پاسخی اجمالی به سؤال «مدرن یا سنتی» بودن نهاد بسیج به قلم مهدی متولیان؛
با تأسیس مدارس غربی و اجبار همگان به تعالیم جدید، و هم‌زمان ممانعت از ادامه‌ی شیوه‌ی قدیم تعلیم و تربیت، این زمینه‌ی سازنده برچیده شد. فراگیری علوم جدید و نظام آموزشی متناسب آن، و هرچه بیش‌تر درافتادنِ جامعه در روند مدرنیزاسیون، می‌رفت تا پایان عصر جوان‌مردان را رقم بزند.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ مهدی متولیان: پرشباهت‌ترین خرده‌فرهنگی که می‌توان از آن به عنوان الگو یا به نوعی مأخذ فرهنگ بسیجی نام برد، «فرهنگ پهلوانان و اهل فتوت» است که در سنت ایرانی وجود داشته. بررسی فرهنگ عامه در تاریخ مردم‌شناسی ایران نشان می‌دهد که جوان‌مردان و پهلوانان، نقش تعیین‌کننده‌ای در قوام و ثبات اجتماعی داشته‌اند و چه‌بسا ضعف‌ها و ناتوانی نهاد‌های حاکمیتی را در تأمین امنیت و ثبات جامعه جبران می‌کردند. آن‌ها در مقابل ظلم می‌ایستادند، به نیاز‌های مردم رسیدگی می‌کردند، بانی خیر و دست‌گیر مستمندان بودند و با اعتبار و محبوبیتی که بین مردم داشتند، به عنوان "معتمدان محلی" می‌توانستند انواع گرفتاری‌های مردم را با خودِ مردم رفع کنند؛ و حتی این قدرت را داشتند که عنداللزوم مردم برای یک حرکت جمعی بسیج نمایند. این‌ها نقش‌هایی است که هم علمای دینی در جامعه‌ی ایرانی ایفا می‌کرده‌اند و هم جوان‌مردان و اهل فتوت و البته بین این دو قشر یک پیوسته‌گی و درهم‌تنیدگی به لحاظ تفکر و منش وجود داشته است.

اما این توانایی در یک پهلوان نمی‌توانست محقق شود، مگر آن‌که روح ازخودگذشتگی در او بیدار شده باشد و امر خلق خدا را بر حوایج و آرزو‌های شخصی ارجح بداند. البته این ویژگی‌ها که ماهیتاً اخلاقی هستند، ذیل عشق و ارادت جوان‌مرد به الگو‌های عملی، هم‌چون امام اول شیعیان (ع)، و سایر عرفا و اولیاء خدا و با معرفت به شئون و مقام ایشان در وجود فرد پرورده می‌شد و قوام می‌یافت.

اما با آغاز تماس فرهنگی ایران با غرب و مرعوبیتی که مظاهر ترقی غربیان در دل ایرانیان و به‌خصوص ملوک ایرانی ایجاد کرد، رفته‌رفته دوران زوال جوان‌مردان و اهل فتوت آغاز شد. شاید آخرین نسل پهلوانان را می‌شود در میان کلاه‌مخملی‌های دهه‌های ابتدایی قرن اخیر پیدا کرد و از نشانه‌های تصویری‌شان که در هنر و سینمای ایران برجا مانده بازشناخت. گرچه تدریجاً مؤلفه‌های پهلوانی این طبقه در خرده‌فرهنگ جاهل‌مآبی مستهلک شد و از نشانه‌های جوان‌مردی فاصله گرفت.

نکته‌ی ظریف آن است که فرهنگ پهلوانی با نظام آموزشی قدیم که عمدتاً پیرو و وام‌دار تعالیم مدارس علمیه‌ی دینی بود، مناسبت داشت و در ظرف و بستر آن نظام زادوولد می‌کرد. گرچه مکتب‌خانه‌ها و شیوه‌ی آموزشی قدیم را به بهانه‌ی برخی حواشی‌اش به مثابه تاریک‌خانه‌ای مخوف برای ما تصویرسازی کرده‌اند، اما به‌نظر می‌رسد اسباب گسترش خلق و خوی جوان‌مردی و فتوت را نظام آموزش مکتب‌خانه‌ای فراهم می‌کرد؛ گرچه در گذشته هرگز به فراگیری مدارس امروزی نبودند. در اصل باید چنین تلقی کرد که عرفان عملی نهفته در فرهنگ عامه‌ی مردم ایران، که کانون مولدی هم‌چون مکتب‌خانه‌ها، مدارس علوم دینی و در نوعی دیگر هیآت مذهبی داشت، به شکل‌گیری و دوام خرده‌فرهنگ پهلوانی و فتوت منجر می‌شد.

اما با تأسیس مدارس غربی و اجبار همگان به تعالیم جدید، و هم‌زمان ممانعت از ادامه‌ی شیوه‌ی قدیم تعلیم و تربیت، این زمینه‌ی سازنده برچیده شد. فراگیری علوم جدید و نظام آموزشی متناسب آن، و هرچه بیش‌تر درافتادنِ جامعه در روند مدرنیزاسیون، می‌رفت تا پایان عصر جوان‌مردان را رقم بزند. از یک طرف تعالیم اخلاقی و معنوی از متن و بطن دروس رسمی پاک شدند و از طرف دیگر کانون‌هایی، چون زورخانه‌ها جای خود را به مراکز ورزشی جدید با آداب و رسومی جدید دادند... البته باید اذعان کرد که نهاد "هیأت" هنوز در نظام اجتماعی ما قدرت‌مند است و حضور دارد، اما عوارض و آسیب‌هایی دامن‌گیر آن شده که می‌تواند کارکرد‌ها و آثار وجودیش را تحت‌الشعاع قرار دهد.

مهم‌ترین تحولی که در جریان آموزش عمومی رخ داد، تغییر اولویت تدریس و مواد درسی بود که در حقیقت معنا و مفهوم زندگی و نگرش به جهان هستی را تغییر داد. نظام جدید در حقیقت نسبت "من" و "جهان" را از آن‌چه که متعلّم تا پیش از آن می‌آموخت، متحول کرد. خودبنیادی بشر از همین نقطه است که پا می‌گیرد و با روح بشر عبد و خداجو تقابل پیدا می‌کند. روشن است که فرهنگ فتوت و جوان‌مردی در خاک عبودیت و خداجویی رشد می‌کرده و از بشر خودبنیاد چنین زایشی نمی‌توان انتظار داشت.

اما با وقوع انقلاب اسلامی، آن‌چه از در رانده می‌شد، از دری دیگر برگشت و رشته‌های نظم مدرن را پنبه کرد. امام خمینی با آن ویژگی‌های بی‌نظیر که می‌دانیم، به مثابه نمونه‌ای ملموس و معاصر از الگو‌های رفتاری اهل فتوت ظهور کرد. متأسفانه نسبتی که بین عامه‌ی مردم - به‌ویژه نسل جوان آن‌ها - با این پیر  شکل کم‌تر مورد بازشناسی و واکاوی قرار گرفته. در حالی که عملاً منشأ و عامل اصلی عمده‌ی رفتار‌های کمال‌گرایانه در مردم، و حتی شکل‌گیری خرده‌فرهنگ‌ها جدید در جامعه‌ی ایرانی بوده است و در واقع یک نظم اجتماعی جدید را پدیدار کرد. آن معانی جدید "من" و "جهان" را که مدارس جدید تدریجاً در حال تغییرشان بودند، یک‌باره و دفعتاً در آتش یک رابطه‌ی عاشقانه با امام سوخت و رسوخ مفاهیم فرهنگی نو مانند ایثار، جهاد و شهادت به فرهنگ عامه، بستر دیگری آماده کرد.

در این بستر بود که «بسیج» متولد شد. عشق [۱] که با اِفنای خویشتن و ترجیح دیگری بر خود ملازمت دارد، پهلوانان و اهل فتوت را به متن جامعه‌ی ایرانی بازگرداند؛ اما با نام و هیأتی تازه. این بار نسل نوی جوان‌مردان "بسیجی" نامیده می‌شدند. [۲]

دوران جنگ تحمیلی، حوادث طبیعی سال‌های اخیر، محرومیت مناطق محروم و روستا‌های دوردست، بحران‌های سیاسی و اجتماعی و... گرفتاری‌هایی هستند که بسیج عمومی و مردمی، آن‌ها را مرتفع می‌کرد. جمعیتی که نیروی عشق به یک کمال، یک الگوی مقدّس آن‌ها را راه ببرد، و از قوه‌ی ترجیح دیگری بر خود، یعنی فداکاری برخوردار باشند، می‌توانند با قدرت و سرعتی فوق طبیعی، گرفتاری‌ها را رفع کنند و موانع را بردارند. این را می‌توان به عنوان یک نظریه‌ی اجتماعی نگریست که در تاریخ چهل ساله‌ی جامعه‌ی ایرانی بار‌ها راستی آزمایی شده است. نظریه‌ای که اساساً از یک دل یک تجربه‌ی بزرگ میدانی شکل گرفته، و نه برعکس.

بله؛ در شرایطی که نظام آموزشی موجود کشور – اعم از مدرسه و دانشگاه - هم‌چنان بر پایه‌ی نظام آموزشی غرب حرکت می‌کند و یک عنصر جامعه در این نظام می‌آموزد که چه‌گونه خود را بر دیگران ترجیح بدهد، عشق را به عنوان یک امر رمانتیک از قاموس عقلانیت و زندگی خود کنار بگذارد و آرزو‌ها و خواسته‌های شخصی را پی و اساس شکل‌دهی به زندگی‌اش قرار دهد، «بسیج» یکی از معدود نهاد‌ها و ساختار‌های اجتماعی است که فرهنگ اهل فتوت را زنده، فعال و کاربردی نگه داشته است.

بسیج که معنای اصطلاحی آن در ادبیات انقلاب اسلامی، عبارت از جمعیتی است که بی‌مزد و بی‌نام در راه خدا برای مردم خدمت می‌کنند [۳]، از بُعد انسانی و مسیر تکاملی آن، یک تجربه‌ی عمیق و بسیار مهم است. تجربه‌ی بسیجی بودن، در حقیقت تجربه‌ی مراتبی از "فنا" است. بسیجی بودن با همه‌ی کم‌وکاستش، یک تجربه‌ی عرفانی است که انسان را به اسوه‌های انسانیت – ائمه‌ی اطهار و اولیاء الهی – شبیه‌تر می‌نماید. بسیجی با دو عنصر "عشق" و "ازخودگذشتن" تشخّص پیدا می‌کند. این مشخصه، صرف نظر از برخی تدابیر مدیریتی در تاریخ نهاد بسیج مطرح می‌شود که خلاف پرورش این ویژگی‌ها بوده و محل بحث آن این‌جا نیست. چرا که این نوشتار ناظر به ماهیت مفهوم فرهنگی بسیج در دستگاه فکری انقلاب اسلامی است و متوجه حوزه‌ی نهادی یا سازمانی بسیج نیست.

پهلوانان و اهل فتوت که انقلاب اسلامی در صورت بسیجی بازآفرینی‌شان کرده است، همان سوپرمن‌ها و قهرمانانی هستند که آمریکایی‌ها آرزویش را برای مردمشان در سینما می‌پرورانند. با این تفاوت که در آن‌جا افسانه‌های بافته‌اند و در این‌جا داستان‌های یافته. در آن‌جا یک فرد هستند با تمام خودنمایی و تبرج و شهرت، ولی در این‌جا یک جمعیت بزرگند در گم‌نامی و بی‌نشانی، اما از ایشان همان اعمال محیرالعقولی بر می‌آید که بر پرده‌ی سینما - با هزار کلک و ترفند - ساخته می‌شود. قهرمانان هالیوودی ریشه در کمیک استریپ‌هایی دارند که کم‌تر از صد سال از عمرشان می‌گذرد، اما بسیجی در تاریخ هزارساله‌ی جوان‌مردی و فتوت، و زیِ علی‌وار ریشه دارد.

جای پرسش است که از منظر جامعه‌سازی و آبادانی کشور، در تعمیر ویرانی‌ها و جبران عقب‌ماندگی‌ها کدام تفکر برای ساخت جامعه و آینده‌ی یک کشور کاراتر است؟ تصور کنید یک جوان اهل یک شهر محروم که دارای هزاران مشکل و کم‌بود است، چه‌گونه برای زندگی و پیش‌رفت خود تصمیم می‌گیرد؟ طبعاً کسی که با باور‌های مدرسه‌ای و در محاط در اتمسفر رسانه‌های عمومی پروبال گرفته، به دنبال گریز از این شهر پرمشکل است تا آرزو‌ها و خواسته‌های خود را در جایی آبادتر و برخوردارتر جست‌وجو کند...، اما آموخته‌ی «مدرسه‌ی عشق» چه؟

شهید سیدمرتضی آوینی بر این اعتقاد بود که "تخصص حقیقی جز در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست نمی‌آید". اگر از باب پیش‌رفت علمی کشور هم این دو دسته را بررسی کنیم، کدام یک می‌توانند پیش‌رفت واقعی و میدانی بیش‌تری را در زمینه‌های علمی و صنعتی برای کشور ایجاد کنند؟ آن‌که با انگیزه‌ی ملی و بشری، و با کیفیت جهادی – جهاد، به معنای تلاش تا سرحد جان - عمل می‌کند یا آن‌که به فکر بیرون کشیدن گلیم خود از آب است؟

آن‌چه عرض شد هم از یک سو معرف ماهیت و معنای وجودی پدیده‌ی بسیج است و هم از یک سو بیان‌گر یک استعداد بزرگ ملی. باید دید مدیریت اجرایی کشور این استعداد را چه‌گونه به فعلیت خواهد رساند؟ و آیا آن‌چه تا کنون رخ داده، توانسته این انرژی نهفته را آزاد کند؟


[۱]البته تأکید دارم که عشق، در این‌جا با معنای متعارف عشق متفاوت است و به هیچ وجه منظور نظر ما، با آن‌چه که عشق خیابانی یا عشق زمینی خوانده می‌شود قابل قیاس نیست.
[۲]این یادداشت در مقام شناخت ماهیت بسیج و جایگاه تاریخی بسیج نوشته شده و یک نقادی یا آسیب‌شناسی نیست؛ که بحث آن محفوظ، و مجال دیگری می‌طلبد.
[۳]بسیج یک فرهنگ است... این فرهنگ عبارت است از خدمت بی‌تظاهر و بی‌توقّع به اجتماع و به کشور. (بیان رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان- ۵/۹/۱۴۰۱)

ارسال نظر
captcha