گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ بخش نخست گفتار نعمتالله فاضلی پیرامون مسئله «مفهوم مصرفگرایی» و «رسانه» به موضوع طرد اجتماعی در فضای جامعه ایرانی پرداخته شد. بخش دوم این گفتار در ادامه از منظر شما میگذرد:
هدف رسانه و نظام دینی اساسا متناقض است!
مشکل جامعه ایران و رسانههای حکومتی، که حکومت مذهبی دارند، این است که میخواهند ضدگفتمان مصرفی باشند ولی خود دقیقا بخشی از این گفتمان میشوند. هسته اصلی گفتمان رسمی باید مشوق مردم به زندگی سادهتر، عدم تسلط بر طبیعت، کاهش میل آنها برای تملک، تقویت حس آخرت گرایی و ارزشهای اخلاقی دیگر باشد، و میخواهد این کار را رسانه انجام دهد درحالیکه هدف رسانه چیست؟ هدف آن این است که مردم را متقاعد کند کالایی را بخرند؛ و به این منظور باید به مردم آگاهیهایی دهد که بپذیرند که اولا دچار محرومیت نسبی هستند؛ یعنی باید به مردم القا کند که شما که این کالا را ندارید، پس محروم هستید. شما که از این خدمات برخوردار نیستید، مثلا این مدارس با این ویژگیها را ندارید؛ این فیلمها را نمیتوانید ببینید این آرایشها را ندارید؛ این بدن و زیبایی را ندارید؛ محروم هستید! و به مردان بگویند شما که زنانتان چنین ویژگی هایی ندارند. به زنان بگویند مردان شما که چنین پولهای بادآورده را ندارند؛ به شما حس محرومیت نسبی شدیدی دهند.
ثانیاً باید به مردم القا کنند که میتوانید از طریق این خدمت فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، درمانی یا این کالاها و تکنولوژی به یک پرستیژ و منزلت دیگری برسید؛ همچنین عملا باید به مردم القا کنند که این کالا یا خدمات، نه تنها به شما آسایش، بلکه به شما آرامش نیز میدهد، زندگی شما را بهتر میکند و به آن معنا میدهد. در چنین فضایی، رسانه در جمهوری اسلامی با پارادوکسی روبروست. چون قرار نیست که آرامش مردم را کالاها بدهند بلکه قرارست که در گفتمان مذهبی، مردم از طریق ایمان به داستانهای تاریخی و قهرمانان مذهبی و ارگانی کردن خودشان به آرمانهای دینی احساس آرامش کنند.
در جامعه هایی مثل ایران چه اتفاقی میافتد؟ رسانه دو نوع اضطراب را در جامعه ایجاد میکند: یکی اضطرابی که در همه جای دنیا هست، وقتی حس محرومیت نسبی را بیش از حد به مردم دهید. وقتی به مردم اینطور القا میکنید که اگر این کالا یا خدمات را نداشته باشید زندگی شما معنا ندارد، احساس نگرانی، حسادت، ناکامی و نارضایتی در افراد ایجاد میشود. به این دلیل که اولا همه مردم نمیتوانند این کالا و خدمات را بگیرند، و وقتی رسانه، کالایی را تبلیغ میکند اکثریت جامعه، یعنی حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم نمیتوانند این امکانات را دریافت کنند. در نتیجه، جامعه دچار اضطراب میشود و احساس نارضایتی خیلی شدید در مردم ایجاد میشود؛ چون نمیتوانند این کالا را بخرند و حتی اگر بتوانند نیز معلوم نیست چیزی را که به مردم القا کردهاند را بتواند برآورده کند.
اما در کشوری مثل ایران اضطراب دومی هم وجود دارد؛ اضطراب نوع اول جهانیست ولی اضطراب دوم مخصوص ایران است.
مثلا میخواهید سوژه ایمانی و دینی تربیت کنید و در یکسری از این تبلیغات به مردم میگویید که این حکومت دینی است نتیجه این میشود که یک اضطراب ناشی از احساس گناه را هم به طور همزمان در مردم ایجاد میکنید.
مردم در یک تعارض و تناقض ساختاری ارزشها قرار میگیرند. به همین خاطر هم حس نارضایتی و هم حس گنهکاری، مردم را در خودش می پیچاند و گرفتار میکند؛ از این رو، گاهی اوقات افراد برای اینکه بتوانند خودشان را از این اضطراب نجات دهند تصمیم میگیرند که برای همیشه رسانههای رسمی حکومتی را نگاه نکنند. ظاهرا هم اینطور نمیگویند که دچار اضطراب و گناه میشوند ولی در باطن همین است.
مردم در یک تعارض و تناقض ساختاری ارزشها قرار میگیرند. به همین خاطر هم حس نارضایتی و هم حس گنهکاری، مردم را در خودش می پیچاند و گرفتار میکند؛ از این رو، گاهی اوقات افراد برای اینکه بتوانند خودشان را از این اضطراب نجات دهند تصمیم میگیرند که برای همیشه رسانه های رسمی حکومتی را نگاه نکنند. ظاهرا هم اینطور نمیگویند که دچار اضطراب و گناه میشوند ولی در باطن همین است
این رسانه، رسانه دینیاست ولی کاری که انجام میدهد این نیست و در آنچه که تبلیغ میکند تناقض وجود دارد. در نتیجه، مردم فکر میکنند دروغ، ریاکاری یا فریبکاری است؛ یا در برنامهها تضاد میبینند یعنی یک برنامهای شما را به شدت به سمت ارزشهای مادی گرایانه و مصرفی سوق میدهد و یک برنامه دیگر در یک کانال دیگر هم زمان، شما را به آخرت گرایی دعوت میکند.
این بخش مهمی از داستان رسانه از حیث فرهنگ مصرفی در ایران است. تنشهای دیگری هم رسانه از نظر فرهنگ مصرفی در ایران دارد. یکی تعارض بین امر جهانی و امر محلی است؛ به هر حال شرکتهای بزرگی، مثل اپل، شرکتهای خدماتی در حوزه مالی و بانکداری، شرکتهای بزرگ اتومبیل و... بازار خدمات پولی، مالی و کالایی را در اختیار دارند و خودشان مالکیت خیلی از رسانهها را دارند؛ مثلا در حوزه صنایع فرهنگی مثل صنعت گردشگری، خیلی از خدمات گردشگری با رسانهها تبلیغ میشود، خیلی از نمایشنامههای ترکی که نمایش داده میشود تبلیغ سایتهای توریستی ترکیه هم هست، البته درباره کشورهای دیگر هم صدق میکند.
نکته مهم این است که رسانههای جهانی، کالاهای جهانی و شرکتهای فراملیتی، نوعی ساختار جهانی را ایجاد کردهاند؛ جمهوری اسلامی به دلیل تعارضات سیاسی و ایدئولوژیکی که با نظام جهانی به رهبری آمریکا دارد، از اول انقلاب تا الان در یک انزوای بین المللی و تنش بین گفتمان حکومت با گفتمان جهانی به سر میبرد. این تنش که انزوای ایران را ایجاد کرده است و بحرانهای تحریم، که سالهای اخیر اوج آن است، باعث فقیرتر شدن جامعه ایران شده و اینطور که اعلام کردهاند هزار میلیارد دلار خسارت این سالهای تحریم بوده است؛ اقتصاد ایران به شدت کوچک شده و جمعیت بسیار زیادی از مردم زیرخط فقر زندگی میکنند. بخشی از این جلوهها، انزوای بین المللیست و بخشی دیگر این است که ایران نتوانسته سرمایههای خارجی را جذب کند و این باعث شده که ما نتوانستهایم تکنولوژیها را وارد ایران کنیم و به همین علت بحرانهای زیست محیطی خیلی بیشتر شده است.
برآیند کار که به بحث ما ربط دارد این است که رسانه در دولت ایران، با تعارض امر محلی و امر جهانی روبرو است؛ به این معنا که از یک طرف گفتمان رسمی رسانه به دلیل آن انزوای بینالمللی که دارند باید به امر محلی تکیه کند و دائما باید از اهمیت امر محلی و ظرفیتهای محلی صحبت کند. اما از طرفی دیگر، تکنولوژی تلویزیون، ماهواره، اینترنت و امثال اینها، اساسا اجازه چنین محلی گرایی را در جهان جهانی شده و سیاره شده کنونی نمیدهند. به همین دلیل کاری که رسانه میکند با نوعی تناقض درون ذات روبرو شده است. چون تلویزیونها، ماهوارهها و تصاویر در یک بده و بستان جهانی شکل میگیرند. کارگردانها، فیلم بردارها و برنامه نویسها دائما از یکدیگر اقتباس میکنند؛ برنامه سازها از هم تقلید میکنند و ارزشهای جهانی به طور ناخواسته به سطح محلی تحمیل میشود؛ در نتیجه بیننده، خواننده و مخاطب رسانه ایرانی کاملا حس میکند که چه اتفاق و تضادی ساختاری بین امر محلی و جهانی در رسانه خودش را آشکار میکند، و این تضاد باعث میشود که تلویزیون یک مسئله وجودی پیدا کند و نتواند مخاطب را به سوی خودش جذب کند. بخشی از این داستان مربوط به مصرف فرهنگی می شود؛ رسانههای رسمی، عملا یا خودشان بازنمایی تصاویر اُبژه جهانی هستند یا اینکه چون پاسخگوی تقاضاهای جهانی شدهی مردم داخل و مخاطب نیستند، مردم را به طرف ماهوارهها، شبکههای غیر حکومتی و امثال اینها سوق میدهند. چون مردم در یک فضای جهانی زیست میکنند، انتخابهای خود و انتخابهای رسانهایشان، انتخاب مصرفی رسانهای حکومتی ملی نخواهد بود.
مذهب و مصرفگرایی دو رقیب همیشگی
نکتهای که میخواهم بگویم چطور مصرف رسانهای توسط حکمرانی مصرف خوب انجام نمیشود، یعنی جمهوری اسلامی نتوانسته در این چهل سال حکمرانی مصرفش در زمینه حکمرانی مصرف رسانهای کار آمد باشد. همانطور که در حوزه مصرف کالاها هم چندان کارآمد نبوده، اما در حوزه مصرف رسانهای مطلقا کارآمد نبوده؛ زیرا بخش زیادی از مخاطبان از شبکه BBC، شبکههای بین المللی، شبکههای فارسی من و تو، ایران اینترنشنال و امثال اینها استفاده میکنند.
آخرین نکتهای که میخواهم بگویم این است که اساسا در جامعه ایران یک تعارض دیگر هم از حیث رسانه و فرهنگ مصرفی وجود دارد؛ اینکه به تعبیر فردریک جینسون فرهنگ مصرفی فاقد مرجعیت اخلاقیست. یک مرجعی که راهنمای رفتار و اندیشه مردم باشد، به مثابه یک بنیانی برای ساختن شخصیت افراد عمل کند، ماهیت و جوهر فرهنگ مصرفی، و به قول زیگموند باومن، شناور بودن دائمی و تحول همیشگی و هر لحظهای است.
مدرنیته سیال، عشق سیال و سیال بودن همه چیز و پیامد این وضعیت، یعنی وضعیتی که فرهنگ مصرفی فاقد مرجعیت اخلاقی مشخص است، در واقع اینست که شما نمیتوانید در فرهنگ مصرفی از تلویزیون یا رسانه بخواهید یک نوع مرجع اخلاقی درست کنید؛ مصرف گرایی یک ایدئولوژی قدرتمندتر از هر ایدئولوژی دیگری در جهان امروز است. به همین دلیل مشکلی که جمهوری اسلامی دارد تعارضی ساختاریست که به عنوان فرهنگ دینی رسمی بخواهد از تلویزیون، ماهواره و رسانه استفاده کند تا مرجعیت اخلاقی فقهی، که حکومت دنبال آن است، را گسترش دهد و سیطره خاصی را ایجاد کند؛ این نیز یک تعارض دیگر است.
ما در فرهنگ مصرفی زندگی میکنیم که به قول روانشناسان «شخصیت» کالایی شده و با یک سلف کالایی شده طرف هستیم؛ شخصیت، مثل کالاهای دیگر، یک پکیج است که بسته بندی شده ارائه و فروخته میشود، و رسانهها و تبلیغات هم مردم را تشویق و ترغیب میکنند که این مجموعه و شخصیت کالایی شده را داشته باشند و افراد طوری تربیت میشوند که در این فرهنگ مصرفی زندگی کنند؛ امیال باید آزادتر باشند، لذت ها به تأخیر نیفتند و به نوعی میل به موفقیت به جای میل به کمال و رستگاری مطرح است، مردم میخواهند رقابت کنند که از یکدیگر جلو بیافتند.
به قول روانشناسان، خود داستان موفقیت را که در فرهنگ مصرفی در نظر بگیرید با یک ویژگیهای شخصیتی همراه است، مثلا فرد موفق باید پولدار، تند و تیز، افراطی، جذاب و لذت گرا باشد. در چنین فضایی، وارد فرهنگ مذهبی میشوید که خود یا خویشتن، یک خویشتن مذهبی و مومن و مهذب است نه یک خویشتن مصرفی شده. از طرفی دیگر در فضایی زندگی میکنیم که زیمل در کتاب «فلسفه پول» نشان داد که پول، میانجی تمام روابط با دنیای مدرن است. پول میان افراد و جهان اجتماعی و جهان طبیعی شان رابطه برقرار میکند. پول و اقتصاد پولی، در واقع سوژه خود آیین را تعریف میکند.
در چنین فضایی که فرهنگ مصرفی وجود دارد حکومت دینی و به طور دقیقتر، حکومت فقهی که میخواهد قواعد شریعت را گسترش دهد چه کاری باید کند؟ با چه تعارضاتی روبرو است؟
شما ببینید در جامعهای مثل افغانستان، طالبان آمده و رسما اعلام کرده است که ما دموکراسی نداشته و کاری به مدرسه، تلویزیون و آموزش نداریم. بدون هیچ تعارف و تعارضی، با زور هر چه بیشتر و خشونت شدیدتر، قوانین شرع را دنبال میکنند. دیدید که تلویزیونها را شکستند و زنان را از رفتن به مدرسه منع میکنند؛ ولی در جامعهای مثل ایران، که مثل جامعه افغانستان نیست؛ چنین اتفاقی شدنی نبود که جمهوری اسلامی بخواهد مسیر طالبانی را دنبال کند.
اساسا تفکر مذهبی، تفکر رهبران دینی قبل از انقلاب که مبارزه میکردند، تفکر طلبانی و داعشی نبود. افرادی مثل آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و علی شریعتی اساسا به چیز دیگری فکر میکردند. جامعه هم از قبل مشروطه تحولاتی طی کرده بود و اجازه نمیداد که در جامعه ایران بخواهد چنین اتفاقی بیفتد.
میخواهم بگویم مشکل ما کجاست؟ مشکل ما این است که فرهنگ مصرفی، که امری جهانی شده است، به ایران نیز وارد شده، و این فرهنگ، مجموعه ای از اهداف و باورهایی دارد که جهت گیری ارزشی مادی دارند؛ این جهت گیری مادی، اولویت را به بدست آوردن موفقیت مادی میدهد. داشتن پول و داراییهای بیشتر و کالاهای لوکس و کسب اعتبار بیشتر، در حالی که نقطه مقابل این، فرهنگ مذهبیست، که جهت گیری ارزشی آن، آخرت گرایانه است.
مشکل ما این است که فرهنگ مصرفی، که امری جهانی شده است، به ایران نیز وارد شده، و این فرهنگ، مجموعه ای از اهداف و باورهایی دارد که جهت گیری ارزشی مادی دارند؛ این جهت گیری مادی، اولویت را به بدست آوردن موفقیت مادی میدهد. داشتن پول و داراییهای بیشتر و کالاهای لوکس و کسب اعتبار بیشتر، در حالی که نقطه مقابل این، فرهنگ مذهبیست، که جهت گیری ارزشی آن، آخرت گرایانه است
حالا حکومت میخواهد از رسانه برای هدف خود، یعنی القای فرهنگ با جهت گیری ارزش های غیر مادی استفاده کند. رسانه، ماهیتا بخشی از فرهنگ مصرفیست و به همین دلیل است که در کشوری مثل ما تعارضهای فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک در حوزه رسانه بیش از هر جای دیگری دیده و فهمیده میشود.
حالا اگر بخواهیم از زاویهای دیگر بحث کنیم و به سراغ رسانههای غیر حکومتی برویم، در آن صورت داستان ما پیچیده تر میشود؛ زیرا رسانههای غیر حکومتی با رسانههای حکومتی رقابت میکنند، و این باعث میشود جامعه از چند حیث، تجزیه شود. به این معنا که، ما در فضایی زندگی میکنیم که بطور هم زمان، شخصیت، فردیت و وجود ما، در معرض تجربهها و درگیریهای گوناگونی است، که الگوهای شناختی و مدلهای فرهنگی از طریق فضای رسانهای شده در جامعه دنبال میشود؛ این الگوها در تناقض آشکار، دو قطب متضاد همدیگر هستند، و برآیند ساده این کار این است که فرد دچار آشفتگی، روان پریشی، اختلالات روانی، افسردگی، میل به خودکشی، ریاکاری و امثال اینها میشود.
اساسا مذهب و مصرف گرایی رقیب هم هستند اریک فروم در دو کتاب خود، «جامعه سالم» و « داشتن یا بودن» میگوید:«مصرف کردن در جهان امروز نه تنها هدف پرشور زندگی اکثر مردم شده است بلکه مصرف، خود را به مثابه فضیلت به جامعه معرفی نموده است. یعنی افراد به هیچ شکلی احساس نمیکنند که مصرف کالا یا خدمات و کالایی شدن رابطهها، امر بدیست، نه اتفاقا برعکس، خیلی هم با افتخار و غرور این را با خودشان حمل و عرضه میکنند.»
جامعهای مثل جامعه ما چقدر از این حیث دچار مشکل است؟ از این حیث که عرض کردم تعارضات خیلی شدیدی وجود دارد؛ از یک طرف آخرت گرایی، قواعد فقهی، ارزشهای معنوی، ساده زیستی و امثال اینهاست، و از یک طرف دیگر مصرفیست که خود را به صورت فضیلت، به جامعه معرفی میکند؛ رسانه حکومتی در این میان میخواهد کاری را انجام دهد که شدنی نیست. از آنطرف، رسانههای غیر حکومتی که در مقابل رسانههای حکومتی هستند چطور جامعه را قطبی کرده و این تعارضات ارزشی را برجستهتر میکنند و به رخ جامعه می کشند، تا از این طریق بتوانند حکومت را بیشتر برنجانند، و در اصل یک نوع مبارزه سیاسی است که از طریق رسانه صورت میگیرد.
ضعیف بودن سیستمهای نظارت، اجرا، پایین بودن کیفیت و بهرهوری خدمات در رسانه، مثل همه سازمانها و بروکراسیهای دولتی، به ضرر جامعه، مردم، مشتری یا مخاطبان تمام میشود. مثلا اتومبیلهای ساخت داخلی کیفیت اتومبیلهای خارجی را ندارند، و سیستم دفاع از حقوق مشتری وجود ندارد که بتواند نظارت کند. همانطور درباره برنامه رسانه هم این مشکل وجود دارد که سازمانهای نظارت برعملکرد رسانهها از حیث حفاظت از حقوق خریداران، مشتریها و مصرف کننده وجود ندارد تا بتواند ایفای نقش کند.
در واقع یک وجهی از نسبت رسانه با مصرف این است که رسانه بتواند کمک کند تا نقش نظارت بر عملکرد بازار را داشته باشد و این در صورتی امکان پذیر است که رسانه هم از استقلال نهادی برخوردار باشد؛ هم نهادهای مدنی، مطبوعات و نهادهای بین المللی و ناظر بتوانند بر عملکرد رسانه نظارت کنند تا حقوق مخاطبان را تأمین کنند؛ اما اینها در ایران نیست.
علیرغم وجود تعارضات موجود بین نهاد رسانه و جمهوری اسلامی و گفتمان سیاسی چطور حکومت کار خود را داشته است؟ نمی دانم آیا واقعا داشته یا نداشته است؟ چون جامعه پر از تعارضات شده است و رسانه نتواسته مصرف گرایی را آن طور که گفتمان رسمی انتظار داشته، تغییر دهد، و من فکر نمیکنم حکومت توانسته باشد این تعارضات را برطرف کند؛ یا کارکرد خودش را داشته است و این بستگی دارد به اینکه ما کارکرد رسانه حکومت را چه تعریف کنیم.
/انتهای پیام/