گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ محمدرضا یوسفی نویسنده نام آشنای ادبیات کودک و نوجوان است؛ او میگوید که آثار صمد بهرنگی تاثیر زیادی در مسیر نویسندگی او داشته است. یوسفی نزدیک به ۲۰۰ جلد کتاب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان نوشته و سال ۲۰۰۰ میلادی نامزد جایزه معتبر هانس کریستیان آندرسن میشود. به بهانه پروندهای با موضوع «وضعیت سنجی ادبیات کودک و نوجوان» در یک بعدازظهر میهمان منزل او شدیم تا دراین باره گپ و گفت کنیم.
روایت داستان در ادبیات کودک و نوجوان بر پایه چه عواملی باید استوار باشد تا مخاطب جذب آن قصه شود؟ برخیها معتقداند که این روایت باید برمبنای حادثه و اتفاق باشد و برخی پای عنصر خلاقیت را به میان میکشند و معتقداند که جای این مولفه در بسیاری از متون ادبی کودک ما خالی است. برخی به شدت به واژهها و تصاویر استناد میکنند. شما اگر بخواهید این پازل را برای ما شرح دهید به چه اصولی پایبندید؟
یوسفی: این پرسش قطعا یک پاسخ ندارد؛ یعنی پرسشی است که جواب آن نسبت به مخاطب و نویسنده متفاوت است؛ فرض کنید پیش فرض یک نویسنده مبتنی بر ادبیات بومی است و یا نویسنده دیگری بر پایه غریضه و خاطرات خودش مینویسد؛ نویسنده دیگری ممکن است از جهان ژورنالیسم به این عرصه آمده باشد و دیگری با تمرین و ممارست نویسنده شده است یعنی با درنظرگرفتن این عوامل متعدد ما یک گونه اثر و نویسنده نداریم و حکم ادبیات هم همین است که وقتی از بالاتر به آن نگاه میکنیم با ژانرها و گونههای مختلف ادبی سر و کار داریم، با مکاتب مختلف ادبی روبرو میشویم و همه اینها به باور من در ابتدا به استعدادهای ژنتیکی نویسنده در مرحله نخست و در ادامه به محیطی که در آن رشد و تربیت شده بستگی دارد. در کشورهای مختلف هم این دو عامل وجود دارند، اما شکل بروزشان متفاوت است؛ به عنوان مثال در کشوری اروپایی که دارای نهادهای دموکراتیک قوی تری است، این نویسنده از همان ابتدا بدون اینکه خودش متوجه باشد، ذهنش رها و آزاد تربیت میشود و به دلیل آن رهایی تمام آن توانمندیهای ذهنی یک به یک خودشان را نشان میدهند تا به سمت یک انتخاب میل کند. حالا ممکن است به سمت تئاتر یا سینما برود، موسیقی دان شود و یا نویسنده. اما در کشورهای جهان سوم مثل کشور ما یک فرهنگی از پیش وجود دارد که آن فرهنگ به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه آن نویسنده را سامان میدهد مثلا شما زمان محمدرضا پهلوی را در نظر بگیرید که هر نویسندهای که میخواست وارد حوزه ادبیات کودک و یا بزرگسال بشود، یک نگاه سیاسی و اجتماعی داشت؛ چون تمام نویسندگان دهه سی ما، همه یک گرایش سیاسی اجتماعی دارند و بعد تازه کار ادبیات شروع میشود و در آن زمان نویسنده خود به خود به سمت آثار سمبلیک گرایش پیدا میکرد که از دل آن کتابی مثل «ماهی سیاه» بیرون میآید و این بدون شک ناشی از طبیعت همان جامعه است. شاید اگر صمد بهرنگی در ترکیه زندگی میکرد این کتاب را نمینوشت همان طور که «هری پاتر» متعلق به آن اقلیم است.
ادبیات کودک و نوجوان ما حتی پیش از انقلاب به صورت کاملا دولتی اداره می شده است. بنیان ادبیات کودک به خصوص کانون پرورش فکری در پهلوی دوم با دولتی شدن آغاز می شود و اتفاقا امروزه ادبیات کودک ما به شدت مدیون همان کانون پرورش فکری آن زمان است
در جامعه امروز ما معمولا همه در هر حوزهای که باشند سعی میکنند از رفتار سیاسی پرهیز کنند به همبن دلیل میبینید که اغلب نویسندهها میگویند که ما سیاسی نیستیم درصورتی که همه رفتار و احوال ما به نحوی از سیاست نشات میگیرد و این نکته به همان ماجرای اقلیم برمی گردد در صورتی که در کشورهای دیگر همچین ماجرایی به این شدت وجود ندارد که مبادا مثلا فلان صحبت را بکنم و جلوی انتشار کتاب من گرفته شود. این شرایط پیش از تولد و با تولد شما شروع میشود و همیشه همراه شما هست و شما را آرام آرام به سمت یک نوع محافظه کاری و احتیاط ناخواسته سوق میدهد. ادبیات کودک و نوجوان ما حتی پیش از انقلاب به صورت کاملا دولتی اداره میشده است و به گمانم این مبحث را باید از این نقطه شروع کنیم. بنیان ادبیات کودک به خصوص کانون پرورش فکری در پهلوی دوم با دولتی شدن آغاز میشود. من کاری به ارزش گذاری این موضوع ندارم و برای شما فقط در حال روایت این ماجرا هستم. اتفاقا امروزه ادبیات کودک ما به شدت مدیون همان کانون پرورش فکری آن زمان است؛ اما این ساختار کاملا دولتی تعریف شد همان گونه که اقتصاد آن زمان کاملا دولتی بود و به نحوی تمام مناسبات آدمها هم دولتی تعریف میشد و با کمال تاسف اقتدار این حکمرانی دولتی در ادبیات از همه زمینهها بیشتر بود. یعنی اگر در باقی زمینهها در کنار دولت یک بخش کوچک خصوصی هم فعالیت میکرد در اینجا خبری از آن هم نبود و اگر هم بود اصلا به چشم نمیآمدند و بعد از انقلاب هم متاسفانه این میراث ادامه دارد.
امروزه حتی آن بخش ضعیف خصوصی هم نگاهش به دولت و آموزش و پرورش است که آنها در نهایت چه سیاستی در پیش دارند. پیش از انقلاب شما طیف وسیعی از مردم را داشتید که کتاب میخریدند و یک سری انتشارات خصوصی در حوزه کودک مثل «رزم، شبگیر، تبریز، ابن سینا، طلایی، پدیده» بودند که به دولت کاری نداشتند و مستقل عمل میکردند، چون مشتریان خود را داشتند، اما بعد از انقلاب با قدرتی که دولت به تدریج پیدا کرد و بالتبع آن آموزش و پرورش همه نهادها را به تصرف خود درآورد و در طرف دیگر، آن مخاطبی که کتاب میخرید روز به روز به دلایل مختلف کاهش پیدا کرد و باعث شد تا آن ناشران خصوصی روز به روز کوچک و کوچکتر شوند.
حادثه دردناک دیگری در حوزه اقتصاد نشر این است که امروزه سرمایههای خرد جایی در بازار نشر ندارند. من در ۲۰ سال گذشته با ۲۰ ناشر خرد و کوچک در ارتباط بودم و آثارم را به تک تک آنها برای نشر میسپردم که امروزه همه آنها محو و نابود شده اند
حادثه دردناک دیگری در حوزه اقتصاد نشر این است که امروزه سرمایههای خرد جایی در بازار نشر ندارند. من در ۲۰ سال گذشته با ۲۰ ناشر خرد و کوچک در ارتباط بودم و آثارم را به تک تک آنها برای نشر میسپردم که امروزه همه آنها محو و نابود شده اند. امروزه همه ارتباط ما یا با ناشران بزرگ دولتی است یا با ناشران خصوصی که توانسته اند با سرمایه بالا هنوز نفس بکشند. امروزه سرمایه داران قدرتمند بر حوزه ادبیات کودک حکمرانی میکنند.
ما مخاطبان عمده خود را که قبل از انقلاب مشتری حوزه کودک بودند، از دست داده ایم البته امروز هم خانوادهها برای فرزندان خود کتاب کودک تهیه میکنند، ولی نه به شکلی که جریان ساز باشد و بتواند فرهنگ ایجاد کند و این جریان بتواند نویسندگان مستقل این حوزه را شناسایی، حمایت و تقویت کند.
حالا حادثه دردناکتری اتفاق میافتد و آن استقلالی را که نویسنده به واسطه حضور بخش خصوصی بدست آورده بود، از دست داده و نویسندهها اغلب دولتی شده اند. پیش از انقلاب کانون به عنوان نماینده دولت در این بخش حضور داشت که البته آن هم تدبیر دولتی نداشت و از بخش خصوصی کپی برداری میکرد و قصد رقابت با آنها را داشت و در ادامه سعی کرد از نویسندگان بخش خصوصی برای خودش استفاده کند و خاطرم هست از نویسندگانی مثل نادر ابراهیمی، بیضایی و مجابی دعوت میکرد تا برای او داستان بنویسند و همین باعث شد تا جریانی در حوزه داستان نویسی کودک و حتی بزرگسال اتفاق بیافتد.
امروزه من بواسطه کلاسهایی که دارم با نویسندگان جوان در ارتباطم و اولین پرسش آنها از من این است که این داستان من چگونه چاپ میشود؟ پیش از نوشتن به فکر چاپ آن است درصورتی که نویسنده رها و خلاق اول شروع به نوشتن میکند و به فکر این نیست که چه نهادی قرار است آن را چاپ کند. امروزه تمام ذهن نویسندگان جوان و حتی میانسال ما این است که کتاب آنها اجازه چاپ پیدا میکند؟ ناشر برای آن پیدا میشود؟ باز هم تاکید میکنم که اشکال از جایی شروع میشود که دولت با اتکا به قدرتی که دارد وارد حوزه فرهنگ میشود و آن را تصرف میکند.
در ادامه همین بحث نگاه دولتی و قدرتی که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان ایجاد کرده میخواهم این پرسش را داشته باشم که به قول حضرت عالی دولتی که حتی پیش از انقلاب بر این حوزه حکمفرمانی میکرده و بعد از انقلاب هم این رویه ادامه دارد، آیا با سیاست گذاریهای مشخص و مدون کار خودش را پایه گذاری کرده که من به عنوان دولت میخواهم با این دست فرمان نویسنده برای خودم تربیت کنم، از آنها حمایت کنم و نتیجه اش را ببینم که اگر این مدل جاری و ساری بوده خب برخی کارشناسان بر این باوراند که اصلا یکی از وظایف اصلی دولتها حمایت از ادبیات و به خصوص نویسندگان کودک است. پس کجای این داستان ایراد دارد؟
نتیجه قدرت و رانت دولتی این می شود که بسیاری از نویسندگان خلاق، جوان و مستعد جایی برای نشر آثار خود نداشته باشند و از دایره کتاب به تدریج خارج شوند
یوسفی: کل ماجرا این است که دولت با استفاده از قدرتی که داشته در حوزههای مختلفی مانند مدیریت و نشر رانت ایجاد کرده است. به عنوان مثال میتوانید بررسی کنید که مدیران انتشارات دولتی مثل کانون، سروش و امیرکبیر چه کسانی بودند؟ از موارد استثنا که عبور کنیم اغلب مدیران اجرایی اینها بی اطلاع از دنیای نشر و ادبیات کودک و صرفا از جایی بی ربط برای مدیریت این انتشارات منصوب شده اند. یکی از مصیبتهای ما نویسندگان این است که در چنین انتشاراتی باید ماهها و سالها تلاش کنیم تا آن مدیر تازه با ادبیات کودک آشنا شود. در مورد تلویزیون هم ماجرا همین است و جالب اینکه بعد از مدتی که از عمر مدیریت آنها میگذرد، تازه میفهمند که از چه راهی میتوانند خودشان به عنوان ناشر کار کنند و یا در تلویزیون مدیران بعد از مدتی همه تهیه کننده میشوند! چرا اینگونه است؟ چون همه آنها از رانت استفاده میکنند و نتیجه این میشود که بسیاری از نویسندگان خلاق، جوان و مستعد جایی برای نشر آثار خود نداشته باشند و از دایره کتاب به تدریج خارج شوند.
پس بر اساس فرمایشات شما عدم سیاست گذاری مشخص در حوزه ادبیات کودک و رانتی که بوسیله دولت ایجاد شده باعث این آشفته بازار در حوزه ادبیات کودک و نوجوان شده و آن تک ستارههایی که در این حوزه درخشیده اند، ماحصل خلاقیت، استعداد و نبوغ شخصی خودشان بوده نه یک سیاست گذاری دولتی.
یوسفی: بله قطعا همین طور بوده است. البته بخش خصوصی تا آنجا که قوی بوده توانسته این آثار را چاپ کند، اما بخش دولتی نیز طی این ۴۰ سال برنامههایی برای تولید داشته اند؛ رمانهایی با موضوع انقلاب، جنگ، دین و سوژههایی که معمولا به صورت سفارشی به آنها داده میشد و چه هزینههایی برای چاپ آنها انجام میشد و همه کتابخانهها را با همین کتابها پر میکردند. البته به معنای دیگری دولتی شدن میتواند باعث حمایت مالی و معنوی از نویسنده باشد که اگر این اتفاق میافتاد، خیلی خوب میشد.
اگر اجازه دهید کمی درباره این مبحث صحبت کنیم که نویسنده کودک و نوجوان چقدر باید با نیازهای روز مخاطب خود موقع نوشتن آشنا باشد تا آنها را در کتاب خود بیاورد؟ اصلا این را باور دارید؟
یوسفی: من با این فرضیه شما کاملا مخالفم و بر این باورم که همین داستان برآورده کردن نیازهای امروز مخاطب در نوشتار از همان موارد تحمیلی و سفارشی است. یعنی نویسنده را به برهوت میکشاند. ادبیات ضمن اینکه نیازهای بشر را پاسخ میدهد، از طرفی مسئول پاسخ دادن به نیازها نیست. چون نویسنده مگر چه اقتدار دانشی دارد تا بفهمد که نیازهای کودک کدامند؟ اصلا کدام کودک؟ کودکی که در تهران زندگی میکند یا کودکی که در زابل؟ به عقیده من نویسنده باید کار خودش را بکند؛ امروزه برخی از رسانههای بازاری با تشکیل تیمهای نویسندگی آنها را مجبور میکنند تا مثلا درباره مهارتهای اجتماعی بنویسند. درباره مسائل دینی ده قصه و رمان تحویل بدهند یک سری کارهای کاملا سفارشی که از طرف یک ارگان به نویسنده تحمیل میشود و حالا خودآگاه شما به خودآگاه من این دیکته را سفارش میدهد درصورتی که اصل نویسندگی خلاق از ناخودآگاه سرچشمه میگیرد و وقتی ما اجازه بدهیم تا نویسنده با ناخودآگاه خود بنویسد، آن موقع است که اثر او خواندنی و مانا خواهد شد. اما در سفارشی نویسی نویسنده درواقع من وجودیش را کنار گذاشته و بر اساس آن سفارش دهنده میخواهد خودش را بسازد.
اگر یکی از وظایف ادبیات کودک و نوجوان تربیت نسل مخاطب با این نوشتهها باشد، با این پیش فرض شما که نویسنده نیازی نیست با نیازهای مخاطب خود آشنا باشد چگونه تفسیر میشود؟
چشم انداز ادبیات کودک و نوجوان اینگونه است که دولت با اقتدار آمده و این حوزه را تصرف کرده و درحال حاضر ما در شرایط بحرانی قرار گرفته ایم که آن دولت هم دیگر مخاطب ندارد و آنقدر به مخاطب کار سفارشی فروخته ایم که دیگر او را از دست داده ایم و حالا همان مخاطب به سمت آثار ترجمه متمایل شده و اعتماد خودش را از آثار بومی از دست داده است
یوسفی: ادبیات اساسا تربیتی است؛ یعنی از دوره ارسطو که تزکیه نفس را مطرح کرد و ادبیات تراژیک یونان بر اساس همین شکل میگیرد، چون آثار تراژیک و رمانتیک نقش تربیتی و پند آموزی بیشتری دارند و این ویژگی تربیتی در تمام ادبیات دنیا وجود دارد. وقتی شما این مساله را در ادبیات کودک و نوجوان اصطلاحا درشت میکنید، باز پای آثار سفارشی مطرح میشود. چرا جلوی خلاقیت نویسنده را با این عناوین میگیریم و سعی داریم با این عناوین گل درشت او را در چارچوب ذهنی خودمان (یعنی سفارش دهنده) قرار دهیم؟!
اصلا برای واژه تربیت به مانند فرهنگ که نمیتوانید یک تعریف یک خطی ارائه دهید. پس چرا باید برای خود این قانون را بگذاریم که نویسندگان کودک موظف اند تا همه نکات تربیتی را در نوشتههای خود به کار گیرند! البته در جایی مثل آموزش و پرورش مثلا میخواهید ریاضیات را از طریق داستان آموزش دهید. البته سخت است، ولی میشود و یا بسیاری از همین سفارش دهندهها میخواهند نکات تربیتی را از طریق داستان آموزش دهند و چه متنها و نوشتههای وحشتناکی به دست من میرسد! مثلا میخواهد به بچه یاد بدهد که اگر کار اشتباهی انجام دادی باید معذرت خواهی کنی درصورتی که آن نویسنده نه به متون روانشناسی کودک آشناست و نه با اصول داستان و فقط میخواهد از این سفارش پول بدست آورد و همین میشود که بسیاری از این داستانهای تربیتی عملا بی تربیتی میشوند. اتفاقا توانمندیها و خلاقیت کودک در همین اشتباه کردنها بوجود میآید و رشد میکند و حالا شما میخواهید با هر بار اشتباه کردن، او را وادار به عذرخواهی کنید؛ و حالا چشم انداز ادبیات کودک و نوجوان اینگونه است که دولت با اقتدار آمده و این حوزه را تصرف کرده و درحال حاضر ما در شرایط بحرانی قرار گرفته ایم که آن دولت هم دیگر مخاطب ندارد و آنقدر به مخاطب کار سفارشی فروختهایم که دیگر او را از دست داده ایم و حالا همان مخاطب به سمت آثار ترجمه متمایل شده و اعتماد خودش را از آثار بومی از دست داده است.
واقعا در بحت ترجمه چه اتفاقی در این سالها برای ادبیات کودک و نوجوان افتاده که اغلب آثار تالیفی جای خودشان را به آثار ترجمهای داده اند؟
یوسفی: اتفاقی که افتاده این است که ناشران بزرگ معمولا با رفتن به نمایشگاههای خارجی به صورت فلهای ده کارتون کتاب با خودشان میآورند و به هر مترجمی تحویل میدهند و نتیجه این میشود که شما در بازار با انواع ترجمهها مواجه اید و به یکباره از کتابی مانند «شازده کوچولو» شما نزدیک به ۳۰ عنوان ترجمه سراغ دارید و اینجاست که مخاطب و حتی نویسنده گیج میشود که واقعا کدام ترجمه بهتر است؟ و این ماجرا عملا تبدیل به یک سوداگری شده است. البته به خصوص در حوزه کودک و خردسال برای ناشران کار ترجمه کاملا به صرفه است. چون فلان ناشر، یک کتاب آماده از یک کشور خارجی را میآورد؛ آماده به این لحاظ که متن آن کامل است، تصویرگری شده است و او دیگر به هیچ کدام از آنها تعهدی ندارد و برای آنها هزینهای پرداخت نمیکند و ترجمه این مدل کتابها هم به لحاظ متنی خیلی نمیشود، چون بیشتر کتاب با تصویر پر شده است و با چاپ آنها سود بسیاری نصیب آنها میشود. در صورتی که تالیف همین کتاب هزینه بالایی برای او دارد و حالا این سیستم آنقدر بزرگ و قدرتمند شده که آن کسی هم که دلش برای این حوزه میسوزد، عملا کاری از دستش برنمی آید و توان مقابله با اینها را ندارد.
با همه این تفاسیر چگونه میشود دوباره ادبیات کودک و نوجوان را احیا کرد و آب حیات به آن خورانید؟
یوسفی: بدون شک ادبیات این توانمندی را در خود دارد و از آن مهمتر شما نویسندگان خوبی در این حوزه در اختیار دارید و کافی است که شما شرایط و امکانات را برای نوشتن آنها فراهم کنید. بگذارید برای شما مثالی بزنم. آقای رضایی نامی مدیر کانون شد و اعلام کرد که قصد دارم در سال ۱۰۰ رمان کودک و نوجوان تولید کنم و به مدیر انتشارات خود گفت که همه نویسندگان خود را بسیج کند. توجه کنید که کانون یک بخش دولتی است و اگر بخواهد با برنامه یک کار خوبی انجام دهد، پس این توان را دارد و میشود. به هر حال در آن سال این پروژه تعریف شد و حتی من شاهد این دیالوگ بودم که همان مدیر اعتقاد داشت که اگر از این ۱۰۰ رمان، ده تای آنها هم خوب شود، ما باز موفق شده ایم. اولا در این پروژه ما متوجه شدیم که چه نویسندگان و رمان نویسان کودک و نوجوان زیادی داریم و در مرحله بعد وقتی کانون مقداری از آن فیلترها و چارچوبهای سنتی خود را برای نوشتن برداشت، عملا دست نویسنده را برای نوشتن خلاق باز گذاشت و پروژه را به سمت نوشتههای سفارشی سوق نداد. به ما گفتند که هرچه میخواهید بنویسید، اما به هرحال برخی از نکات ما را هم رعایت کنید. خاطرم هست که بیش از صد رمان برای کانون در آن برهه نوشته شد و احتمالا بیش از ۶۰ تای آنها به مرحله چاپ رسیده است که حدود ۳۰ رمان آن را خودم خوانده ام و به نظر من این پروژه موفق شد به هدف خود برسد.
/انتهای پیام/