از آینده‌پژوهی چیست؟ البته این یک تعریف شخصی نیست و در ادبیات آینده‌پژوهی مطرح است. در آینده‌پژوهی به استناد اطلاعاتی از گذشته و حال و قوانین حاکم بر پدیده‌های طبیعی و انسانی و اجتماعی می‌کوشیم تصویری از آینده به‌دست آوریم تا مواجهه‌ای هوشمندانه با آن داشته باشیم. البته باید توجه داشت که به‌دلیل تعدد و تنوع عوامل دخیل در تحولات جوامع، آینده به‌صورت دقیق قابل پیش‌بینی نیست، اما باید توجه داشت که آگاهی از واقعیت‌هایی که ریشه در گذشته و حال دارند، می‌تواند آینده را به‌صورتی غیرقطعی برای ما به تصویر می‌کشد. در ادامه کنشگران فردی و جمعی می‌توانند پس از تصور آینده‌های ممکن و محتمل و ترسیم آینده مطلوب، برای دستیابی به آینده مطلوب برنامه‌ریزی داشته باشند. پس در آینده‌پژوهی ما 2کار انجام می‌دهیم: 

1. مطالعه علمی و روشمند درباره چگونگی آینده و ‌ ترسیم آینده‌های ممکن که از آن با عنوان آینده‌پژوهی توصیفی/اکتشافی یاد می‌شود.

2. ترسیم آینده مطلوب و برنامه‌ریزی برای تحقق آن با بهره‌گیری از شبکه باورها و ارزش‌ها و عنصر خلاقیت که از آن با عنوان آینده‌پژوهی هنجاری/تجویزی یاد می‌شود.

 

پس از ذکر این مقدمات خوب است اشاره‌ای هم به دلایل خود مبنی بر امکان مطالعات آینده‌پژوهانه در عرصه علوم داشته باشید.

بله! دو دلیل بنده بر امکان آینده‌پژوهی علم به‌معنای عام، علوم انسانی به‌معنای خاص و علوم انسانی اسلامی به‌معنای اخص عبارتند از:

1. هر پدیده‌ای که ما نسبت به آن اطلاعاتی داشته باشیم و برخی از قوانین حاکم بر آن را بشناسیم و بتوانیم عوامل دخیل در آن پدیده را دستکاری کنیم، می‌تواند موضوع مطالعات آینده‌پژوهانه قرار گیرد و هر چه اطلاعات ما از آن پدیده و قوانین مرتبط با آن بیشتر باشد، احتمال اینکه بتوانیم تصویر بهتری از آینده آن داشته باشیم بیشتر است و در ادامه هر چه نظام ارزشی ما غنی‌تر و سامان‌یافته‌تر و بهره‌گیری ما از نعمت خدادادی خلاقیت افزون‌تر باشد، امکان ترسیم یک آینده مطلوب روشن و برنامه‌ریزی برای دستیابی به آن افزون‌تر خواهد بود.

حال درباره امکان آینده‌پژوهی علم به‌معنای عام، یا هر یک از شاخه‌های علمی به‌معنای خاص می‌توان گفت مطالعات علم‌شناسانه (تاریخ علم، فلسفه علم، جامعه‌شناسی علم، اقتصاد علم، روانشناسی علم، پدیدارشناسی علم و...) که در سده گذشته در عرصه بین‌المللی شکل گرفته و گسترش و تعمیق یافته، دید خوبی نسبت به علوم و گذشته آن و برخی قوانین حاکم بر آن در اختیار ما قرار داده است. به استناد این اطلاعات ما می‌توانیم پیش‌بینی‌ای درباره آینده علوم داشته باشیم. البته باز هم تأکید می‌کنم، پیش‌بینی‌ در عرصه پدیده‌های انسانی و اجتماعی به دقت پیش‌بینی‌ در پدیده‌های طبیعی که دانش جاافتاده‌ای در ارتباط با آن وجود دارد(برای مثال فیزیک) نیست. اما چنان هم نیست که ما نتوانیم هیچ تصوری از آینده علوم داشته باشیم. همین استدلال را می‌توان درباره علوم انسانی به‌عنوان یک شاخه از علم و علوم انسانی اسلامی به‌عنوان یک رویکرد یا گرایش یا شاخه خاص از علوم انسانی مطرح کرد.

2. در فلسفه می‌گویند: «ادل دلیل علی امکان شیء وقوعه» بهترین دلیل برای اثبات امکان چیزی، نشان‌دادن وقوع آن است. ممکن است کسی با مقدمات استدلال بالا و بالطبع با نتیجه آن موافق نباشد. اگر من بتوانم نمونه‌هایی از آینده‌پژوهی در حوزه علوم را در عرصه ملی و بین‌المللی نشان دهم، نشان داده‌ام که آینده‌پژوهی در عرصه علوم ممکن بوده که تحقق یافته است. یادداشت «آینده روانشناسی در ایران»(1343) اثر دکتر مرتضی نصفت قدیمی‌ترین یاداشتی است که در آن آینده یک رشته علمی مورد توجه قرار گرفته است. تفصیلی‌ترین فعالیت آینده‌پژوهانه کشور «نقشه جامع علمی کشور» است که در سال 1386به تصویب رسید. از دیگر آثار آینده‌پژوهانه در ارتباط با علوم می‌توان به این موارد اشاره کرد: «آینده علم، تحقیق و تکنولوژی»(1374) «آینده‌پژوهی علوم انسانی در ایران»(1385)، «آینده‌نگاری علم و فناوری و اثرات آن در سیاستگذاری»(1395)، «وضعیت رشته علوم سیاسی؛ اکنون و آینده»(1396)، «آینده‌پژوهی وضعیت علوم سیاسی در ایران براساس الگوی تحلیل روند»(1398)، «آینده‌پژوهی تولیدات علم و فناوری با استفاده از روش تحلیل روند»(1400) و... .

 

‌آیا در ارتباط با آینده علوم انسانی اسلامی در جهان اسلام یا حتی در کشور خودمان تحقیقاتی انجام شده است؟

در این موضوع بنده یک سخنرانی در سال 1391در دانشگاه امام‌حسین(ع) داشتم و در بخش پایانی کتاب «درآمدی بر ایده علوم انسانی اسلامی»(1401) نیز به اختصار در این زمینه بحثی داشته‌ام. یک مقاله دیگر هم هست با عنوان «ماهیت و فرایند آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی»(1399) که در آن نویسندگان (آقایان علی اصغر سعدآبادی و حسین عظیم‌زاده و خانم زهره رحیمی‌راد) تلاش کرده‌اند به پرسش‌هایی از این دست پاسخ دهند که آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی چه ضرورتی دارد؟ مؤلفه‌های تأثیرگذار در این زمینه کدام هستند؟ علوم انسانی اسلامی چه اهدافی را در آینده دنبال می‌کند؟ و چه ابزارهایی برای آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی وجود دارد؟ در پیشینه پژوهش این مقاله نیز هیچ مقاله یا کتابی که مستقیما با آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی مرتبط باشد دیده نمی‌شود. در این مقاله به دو نوع آینده‌پژوهی اکتشافی و تجویزی و ضرورت آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی اشاره شده و در پایان بر مبنای دیدگاه جوزف ووروس فرایندی برای آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی پیشنهاد شده است اما در نهایت پژوهشی در ارتباط با آینده علوم انسانی اسلامی در ایران انجام نشده است. بر این اساس می‌توان گفت بحث آینده‌پژوهی علوم انسانی اسلامی در ایران بحث جدیدی است که نیاز دارد استادان آشنا به مباحث آینده‌پژوهی و علوم انسانی اسلامی ورود پیدا کنند و ابعاد آن را روشن سازند.

 

در آثار برخی منتقدان علم دینی دیده‌ام که می‌گویند علم دینی اصولاً یک مفهوم پارادوکسیکال است و در نتیجه نمی‌تواند هیچ مصداقی در عالم خارج داشته باشد. این گروه علی‌القاعده آینده ایده علم دینی یا علوم انسانی اسلامی را به‌صورت پیشینی محکوم به شکست می‌دانند و در نتیجه تلاش در این زمینه را امری نامعقول قلمداد می‌کنند. با توجه به مطالعاتی که جنابعالی در زمینه آینده‌پژوهی علم دینی داشته‌اید نسبت به این استدلال چه پاسخی دارید؟

پارادوکسیکال معرفی‌کردن یک مفهوم یا یک ایده همواره کار ساده‌ای نیست. بله! ما می‌دانیم که دایره مربع یک مفهوم پارادوکسیکال است زیرا تعریف روشنی از دو مفهوم دایره و مربع وجود دارد که مورد پذیرش همگان قرار گرفته است و در چنین فضایی به سادگی می‌توان حکم به پارادوکسیکال‌بودن مفهوم دایره مربع کرد. اما علم و دین مانند دایره و مربع نیستند که تلقی یکسانی از آنها در جامعه علمی وجود داشته باشد. کسی که می‌گوید علم دینی ترکیبی پارادوکسیکال است، بی‌شک تلقی‌ خاصی از علم و دین داشته که جمع آن دو ممکن نبوده است. دکتر خسرو باقری، استاد تمام دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران در کتاب وزین «هویت علم دینی»، ابتدا تلقی‌های مختلف از علم و دین را بیان می‌کند و نشان می‌دهد در برخی دیدگاه‌ها علم دینی معنادار و ممکن و در برخی دیدگاه‌ها علم دینی بی‌معنا و ناممکن است. پس اینگونه نیست که مطابق تمامی تعاریف مطرح شده از علم و دین در دو دانش فلسفه علم و فلسفه دین، همواره ترکیب علم دینی، پارادوکسیکال و در نتیجه غیرممکن باشد تا بر این مبنا به‌صورت پیشینی بتوانیم حکم کنیم که ایده علم دینی هیچ‌گاه نمی‌تواند تحقق یابد و آینده‌ای داشته باشد.

 

استدلال دیگری که برخی منتقدان علم دینی و حتی کسانی که در عرصه سیاستگذاری علمی کشور مسئولیت دارند مطرح کرده‌اند مبنی بر اینکه علم دینی آینده‌ای ندارد، این است که این ایده، در 40سال گذشته، با وجود هزینه‌های زیادی که در این زمینه شده، به جایی نرسیده‌ است. به‌عبارت دیگر می‌توان گفت که این گروه از منتقدان علم دینی بر مبنای تحلیل روند که یکی از روش‌های شناخته شده آینده‌پژوهی است، این ایده را ناکام می‌دانند. پاسخ شما به این استدلال چیست؟

درست است که تحلیل روند یکی از روش‌های جاافتاده در آینده‌پژوهی است، اما لازم است که این روش به درستی هم به‌کار رود. نخستین سؤالی که باید از این گروه پرسید آن است که علوم انسانی جدید در غرب طی چند سال پدید آمد؟ به‌عبارت دیگر چه زمینه‌های معرفتی و غیرمعرفتی پس از چه مدت موجب شد که علوم انسانی یونان باستان و آموزه‌های مسیحی در ارتباط با انسان و اجتماع کنار گذاشته شود و علوم انسانی جدید در غرب شکل گیرد؟ و 40سال تلاش به همراه افت‌وخیزهای بسیار (به‌دلیل مقاومت برخی دولت‌ها نسبت به این ایده) چه نسبتی دارد با زمانی که علوم انسانی جدیدی در غرب پدید آمد؟ 

اما دفاع روش‌شناسانه‌ای که می‌توان در ارتباط با آینده‌دار‌بودن ایده علوم انسانی اسلامی در جهان اسلام و به‌خصوص در ایران مطرح کرد این است که کافی است مقایسه‌ای داشته باشیم بین فعالیت‌هایی که 40سال گذشته در جهان اسلام در زمینه علوم انسانی اسلامی انجام شده و فعالیت‌های کنونی، پرسش‌های آن مقطع و این مقطع؛ پشتوانه‌های استدلالی آن مقطع و این مقطع و... در این صورت به‌خوبی می‌توانیم مطابق با روش تحلیل روند نشان دهیم که ایده علوم انسانی اسلامی در جهان اسلام و به‌خصوص ایران ایده‌ای پیش‌رونده است و در نتیجه می‌توان به آینده آن امیدوار بود. برای نمونه امروزه موافقان علم دینی نسبت به گذشته آگاهی‌ بسیار بیشتری نسبت به تاریخ، فلسفه و روش‌شناسی علوم انسانی دارند.

 امروزه موافقان علم دینی به عرصه نظریه‌پردازی قدم نهاده‌اند و دستاوردهای آنها در عرصه بین‌المللی مطرح شده است. البته بنده ادعا نمی‌کنم که این نظریه‌ها همانند نظریه‌های غربی قدیمی با استقبال بسیاری هم همراه بوده است. برای مثال شما می‌بینید که نظریه روان‌درمانی توحیدی در کتاب «روان‌درمانی‌های معاصر» کرسینی منتشر می‌شود. در سال‌های گذشته دوره‌های آموزشی روانشناسی اسلامی در دانشگاه‌های غربی برگزار می‌شود که قبلا سابقه نداشت. همه اینها نشان می‌دهد که برخلاف تصور منتقدان علم دینی، این ایده یک ایده رو به‌رشد است.

/انتهای پیام/

منبع: همشهری 

ارسال نظر
captcha