به گزارش «سدید»؛ نقادی و نقدپذیری در جامعه اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار است. انتقاد صحیح موجب شناخت نقاط قوت و ضعف میشود و به پیشرفت و اصلاح امور میانجامد. برای اینکه هدف اصلی نقد که تکامل و اصلاح فرد و جامعه است و مورد تأکید دین اسلام است محقق شود، لازم است نقد مبتنی بر اصول و روشهای صحیح انجام شود.
در این راستا در گفتوگو با سیدمحمود نجاتی حسینی، دینپژوه و مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران، به بررسی ابعاد نقد اصلاحگر و سازنده پرداخته ایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
نقد و انتقاد از حیث تخصصی، فنی و فرهنگی اجتماعی به چه معناست؟
برای فهم معنا و ماهیت نقد و انتقاد باید ببینیم چه فضای مفهومی (مجموعه مؤلفههایی که سازنده معنای یک مفهوم هستند) و نیز چه میدان سمانتیکی یا معناشناختی (منظومه عواملی که به مفهوم و پدیده معنا میدهند و موجب شکلگیری آن میشوند) پیرامون مفهوم – پدیده نقد و انتقاد وجود دارد. برای این منظور لازم است وجوه تعریفی یک مفهوم از جمله نقد و انتقاد که شامل وجوه ادبی فنی فرهنگی آن مفهوم میشود را روشن کنیم. همچنین لازم است وفق منطق اجتماعی تعاریف اسمی و واقعی و عملکردی از نقد و انتقاد را هم لحاظ کنیم؛ چراکه معمولاً حسب تجربه و آن چیزی که متعارف است، مفاهیم مهمی که مبنای زندگی فردی و جمعی ما هستند ـ از جمله همین انتقاد فرهنگی اجتماعی و نقد سیاسی حقوقی – هم یک تعریف اسمی و به اصطلاح علمای سنتی شرح اللفظ دارند و هم یک معنا در کاربرد روزمره دارند و هم یک معنا در دانش تخصصی و عمل فنی و کارشناسی به خود میگیرند.
اگر از منظرهای گفته شده به تعاریف و تعابیر و برداشتها از مفهوم نقد و پدیده انتقاد نگاه کنیم با طیف گستردهای از معانی این مفهوم - پدیده مهم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و همچنین ادبی هنری عمومی مواجه میشویم که نه تنها به روشن شدن ماهیت حقیقی و کاربردی نقد و انتقاد کمک میکنند، بلکه موجب میشوند تا ماهیت اهداف و وظایف و نیز نتایج و تبعات و تأثیرات و کارکردهای مثبت و ایجابی و سازنده نقد و انتقاد هم کشف و ایضاح شوند.
نکته مهم دیگری که باید قبل از ورود به میدان معناشناختی نقد و انتقاد به آن اشاره کنم این نکته جامعهشناختی و انسانشناختی است که مفهوم -پدیدههای مهم زیست فردی و جمعی ما از جمله همین نقد و انتقاد یک بار چند فرهنگی و مایه بینافرهنگی هم دارند؛ یعنی ضمن اینکه در فرهنگهای مختلف نقد و انتقاد یک تعریف خاص فرهنگی و به اصطلاح جامعه شناختی آن تعریف خاصگرایانه دارد که مختص یک فرهنگ مشخص (مثلاً اسلامی -یهودی- مسیحی یا غربی -شرقی و یا ایرانی -عربی - هندی -چینی) است؛ اما در عین حال یک تعریف مشترک بینافرهنگی هم به خود میگیرد که به آن در اصطلاح انسانشناختی و قومشناختی و اتنولوژیکی و اتنوگرافیکی آن تعریف عامگرا هم میگوییم.
بر مبنای این اوصافی که برشمردم اکنون میتوانیم به تعریف و فضای مفهومی و میدان معناشناختی نقد و انتقاد نزدیک شویم. ابتدا از تعریف ادبی و عمومی و اسمی آن در زبان فارسی و عربی که زبان فرهنگی تمدنی ماست شروع میکنیم. در این زبان، واژه کلاسیک و سنتی مرسوم، مفهوم نقد است که به معانی مانند؛ تشخیص سره از ناسره و یا تمییز اصل از فرع و اصیل از نااصیل و تفکیک پول واقعی از قلابی است. در فرهنگ نامههای فارسی عربی مرجع مانند دهخدا، معین و المنجد هم واژه نقد یک معنای فنی مهم هم دارد؛ یعنی ظاهر ساختن عیوب و نواقص و خطاها و کاستیهای امری یا چیزی یا فردی. روی هم از حیث فرهنگی نقد یعنی تشخیص و تمییز و واگذاری و تعیین بها و این یعنی نقد به مثابه هنر و مهارت و فن قضاوت و داوری و تشخیص خوب و بد امور و کارهاست.
تا زمانی که سیستم و فرهنگ و جامعه مبتنی بر تفکر انتقادی نباشند و بروکراسی و سیستم سیاسی خود ماهیتاً انتقادجو و انتقادخواه و انتقادپذیر نشود، امکان شکلگیری نقد فرهنگی و عمومی و انتقاد اجتماعی سیاسی حقوقی مدنی که لازمه داشتن یک سیستم و فرهنگ و جامعه انسانی و سالم و ایمن و پایا و پویاست، تحقق نخواهد یافت
به همین منوال اگر بینافرهنگی و چند فرهنگی نگاه کنیم، مفهوم فنی فرهنگی و ادبی هنری نقد وانتقاد critics روشنتر میشود. برای نمونه در زبان یونانی - که مادر و مصدر و مرجع فرهنگی تمدنی غرب و علوم و فلسفه مدرن است و واژه کریتیک و کریتیکال یعنی نقد و انتقاد در آن به صورت یک مفهوم علمی فلسفی تخصصی درآمده است که ما هم امروزه در علوم اجتماعی از آن بهرهمند هستیم. این واژه از ریشه کرینو krino و کرایسیس krisis به صورت کریتیکوس kriritkos یونانی گرفته شده است و در اصل به معنای «توانایی و قدرت تشخیص و قضاوت و داوری در باره امور و نیز فهم حقیقت امور» است. به همین طریق در فلسفه یونانی و در نزد افلاطون فیلسوف که مرجع مقتدر فلسفی غرب است و شاگردش ارسطو که او هم مرجع مقتدر دوم برای فلسفه غرب است؛ نقد یا عمل کریتیکوس به مفهوم توانایی و قضاوت و ارائه چیزی به قصد کشف و روشن نمودن حقیقت است. افلاطون فن کریتیک را همچون فن دیالکتیکوس یعنی دیالوگ و گفتگوی تخصصی میداند که هدف و وظیفه و مسئولیت آن «روشن کردن مبانی و اصول کشف حقیقت و خود حقیقت» است. ارسطو نیز نقد و کریتیک را «توانایی و هنر بیان قضاوت علمی صحیح درباره امور و چیزها »میداند.
در فرهنگ روشنگری سدههای ۱۷ تا ۱۹ میلادی و سده ۲۰ (از دکارت و کانت و هگل کلاسیک تا هابرماس مدرن و فوکو و دریدا و رورتی پست مدرن و ژیژک رادیکال) و نیز در فرهنگ مدرنتیه که فرهنگ نزدیک به زمانه تاریخی و زمینه اجتماعی اکنونی ما در سده۲۱ میلادی نیز هست، نقد و انتقاد هم چون یک کار و مهارت و هنر و وظیفه و تکلیف فرهنگی اجتماعی و سیاسی حقوقی شناخته شده است که هدف و ماهیت آن «نشان دادن امور درست و تشخیص آن از امور نادرست برای رسیدن به انجام کارهای درست و حذف کارهای نادرست» است. روی هم همان گونه که ویلی سایر نیز در کتاب خود با عنوان «تکنولوژیهای نقد و انتقاد» (نشر دانشگاه فوردهام: ۲۰۲۰) به صورت خلاصه ماهیت نقد را جمعبندی کرده است، نقد و انتقاد «برنامه و پلان تخصصی فنی فرهنگی اجتماعی برای اندیشیدن درباره عالم و آدم و انسان و جامعه و جهان با هدف تصحیح امور عالم و آدم» است.
وفق این رأی مهم و جامع انتقاد فرهنگی اجتماعی و سیاسی حقوقی هم، بخشی است مهم و مؤثر و لازم و ضروری از کلیت نقد که هدف آن «درگیر شدن شهروندان عام و متخصصان و دانش پژوهان و اصحاب قلم و رسانه در تحلیل ارزشها و داوری درباره ارزش امور و قضاوت درباره خوب و بد و درست و نادرست و مناسب و نامناسب طرز کار سیستم و جامعه و بروکراسی با استناد به فاکتها و شواهد و واقعیتها با هدف تصحیح و درست نمودن امور و کارها» است.
از این رو در دانشهای تخصصی جامعهشناسی و انسانشناسی یعنی دو دانش مهم علوم اجتماعی که با نقد فرهنگی اجتماعی و نقد سیاسی حقوقی سر و کار دارند، عمل انتقاد ماهیتاً خود یک پراکسیس praxis یعنی کردار اجتماعی سیاسی حقوقی است که به قصد انکشاف و افشای کژیهای سیستم و جامعه و وضع موجود status que با هدف تصحیح آن و رسیدن به وضع مطلوب status optimum» است.
جالب توجه و تأمل این است که به نظر بنده البته، در فرهنگ غنی اسلامی ما و نیز در معارف شیعی ما اصل قرآنی اصیل و مهم و مؤثر و مقوم امر به معروف و نهی از منکر نیز از جایگاهی همانند پراکسیس نقد و انتقاد به همین معنای مدرنی که عرض کردم برخوردار است. به عبارتی شما مجاز هستید از اصل اسلامی شیعی «امر به معروف» رسیدن به وضع مطلوب و از اصل «نهی از منکر» نقد وضع موجود به قصد رسیدن به وضع مطلوب را فهم کنید. اگر این روایت و خوانش الاهیاتی جامعهشناختی از اصل امر به معروف و نهی از منکر را بپذیریم - که منطقاً وفق استدلالی که کردم پذیرفتنی است - آن گاه جهان اسلام و جوامع اسلامی از جمله ایران اسلامی و فرهنگ زندگی روزمره ایرانی میتواند گشودگی خاصی به روی پذیرش جمعی و توافقی و تفاهمی روی ضرورت نقد اجتماعی فرهنگی و سیاسی حقوقی به عنوان یک امر لازم الاجرا داشته باشد، امری که هم از مایههای الهیاتی و دینی برخوردار است و هم از ضمانت اجراهای مدنی مدرن بهرهمند است.
با توجه به آنچه گفتید، منتقد و انتقادپذیر چه خصوصیاتی باید داشته باشند؟
در عرصه نقد و انتقاد به معناهای متنوع و متکثر گفته شده، چند مؤلفه به شکل سیستمیک و نظام یافته و منتظم و خصایص اینها نیز به طور سیستمیک به هم مرتبط هستند. به عنوان نمونه بین موضوع و مخاطب سازمانی نهادی گروهی فردی نقد (ابژه) و ناقد (سوژه) و عمل نقد و زمینه و بافتار نقد (فرهنگ و جامعه و تاریخ) و نتایج و تبعات نقد (واکنش و عکس العمل ابژه نقد) رابطه سیستمی باید وجود داشته باشد؛ به این معنا که «عمل نقد باید از حیث سیاسی حقوقی مجاز دانسته شده باشد و شرایط آن فراهم باشد.
نقد باید مستند و منصفانه و اخلاقی و با واقعیت نقد شده نسبت داشته باشد. ناقد باید از امنیت خاطر برای نقد کردن برخوردار باشد. نقد باید خریدار داشته باشد و به گوش کسی برسد؛ شنیدنی باشد و مخاطب هم داشته باشد. ناقد باید از صلاحیتهای عمومی و تخصصی و فنی و کارشناسی برای نقد برخوردار باشد و به عبارتی در حوزه نقد مطلع باشد و از سراطلاع و با علم کافی از اوضاع و احوال جامعه نقد را انجام دهد. ناقد باید بیطرف باشد و از سوگیریهای غیر علمی و غیراخلاقی بر حذر باشد.
ناقد باید هدف نقد را نه تخریب و توهین و تهمت و ترور شخصیت نقد شونده که تصحیح روالها و روندها و سیاستها و عملکردها منظور کند. نقدشونده نیز موظف به شنیدن نقدهاست. نقدشونده باید آمادگی لازم برای تغییر رویه و روال و عملکردهای خود را داشته باشد. نقدشونده باید به صورت جدی و حقیقی اخلاقاً مشتاق شنیدن نقد باشد. نقدشونده نباید نقد را دست مایهای برای تخریب وجهه سازمانی نهادی خود محسوب کند. همچنین نقدشونده باید از بلوغ عقلی اخلاقی لازم برای نقد شدن نیز برخوردار باشد.
ناقد باید از صلاحیتهای عمومی و تخصصی و فنی و کارشناسی برای نقد برخوردار باشد و به عبارتی در حوزه نقد مطلع باشد و از سراطلاع و با علم کافی از اوضاع و احوال جامعه نقد را انجام دهد
همچنین جامعه و فرهنگ، یعنی بافتاری عینی که نقد در آن از سوی ناقد به سمت نقد شونده انجام میشود، باید از شرایط لازم برای شکلگیری نقد برخوردار باشد؛ مثلا وجود برنامههای آموزش عمل نقد، آموزش فرهنگ نقد، تقویت تفکر انتقادی در مدارس و حتی مراکز پیش دبستانی پیش شرطهای ضروری هستند تا عمل نقد تبدیل به یک سنت مدنی و فرهنگ عمومی فراگیر شود. وجود پداگوژی یا سیستم تربیتی مبتنی بر آموزش تفکر انتقادی در مدارس و دانشگاهها و حتی مساجد و پاتوقهای فرهنگی حوزه عمومی مثل فرهنگسراها و خانههای فرهنگ محله و انجمنهای علمی و کانونهای دانشآموزی و دانشجویی و حتی رسانههای ملی و عمومی و شبکههای اجتماعی مجازی و غیره بخش مهمی از پیشبرد برنامه فرهنگی اجتماعی نقد است.
به طور خلاصه تا زمانی که سیستم و فرهنگ و جامعه مبتنی بر تفکر انتقادی نباشند و بروکراسی و سیستم سیاسی خود ماهیتاً انتقادجو و انتقادخواه و انتقادپذیر نشود و تا زمانی که سیستم یعنی دولت و حکومت از فرهنگ انتقادی و تفکر انتقادی و آموزش انتقادی و تربیت نسل منتقد حمایت نهادی سازمانی ساختاری و لجستیکی نکند، امکان شکلگیری نقد فرهنگی و عمومی و انتقاد اجتماعی سیاسی حقوقی مدنی که لازمه داشتن یک سیستم و فرهنگ و جامعه انسانی و سالم و ایمن و پایا و پویاست، تحقق نخواهد یافت.
فرهنگ نقد صحیح و انتقادپذیری مسئولان چگونه باید در جامعه نهادینه شود؟
سیستم، فرهنگ و جامعه باید مبتنی بر تفکر انتقادی باشند و بروکراسی و سیستم سیاسی هم خود ماهیتا انتقادجو و انتقادخواه و انتقادپذیر شود و سیستم یعنی دولت و حکومت منطقا وفق یک عقلانیت سیاسی حقوقی که در قانون اساسی مندرج شده است باید به انتقاد علمی کارشناسی تخصصی بهای مضاعف دهد و حتی به وجوه و سویهها و رگههای انتقادی عموم مردم که در افکار عمومی و رسانههای پر مخاطب و مورد اعتماد و استقبال مردم و شبکههای اجتماعی مجازی نشر میشود نیز توجه جدی کند. نظامات آموزش و پرورش عمومی یعنی مدرسه و آموزش عالی یعنی دانشگاه به سمت تولید و توسعه و تقویت و ترویج فرهنگ انتقادی و تفکر انتقادی و آموزش انتقادی و تربیت نسل منتقد جهت داده شود و دولت و حکومت هم حسب وظیفه سیاسی حقوقی قانونی موظفی که وفق قانون اساسی دارد، از این نظامات حمایت نهادی سازمانی ساختاری و لجستیکی کند.
اما اینکه چگونه همه آن چه گفتم در بطن یک فرهنگ نقدپذیری نهاده و نهادینه شود خود موضوعی است مهم و البته پیچیده که شرح نیز میطلبد. ابتدا میخواهم به یک واقعیت اجتماعی سازمانی جالب توجه در بروکراسی دولتی اشاره کنم. اگر دقت کرده باشید از دیرباز در تمام ادارت و سازمانها و نهادهای اداری حکومتی و دولتی و عمومی و حتی تا اندازهای بخش خصوصی صندوق خاصی با عنوان «صندوق رسیدگی به شکایات و پیشنهادات وانتقادات» تعبیه شده است. این که تا چه اندازه و آیا مردم یعنی «ارباب رجوع» به این صندوق توجه میکنند و این که تا چه میزان در آن عریضهای و عرض حالی و رأیی و ایدهای میاندازند و نیز این که چگونه این صندوقها باز میشوند و یا باز هم میشوند! و یا اگر چیزی داخل آن باشد چگونه خوانده میشود و مفاد شکایتی یا پیشنهادی یا انتقادی آنها چگونه عمل میشود؛ خود بحثی است مستقل و مستلزم پژوهش جامعه شناختی و لذا چون دست کم من اطلاعات آماری تجربی آن را ندارم منطقاً نمیتوانم اظهار نظر ایجابی یا سلبی در مورد مزبور داشته باشم اما میخواهم از ذکر این واقعیت جالب به این نکته بروکراتیک و تکنوکراتیک برسم که به هر حال در پس ذهن بروکراسی این بوده است که طرز کار و عملکرد بروکراتیک کارگزاران نظام و مدیران و کارشناسان و کارکنان و کارمندان دولتی حکومتی و بخش عمومی چه از حیث انجام وظایف محوله اداری و چه از لحاظ راهاندازی کار ارباب رجوع یعنی مردم مراجعه کننده به بروکراسی عریض و طویل دولت و حکومت عقلا و منطقا و حسب تجربه مشاهده شده میتواند با نقایص و مشکلات و چالشها و کمبودها و کاستیهایی همراه باشد که مختل کننده عملکرد کل سیستم است؛ لذا آنان به فکر ولو صوری تعبیه صندوق پشنهادات و رسیدگی به شکایات و انتقادات کردهاند تا بر این معضل مدیریتی و بروکراتیک به صورت تکنوکراتیک آن غلبه کنند. بر همین منوال نهادهای اداری حقوقی ناظر مانند «بازرسی و رسیدگی به شکایات» و حتی «دیوان عدالت اداری» و سایر نهادهای اداری حقوقی مشابه در تمام سیستمهای حکومتی غربی و شرقی در بالاترین سطح حکومتی به عنوان مرجع نظارت بر عملکرد بروکراسی سازمان داده شده است.
همه آنچه گفته شد دست کم از حیث دانش تخصصی جامعهشناسی سازمان و بروکراسی و مدیریت عقلانی، نشانگر این واقعیت اجتماعی است که حتی بروکراسی تکنوکراتیک عقلانی شده و پیشرفته مدرن غربی هم به این نتیجه رسیده است که بقای یک سیستم و پویایی و یا پایی آن منطقاً و عقلا و بر حسب تجربههای جهانی در گروی دریافت بازخورد عملکرد سیستم از مراجعان و به اصطلاح ارباب رجوع و نیز داشتن یک تیم تخصصی حرفهای از منتقدان بروکراسی است. بنابرین از این تجربههای جهانی میتوان درس گرفت و تجربیات سازمانی در خصوص دریافت انتقادات و کاربست انتقادات به سیستم و بروکراسی را وفق مقتضیات بروکراتیک بومی و محلی و ملی و عرف فرهنگی در سطح ترازهای مختلف جامعه از خانواده تا مدرسه و مسجد و محل کار و دانشگاه و اداره و شوراهای محلی و انجمنهای علمی و...نهادینه کرد. منتهی مسئله جامعهشناختی مورد بحث که مهم هست؛ مسئله چگونه نهادینه کردن و یا نهادینه شدن فرهنگ و رویه انتقاد در بین مسئولان است.
نقد باید مستند و منصفانه و اخلاقی و با واقعیت نقد شده نسبت داشته باشد. نقد باید خریدار داشته باشد و به گوش کسی برسد؛ شنیدنی باشد و مخاطب هم داشته باشد
در این باره وفق تجربیات موجود اعم از جهانی و ملی و نیز آموزههای دینی و اسلامی راهبردهایی برای این کار متصور است از جمله اینکه، بروکراسی نیازمند کارکنانی حرفهای است که هم انتقادگر نسبت به طرز کار کلیت سیستم باشند و هم روحیه خود انتقادی داشته باشند از میزان کارآمدی و بهرهوری کارشان در بهبود سیستم و هم انتقادپذیر باشند نسبت به نحوه کارکردشان در قبال ارباب رجوع. روی هم کارکنان سیستم و بروکراسی اعم از مسئولان رده بالا و مدیران عالی و میانی و کارشناسان و کارمندان همه باید طوری تربیت بروکراتیک داشته باشند و آموزش بروکراتیک دیده باشند که این سه سویه فرهنگ انتقادی یعنی روحیه خود انتقادی، انتقادگری و انتقادپذیری را در درون خودشان نهادینه کرده باشند.
البته وجود این موارد به راحتی متصور و میسر نیست و این خود نیازمند وجود یک فرهنگ منتقدساز و انتقادگرا و انتقادپذیر است که وفق ان چه پیشتر عرض کردم هم از طریق وجود یک آموزش و پرورش انتقادی مستقر در خانواده و مدرسه و مسجد و دانشگاه واداره و رسانه و خیابان و هم از طریق یک فرهنگ منتقدپرور به دست میآید. علاوه بر این تجربیات مدیریتی بعضا جهانی شده، خوشبختانه همان گونه که در پاسخ به سوال نخست نیز گفتم، از لحاظ دینی و عقیدتی هم مایههایی از آموزههای دینی موجود هستند که به ما کمک می کنند تا فهم بهتری از اهمیت و ضرورت شنیدن انتقادات مردم از سوی حاکمان مسلمان و حکومت دینی داشته باشیم و متوجه شویم چرا و چگونه اصل دینی متعالی امر به معروف و نهی از منکر(در معنای قرآنی و حقیقی خود البته و نه در معنای تخفیف یافته و تقلیل یافته و تنزل داده شده حکومتی و دولتی شده آن) برای ترویج فرهنگ نقد سیاسی حقوقی و انتقاد فرهنگی اجتماعی از عملکرد حاکمان مسلمان و طرز کار حکومت دینی این قدر برای تصحیح عملکرد سیستم سیاسی و بروکراسی کاربردی و راهبردی و استراتژیک است. اینکه چرا و چگونه در یک سیستم مدیریتی دین مبنا هم انتقاد کردن وظیفه دینی مدنی است و هم انتقاد شنیدن یک تکلیف دینی است و هم عمل به انتقاد بجا و درست یک بایسته اداری سیاسی، خود موضوع بحث مستقلی است و فعلا در همین حد و در حد اشاره میتوان به آنها اکتفا کرد.
نقدی که به اصلاح جامعه منجر میشود باید دارای چه خصایصی باشد؟
منطقاً باید ماهیت یک نقد حقیقی و انتقاد منطقی صحیح و کارساز و راهبردی مشخص شده باشد؛ با این حال بد نیست مجددا نیز یک باز خوانی از اوصاف یک نقد حقیقی واقعاً انتقادی به معنای درست کلمه داشته باشیم. فهرستوار اشاره میکنم که یک نقد حقیقی واقعا انتقادی به معنای درست کلمه و یک امر انتقادی که برای جامعه و فرهنگ و سیستم و مردم و زیست جمعی در حال و آیندههای دور و نزدیک مثمرثمر باشد، چنانچه دارای این اوصاف اجتماعی فرهنگی و معرفتی عقیدتی باشد قطعاً هم گفتنی و هم شنیدنی و هم به کار بستنی و مؤثر و کارآ وسازنده است.
از جمله این اوصاف میتوان به: «لزوم احاطه و اشراف تخصصی و کارشناسی ناقد به موضوع و مساله و ابژه نقد اشاره کرد؛ اینکه نقد و انتقاد باید مستند و مدلل و مبتنی بر شواهد مثبت مسئله و موضوع مورد نقد باشد؛ محتوای نقد باید منطقی و فاقد تناقض درونی باشد؛ عبارت و شبه جملهها و پاره گفتارهایی که در نقد و انتقاد به کار گرفته میشوند نباید حاوی کلمات آزاردهنده و توهینآمیز بوده و نباید تهمت گونه و اتهام زننده باشند؛ ادبیات نقد و زبان ناقد و محتوای باید طوری قانع کننده و نافذ و مجاب کننده باشد که زمینه را برای گفتوگو میان ناقد و نقد شونده فراهم کند؛ ناقد باید وفق آداب سخنوری سلیس و صریح و بیپرده اصل ماجرا را توضیح دهد؛ نقد باید منفی نباشد یعنی طوری نباشد که فقط چیزی را نفی کند. لذا نقد باید مثبت باشد یعنی حاوی راهبرد و راهکار و توصیه و پیشنهاد و ایده سازنده باشد؛ نقد و انتقاد نباید طوری باشد که کیان و هستی و شخصیت و منش نقد شونده اعم از فرد و گروه و سازمان و نهاد را تخریب کند؛ ناقد باید اخلاقاً خود را در موضع بیطرفی حقیقی قرار داده و ثابت کند که در قضیه مورد نقد ذینفع و تنها بهرهبردار از مسئله مورد نقد نیست ناقد باید از تمام دانش و تخصص کارشناسی و نیز شم عمومی و فهم متعارف و عقل سلیم خود برای تأثیرگذاری منطقی معرفتی بر نقدشونده استفاده کند».
این موارد فقط برخی از مهمترین اوصاف مبنایی است که ما وفق دانش و تجربه زیسته درباره یک نقد اجتماعی فرهنگی مثمرثمر و انتقاد سیاسی حقوقی کارامد و کارساز به آن پی بردیم. قطعاً اوصاف دیگری نیز هست که میتوان به این فهرست اضافه کرد.
با فرض اینکه همه شرایط یک نقد فرهنگی اجتماعی ناب و یک انتقاد سیاسی حقوقی حقیقی فراهم آمد، تضمینی هست که آن نقد برای تصحیح طرز کار سیستم و اصلاح سیاستها و اصلاح جامعه و زندگی جمعی ما مؤثر واقع شود؟
بالاترین جهادها انتقاد و گفتن کلمه حق به سیستم و مسئولان است»( افضل الجهاد کلمه الحق عند السطان الجائر). در یک اجتماع دینی عمل به این نوع جهاد خود یک وظیفه عقیدتی اخلاقی مدنی شهروندی است
پاسخ این نوع پرسشهای عمومی که نخبگان و افکار عمومی دارند سخت و محتاج تأمل و وارسی دقیق و عمیق و گسترده است؛ اما عجالتاً با توجه به آنچه در این گفتوگو ذیل پرسشهای پیشین شما عرض کردم یک پاسخ دم دستی و دم ذهن برای تقریب به فهم واقعیت عرض میکنم و آن این است که وفق آنچه از علوم اجتماعی مدرن آموختهایم، ما در یک محیط سیستمیک زندگی میکنیم که همه خرده سیستمهای آن از اقتصاد و فرهنگ و اخلاق تا سیاست و حقوق و اجتماع و حتی زیست محیط و زینها مهمتر دین و نیز همه عوامل حیاتی مؤثر بر طرز کار و بقا و پایایی و پویایی این سیستم یعنی مردم و کنشگران و ساختارها و نهادها و سازمانها و گروهها و طبقات اجتماعی و جریانات فکری و جنبشهای اجتماعی و رسانهها و نهادهای زیر بنایی جامعه یعنی خانواده و مدرسه و مسجد و دانشگاه و رسانه، به هم وابسته هستند و لذا عملکرد مثبت و منفی هر کدام میتواند حیات و ممات کل سیستم را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین در مورد نقد و انتقاد هم باید نگاه سیستمیک جامعه شناختی به شرح گفته شده داشت به این معنا که یک نقد و انتقاد خوب و منطقی و حقیقی و مثمر ثمر محصول یک سیستم پایا و پویای سالم و سرزندهای است که باید انتقادجو، انتقادخواه، انتقادساز و انتقادپذیر باشد؛ در غیر این صورت حتی بهترین نقد و انتقاد و بهترین ناقد هم متأسفانه نمیتواند آن تأثیر مقصود و قصد شده و مطلوب و منظور شده را بر سیستم و جامعه و فرهنگ مورد نقد بگذارد.
این یک واقعیت اجتماعی نگرانکننده و قابل تأمل و وارسی است که متأسفانه در جامعه خودمان بسیار شاهد آن هستیم. اگر در یک جامعه و سیستم و محیط اجتماعی سیاسی زبانی برای انتقاد کارشناسی منطقی منصفانه اخلاقی وجود نداشته باشد و اگر گوش شنوایی برای شنیدن این نوع انتقاد حقیقی نباشد و اگر عزم و همتی در سیستم برای عمل به این انتقادات حقیقی بجا و وارد به شرح موصوف وجود نداشته باشد، آنگاه راه برای استراتژیهای جمعی دیگر از جمله اعتراضات جمعی گسترده با آثار جامعه شناختی خاص خود مانند آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم فراهم میشود.
به صورت خاص به یاد داشته باشیم که در فرهنگ غنی اسلامی، دینی و شیعی ما ضمن اینکه احادیث وارده موثق برای تقویت و ترویج امر به معروف و نهی از منکر حقیقی که وفق آنچه پیشتر توضیح دادم در مقام انتقاد اخلاقی، عقیدتی، عقلانی و منصفانه کارشناسی است؛ به این اصل مهم نیز اشاره شده است که «بالاترین جهادها انتقاد و گفتن کلمه حق به سیستم و مسئولان است». در یک اجتماع دینی عمل به این نوع جهاد خود یک وظیفه عقیدتی، اخلاقی، مدنی و شهروندی است.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا