گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ قدرت یک واقعیت زندگی است، اما ممکن است شما در صحبت با اقتصاددانان امروزی این موضوع را به راحتی متوجه نشوید. بسیاری از اقتصاددانان تمایل دارند که این موضوع را نادیده بگیرند و با قدرت به گونهای برخورد کنند که گویی خارج از حوزههای اصلی نگرانی آنها مثل پویایی بازار و سیاستهای مالی قرار دارد. با این حال، انکارناپذیر است که تخصیص منابع در جامعه توسط نهاد قدرت انجام میشود و این قدرت است که دیکته میکند که چه کسی، چه زمانی و چگونه منابع را دریافت کند. «الساندرو رونکاگلیا» [1]، - استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه «ساپینزای رم» [2] - که در دوران ایدئولوژیهای افراطی در ایتالیا به پختگی رسید و شخصاً خشونت فاشیستی را در دوران دانشجویی تجربه کرد، یک استثناء قابلتوجه در رشته خود است. او به مسئله تأثیر قدرت بر اقتصاد پرداخته است؛ مسئلهای که در دهههای اخیر تعداد کمی از اقتصاددانان سراغ آن رفتهاند. این اقتصاددان ایتالیایی اصرار دارد بگوید در جهانی که ویژگی بارز آن نابرابری است، پژوهش درباره تأثیر متقابل قدرت و نابرابری، نیازمند توجه فوری است. مطالعه جدید او که توسط دانشگاه کمبریج چاپ شده است به بررسی پویاییهای تاریخی قدرت میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که امروز چگونه میتوانیم توزیع قدرت را تغییر دهیم. قدرت - در این موضوع - نهتنها اقتدار سیاسی، بلکه مکانیسمهای ظریف نفوذ، کنترل و دسترسی افراد و نهادها را نیز در بر میگیرد. «رونکاگلیا» با بررسی ریشههای تاریخی و اشکال مدرن قدرت، پتانسیل اصلاحات و مسیری بهسوی آیندهای عادلانهتر را بررسی میکند. او در گفتوگو با «مؤسسه تفکر اقتصادی جدید» [3] چرایی ورود به موضوع قدرت در علم اقتصاد را توضیح میدهد.
مرزهای درهمتنیده علوم اجتماعی
چرا شما بهعنوان یک اقتصاددان تصمیم گرفتید به موضوع قدرت بپردازید؟ چه نقص و کمبودی در برخورد با قدرت در علم اقتصاد احساس میکنید؟
نقش اقتصاد غیرقانونی بهندرت در بحث رویدادهای سیاسی و تحولات قدرت اقتصادی موردتوجه قرار میگیرد و این اشتباه بزرگی از سوی اقتصاددانان و دانشمندان علوم سیاسی است.
رونکاگلیا: من تصمیم گرفتم اقتصاد بخوانم؛ دقیقاً به این دلیل که میخواستم به موضوع قدرت بپردازم. هنگامی که ۱۷ساله بودم، در آوریل ۱۹۶۵، پس از یک کنفرانس توسط یک سرباز فاشیست در رم بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. در آن زمان، هم پلیس و هم اکثر قضات به سمت راست گرایش داشتند. گرایش آنها به این معنی بود که سربازان فاشیست آزادانه میتوانند هر کاری که دلشان بخواهد انجام دهند. با این حال، اکثریت رأیدهندگان، چپ میانه بودند و دولت تلاش میکرد استراتژی اصلاحات مترقی را دنبال کند؛ بنابراین یک مشکل واضح به وجود آمد: چرا در یک رژیم کاملاً دموکراتیک، مراکز مهم قدرت میتوانند سیاستهای ارتجاعی را اعمال کنند؟ چگونه میتوان توزیع قدرت در جامعه را اصلاح کرد؟ قدرت برای هر کسی که به سیاست علاقهمند باشد، موضوعی محوری است؛ همانطور که مسئله همزیستی اجتماعی نیز همین گونه است. زمانی که دانشجو بودم، اقتصاد به تاریخ و جامعهشناسی روی خوش نشان میداد. این موضوع بهخصوص در مورد استادی که برای مطالعه انتخاب کردم یعنی «پائولو سیلوس لابینی» [4] صادق بود. به همین دلیل من اقتصاد را به جای یونان باستان انتخاب کردم که موضوع مورد علاقه من در «لیسیوم» [5] بود. در طول این سالها، مدام به موضوع قدرت فکر میکردم و اغلب با دوستی از دوران دانشگاهم یعنی «روبرتو ویلتی» [6] که به یک سیاستمدار حرفهای برجسته تبدیل شده بود، درباره آن بحث میکردم و کتابم را نیز به او تقدیم کردم. مکالمه ما زمانی که او درگذشت، در سال ۲۰۱۹ به پایان رسید؛ سپس نشستم تا کتاب را بنویسم.
با گذشت زمان، اقتصاد به تدریج از تاریخ، جامعهشناسی و علوم سیاسی فاصله گرفت و موضوع قدرت نیز بیش از پیش به نقش رقابت و اشکال بازار غیررقابتی محدود شد. کاری که من سعی کردم انجام دهم این است که مرزهای علم اقتصاد را برای سایر علوم اجتماعی باز کنم.
با صحبت از یونانیان باستان، من به یاد آن دیدگاه بدبینانه «توسیدید» [7] مورخ یونانی در مورد محاصره جزیره «ملوس» [8] افتادم. وی در کتاب تاریخ جنگهای پلوپونزی از قول آتنیها که ملوسیها را شکست دادهاند مینویسد: «حقوق در دنیایی که در آن زندگی میکنیم به قدرتمندان تعّلق دارد. قدرتمندان هر آنچه میخواهند میتوانند انجام دهند و ضعیفان میباید رنج ببرند و تحمل کنند» او ادعا میکند که این قانون طبیعت انسان است. نظر شما در مورد این گزارههای بدیهی چیست؟
رونکاگلیا: من کاملاً با آن مخالفم. چیزی که من در واقع در مورد یونانیها دوست داشتم نگرش مثبت آنها به زندگی موسیقی و شعر آنها بود.
پس شما خوشبین هستید؟
رونکاگلیا: بله شاید این خوشبینی را از مادرم که انسان خوشبینی بود به ارث بردهام. در دوران بزرگشدن من، مانند زندگی هر کس دیگری، مشکلات زیادی وجود داشت. وقتی که از فاشیستها کتک خوردم و بعد از عمل در بیمارستان شنیدم که یکی از پزشکان میگفت من میمیرم، اما خب من زنده ماندم و از آن زمان هر سال روزی را که کتک خوردم جشن گرفتهام. این به من کمک میکند که خوشبین باشم.
اقتصاد صرف، به درد نمیخورد
به نظر شما جدایی اقتصاد از حوزههایی مانند جامعهشناسی و علوم سیاسی چگونه بر درک ما از قدرت تأثیر میگذارد؟
رونکاگلیا: همانطور که «برتراند راسل» در کتاب خود نوشته است «اقتصاد بهعنوان یک علم غیرواقعی است و اگر بهعنوان یک راهنمای عمل در نظر گرفته شود، گمراهکننده است»، این یک مسئله بسیار مهم است. به همین دلیل است که برای مطالعه قدرت، باید اقتصاد را با جامعهشناسی، علوم سیاسی، مردمشناسی، تاریخ و... ادغام کنیم. بدیهی است که یک مطالعه صرفاً جامعهشناختی یا سیاسی، تاریخی و... از قدرت، مهمترین عناصر اقتصادی را نیز نادیده گرفته و اشتباه خواهد بود.
پویایی قدرت در رشته اقتصاد چگونه بر سستی تحقیقات و استفاده از آن در سیاست تأثیر میگذارد؟
رونکاگلیا: پژوهش، تدریس و آموزش در اقتصاد متأسفانه اغلب تحتتأثیر مراکز قدرت سیاسی و اقتصادی، از طریق تأمین مالی تحقیقات مغرضانه و قوانین انتخاب برای مشاغل دانشگاهی است. در نتیجه، نظریههای محافظهکارانه و اشتباه در سیاستهای اقتصادی به کار میروند و از همه مهمتر در برخی از قوانین نهادی اساسی، مانند محدودکردن نقش بانکهای مرکزی به مبارزه با تورم یا محدودکردن نقش سیاست مالی، تجسم مییابند. ما در نهایت با قوانین نامتقارنی مواجه میشویم که در جهت سیاستهای محدودکننده پیش میروند.
شما فروپاشی جمهوری ایتالیا پس از جنگ را در اوایل دهه ۱۹۹۰ مشاهده کردید. در آن زمان، حزب کمونیست و حزب سوسیالیست بهسرعت افول کردند و پس از آن «اقتصاد هترودوکسی» [9] در ایتالیا رو به افول گذاشت. رابطه بین قدرت و حوزه گفتمان عمومی را در این زمینه چگونه میبینید؟
تأثیر پول در بازی سیاسی اجتنابناپذیر است، اما در صورت وجود حس اخلاقی قوی در میان سیاستمداران، قدرت فساد آن نیز محدود میشود.
رونکاگلیا: افول اقتصاد «هترودوکسی» از اواخر دهه هفتاد آغاز شد؛ زمانی که پس از بحرانهای نفتی، انفجار همزمان تورم و بیکاری را داشتیم. این به معنای فروپاشی منحنی «فیلیپس» [10] (مبادله متوازن بین بیکاری و تورم) بود که یک عنصر اساسی در رویکرد نئوکینزی حاکم در آن زمان بود. با بهقدرترسیدن دو رهبر محافظهکار - تاچر در بریتانیا و ریگان در ایالات متحده - در به روی مکتب «پول گرایی» [11]- علیرغم ضعف نظری آن - باز شد.
مورد ایتالیا بخشی از این روند کلی است، اما مطمئناً پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، روند قهقرایی در فرهنگ اقتصادی ایتالیا شتاب گرفت. حزب کمونیست ایتالیا یک گذار دشوار و هنوز ناتمام را به دور از برنامهریزی متمرکز آغاز کرد و برخی از رهبران اصلی آن حتی به سمت مواضع نئولیبرالی تغییر جهت دادند. حزب سوسیالیست نیز به دلیل ناتوانی در واکنش به فساد بخشی از رهبران خود ویران شد. همه اینها در را به روی جنبشهای پوپولیستی باز کرد. ما باید این واقعیت را نیز در نظر بگیریم که سیاست ایتالیا - همانطور که اغلب در کشورهای دیگر نیز اتفاق میافتد - بهشدت تحتتأثیر انجمنهای جنایی مافیایی است که میتوانند در انتخابات اغلب - اگرچه نه همیشه - به نفع سیاستمداران راست و میانه تأثیر بگذارند. نقش اقتصاد غیرقانونی و تبهکارانه بهندرت در بحث رویدادهای سیاسی و تحولات قدرت اقتصادی موردتوجه قرار میگیرد و این اشتباه بزرگی از سوی اقتصاددانان و دانشمندان علوم سیاسی است. البته جامعهشناسان این پدیده را مطالعه میکنند، اما این مطالعه در قلمرو خود رشته باقی میماند.
اخلاقمداری، مانع فساد سیاستمداران
در مورد مسئله پول و تأثیر آن بر نظامهای سیاسی چه میتوانید بگویید؟
رونکاگلیا: این یک سؤال سخت است. تأثیر پول در بازی سیاسی اجتنابناپذیر است، اما در صورت وجود حس اخلاقی قوی در میان سیاستمداران، قدرت فساد آن نیز محدود میشود. رهبران با اصول اخلاقی قوی میتوانند تأثیر زیادی داشته باشند. مثالی که میتوانم بزنم ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم است. بعد از نهضت مقاومت، برخی از رهبران نهضت وارد سیاست شدند و فاسد نیز نبودند و جان خود را برای آرمانهای خود به خطر انداخته بودند. این نوع اخلاق در حال حاضر کاهش یافته است، اما اگر به تاریخ نگاه کنید، میتوانید مواردی را ببینید که همه چیز بهسرعت تغییر کرده است.
انگلستان در قرن هفدهم و هجدهم فاسدترین کشور اروپا بود. سپس «ویلیام پیت» [12]آمد و همه چیز تغییر کرد. سوئد در پایان قرن نوزدهم کشوری بسیار متعصب بود و پس از آن بهسرعت تبدیل به آزادترین جامعه در اروپا شد. این تغییر تا حدی بهخاطر یک شخص اقتصاددان به نام «کنوت ویکسل» [13]بود. او درباره موضوعاتی مانند آزادی فکر، آزادی مذهب، کنترل تولد و غیره نوشت و بحث کرد. مسائل فرهنگی نیز مانند نبرد علیه اقتصاد نئوکلاسیک و ایدههای برتری طلباند مهم هستند.
چرا ریشه بحثهای شما درباره قدرت به تقسیم کار برمیگردد؟
رونکاگلیا: «تقسیم کار»، در جنبههای مختلف آن، ریشه هر مسئله اجتماعی است. آنجاست که نابرابری در توزیع قدرت و درآمد شکل میگیرد و این تحول در تقسیم کار است که ریشه اصلیترین تغییرات در توزیع قدرت در جامعه است. در مورد مسائل جنسیتی نیز تقسیم کار نقش اصلی و مرکزی دارد. من در کتاب خودم دو روایت متضاد در این زمینه، یکی از «آدام اسمیت» و دیگری توسط «پاونال» [14] و کار مهم «مارگارت مید» [15]را مورد بحث قرار میدهم.
از منظر تقسیم کار، نقشهای باز برای زنان چگونه بر برابری و رفاه و اقتصاد عمومی جامعه تأثیر میگذارد؟
رونکاگلیا: این بسیار مهم است. اگر به کشورهایی مانند ایتالیا و دانمارک نگاه کنید، میبینید که ایتالیا دارای سطح بهرهوری بالاتری از دانمارک است، اما سرانه محصول پایینتری دارد؛ زیرا ما مشارکت کمتری از زنان در نیروی کار داریم.
نگرانیها از آینده هوش مصنوعی
در حال حاضر نگرانیهای زیادی در مورد حوزه نوظهور هوش مصنوعی وجود دارد. عملکرد قدرت در این حوزه بهسرعت در حال رشد را چگونه میبینید؟ چه نوع مداخلاتی ممکن است برای جلوگیری از تشدید نابرابری لازم باشد؟
برای مطالعه قدرت، باید اقتصاد را با جامعهشناسی، علوم سیاسی، مردمشناسی، تاریخ و... ترکیب کنیم.
رونکاگلیا: این یک موضوع بسیار پیچیده است. برادرم به تازگی کتابی در مورد آن منتشر کرده است. اول باید یادآوری کنیم که تحقیقات در زمینه هوش مصنوعی در سطوح مختلفی انجام میشود. در میان برنامههای سطح بالا، برخی از آنها توسط ارتش تأمین مالی میشوند و برخی دیگر توسط شرکتهای خصوصی با سیاستهای بسته و غیرشفاف توسعه مییابند. این پارادوکس عجیبی است که مهمترین آنها شرکت آمریکایی OpenAI نام دارد. همچنین تحقیقات دانشگاهی معمولاً بودجه کمتری دارند و در نتیجه کمتر توسعهیافته اند.
ابزارهای پیشرفته هوش مصنوعی اغلب گران هستند و اکثر ابزارهای هوش مصنوعی هنوز مشکلات حل نشدهای دارند که میتواند کاربر را به اشتباهات جدی سوق بدهد. وقتی از آنها در فعالیتهای اقتصادی استفاده میشود، میتوانند در اکثر مواقع به اندازه کافی خوب کار کنند؛ اما وقتی اشتباه میکنند میتوانند آسیب جدی وارد کنند. همچنین، از ابزارهای هوش مصنوعی میتوان برای تأثیرگذاری و تحریف گفتمان عمومی در رسانههای اجتماعی - بهعنوانمثال با ایجاد تصاویر جعلی - استفاده کرد. بهترین پاسخِ هرچند ناکافی، تأکید بیشتر بر آموزش عمومی و خصوصی است. در زمینه سواد اطلاعاتی، اکنون نیازی جدید و خاص به سواد هوش مصنوعی وجود دارد. ما به قوانینی در مورد استفاده از هوش مصنوعی در زمینه رسانههای اجتماعی جدید نیاز داریم و باید احتیاط زیادی در مورد خطرات استفاده از آنها در فعالیتهای اقتصادی داشته باشیم.
شما در این کتاب ایده جالب «ارنستو روسی» [16] را در مورد چگونگی توزیع نیروی کار بین افراد جامعه مورد بحث قرار میدهید. چگونه ممکن است چنین ایدهای در مورد فناوریهای جدید و نوظهوری که به طور گسترده بیم آن میرود که مشاغل را از بین ببرد، اعمال شود؟
قدرت، بهصورت بسیار نابرابری توزیع شده است و اگر اصلاحات انجام نشود نابرابریها تشدید خواهد شد.
رونکاگلیا: طرح پیشنهادی «روسی» برای «ارتش کارگری» در فضای فرهنگی دوران پس از جنگ جهانی متولد شد؛ زمانی که ایدههای گسترده اصلاحات اجتماعی بهعنوان یک امکان عینی و ملموس در نظر گرفته میشد. ایده این است که هر شهروند اعم از زن یا مرد باید یک دوره - مثلاً چند سال - از زندگی خود را به کار مفید اجتماعی، اما اغلب ناخوشایند - مثلاً جمعآوری زباله - اختصاص دهد که البته نباید شغل مادامالعمرش باشد. به این ترتیب هر کسی حق دریافت حقوق اولیه خود را تا پایان عمر به دست میآورد. سپس هر یک از ما آزاد خواهیم بود که خود را وقف فعالیتهای خارج از بازار کنیم؛ مانند سرودن شعر به زبان یونان باستان یا برخی فعالیتهای سودمند و البته معنیدار مانند طبابت و در نتیجه امکان سبک زندگی مرفهتر را به دست میآوریم. در اصل من فکر میکنم این هنوز پاسخ خوبی به موضوع کار در زمینه فناوریهای نوظهور است. این ایده کاملاً از گفتمان فعلی دور است و برخی از جنبههای این ایده را باید عمیقاً مورد بحث قرار داد؛ مانند قوانین تا حدی استبدادی لازم برای یک ارتش کارگری اما این مثال خوبی است از اینکه چقدر جالب است که ذهنمان را به روی امکانات نهادهای مختلف اجتماعی باز کنیم.
چه اصلاحاتی را در ایجاد توازن بین توزیع قدرت در سطح جهانی ضروری میبینید؟
رونکاگلیا: بسیاری از مسائلی که ما با آنها مواجه هستیم - از همه مهمتر، مسائل آبوهوایی و زیستمحیطی - از تصمیمات دولتی نشئت میگیرند که در اقتصاد بهعنوان «شکست بازار» [17]شناخته میشود. هر کشوری بهتنهایی انگیزهای برای مقابله با چنین مسائلی ندارد؛ چرا که به سیاستهای پرهزینهای نیاز است. شعارهای انزواطلبانهای مانند شعار «عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم» که شعار ترامپ بود، راه را برای انفعال گسترده باز میگذارد و وخامت فزاینده و ویرانگر اوضاع را به دنبال دارد. این امر در مورد وجود بهشتهای مالی و نظارتی نیز صادق است. ممکن است آنها بهعنوان بخشی از یک استراتژی نئولیبرالی برای کاهش نقش دولت و تخریب دولت رفاه در نظر گرفته شود؛ بنابراین ضروریترین آن اصلاحاتی است که به قوانین بازی در عرصه بینالمللی یا در سطح پایینتر، در اتحادیه اروپا مربوط میشود. البته حوزههای کاری مهم دیگری نیز وجود دارد که نه بهعنوان جایگزین، بلکه مکمل آن باید در نظر گرفته شود. بهعنوانمثال در ایتالیا وضعیت اسفبار دادگستری، قانون و نظام حقوقی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر گسترش جرایم سازمانیافته یک مشکل جدی است.
در مصاف با نئولیبرالیسم ویرانگر
شما میخواهید که بهوسیله کتابتان، با چه اسطورههایی درباره قدرت مبارزه کنید؟
رونکاگلیا: دو اسطوره در مورد قدرت وجود دارد؛ از یک طرف، این ایده نئولیبرالی وجود دارد که رقابت، راهی برای حل اختلافات قدرت است که به دلیل تفاوت در تواناییها و سختکوشی فردی یا شانس، توزیع آن بهصورت برابر تضمین نمیشود. این بدان معناست که ما به یک سیاست فعال در مورد توزیع قدرت در جامعه نیاز نداریم. از سوی دیگر، ایده یک مرکز جهانی قدرتمند و پنهان وجود دارد که در نهایت بر رویدادهای انسانی تأثیر میگذارد؛ به طوری که هر سیاست فعالی با شکست مواجه میشود. واقعیت در میانه نهفته است: قدرت بسیار نابرابر توزیع شده است، اما اقداماتی با هدف کاهش نابرابریها (آنچه من آن را استراتژی اصلاحات ساختاری مینامم) امکانپذیر است و ما باید آگاه باشیم که تا زمانی که این اقدامات را انجام ندهیم، نابرابریها افزایش خواهد یافت.
[1] . Alessandro Roncaglia
[2] . Sapienza University of Rome
[3] . Institute for New Economic Thinking
[4] . Paolo Sylos Labini
[5] . lyceum
[6] . Roberto Villetti
[7] . Thucydides
[8] . Melos
[9] . اقتصاد هترودوکسی یا دگراندیشانه (Heterodox economics) نوعی از نگرش در علم اقتصاد است که اساس آن بر تحلیل و واکاوی اصول و مفاهیم بنیادین علم اقتصاد، جدا از جریان اصلی تفکر و مکاتب نهادینه شده در این علم است. این واژه متضاد با واژه انگلیسی Orthodox به معنای هر جریان نهادینه شده به شکل سنتی است، اما واژه Heterodox به معنای نگرشی دگراندیشانه و متفاوت با جریان اصلی نهادینه شده سنتی آن است.
[10] . Phillips curve: منحنی فیلیپس در علماقتصاد نشاندهنده ارتباط میان نرخ تورم و نرخ بیکاری است. این منحنی بیان میکند که نرخ بالای بیکاری با نرخ بالای تورم رابطه معکوس دارد. به این معنا که در کوتاهمدت برای کاهش نرخ بیکاری، میبایست نرخ تورم بالا را بپذیریم.
[11] . monetarism: پول گرایی مکتبی از اندیشه اقتصادی است که بر نقش دولتها در کنترل حجم پول در گردش تأکید میکند. این دیدگاهی در اقتصاد پولی است که بر اساس آن تغییر در عرضه پول، اثر عمدهای بر خروجی ملی در کوتاهمدت و سطح قیمت در دورههای طولانیتر دارد. مکتب پول گرایی چنانچه که از نام آن پیداست، به نقش پول به مثابه عامل اصلی درک چگونگی تحولات اقتصاد کلان در طول زمان مینگرد. در این دیدگاه، عرضه پول، تعیینکننده اصلی تغییرات کوتاهمدت GNP اسمی است. حال آنکه در بلندمدت، پول تعیینکننده عمده قیمتها است.
[12] . William Pitt
[13] . Knut Wicksell
[14] . Pownall
[15] . Margaret Mead
[16] . Ernesto Rossi
[17] . Market Failure : شکست بازار یک اصطلاح اقتصادی است و نشاندهنده موقعیت و شرایطی در بازار است که کمیت محصول مورد تقاضای مصرفکنندگان با مقدار تأمینشده از طرف تأمینکنندگان برابری ندارد. در واقع عرضه و تقاضا در تعادل نیست. این اتفاق نتیجه مستقیم کمبود برخی عوامل اقتصادی ایدهآل است که از تعادل جلوگیری میکند.
/ انتهای پیام /