گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ یکی از وجوه متمایز نظام سیاسی جمهوریاسلامی با سایر نظامهای پیش از آن و حتی بیشتر نظامهای جهان، نقش پررنگ مردم و مشارکت مردم در شئون مختلف حکمرانی است. جمهوریاسلامی یک نظام سیاسی برآمده از انقلابی مردمی، علیه رژیمهای دیکتاتوری و شاهنشاهی، توانست فصل جدیدی را در تحولات اجتماعی ایران باز کند و حضور پررنگ مردم را در شئون مختلف حکمرانی رقم بزند. اما سؤال اینجاست که آیا مردم چنانکه در ابتدای انقلاب در شئون مختلف حکومت مشارکت میکردند و در انتخابات حاضر میشدند؛ آیا در حال حاضر نیز همان شور و علاقه را دارند یا اینکه این شور و علاقه به دلایل مختلف دستخوش تغییراتی گردیده و کمتر شدهاست؟ بر ایناساس، موضوع مشارکت سیاسی که البته محدود به حضور در انتخابات نمیشود و مفهوم گستردهتری دارد؛ به عنوان یک مسئله برای نظام جمهوریاسلامی ایران قابل توجه است.
انتخابات مهمترین نمود مشارکت سیاسی در ایران است
از آنجا که مهمترین نمود مشارکت سیاسی، انتخابات است و نسبت به آن معمولاً آمارهایی ارائه میشود؛ بنابراین عمدتاً موضوع مشارکت سیاسی، مترادف با حضور در انتخابات دانسته میشود؛ این در حالی است که مشارکت سیاسی، جنبههای مختلفی دارد و نمیتوان تنها آن را محدود به انتخابات دانست. با این وجود، حتی اگر نسبت به جنبههای مختلف مشارکت سیاسی در ایران بیاعتنا باشیم و تنها بر میزان مشارکت در انتخابات تمرکز داشته باشیم؛ میتوان از روند مشارکت و میزان حضور مردم در دورههای مختلف، پای صندوقهای رأی نتایجی را اخذ کرد؛ ازجمله این که علل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میتوانند تأثیرات زیادی بر میزان مشارکت در هر دوره داشته باشند. همچنین آگاهی سیاسی مردم در دورههای مختلف، یکی از عوامل مهمی بوده که بر میزان حضور آنها در انتخابات تأثیر داشته است. نمونه اخیر آن، انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ بود که در آن نسبت به دورههای قبل، حضور مردم کمتر بود؛ از سوی دیگر چینش میزان آراء برای هر کدام از نامزدها و درصد آراءباطله، میتوانست معناهایی داشته باشد.
مشارکت سیاسی عامل مشروعیت بخش به حکومتها است
مهمترین عامل مشروعیتبخشی به حکومتها، پشتوانه مردمی آنهاست و مهمترین نمود این که ببینیم حکومتی پشتوانه مردمی دارد یا خیر انتخابات است. بنابراین، بسیاری از فعالان سیاسی انتخابات را مبنایی برای میزان مشروعیت حکومتها، قلمداد میکنند و به میزانی که انتخابات پررونق باشند؛ مشروعیت حکومتها نیز پررنگتر بوده و از دوام بیشتری برخوردار خواهند بود. اما در نسبت با انتخابات اخیر، برخی نخبگان سعی در ارائه روایتهایی داشتند که بر مبنای آنها، جمهوریاسلامی مشروعیت خود را نسبت به قبل به میزانی از دست داده و با بحران مشروعیت مواجه است. البته دلایلی که برای این موضوع ارائه میشد، بعضاً دلایلی مخدوش و ناکارآمد بودند؛ زیرا ریشه در نظریات غربی داشتند و عمدتاً بدون توجه به خصوصیات جامعه ایرانی ارائه شدهاند. با این وجود رسانهای شدن آنها باعث میشود تا برای شبهاتی که مطرح میشود، پاسخهای درخور پیدا کرد. در هر حال نمیتوان از این موضوع چشم پوشید که جمهوریاسلامی، چهار دهه از فعالیت خود را پشت سر گذاشته و دیگر الگوهای ثابت برای افزایش مشارکت سیاسی پاسخگو نیستند؛ بلکه باید الگوها و بسترهای جدیدی را برای حضور مردم در عرصه سیاست تعریف کرد.
چگونه باید نسلهای جدیدتر را به مشارکت سیاسی دعوت کرد؟
مسئله مشارکت سیاسی، برای نسلهای جدیدتر یکی از موضوعاتی است که لازم است مورد توجه فعالان و نخبگان سیاسی قرار گیرد. نباید از نظر دور داشت که نسلهای جدیدتر، حافظه تاریخی کمرنگتری با حوادث انقلاب و حتی حوادث دفاع مقدس دارند و به همین خاطر ممکن است میزان وابستگی احساسی و تعلق عاطفی آنها به نظام سیاسی جمهوریاسلامی همانند نسلهای پیشین نباشد. براین اساس، لازم است برای آنها منطقهای جدیدی برای مشارکت سیاسی طراحی شود
مسئله مشارکت سیاسی، برای نسلهای جدیدتر یکی از موضوعاتی است که لازم است مورد توجه فعالان و نخبگان سیاسی قرار گیرد. نباید از نظر دور داشت که نسلهای جدیدتر، حافظه تاریخی کمرنگتری با حوادث انقلاب و حتی حوادث دفاع مقدس دارند و به همین خاطر ممکن است میزان وابستگی احساسی و تعلق عاطفی آنها به نظام سیاسی جمهوریاسلامی همانند نسلهای پیشین نباشد. براین اساس، لازم است برای آنها منطقهای جدیدی برای مشارکت سیاسی طراحی شود؛ برای نمونه یک متولد دهه هشتاد یا نود، باید از خود بپرسد که من به چه دلایلی قصد مشارکت سیاسی دارم و چرا باید نظام جمهوریاسلامی را تقویت کنم و همچنین در قبال این سؤال باید پاسخهای متنابهی برای آنها داشته باشد. این پاسخها باید توسط فعالان سیاسی و نخبگان سیاسی ارائه شوند و متولدین نسلهای جدید باید بتوانند از بین آن پاسخها منطقهای اقناعی خود را برگزینند.
بنابراین، اینکه تصور کنیم که تمام نسلها از گذشته تاکنون و در آینده، به یک میزان مشارکت سیاسی خواهند داشت و حتی بر مبنای منطقهای ثابتی در عرصه سیاست مشارکت خواهند کرد؛ تصوری نادرست و غیردقیق است. هر نسل منطقهای اقناعی خاص خود را برای حضور در عرصه سیاست، میطلبد. هر نسل دلایل منحصر به فردی برای حضوردارد. حتی در بین متولدان یک نسل نیز ممکن است؛ منطقهای ثابت پاسخگو نباشند و هر کدام از افراد متعلق به یک نسل، منطقهای منحصربهفردی برای خود داشته باشند. این موضوعات باید مورد توجه نظام سیاسی قرار گیرد.
آیا انتخابات مستقیم هنوز هم کافی است؟
طراحی بسترها و روندها برای مشارکت فعال و پویا، یکی از موضوعاتی است که در دهههای گذشته و در طول سالهای اخیر، چندان مورد توجه قرار نداشته است. برای نمونه شاید انتخابات مستقیم در ابتدای انقلاب و زمانی که هنوز نهادها شکل نگرفته بودند؛ ایدهای کارآمد بود؛ اما در حال حاضر، با توجه به پیچیده شدن سیاست و افزایش آگاهی سیاسی، دیگر نمیتوان صرفاً به انتخابات مستقیم برای مشارکت سیاسی شهروندان اکتفا کرد. بلکه لازم است؛ نهادهایی همچون حزب یا انجمنهای مدنی یا انجمنهای مردمنهاد طراحی شوند تا مشارکت سیاسی، اولاً از حالت یکدفعه و یکباره و یک شبه خارج شود؛ ثانیاً نتایج سازندهتری به دنبال داشته باشد.
یکی از آسیبهای مشارکت سیاسی غیرنهادمند برای نمونه، انتخابات مجلس شورای اسلامی است که نمایندگان و نامزدها در برخی از شهرهای حوزه انتخابیه، از طریق اقداماتی مانند توزیع شام، ناهار، نذری، و صرف پولهای کلان، رأیهای مردم را میخرند و به این ترتیب، افراد ناکارآمد به عرصه سیاست راه پیدا میکنند که تبعات چنین موضوع و اتفاقی، دامن خود نظام سیاسی را نیز خواهد گرفت. اگرچه صاحبنظران علم سیاست، دلایل مشخصی را برای افزایش یا کاهش مشارکت سیاسی عنوان میکنند؛ اما به نظر میرسد مطالعه مشارکت سیاسی در جمهوریاسلامی ایران و در نسبت با جامعه ایرانی، با ویژگیهای منحصربهفردی که دارد؛ چندان به صورت غنی انجام نشدهاست.
بنابراین، لازم است: اولاً انتخابات گذشته از نظر کمّی و کیفی مورد بررسی قرار گیرد؛ و ثانیاً علل افزایش یا کاهش مشارکت در هر دورهای، نیز بهطور مشخص و عینی عنوان شود. چنین مطالعهای به شناخت هرچه بیشتر رفتار سیاسی شهروندان در جمهوریاسلامی میانجامد و طبیعتاً سیاستمداران و حکمرانان، برمبنای این شناخت میتوانند ایدههای خود را به پیش ببرند. مسئله دیگری که درجامعه ایران وجود دارد؛ عدم شکلگیری احزاب نهادمند و کارآمد است. اگرچه لیست احزاب تشکیل شده بهطور قانونی در وزارت کشور بسیار زیاد است؛ اما مشاهده میشود که هیچ کدام از این احزاب در عرصه انتخابات و در عرصه مشارکت سیاسی نهادمند نقشآفرینی فعال و کارآمدی نداشتهاند.
با فقدان نهادمندی چه باید کرد؟ نه حزب نه هیچ چیز دیگر؟!
محققان زیادی به علل عدم شکلگیری احزاب در ایران پرداختهاند و عوامل مختلفی نظیر عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای این مسئله عنوان کردهاند. با این وجود نمیتوان به این علل و عوامل اکتفا نمود و همچنان حزب را کنار گذاشت. بلکه لازم است تا مشارکت سیاسی نهادمند صورت گیرد
محققان زیادی به علل عدم شکلگیری احزاب در ایران پرداختهاند و عوامل مختلفی نظیر عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای این مسئله عنوان کردهاند. با این وجود نمیتوان به این علل و عوامل اکتفا نمود و همچنان حزب را کنار گذاشت. بلکه لازم است تا مشارکت سیاسی نهادمند صورت گیرد. ممکن است در هرحال صاحبنظران به این نتیجه برسند که احزاب در ایران قابل استقلال نیستند؛ اما به هرحال خلاء این نهاد باید با نهاد دیگری پر شود. آن نهاد دیگر میتواند بر مبنای ویژگیهای بومی جامعه ایران طراحی شود. اما تا زمانی که چنین ایدهای صورت نگرفته و چنین طراحیای انجام نشده است؛ لازم است خلاء نهادهای حزبی یا با خود حزب یا با نهادهای جایگزین چه به صورت موقت و چه به صورت بلندمدت، پرشود. ممکن است برخی این تصور را داشته باشند که نهادهایی همچون، مسجد میتوانند جایگزین حزب را پر کنند، معمولاً کسانی که این ایده را مطرح میکنند، اولاً شناخت درستی از کارکرد حزب ندارند و ثانیاً شناخت درستی از خود مسجد ندارند.
نکته دیگر آن است که جامعه ایران از نظر جغرافیایی، فرهنگی و ارزشی، دارای تنوعات زیادی است. طبیعتاً مساجد به عنوان نهادی که بخواهد در عرصه سیاست نقشآفرینی کند؛ فراگیر نیستند و تنها بخش مذهبی جامعه را پوشش میدهند. طبیعی است که نمیتوان از بخشهای غیرمذهبی نیز به عنوان جمعیت مشارکتکننده سیاسی چشم پوشید. بنابراین، مساجد هرچقدر هم که رونق داشته باشند؛ باز هم نمیتوانند کارکرد سیاسی خود را در جایگاه حزب ایفا کنند. ضمن آنکه اساساً ماهیت مسجد، ماهیتی نیست که بتواند فعالیتهای سیاسی در آن شکل گیرد. اگرچه میتواند نقش تسهیلکننده و رونقبخش به آن را داشته باشد.
مشارکت سیاسی بدون جامعه پذیری سیاسی ممکن نیست
به نظرمیرسد جامعهپذیری سیاسی، یکی از اقداماتی است که مورد توجه حکومتها در سایر کشورها قرار میگیرد. این درحالی است که در ایران مسئله جامعهپذیری سیاسی، چندان مورد توجه قرار نگرفته و حتی برخی از وجود چنین موضوع و مقولهای نیز مطلع نیستند. کتابهای درسی چندان دستاورد قابل اعتنایی در عرصه سیاست ندارند و دانشآموزانی که در مدارس تحصیل میکنند؛ نمیدانند که دقیقاً به عنوان یک شهروند چگونه باید مشارکت سیاسی داشته باشند. نه تکالیف خود را میدانند و نه از وظایف خود و حقوق خود اطلاعی دارند. این در حالی است که در سایر کشورهایی مانند آمریکا، ارزشهای مدنی تبلیغ میشود؛ دانشآموزان در مدارس یاد میگیرند که اولاً نسبت به نظام سیاسی خود علاقمند باشد و ثانیاً چگونه بتوانند در عرصه سیاست نقشآفرینی داشته باشند.
آیا واقعا مشارکت پایین اهمیتی ندارد؟!
الگوهای مشارکت سیاسی توسط نخبگان و حتی اساتید دانشگاه، متناسب با بوم جامعه ایران طراحی نشدهاست و درباره آن هم چندان نظریهپردازی صورت نگرفته است. به عنوان نمونه، هنوز راهکار مشخصی برای استقرار احزاب در ایران وجود ندارد و یا پیشنهادهایی به عنوان جایگزین در این زمینه ارائه نشده است
به نظر میرسد که نخبگان سیاسی و فعالان مدنی، چندان در ترویج ارزشهای سیاسی جمهوریاسلامی نقش فعالی ندارند و حتی برعکس، در مواردی خواسته یا ناخواسته آن را تضعیف میکنند. الگوهای مشارکت سیاسی توسط نخبگان و حتی اساتید دانشگاه، متناسب با بوم جامعه ایران طراحی نشدهاست و درباره آن هم چندان نظریهپردازی صورت نگرفته است. به عنوان نمونه، هنوز راهکار مشخصی برای استقرار احزاب در ایران وجود ندارد و یا پیشنهادهایی به عنوان جایگزین در این زمینه ارائه نشده است. شاید برخی این پیشفرض را در ذهن داشته باشند که لزوماً، افزایش آمار شرکت کنندگان در انتخابات موضوع مطلوبی نیست و این افراد معمولاً نظامهای سیاسی همچون آمریکا را مثال میزنند که در آن شاید مشارکت سیاسی در حد سیدرصد و یا بیشتر باشد و از این مقایسه نتیجه میگیرند که اگر مشارکت سیاسی در ایران هم پایین باشد؛ چندان موضوع خطرناکی محسوب نمیشود؛ اما مشکل این مقایسه در آن است که اولاً دو کشور ایران و آمریکا از نظر نهادمندی قابل مقایسه نیستند؛ در ایران دولت بخش عمدهای از اقتصاد، فرهنگ و سیاست را در تملک خود قرار داده است. بنابراین مهمترین جلوهگاه انتخاب مردم، در این عرصهها مهم محسوب میشود. این در حالی است که در آمریکا، بخش مهمی از اقتصاد و سیاست در مالکیت نهادهای خصوصی است؛ بنابراین شاید رفت و آمد رؤسای جمهور چندان تغییری در زندگی مردم ایجاد نکند.
پس اساساً نمیتوان بین نظامهای سیاسی ایران وآمریکا مقایسهای ترتیب داد و آمار مشارکت را به این شکل با هم مقایسه کرد. ضمن آن که نظام سیاسی آمریکا دارای احزابی است که مردم مشارکت خود را از طریق آن احزاب پیگیری میکنند؛ اما در ایران چنین احزابی وجود ندارد و به همین خاطر، اگر مردم در همین انتخابات مستقیم نیز شرکت نکنند؛ راه دیگری وجود ندارد که مشارکت خود را در آن دنبال کنند.
همچنین برساخت رسانهای از مشارکت سیاسی در ایران، برساختی است که نشان میدهد هرگاه مردم از نظام خود راضی باشند؛ مشارکت در انتخابات بیشتر خواهد بود و هرگاه ناراضی باشند؛ مشارکت کمتر خواهد بود. اما عدم حضور شهروندان ایالات متحده در انتخابات این کشور، لزوماً به این معنا نیست که آنها از نظام سیاسی خود ناراضی هستند؛ بلکه ممکن است اصلاً در زمینه سیاست احساس وظیفه نکنند و این لزوماً به معنای ناراضی بودن از حکومت نمیتواند قلمداد شود.
انتخابات ۱۴۰۰ را چگونه باید تحلیل کرد؟
انتخابات ۱۴۰۰ را باید به مثابه زنگ خطری برای نظام سیاسی و برای نخبگان سیاسی و فعالان سیاسی معرفی کرد. براین اساس، این انتخابات، اولاً باید مورد تحلیل وبررسی قرار گیرد و در نسبت با انتخابات قبل نیز روندهای مورد نظر استخراج شوند. طبیعی است هرگونه اقدام در زمینه افزایش مشارکت سیاسی و یا رفع موانعی که منجر به کاهش مشارکت میشوند؛ باید ناظر به مطالعه میدانی باشد
به نظر میرسد انتخابات ۱۴۰۰ را باید به مثابه زنگ خطری برای نظام سیاسی و برای نخبگان سیاسی و فعالان سیاسی معرفی کرد. براین اساس، این انتخابات، اولاً باید مورد تحلیل وبررسی قرار گیرد و در نسبت با انتخابات قبل نیز روندهای مورد نظر استخراج شوند. طبیعی است هرگونه اقدام در زمینه افزایش مشارکت سیاسی و یا رفع موانعی که منجر به کاهش مشارکت میشوند؛ باید ناظر به مطالعه میدانی باشد. یعنی آنچه در واقعیت اتفاق افتاده مورد تحلیل و مطالعه قرار گیرد و برمبنای آن، نسخههایی ارائه شود. اما ارائه نسخههایی بر مبنای نظریات قوی و یا بدون مطالعه آنچه که در گذشته اتفاق افتاده نمیتواند؛ شناخت کافی نسبت به این عرصه ارائه دهد.
آیا دانشگاه جایگاه اثرگذاری خود را در مشارکت سیاسی از دست داده است؟
نکته مهم دیگر، مسئله دانشگاه و نقش آن در مشارکت سیاسی است. در دهههای اول پیروزی انقلاب و حتی قبل از پیروزی انقلاب، دانشجویان نقش مهمی در پیشبرد سیاست داشتهاند؛ چه نقش اعتراضی و چه نقش حمایتی آنها، همواره قابل اعتنا بوده است. اما به تدریج، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در دهههای اخیر، نقشآفرینی دانشجویان کمرنگ شدهاست. این موضع نیز جای مطالعه دارد و این که چه عواملی سبب شدهاند تا دانشجویان در سیاست مشارکت نکنند و یا اگر قصد مشارکت داشته باشند آن را امری بیهوده و بینتیجه قلمداد کنند.
نگاهی به تشکّلهای مدنی وتشکلهای دانشجویی در دانشگاهها در طول دودهه اخیر، نشان میدهد که همواره این تشکّلها نسبت به قبل، روند میرایی در حوزه سیاست داشتهاند. انجمنهای دانشجویی که زمانی عمده فعالیت خود را صرف نشریات آگاهیبخش و کنشگری سیاسی میکردند؛ اکنون آنقدر به رکود افتادهاند که حتی از انتخابات نیز غافلند و در ایام انتخابات، چندان شور وحرارتی در دانشگاهها مشاهده نمیشود. این موضوع نیز البته بخشی از آن به سیاستهای دانشگاه بازمیشود و بخشی دیگر نیز به فعالیتهای خارجی از دانشگاه و سیاستگذاریهای وزارت علوم باز میگردد که برمبنای آن، حضور دانشجویان در سیاست، همواره به عنوان تهدید تلقی میشود و نه فرصت. چنین پیشفرضی سبب میشود تا هرگونه اقدامات سیاسی دانشجویان به مثابه تهدید امنیتی تلقی شده و انجام فعالیتهای سیاسی در دانشگاه جلوگیری به عمل آید.
/انتهایپیام/