گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ عباد محمدی: محصولات فرهنگی و هنر برآمده از ساختار فرهنگی کشور و میزان عملکرد مطلوب آثار از منظر کیفیت از جمله دغدغههایی است که این روزها بیشتر درباره آن حرف زده میشود. اگر تا پیشازاین کمیت، آمار و اعداد میزان موفقیت مدیران در پیش برد اهداف فرهنگی را مشخص میکرد اما امروزه توجه به کیفیت و میزان اثرگذاری اجتماعی آثار مدنظر قرارگرفته است. اما به نظر میرسد «محصولات کیفی» از ساختار موجود حاصل نمیشود! لذا این دوگانه کمی و کیفی موجب شکلگیری آثاری است که به لحاظ محتوایی مشوش است. وزارت ارشاد نمونهای از همین ارگانهاست که مبتنی بر محصول شکلگرفته اما مدیران آن وعده خروجیهایی را میدهند که به مسائلی همچون «همبستگی، مشارکت و...» را ارتقاء میدهد. در این بین انتظار از سازمان سینمایی بهعنوان زیرمجموعهای از این وزارتخانه بیشتر به چشم مخاطب میآید. به بهانه بررسی ساختاری سازمان سینمایی به سراغ محمدمهدی حیدریان رفتهایم تا با آسیبشناسی از وضعیت این سازمان، شرایط تولید آثار سینمایی در ایران را بازخوانی کنیم. حیدریان سالها بهعنوان مدیرکل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، مدیرعامل سیمافیلم، مدیر شبکه جهانی جام جم، رئیس سازمان سینمایی و دیگر مسئولیت مرتبط در صداوسیما و وزارت ارشاد داشته است. مشروح این گپ و گفت در ادامه از منظر شما میگذرد:
در ابتدای شروع بحث، قدری درباره اهمیت کارکرد ساختارهای فرهنگی کشور صحبت کنید.
حیدریان: خیلی خوشحالم که به موضوع سینما و فرهنگ از نگاه بالا و کلان محور میخواهید بپردازید که به گمانم به غیر از ورود و نگاه کلان نگرانه به موضوع فرهنگ، بیهوده کاری میشود و به جایی هم نمیرسد، کما اینکه ما در مملکت دچار این مشکل بوده و هستیم. بنده در تمام ۴۰ سال گذشته در حوزه فرهنگ بودهام؛ صداوسیما و یا ارشاد و اگر در جهاد هم بودم، در بخش جهاد تلویزیونی حضور داشتم؛ لذا بیشتر عمرم در وزارت فرهنگ و به خصوص حوزه سینما و در صداوسیما در کارهای نمایشی همچون سیما فیلم و شبکه جام جم گذشته است. پس عرض من با وجود اینکه دارای یک نگاه تخصصی به این حوزه است، دریافت من از همین سالها با یک نگاه فرهنگی است.
از نظر بنده مشکل اول در «نگاه کلان» به حوزه فرهنگ است. در مقوله اجرا و نه در قالب حرف و شعار در کشور ما هیچ گاه به حوزه فرهنگ نگاه ویژه نشده است. درحالیکه به دلیل پیچیدگیهای بیشمار این حوزه، بسیار واجبتر بود که نگاه یکپارچهای میشد.
حوزه فرهنگ ذاتا یک حوزه زیربنایی است یعنی شرط توفیق در حوزههای دیگر، این است که شما پیوست فرهنگی را داشته باشید و البته این پیوست باید ذیل سیاست، نگاه و برنامه کلان فرهنگی باشد. پس ما این سیاست یکپارچه را هیچ وقت نداشته ایم. چرا؟ چون نسبت فرهنگ با بقیه حوزهها به صورت ساختاری و سازمانی به درستی تعریف نشده است. یعنی وقتی بیشتر حوزه اجتماعی زیرمجموعه وزارت کشور است، این مسائل عمده اجتماعی باید در یک چهارچوب تعریف شود و بعد از آن به دنبال سیاستهای اجرایی خودش باشد. شاید تنها جایی که در حوزه فرهنگ با همین قصد تشکیل شد، شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و برای اینکه جواب سوالهایمان را بگیریم، باید نگاهی به عملکرد این شورا داشته باشید. اگر این شورا به عنوان چیزی که از ابتدا درباره آن سخن گفته شد و به همان دلیل هم بهوجود آمد -یعنی عالیترین مرجع سیاستی و قانون گذاری- همه افراد شورا بایستی بتوانند نگاه فرهنگی کلان، اهداف بلند مدت، کوتاه مدت و سیاستهای اجرایی دستگاهها و بعد هم نظارت بر اجرای آنها را توسط این مجموعه احصا کنند که مطلقا این نگاه و عملکرد وجود ندارد.
شما در صحبتهایتان به یک عدم وحدت یکپارچه اشاره کردید. این ضعف به لحاظ ساختاری اتفاق افتاده و یا ما شورای عالی انقلاب فرهنگی را داشتیم، ولی عملکرد آن به نحوی نبوده تا آن وحدت ایجاد شود؟
حیدریان: در قانون ایجاد این وحدت یکپارچه بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی است و سازمان و یا نهاد دیگری این قدرت را ندارد. یعنی وقتی میگوییم میتواند قانون تصویب کند و اعتبار مصوبات آن در حد قانون است یعنی عملا عملکردی شبیه مجلس دارد و دقیقا به دلیل اهمیت فرهنگ همچین مکانی ایجاد شد و آیا متناسب با این ساختار برونداد و خروجی داشته ایم؟ بنده عرض میکنم خیر.
پس این به نحوی پاشنه آشیل فرهنگ ما شد و از اینجا به بعد ما با یک کلونیهایی مواجه ایم که هر کدام به یک دلیلی تشکیل شده است. یک کلونی در دولت به نام وزارت ارشاد، کلونیهای دیگری مانند سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد مستضعفان، نیروی انتظامی، سپاه و... که هر کدام در کارکرد خودشان قابل بررسی هستند. مثلا نیروی انتظامی میبینید که به جهت فرهنگی ضعف دارد که چنین عملکردی به دنبال دارد و در ادامه شروع میکند به تشکیل معاونتها و سازمانهای فرهنگی که فعالیت فرهنگی و رسانهای کنند.
ما در کشوری آنقدر قدرت، سرمایه و نیرو نداریم که در سیاست گذاری و برنامه ریزی نیز به صورت متفرق عمل کنیم؛ البته که در امر اجرا مساله تکثر و تنوع اجتناب ناپذیر است. اما بدون شک اگر در ذیل یک هدف واحد فرهنگی حرکت نکنیم، به نتیجه نمیرسیم.
به عنوان مثال بعد از انقلاب دولتمردان به این نتیجه رسیدند که ما در تامین گندم باید خودکفا بشویم. چرا در آن مقطع به سراغ من در وزارت ارشاد نیامدند؟ طبیعی است که این کار مسئول خودش را به اسم وزارت کشاورزی داشت. حالا فکر کنید میخواستیم موضوع به این مهمی را به شور و مشورت عمومی بگذاریم. یقینا هر کسی بر اساس دانش و اطلاعات خود میخواست تصمیم بگیرد و نتیجه این که ما هیچ وقت در گندم به خودکفایی نمیرسیدیم.
اما برای فرهنگ نمیشود به صورت دو دو تا چهارتا، نسخه پیچید.
حیدریان: اتفاقا میشود، اما اجرای آن به این نحو نیست؛ در حال حاضر مهمترین مساله اجتماعی ما در کشور به گفته همه مرکزپژوهان ما چه هست؟ «خطر فروپاشی اجتماعی» و آن هم به دلیل تضعیف همبستگی اجتماعی است.
وقتی ما درباره گندم حرف میزنیم، مگر به جو و یا گوجه فرنگی احتیاج نداریم؟ قطعا نیاز دارید، ولی در یک مرحله شما نیازسنجی و اولویت سنجی میکنید و مساله اولتان را در آن حوزه پیدا میکنید.
حالا به همه سازمانهای خود دستور میدهید که اولویت اول حوزه فرهنگ را پیدا کنند که اگر این مساله پیدا شد، بعد میتوانیم به سایر مسائل رسیدگی کنیم. تحقیق و پژوهشها به این نتیجه رسیدهاند که در حال حاضر باید همبستگی اجتماعی در جامعه تقویت شود و این باید اولویت نخست همه مراکز فرهنگی باشد و تمام برنامهها و سرمایه گذاریهای انسانی و مالی آنها بر پایه همین هدف استوار باشد.
شورای عالی انقلاب فرهنگی موظف است همه مراکز و سازمانهای فرهنگی زیرمجموعه خود را به خط کند و برای آنها یک بازه زمانی تعیین کند تا اولویت نخست فرهنگی کشور تعیین شود و پس از آن هر کار فرهنگی ذیل این اولویت باید انجام شود.
بنده در دو سال آخری که مسئول ارتقای محتوای کل وزارتخانه فرهنگ و ارشاد بودم، با تلاش عده بسیاری از کارشناسان و مرکز پژوهان به این اولویت «همبستگی اجتماعی» رسیدیم و قطعا برای اینکه این اولویت شفاف شود همان کارشناسان پنج محور برای آن تعیین کردند که اینها میتواند عواملی برای تقویت حس همبستگی اجتماعی باشد. یکی از آنها تقویت نهاد خانواده بود، دیگری امیدآفرینی از طریق نشان دادن توفیقات بود و برای پنج محور، زیرمجموعه تعریف شد. مثلا برای محور تقویت بنیاد خانواده پنج زیرموضوع تعریف و اولویت سنجی شد. همه تلاش ما این بود که این تحقیق به قانون تبدیل شود تا هر مسئولی بر اساس دغدغههای شخصی، مدیریت نکند.
حالا همین مساله را در سینما بررسی کنید؛ مدیری به این نتیجه میرسد که اصلیترین مساله و اولویت حال حاضر سینمای ما موضوع جهانی شدن است، دیگری به اولویت تقویت خانواده میرسد، دیگری به اقتصاد و زیرساختها اهمیت میدهد و طبیعی است که بودجه وزارتخانه به این سمت متمایل میشود. مدیر حوزه تئاتر، کتاب، هنرهای تجسمی و سایر امور نیز در بهترین حالت ممکن بر اساس اولویت سنجی شخصی و حتی گروهی خود عمل کنند. حالا من به عنوان یک مصرف کننده هر نوع محصول فرهنگی، اگر همه این محصولات در نهایت یک پیام را به من منتقل نکنند، طبیعی است که با آنها تفننی برخورد میکنم و هیچ اثری برای من مانا و ماندگار نخواهد شد.
پس اولویتهای حوزه فرهنگ باید کاملا مشخص، معلوم و قابل تشخیص باشد و اینها قابل برنامه ریزی و تبدیل به محصول مشخص فرهنگی است.
حالا نتیجه این پژوهش دو ساله شما چه شد؟ پیش از این پژوهش نیز بسیاری سندهای ۵ و ۱۰ ساله و شاید طولانی مدت در حوزه فرهنگ نوشته شده، ولی گویا برای هیچ نهاد و یا سازمانی ضمانت اجرایی ندارد.
حیدریان: من سعی کردم به سراغ یک نگاه کلان درخصوص بحث شما بروم. به عقیده بنده فرهنگ این مملکت رستگار نمیشود، مگر اینکه هدف محور شود و فقط در این چهارچوب فکری است که حمایتهای دولت به ارگانها و سازمانهای دولتی و خصوصی خواهد رسید. تنها راه حوزه فرهنگ همین است که ما یک هدف محوری و کلان داشته باشیم و بیشتر فعالیت هایمان را متمرکز بر آن هدف قرار دهیم و آن هدف بدون شک اصلیترین نیاز جامعه در حوزه فرهنگ است. حال سینما به خاطر ژانر تخصصی بودنش، حتما به این اولویتها نیاز دارد و در مرحله بعد متخصصین این حوزه با صحبت و گفتگو بر سر آن اولویتها، اعلام کنند که در قالب سینما چگونه میتوان به اینها رسید و چون هیچ کدام از این موارد وجود نداشته، هر کس بر اساس اولویت خود کار را جلو برده است. ما در این حوزه نه هدف داشته ایم و نه برای آن هدف برنامهای ارائه داده ایم. عمر کوتاه مدیریت یکی دیگر از آسیبهای این حوزه بوده است. هر چقدر شما زمان مدیریت فرهنگی با برنامه را متناسب با برنامه در اختیار او بگذارید، امکان توفیق و ارزیابی شما بالا میرود.
قبل از انقلاب من به شخصه فقط دو فیلم «کتاب آفرینش» و «کلبه عمو تام» را دیده بودم و پس از انقلاب قرار بود سینمایی را که مخالفان زیادی داشت، دوباره راه اندازی کنیم؛ در اولین گام شروع کردیم به فیلم دیدن و آشنایی با کارگردانها و عوامل فیلمها. برای یک دوره ده ساله برنامه ریزی کردیم. ابتدا به سراغ آموزش و تربیت نیرو رفتیم. در پایان همان سال اول ضعفها و کمبودهایمان مشخص شد و مدرسه فیلمنامه نویسی در باغ فردوس به همین شکل تاسیس شد. بعد شروع به تاسیس سینما جوان در کشور کردیم و در ادامه به سراغ سینمای تجربی رفتیم. جوانهایی که پر از شور و خلاقیت و انگیزه بودند از دل همین دفاتر پیدا شدند. بعد از همه اینها حالا باید به فکر مخاطب میبودیم؛ مخاطب قبل از انقلابی که هنوز نسبت به جمعیت، نتوانسته ایم به آن آمار برسیم.
و در کنار همه برنامه ریزیهای شما، آن نسل قدیمی سینما به فعالیت و فیلم سازی خودش مشغول بود.
حیدریان: بله؛ البته بخشی از آنها که از ایران رفته بودند و بخشی پذیرفته بودند که با این رویه و اصول کلی همراه شوند. برخی یادآور برخی صحنهها بودند که بدون شک مانع جدی برای مخاطب و فیلمسازان جوان بعد از انقلاب میشد و طبعا به اینها اجازه فعالیت داده نشد و همه اینها با برنامه و سیاست پیش میرفت. به عنوان مثال به کارگردانهای بزرگی همچون علی حاتمی، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی تا سه چهار دوره اجازه حضور در جشنواره فیلم فجر داده نشد؛ البته با آنها صحبت شده بود که صرفا به عنوان میهمان در جشنواره حاضر شوند تا نیروهای جوان ما رشد کنند و در سینما تبدیل به چهره شوند.
پس برای اینکه ما بتوانیم سینمای بعد از انقلاب را به وجود آوریم نیاز به سیاست، برنامه ریزی و اجرای درستی داشتیم.
شاید نبودن نیرو، جو سنگین ابتدای انقلاب و مخالفتها، نبود تجهیزات باعث شد تا برای سینما نتوانید آن ساختار مناسب را قرار دهید؟
حیدریان: خیر؛ اتفاقا از همان روز اول همه چیز با برنامه و هدف جلو رفته است. به عقیده بنده دلیل حسن و توفیق سینما در دهه اول انقلاب همین است. ما روز اول سه ماه همه چیز را تعطیل کردیم و یک جمعی نشستیم و برای سینما شروع به نوشتن برنامه و ایجاد ساختار کردیم.
چه کسانی در آن جمع بودند؟
حیدریان: آقایان بهشتی، انوار، مسعود شاهی، دادگو، چند نفر برنامه ریز و هر کسی بنا بر تخصصی حضور داشت. تصمیم گرفته شد که چه کسانی باید در بدنه سینما حضور داشته باشند، برنامه ریزی برای تربیت نیرو انجام شد؛ درباره سالهای ۶۰ و ۶۱ داریم صحبت میکنیم و این عملیات از سال ۶۲ و ۶۳ شروع به کار کردن میکند. آقایانی مثل کمال تبریزی، ابراهیم حاتمی کیا، احمدرضا درویش از دل همین تجربهها و برنامه ریزیها کم کم به سینما وارد شدند.
بعد از سال ۶۵ که تقریبا خیالمان به لحاظ اهداف و تربیت نیرو قدری راحت شده بود، مرحله سوم برنامه که فاز کیفی بود را کلید زدیم؛ کیفیت گرایی چه به لحاظ کارگردان و نیرو و چه سالنهای سینما. در مرحله بعد که قرار بود همه این برنامه ریزیها جنبه عملی به خود پیدا کند که من آن موقع همراه آقای لاریجانی به صدا و سیما رفتم و خانه سینما آن موقع تشکیل شد که قرار شد تمام این مراقبت ها، نظارتها برای پیشبرد اهداف از طریق همین خانه جلو برود؛ و به نظر من سینما بعد از این مرحله یعنی از سال ۶۹ و ۷۰ دچار انحراف و تشتت شد و از روال و ساختار تعیین شده خود خارج شد. البته من الان ارزشیابی نمیکنم که بهتر و یا بدتر شد، بر اساس نگاه ساختاری عرض میکنم که بعد از این سالها از ریل گذاری خود خارج شد. بعد از آن به سراغ اهداف کوتاه مدت بعضا سیاسی رفت، به سرعت معاونین این سازمان عوض میشدند و هرچه جلوتر آمدیم دوره مدیریت سینما کوتاه و بخش خصوصی فربهتر میشود و این مقطع بزرگترین غفلت مدیریت در سینما بوجود آمد.
قرار بود از اول ما در سینما به دنبال تحقق چه ملاکهایی بر روی پرده باشیم؟ مثلا برآیند فیلمهای بالییودی و سینمای هند این است که مردم رویاهایشان را در سینما دنبال میکنند و یا تکلیف سینمای هالیوود و یا فرانسه با فیلم هایش مشخص است. ما در سینمای خودمان قرار بود از روز اول (بعد از انقلاب) به چیزی برسیم و آیا به آن دست پیدا کردیم؟
حیدریان: به عقیده من سینما مثل شعر و موسیقی یک وسیله است، اما تفاوت آن با بقیه مدیومها این است که فراگیری و تاثیر بسیار بیشتری دارد. سینما به عنوان یک وسیله فرهنگی بسیار موثر و فراگیر قرار است فرهنگ جامعه را ارتقا دهد. حالا درباره تلویزیون جنبه آموزشی آن بیشتر در چشم بود، اما سینما به صورت کاملا غیر مستقیم قرار بود آموزش و سرگرمی ایجاد کند. اما قعطا باید حرفی برای گفتن داشته باشد. من هنوز با معنی سینما برای سینما بیگانه ام و آن را درک نمیکنم. نه اینکه تعریف آن را ندانم، بلکه با این تعریف هیچ ارتباطی برقرار نمیکنم. پس سینما باید کار فرهنگی میکرد و شما در این حوزه هرچه قدر قویتر باشید، گیشه خوبی هم به دنبال دارید. شما باید به وسعت سلیقه جامعه در سینما حرف برای گفتن داشته باشید لذا همان موقع آثار حاتمی کیا، درویش، تبریزی، جعفری جوزانی با استقبال و تنوع در جنس سینما تولید میشدند.
در همان نگاه ساختاری شما حاتمی کیا فیلم جنگی میساخت، جوزانی فیلم ملی یا هر کس بر اساس سلیقه و دغدغه خودش این آثار را تولید میکرد؟ یعنی همه این آثار بر اساس همان برنامه ریزیهای شما جلو میرفت؟
حیدریان: مگر میشود شما پراکندگی سلیقه را بر سرنوشت فرهنگ جامعه حاکم کنید؟! قطعا ما با تک تک این افراد صحبت میکردیم و به آنها سوژه پیشنهاد میدادیم. مثلا دقت میکریدم که امسال چند فیلم جنگی در حال ساخت است. فیلمهای جنگی ما مثلا به پشت جبهه آمده، ساعتها درباره همه اینها بحث و گفتگو میکردیم و به فیلمسازان ماموریت میدادیم که فلانی یک فیلم با موضوع فلان بسازد. اصلا در آن سالها نمیشد که بدون برنامه جلو رفت. آن سالها خیلیها به فیلم سازها انگ دولتی و حکومتی ساز میزدند؛ اگر معنای فیلم دولتی این است که با آن فیلم اهداف حاکمیت پیش رفته است که اتفاقا درست کار کرده ایم و اصولا معنای دیگری نباید داشته باشد.
اتفاقا در هالییود هم همین داستان جلو میرود.
حیدریان: بله احسنت. کم کم داریم به این نقطه میرسیم که اشکال کار از کجا نشات میگیرد. در واقع اینها مکانیزم اعمال متفاوتی دارند. یک زمانی شما دارید چیزی را تاسیس میکنید که اتفاقا به گلخانه نیاز دارید. اما گلخانه یک عمری دارد، تا زمانی که این قدرت مقاوت در برابر سرما و گرما داشته باشد و همه اینها در همان برنامه ریزی آمده است. بعد از یک مدت که نیروی شما آموزش دید و به خودباوری رسید، حالا میگویید که آقای حاتمی کیا برو با مهرجویی در جشنواره فیلم فجر مسابقه بده و اتفاقا در آن مسابقه هم برنده میشود. اما اگر آن گلخانه نبود، باز هم میتوانست؟! بعد از سیستم گلخانه باید مکانیزم گفتگو با او تغییر میکرد.
شما مثال هالییود را زدید. آنجا محل تولد سینماست. آنها توفیق بسیاری در استفاده از سینما برای رسیدن به اهداف خود دارند. بیشتر مقاصد سیاسی، اجتماعی، علمی و حتی اقتصادی غرب از طریق سینما به دوش کشیده میشود. اینکه مردم در غرب بدون کوچکترین کاری فکر کنند که قهرمان هستند، همه اینها را سینما برای آنها کرده است. آنها برای این کار هدف دارند. معتقداند، چون ما اسطوره نداریم، بوسیله سینما باید قهرمان و اسطوره تولید کنیم و همین کار را نیز کرده اند.
و در یک نگاه کلان تری که ما منجی دنیاییم و اگر نباشیم اساسا دنیا با مشکل مواجه میشود.
حیدریان: بله؛ برای شما قهرمان تولید میکند.
و مدام این را برای شما در فیلمهای خود تکرار میکند.
حیدریان: بله؛ آنقدر تکرار میکند تا به باور شما تبدیل شود و ما از همه اینها غفلت کرده ایم. سینما را رها کردیم و فکر کردیم که مانند سایر صنایع، خروجی آن به ما ربطی ندارد. حواسمان نبود که سینما ژنرال حوزه فرهنگ است.
لاجرم این سینما باید بر دوش سازمانهای تولیدی استوار باشد. سینما یک صنعت – هنر است و از طرفی موثرترین قالب فرهنگی است. برای اینکه بردارهای این دو همسو باشد ما باید سازمانهای تولیدی داشته باشیم. ما سالانه به هر حال ظرفیت تولید ۱۰۰ فیلم بیشتر نداریم و نمیشود برای این تعداد شما ۴۰۰ تهیه کننده داشته باشید؛ خنده دار است که بابت این تعداد مثلا ۷۰۰ کارگردان داشته باشید. پس باید برای اینها برنامه داشته باشید.
در یک نگاه هدفمند که معتقد است سینما یک مقوله فرهنگی است که باید بردار آن در کلانترین تعریف، همسو با منافع ملی شما باشد، سازمانهای شما در نهایت میتوانند ۱۰ تا ۱۵ تولید سینمایی داشته باشند.
من در زمان فعالیت خود گروهی از سینماگران متعهد را مثلا به عسلویه میبردم تا این دستاوردهای نظام را به آنها نشان دهم. به آنها اطلاعات ناب میدادم تا از اینها ایده بگیرند؛ و وظیفه اصلی دولت و حاکمیت این است که اطلاعات دسته اول خود را برای حفظ و گسترش منافع خود در اختیار هنرمندان قرار دهد تا آنها با ذوق و خلاقیت خود، آنها را به فیلم، رمان و شعر تبدیل کنند.
/انتهای پیام/