گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ موسیقی نواحی ما از جمله موضوعاتی است که مسئولان به لزوم ترویج و گسترش آن تأکیددارند اما به نظر میرسد ارادهای مبنی بر عملی سازی و ایجاد زمینه بروز و ظهور آن دیده نمیشود. البته گاهی در جشنوارههای سالیانه، وعدههایی از جنس همان تأکید بر ترویج داده میشود! با این مقدمه پروندهای را با محوریت ظرفیت و کارکردهای موسیقی نواحی در دستور کار خود قرار داده و به سراغ پژوهشگران و صاحبنظران این حوزه رفتهایم تا آسیبشناسی دقیقی در این خصوص داشته باشم. رضا مهدوی میهمان این گفتگو شده است. مهدوی، نوازنده، پژوهشگر موسیقی و برنامهساز است. مشروح این گفتگو در ادامه از منظر شما میگذرد:
در ابتدای بحث، مقداری درباره درباره دسته بندی موسیقی نواحی صحبت کنیم؛ اینکه برخی نقش خوانی در نقالی ها، موسیقیهای آیینی، پرده خوانی و آوازهای حماسی را جزئی از موسیقی نواحی به شمار میآورند. این دسته بندی درست است؟
مهدوی: طبیعتا هر موسیقی که در گذر زمان به وجود میآید که ما به آن بعدا موسیقی شهری گفتهایم، برگرفته از موسیقی نواحی، منطقه، بومی و محلی است، زیرا ابتدا این مناطق بودهاند که بعد شهرها را تشکیل داده و نظامهای صنعتی اینها را شکل و فرم دادهاند. پس براساس این منطق باید بپذیریم که هرآنچه هست ریشه در موسیقی اقوام دارد؛ریشه در تنوع قومیتی که در ایران وجود دارد و این تنوع به لحاظ لهجه، زبان، گویش، پوشش، رفتار و آیینهای مختلف خود را نشان میدهد، منتها نکته اصلی اینجاست که همه اینها تحت لوای زبان معیار، فلات و جغرافیای ایران قرار دارند؛ اینجاست که قومیتهای مختلف آنهایی را که به هم شبیه باشند، همپوشانی میکنند و زبان فارسی و موسیقی که متعلق به زبان پارسی است سعی میکند بین اینها یک همدلی و به لحاظ موسیقایی یک هارمونی ایجاد کند که در هر لحظه و در هر دوره تاریخی بتواند از اینها بهره برداری کند. پس درست است که اگر بگوییم تمام موسیقیهای شهری، سنتی و کلاسیک، خواستگاه، زیستگاه و بسترشان شان موسیقیهای محلهها، اقوام و نواحی هستند.
قدری در خصوص ظرفیتها و کارکردهای اجتماعی موسیقی نواحی در فرهنگ عمومی صحبت کنیم و اینکه چقدر جای خالی این موسیقی در هنگام تسلی دادن مردم در بلاهای طبیعی مثل سیل، زلزله و... و یا در زمان جشن و سرور و یا حتی ورزشهای قهرمانی و تهییج مردم به سمت این ورزشها و یا در کارکردهای سیاسی مثل انتخابات و دفاع از وطن کمتر دیده میشود. اگر بخواهیم یک آسیب شناسی داشته باشیم که چه اتفاقی افتاده تا این موسیقی نواحی امروزه خانه نشین شده، چه تحلیلی دارید؟
مهدوی: اولین صدایی که گوش بشر با آن آشنا میشود تپش قلب مادرش است و بعد همه این صداها را از زمانی که به عنوان یک جنین در رحم مادرش زندگی میکند تا زمان بزرگسالی ضبط و ثبت میکند و آنها را بروز میدهد. پس با توجه به فرهنگ شنیداری مادر که در قوم و ایل زندگی کرده، یک زندگی شهری پر از ترافیک و سرو صدا را تجربه کرده، همه اینها اصوات اولیهای است که ناخواسته گوش انسان را تربیت میکند؛ البته بسیاری از مادران امروزه از طریق علم به این آگاهی رسیدهاند که اگر میخواهند فرزند آنها در بزرگسالی مسیر موسیقایی خاصی را تجربه کند، در همان دوران بارداری آن سبک موسیقی را گوش میدهند.
نکته بعدی این است که ما کت و شلوار میپوشیم، ولی بر اساس قومیت خود، افتخار میکنیم که لباس محلی خود را نیز میپوشیم. اما اینکه حاکمیت چقدر استقبال میکند که مثلا از فردا میتوانید با لباس محلی به سرکار بیایید؛ چرا باید کت و شلواری که از فرهنگ غربی آمده است به عنوان لباس رسمی کشور تعیین شود؛ الان در هیات دولت هیچ وزیری را بدون کت و شلوار نمیبینید. افرادی که اتفاقا قبل از وزیر شدن، فردی عادی بودند که گاها با یک پیراهن و شلوار هم در اجتماع ظاهر میشدند. چرا باید حاکمیت به کت و شلواری که اصالتا غربی است، رسمیت بدهد حتی بعضی از ادارات به کارمندان خود بن خرید کت و شلوار میدهند تا آراستگی آنها بیشتر شود. حتی این فرم لباس پوشیدن را در گذر زمان و تاریخ هم که بررسی میکنیم، مشاهده میکنیم که مردم یک انتخابی داشتهاند، اما حاکمیت چیز دیگری را تایید کرده است.
حالا حاکمیت در موسیقی یعنی چه؟ چرا ما با داشتهها و آیینهای خوب موسیقایی که داریم و از آنها لذت میبریم و علی رغم محدود بودن آنها که نهایتا در چندین جشنواره به نمایش گذاشته میشوند و عموما به تکرار هم مبتلا میشوند، کمتر استفاده کاربردی از آنها در بطن جامعه داریم؟!
زندگی شهری طبیعتا دیگر این نوع موسیقی نواحی و اقوام را نمیپذیرد؛ چون زندگیها اغلب سبک و مدل آپارتمان نشینی به خود گرفته است؛ مثلا همین الان اگر کسی در اتاق کناری شما، سرنا بنوازد، قطعا باعث اعتراض شما خواهد شد.
الان زندگیها طوری شده که مردم حتی به صدای مساجد هم اعتراض میکنند و این مورد البته در دین و مذهب هم آمده که صدای داخل مسجد، نباید برای همسایهها مزاحمتی ایجاد کند پس تربیت شنیداری ما اجازه نمیدهد که هر صدای بلندی را بشنویم. موسیقی نواحی نسبت به موسیقی شهری، یک موسیقی وحشی به حساب میآید البته وحشی نه به معنای بد آن؛ بلکه به این معنای که این نوع موسیقیها برای محیط شهری تربیت نشده اند بلکه برای محیطهای باز بسیار عالی هستند.
در زندگی شهری به دلیل فشار بالای زندگی انسانها توانایی تحمل شنیدن موسیقیهایی که مبتنی بر طبیعت هستند را ندارند پس باید موسیقی متناسب با زندگی شهری اصلاح شود؛ غربیها از ۲۰۰ سال پیش در این خصوص فعال بودهاند و دورههای متعدد موسیقی را ایجاد و تدریس کردهاند؛ به تدریج موسیقیهای پاپ، کلاسیک، راک و جاز را تولید و به کشورهای دیگر متناسب با وضعیتی که بعد از جنگ جهانی اول و دوم بوجود میآید، برای اینکه یک تنوع شنیداری ایجاد کنند، فرستادهاند. در ایران نیاز بعد از انقلاب و در دهه ۶۰، چون یک نوع موسیقی بیشتر از تلویزیون پخش نمیشد، به شدت موسیقیهای مختلف رواج پیدا کرد و از نیمه دوم دهه ۷۰ موسیقیهایی شنیده میشود که قبلا آنها را نمیشنیدیم و اتفاقا از همین رسانه ملی خودمان هم پخش میشود و فضای مجازی در این ۲۰ سال اخیر بیشتر به این موضوع کمک کرده است.
پس براساس زندگی آپارتمان نشینی بروز موسیقیهای جدید اجتناب ناپذیر است بنابراین کارشناسان موسیقیهایی را متناسب با زندگی شهری تنظیم میکنند؛ اما این به این معنی نیست که موسیقی سنتی و بومی خود را کنار بگذاریم. اگر بخواهیم از آسیبهای حاکمیتی این حوزه قدری صحبت کنیم، در وهله اول متولیان امر رسانه بر اساس سلایق و اینکه جزء کدام منطقه جغرافیایی کشور هستند، موسیقی همان منطقه را بیشتر از سایر مناطق از رسانه پخش میکنند. بخش دوم بیگانه بودن مدیران موسیقی کشور با این حوزه است؛ به عنوان مثال نماینده کمیسیون فرهنگی مجلس و یا حتی وزیر و رئیس جمهور آن پیش از صدارت، حتی یک بار هم در هیچ کنسرتی شرکت نکردهاند، تا حالا پایشان هم به تالار وحدت باز نشده و با مشکلات بزرگ و کوچک موسیقی بیگانه اند و صرفا در زمان انتخابات با همه هنرمندان به یکباره دوست و رفیق میشوند.
اینها آسیبهای حاکمیتی بر هنر است؛ آن مدیر با انگارههای ذهنی خود به دنبال علایق موسیقایی فرزندان خود میرود و چون فهم درستی از موسیقی کلاسیک و دستگاهی ندارد، به صورت غیر مستقیم برای آنها مانع ایجاد میکند و اینجاست که جشنواره موسیقی فجر بعد از چندین سال یک بودجه ثابت، اندک و محقرانه دارد و خیلی از موسیقی دانهای حرفهای ترجیح میدهند تا در این فستیوال شرکت نکنند. بر خلاف سینما که از تبلیغات گرفته تا حمایت رسانهها و جوایزی که تقسیم میشود، برای اهالی هنر این کد گذاریها را به دنبال دارد که نگاه حاکمیت به سینما بهتر از موسیقی است درصورتی که اینگونه نیست و ممکن است با تغییر یک مدیر کاملا این رویه تغییر پیدا کند و همه چیز بر مدار سلیقه جلو میرود.
پس نتیجه میگیریم تدابیر مدیریتی، ضعفها و قوتهای مدیریتی، نگاههای این حوزه و حتی دانش زیبایی شناسی فلان مدیر میتواند موسیقیهای مختلف را در کنار همدیگر داشته باشد به اینصورت که ما در رسانه ملی تعداد زیادی شبکه تلویزیونی و رادیویی چه در داخل به صورت استانی و کشوری و چه برون مرزی داریم و همانگونه که برای پخش اذان و قرآن یک برنامه ریزی دقیقی وجود دارد؛ اما در مورد موسیقی هیچ تفکیک و برنامه ریزی وجود ندارد به نحوی که شبکه یک که شبکه ملی است همان موسیقی را پخش میکند که در شبکه نسیم که شبکه طنز و سرگرمی هست پخش شده است.
در پربینندهترین برنامههای رسانه ملی مانند خندوانه و دورهمی، بارها و بارها خوانندههایی پلی بک خواندهاند که موسیقی آنها پیش از این به عنوان موسیقی زیرزمینی و غیر مجاز در فضای مجازی پخش میشد و همان موسیقی اتفاقا در خیابانها و ماشینها هم شنیده میشود. در صورتیکه میتوان مثلا از صد برنامه تولیدی آن برنامه ۵۰ برنامه را به موسیقی اصیل ایرانی اختصاص داد، اما کاری که صورت میگیرد این است که متاسفانه باعث شده در این مسیر، خواننده سنتی خوان را هم پاپ خوان کنند و خوانندهها در مصاحبههای خود میگویند به قدری فضا تنگ شده ست که ترجیح میدهیم پاپ بخوانیم، اما همه تلاشمان این است که لااقل یک پاپ خوب و استاندارد بخوانیم. این برنامهها چقدر گوشهای مردم را به سمت موسیقی نواحی و مناطق ایران سوق داد؟ چقدر به موسیقی دستگاهی و ردیفی ایران نزدیک کرده است؟ به موسیقی که هنرستانها و دبیرستانهای موسیقی ما موظف به ترویج آن هستند. چقدر در دانشگاههای ما این موسیقی تدریس و ترویج میشود؟!
به عنوان نتیجه گیری این بخش، یک قسمتی از این معضلات و آسیبها به مردم برمی گردد و یک بخشی حاکمیت مقصراند؛ اما حاکمیت میتواند مردم را تا ۲۰ درصد جهت دهی کند همانگونه که در دهه ۶۰ این اتفاق افتاد و فقط سرود، قابلیت پخش داشت، اما ۵۰ درصد آهنگ و ترانههایی که پخش میشد سرود نبود بلکه شعرها سرود گونه بودند مثلا «ای مجاهد شهید مطهر» سرود نبود بلکه یک موسیقی دستگاهی بود که براساس موسیقیهای قبل از انقلاب، خوانندگان مشهور آن زمان میخواندند و یا تصنیفی که برای شهید رجایی ساخته شد.
اشکال ما اینجاست که ما در اجرا عدالت را برقرار نمیکنیم؛ مثلا در زمان عید نوروز و سال تحویل همه شبکههای رسانه ملی در حال پخش موسیقی پاپ هستند، درصورتی که همان زمان شبکههای فارسی زبان ماهوارهای با آوردن خوانندههای دیگر، مخاطب را جذب خود میکنند و مدیران ما فکر میکنند که با پخش موسیقی پاپ دیگر کسی شبکههای ماهوارهای را تماشا نمیکند؛ خیلیها در این زمان انتظار دارند تا مثلا بزرگترین خواننده ایران در رسانه ملی بیاید و قدری آواز بخواند. اما کسی از این بزرگان دعوت نمیکند و سهم این برنامهها صرفا برای پاپ خوان هاست. اگر هم دعوت شوند، صرفا پلی بک میکنند. اما در شبکههای ماهوارهای همه خوانندهها اجرای زنده با ارکستر دارند.
یک موسیقی پاپ بی هویت بر فضای موسیقایی کشور غالب شده است و موسیقی دانان سنتی از میدان خارج شده اند و نوازندهها و خوانندگان موسیقی محلی و نواحی هم سالی یک بار در کرمان دور هم جمع میشوند و درنهایت یک مبلغی هم به آنها داده میشود. پس احیای موسیقی مقامی باید در کنار موسیقی شهری (چون این دو باید به موازات هم جلو بروند. چون موسیقیدان شهری نغمههای موسیقی محلی را به روز، تنظیم و هارمونیزاسیون میکنند تا ما آنها را بهتر بشنویم) اتفاق بیافتد و چون اینکار هزینه بردار است و مدیران نمیخواهند این هزینهها را پرداخت کنند و شرکتهای خصوصی نیز فقط به فکر درآمد ماهانه و سالانه خود هستند و دوست دارند راه صد ساله را یک شبه طی کنند، کمتر این جنس موسیقی به شکوفایی خواهد رسید.
برخی کارشناسان همین حوزه معتقد اند که موسیقی نواحی برای جوان امروزی به دلیل تغییر سبک زندگی و شنیداری اش به تنهایی جذابیتهای لازم را برای شنیدن ندارد و باید به قول شما یا با موسیقی پاپ و یا سازهای دیگر همراه شود از طرفی برخی معتقداند که اتفاقا به دلیل بکر بودن این جنس موسیقی، به تنهایی نیز المانهای جذابیت فراوانی دارد. تحلیل شما در این خصوص چیست؟
مهدوی: این را اول بگویم که من اصلا مخالف تکنولوژی نیستم و اتفاقا از جوانهایی که در این حوزه کارهای عجیب میکنند، استقبال میکنم و معمولا در جمعهای مدیریتی از آنها دفاع میکنم. اما عرض من این است که باید هرچیزی را در جای خودش مورد استفاده قرار دهیم. چرا جوانی که چندین و چند سال از عمر خود را شاگردی کرده، تحریرها را یاد گرفته و نزد استاد بوده، به دلیل عدم حمایتهای حاکمیتی یا از کشور مهاجرت میکند و یا در بهترین حالت، پاپ خوان میشود؟! اگر یک مدیر فرهنگی بدون در نظر گرفتن تعداد مخاطبان از همه انواع موسیقی حمایت کند و از این همه پتانسیل به نفع فرهنگ ملی بهره برداری کند، بسیاری از موانع حل خواهد شد. مدیری که جنس موسیقی را بشناسد و بتواند اثر خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهد. امروزه ۹۰ درصد موسیقیهای پخش شده در رسانه ملی به نحوی اند که گاهی بعضی از آنها را حتی قبل از انقلاب هم نمیشنیدیم! ما قبل از انقلاب اگر موسیقی کوچه و خیابانی داشتیم، شعر آن مبتنی بر فرهنگ خانواده بود. ما قبل از انقلاب اگر فیلم فارسی با صحنههای جنسی داشتیم، اما لااقل ناموس پرستی هم در آن دیده میشد. ای کاش در تهران دفتر و مکانی به اسم و برای موسیقی نواحی تاسیس میشد؛ قرار بود در دولت یازدهم برای استاد درویشی، دفتری در قزوین دایر شود، اتفاقا مکانی هم در نظر گرفته شد، افتتاحی هم صورت گرفت و بعد از یک ماه هیچ مدیری عملا ایشان را تحویل نمیگرفت تا این استاد عملا خانه نشین شد! این کار نشان داد که هیچ مدیری پای کار موسیقی نواحی نیست. البته به موقع و در اختتامیهها و افتتاحیهها همیشه مدیران صف اول هستند، عکسهای یادگاری هم میگیرند، ولی پای عمل که میرسد، پیدایشان نمیشود. اما کافی است یک کنسرت تکراری، پلی بکی و آبکی در برج میلاد برگزار شود؛ آنجاست که همه بلیطها برای خانوادههای همین مدیران کنار گذاشته میشود.
پس با این توضیحاتی که فرمودید، با ترکیب موسیقی نواحی با سازهای دیگر برای جذابیت بیشتر موافقید؟
مهدوی: بله؛ چرا که نه. ما تلفیق و ترکیب شعر و موسیقی داریم. همه اینها میشود با علم و دانش و در جای خود بروز رسانی و بازخوانی شود. ترکیب زمانی بد است که از اصل خودش بدتر شود وگرنه این به روز رسانیها قطعا باعث توسعه و دیده و شنیده شدن بیشتر این آثار خواهد شد.
اگر موافقید قدری درباره اقتصاد این نوع موسیقی صحبت کنیم؛ شما درباره اینکه هیچ دفتری به نام موسیقی نواحی ثبت نشده، صحبت کردید؛ به واقع اگر تشکلی رسمی وجود داشته باشد تا کنسرت ها، معیشت، بیمه و همه امورات این هنرمندان را برنامه ریزی و حمایت کند، قطعا اوضاع این هنرمندان شاید سر و سامانی بهتر بگیرد.
مهدوی: اواخر دهه هفتاد طی دیداری که با معاونت هنری وقت داشتم، خاطرم است که موضوع تاسیس مکتب خانههای هنری ویژه موسیقی نواحی را مطرح کردیم که قرار شد در این مکانها همه علاقهمندان به این نوع موسیقی حضور پیدا کنند و از نزدیک اساتید برجسته این حوزه به آنها آموزشهای شفاهی دهند، ایرادات کارشان را برطرف کنند؛ اما متاسفانه این کار عملی نشد. حتی در دهه نود هم توسط معاونت فرهنگی هنری شهرداری تهران، برخی فعالیتها در این خصوص انجام شد و قرار شد برخی فرهنگسراها به صورت اختصاصی به این کار بپردازند، اما با تغییراتی که در مدیریت شهرداری اتفاق افتاد، این کار نیز به سامان نرسید.
اما با این حال امروزه جوانهایی به صورت خودجوش مشغول آموزش انواع سازهای موسیقی نواحی هستند و گاها دیده میشود که حتی برخی غیر کرمانشاهی تنبور را بهتر از خود آنها میزنند؛ چه دختران و پسران جوان با استعدادی در حال یادگیری این سازها هستند. دخترانی که بدون نگرانی از خراب شدن لثه و لب هایشان، در حال یادگیری ساز نی هستند. استعدادهای درخشانی که در جشنواره موسیقی جوان معرفی میشوند و انسان با دیدن آنها به شوق میآید و امیدواری برای نسلی که ادامه دهنده راه این اساتید بزرگ هستند. حتی با فرض اینکه اصلا حاکمیت و دولت بخواهد خدای نکرده این نوع موسیقی از بین برود، خود خانوادهها اتفاقا با حساسیت بیشتری فرزندانشان را به سمت یادگیری این نوع موسیقی هدایت میکنند. حالا این دولت وظیفه دارد که همراه با خواستههای حقیقی و به حق مردم جلو برود.
/انتهای پیام/