«چگونه سرمایه‌داری غذاخوردن ما را مختل کرد» به قلم املین کلین؛
صنعت درمان در حوزه‌هایی مثل درمان پرخوری عصبی، کاهش وزن یا اعتیاد بیمار، مشتریانی را ایجاد می‌کند که برای چندین دهه گرفتار این چرخه درمان می‌شوند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نویسنده آمریکایی - «املین کلین» [1] - در مقاله‌ای که وب‌سایت مجله «The Nation» آن را منتشر کرده است، توضیح می‌دهد که ظهور بیماری‌هایی مثل «پرخوری عصبی» یا «اختلال خوردن» رابطه بسیار مستقیمی با رشد و گسترش نظام سرمایه‌داری در کشورهای غربی دارد. وی در این مقاله توضیح می‌دهد که چگونه نظام سرمایه‌داری به این بیماری‌ها دامن می‌زند و چگونه سرمایه‌داران با سرمایه‌گذاری در روندهای درمانی که البته هیچ‌گاه به نتیجه هم نمی‌رسند، از بیماری مردم سودآوری می‌کنند. به گفته وی مطالعات نشان می‌دهد که سرمایه‌گذاران در صنعت درمان در آمریکا علاقه‌ای به درمان بیماران ندارند و آنها را با روش‌های درمانی غیر ایمن خود، به مشتریانی دائمی تبدیل می‌کنند تا از درد آنها پول دربیاورند.

 

اختلال در خوردن و مرگ ناگهانی

شرکت‌های سرمایه‌گذاری در سال ۲۰۲۱ میلادی، ۲۹.۱ میلیارد دلار را به پلتفرم‌های سلامت روان آنلاین تزریق کردند که تقریباً رکورد قبلی سرمایه‌گذاری سال ۲۰۲۰ را دوبرابر کرد.

مرگ‌ومیر ناشی از اختلال در خوردن، اغلب به طور ناگهانی و وحشتناک اتفاق می‌افتد. اختلال در خوردن، علی‌رغم تصویری که در ذهن شما وجود دارد، به طرق مختلف باعث مرگ می‌شود. اگرچه کمتر گزارش شده است اما در حقیقت یکی از شایع‌ترین علل مرگ‌ومیر مربوط به اختلال در خوردن، زمانی اتفاق می‌افتد که فرد ظاهراً در حال بهبودی است. مطالعات زیادی در مورد «مرگ ناگهانی» [2] در بیماران مبتلا به اختلال در خوردن انجام شده است. در اصطلاح پزشکی، «مرگ ناگهانی» به‌عنوان «وقوع ناگهانی و غیرمنتظره مرگ‌ومیر» بدون هیچ توضیح مشخصی تعریف می‌شود. حدود یک‌سوم از مرگ‌های ناشی از بی‌اشتهایی به‌عنوان مرگ ناگهانی کدگذاری شده است.

فرسایش اندام‌ها - چه در اثر گرسنگی یا سوءمصرف مُلَیّن‌ها یا پاک‌سازی[3] - می‌تواند باعث شود که قلب از کار بیفتد. عدم تعادل الکترولیت ناشی از پاک‌سازی، باعث تشنج می‌شود. پارگی معده بین پرخوری و پاک‌سازی اتفاق می‌افتد؛ زمانی که معده یا روده می‌ترکد به‌سرعت منجر به «نکروز» [4]، «شوک سپتیک» [5] و مرگ می‌شود. کالبدشکافی انجام شده بر روی بیماران مبتلا به اختلالات خوردن که با مرگ ناگهانی می‌میرند، بازسازی روده سیستم‌های هسته بدن را گزارش می‌دهند؛ سیم‌کشی مجدد کاملی که به بدن اجازه می‌دهد با سوخت بسیار کمتری سریع‌تر کار کند، اما هزینه زیادی برای عمر موتور داشته است.

 

مشابهت‌های سرمایه‌داری و اختلال خوردن

بین تلاش‌های ما برای بازسازی آناتومیکی خود به یک ایده‌آل فیزیکی غیرممکن با تلاش سرمایه‌داری برای بازسازی و تبدیل کامل فرد به یک کارگر عالی و مولد مشابهت‌های وجود دارد. هر دو تلاش کشنده هستند و تحت پوشش لفاظی اخلاقی‌سازی پزشکی انجام می‌شوند؛ اما این همان جایی است که استعاره‌ها شروع به شکستن می‌کنند. ما سعی می‌کنیم ترفندهایی را در زندگی به کار بگیریم که خودآزاری است. مانند: پرخوری و پاک‌سازی، رشد اقتصادی، رکود اقتصادی و سپس محرک مصنوعی، چاپ پول توسط بانک مرکزی، قرص‌ها، مکمل‌ها و پودرها!

«بولیما» یا پرخوری عصبی دقیقاً همزمان با آغاز دهه رشد و گسترش نئولیبرالیسم در جهان یعنی در سال ۱۹۸۰ به‌عنوان یک اختلال روانی معرفی شد.

اما بدن در نهایت، اصول شمارش کالری که به ما آموزش داده شده را رد می‌کند و نشان می‌دهد که در واقع یک مدل اقتصادی نیست که بتوان آن را به‌سادگی پاک کرد، دوباره روی تخته نوشت و دوباره آن را حل کرد. در جامعه‌ای که با وسواس‌های مصرف تعریف می‌شود، غذاخوردن به یک مسئله ریاضی و یک عملکرد تبدیل شده است. همان‌طور که جنگ با چاقی با فرهنگ غذاخوری تلاقی کرد و همراه شد، ما هم یاد گرفتیم که از وعده‌های غذایی و همچنین رژیم‌های تمرینی خود عکس بگیریم و پست کنیم و در نتیجه اختلالات خوردن بیش از پیش رایج شد.

 آیا تعجب‌آور نیست که ما تضادها و بحران‌های مصرفی کشورمان را در بدنمان نیز تکرار می‌کنیم؟ «بولیما» یا پرخوری عصبی که در سال ۱۹۸۰ به‌عنوان یک اختلال روانی معرفی شد، هم‌زمان بود با آغاز «دهه طمع» که برای ما نئولیبرالیسم، پول سریع، کلاهبرداری‌های وال‌استریت، اعتیاد به خرید، «دروغ غذاهای کم‌چرب»، تعصب به مجلات تناسب اندام، ورزش‌های هوازی و دسترسی آسان به غذاهای قابل‌مصرف و فوق فراوری شده را به ارمغان آورد.

سال ۲۰۰۸ هم اوج رکود بزرگ و هم نقطه اوج پوشش خبری لاغری سلبریتی‌ها بود. چیزی که بعد از زیبایی، بی‌اشتهایی افراد به دنبال داشت، دورانی بود که دختران سرشان را به توالت می‌چسبانند و غذاهای خورده را بالا می‌آوردند و مانند هر مرد کلاهبرداری با اطمینان دروغ می‌گفتند. مانند میلیاردرهای نوپا که شرکت‌های آنها دچار تباهی می‌شدند، ما دخترانی بودیم که به سمت سقوط پیش می‌رفتیم.

 

دخترانی مثل گوشت قربانی

دختران مدت‌هاست که خوکچه هندی آزمایشگاه‌های پزشکی بوده‌اند و تجربه ما به‌عنوان بیماران اختلال تغذیه فقط یک فصل از داستانی است که قبل از لوبوتومی‌ها[6] شروع شده و امروز با داروهای خطرناک لاغری تجربی و درمان‌های اختلال تغذیه ادامه دارد. به‌عنوان یک کلاس بیماری، اختلالات خوردن را می‌توان به‌عنوان خوکچه هندی برای مدل مراقبت از سلامت روان پس از سال ۱۹۸۰ درک کرد؛ مدلی که با مدل بیولوژیکی بیماری روانی و اقتصاد نئولیبرال همسو است. تقریباً می‌توان آن آزمایش را یک شکست تلقی کرد، آزمایشی که ما را به گوشت قربانی تبدیل کرد.

اختلالات خوردن برای اولین‌بار به‌عنوان یک موضوع همه‌گیر در همان دهه‌هایی شناخته شد که اصلاحات بازار محور اقتصادهای غربی را بازسازی کرد. اصلاحاتی که منجر به عصر مدرن سیستم‌های مالی جهانی شدة غیرشفاف، افزایش نابرابری، بحران‌های اقتصادی و سرمایه‌داری مصرف‌کننده شد.

اختلال در خوردن برای اولین‌بار به‌عنوان یک موضوع همه‌گیر در همان دهه‌هایی شناخته شد که اصلاحات بازار محور، اقتصادهای غربی را بازسازی کرد.

در سال ۱۹۸۴، «فردریک جیمسون» [7]پست‌مدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایه‌داری متأخر را منتشر کرد که بازسازی زندگی معاصر را حول محور کالاسازی و مصرف ترسیم می‌کرد و مجله بین‌المللی «اختلالات خوردن»، مقاله‌ای را منتشر کرد که روان پرخوری ناگهانی را مورد بررسی قرار داد. نسخه سوم راهنمای تشخیص بیماری‌های روانی (DSM) در سال ۱۹۸۰ بر روی میز پزشکان بود. این نسخه سنگین‌تر از نسخه‌های قبلی بود. دو مورد اول موارد کوچکی بودند که تشخیص‌ها در سکته‌های مغزی گسترده را مشخص می‌کردند. اما ویراست سوم، خبر از تحولی در تشخیص و درمان می‌داد. نسخه جدید همچنین بخشی از تلاش برای ایجاد یک کتاب راهنما برای روانپزشکان، مشابه دستورالعمل‌های تشخیصی مورداستفاده پزشکان فیزیکی بود. «لورا کولب» [8] - پزشک و نویسنده - این ابزارها را به‌عنوان ابزاری برای «سهمیه‌بندی شناختی و بانکداری سرمایه‌گذاری شناختی» توسط یک مؤسسه پزشکی که توسط پزشکان پرکار و بیمارستان‌های پرجمعیت احاطه شده است، توصیف می‌کند.

در طول دهه قبل، دولت نیکسون با جایگزینی مراقبت‌های فردی که ریشه در روابط طولانی‌مدت پزشک و بیمار داشت، با تکنیک‌های مبتنی بر داده که می‌تواند توسط هر پزشک و با هر بیماری قابل‌تکرار باشد، هزینه‌های سرسام‌آور مراقبت‌های بهداشتی را کاهش داده بود. ظهور و گسترش «درمان مبتنی بر شواهد» که به دلیل مطالعات انجام شده در آزمایش‌های مقیاس بزرگ، مقرون‌به‌صرفه در نظر گرفته می‌شد، به این معنی بود که آزمایش‌های تصادفی کنترل شده به‌عنوان استاندارد طلایی تحقیقات روانپزشکی، جایگزین مطالعات موردی فردی شدند. این چرخش‌ها دگرگونی کاملی را در درمان همه اختلالات روانی ایجاد کردند؛ اما به دلیل زمان‌بندی‌شان، به طور منحصربه‌فردی بر مراقبت از اختلال خوردن نیز تأثیر گذاشتند.

همان‌طور که «ربکا لستر» [9] می‌نویسد «تغییر در الگوهای درمان بیماری‌های روانی در دهه ۱۹۸۰ به یک روش تشخیص تشریحی‌تر در مقابل یک روش علت‌شناسی یا تفسیری منجر شد که با صرفه‌جویی در بودجه‌های مراقبت‌های بهداشتی و هزینه‌ها همراه بود. نتایج نیز مبتنی بر کمیت گرایی بود و رنج روانی به‌عنوان مجموعه‌ای از نشانه‌های شناختی، رفتاری یا بیولوژیکی که می‌توان به طور عینی اندازه‌گیری کرد، مجدداً تعریف شد. این مسئله زمینه را برای چرخه تبانی بین روانپزشکی و بیمه فراهم کرد و فردی را که زمانی بیمار بود به یک مسئله ریاضی تبدیل کرد که قرار بود با استفاده از فرمول‌های اقتصادی حل شود.»

 

گسست رابطه بین بیمار و پزشک

در طول دهه ۹۰، شرکت‌های بیمه خصوصی و سازمان‌های مراقبت سلامت که پس از تصویب قانون سازمان مراقبت سلامت توسط دولت نیکسون تأسیس شده بودند، توسط شرکت‌های سرمایه‌گذاری تقویت شدند. امروزه بیش از نیمی از محبوب‌ترین طرح‌ها متعلق به چنین شرکت‌هایی است.

 شرکت‌های بیمه سودمحور، می‌خواهند برای سرمایه‌گذاری‌های اثبات شده و مطمئن، پول پرداخت کنند و اثبات اثربخشی یک رابطه طولانی و صمیمانه بین بیمار و روان‌درمانگر دشوار است. نیازهای این نوع از شرکت‌های بیمه باعث شد که رابطه بین روانپزشک و بیمار گسسته و معاملاتی و دارویی شود، در حالی که قبلاً رابطه‌ای طولانی و احساسی در جریان بود.

نظریه «عدم تعادل شیمیایی» مبتنی بر این تصور که کمبود برخی از انتقال‌دهنده‌های عصبی در مغز باعث بیماری روانی می‌شود، در مجله آمریکایی روانپزشکی در سال ۱۹۶۵ مطرح شد و خیلی زود توسط بسیاری از جامعه روانپزشکی پذیرفته و تأیید شد. به‌عنوان عامل کاهش ننگ و بدنامی نسبت به بیماری‌های روانی، این نظریه به ظاهر خجالت بیمار را کاهش داد و به جای سرزنش شخصیت، بیولوژی را مقصر دانست و بیماری‌ها را با داروها، قابل‌درمان تعریف کرد. از سال ۲۰۱۶، بیش از نیمی از روانپزشکان آمریکایی به طور کامل انجام روان‌درمانی را متوقف کردند و به جای آن، مدیریت دارو را انتخاب کردند.

درمان اختلال خوردن توسط نشریات تجاری مانند «فوربس»، به‌عنوان یک بازار در حال رشد شناخته می‌شود.

«آرون بک» [10] اولین کتابچه راهنمای «رفتاردرمانی شناختی» (CBT)را در سال ۱۹۷۹ با این استدلال نوشت که بسیاری از بیماری‌های روانی، اختلالات خلقی نیستند، بلکه اختلالات شناختی هستند. او پیشنهاد کرد که این بیماری‌ها با یک پروتکل سیستماتیک و قابل اجرای جهانی درمان شود. به گفته مجله «سلامت روان مبتنی بر شواهد» [11]، کتابچه راهنمای «رفتاردرمانی شناختی» (CBT)به‌سرعت به «انتخاب موردعلاقه» برای شرکت‌هایی تبدیل شد که «به دنبال جایگزین‌های مقرون‌به‌صرفه برای روان‌درمانی سنتی بودند.»

«فرهاد دلال» [12]در کتاب خود به نام «CBT: سونامی رفتاری شناختی» استدلال می‌کند که کتابچه راهنمای رفتاردرمانی شناختی از یک «ذهنیت مدیریتی» حمایت می‌کند که به مفاهیم سلامتی که ریشه در بهره‌وری بالقوه دارد، اهمیت می‌دهد. جای تعجب نیست که بسیاری از شرکت‌ها، CBT را به کارمندان ارائه می‌دهند. یکی از ارائه‌دهندگان توضیح داد که این یک سرمایه‌گذاری هوشمندانه است؛ زیرا «مسائل بهداشت روانی درمان نشده می‌تواند هزینه‌های مرتبط با بهره‌وری را افزایش دهد.» همان‌طور که «پی. ای. مسکوویتز» [13] می‌نویسد، «CBT کاملاً برای سرمایه‌داری مناسب است»؛ زیرا «از شما نمی‌خواهد که جایگاه خود را در جهان یا نحوه تفکرتان درباره هر چیز را به چالش بکشید، فقط از شما می‌خواهد که پاسخ خود را اصلاح کنید»

تحت این مدل، بیمار ممکن است عاری از هر انگی باشد و با تمرینات CBT خود هیجان‌زده شود، اما تعجب‌آور نیست که مقاله‌ای در مورد اثربخشی CBT همچنین اشاره می‌کند که «هیچ مطالعه فراتحلیلی درباره CBT بر روی زیرگروه‌های خاصی مانند اقلیت‌های قومی و نمونه‌های کم‌درآمد گزارش نشده است.»

در حالی که توصیه‌های انجمن روانپزشکی آمریکا برای درمان اختلالات خوردن شامل طیف وسیعی از درمان‌ها از جمله مشاوره تغذیه و روان‌درمانی است؛ بیشتر درمان‌های پیشنهادی CBT برای پرخوری عصبی همراه با داروهای ضدافسردگی، اختلال پرخوری همراه با داروهای روانپزشکی و بی‌اشتهایی است. طبق تحلیل مجله «فیزیولوژی و رفتار» در سال ۲۰۱۷، این تکنیک‌ها به‌عنوان درمان‌های خط اول در نظر گرفته می‌شوند؛ علی‌رغم این واقعیت که همان مطالعه به این نتیجه رسید که «فقط چند تلاش برای آزمایش نظریه شناختی رفتاری اختلالات خوردن وجود داشته است» و اکثر این درمان‌ها نتایج مثبتی را گزارش نکرده‌اند. علی‌رغم ارائه داروهای ضدافسردگی و داروهای ضد روان‌پریشی و محرک‌ها به بیماران، محققان هنوز دارویی پیدا نکرده‌اند که به طور اطمینان‌آوری به اکثر بیماران کمک کند. مجموعه‌ای از تحقیقات اختصاص داده شده به مطالعات ژنتیکی تاکنون عمدتاً نشان داده‌اند که اگر والدین یا خواهر و برادری به این اختلال مبتلا باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که فرد دچار اختلال در خوردن شود؛ یافته‌ای که می‌تواند به‌راحتی به محیط خانه نسبت داده شود.

 

یک بازار در حال رشد

در همین حال، درمان اختلال خوردن توسط نشریات تجاری مانند «فوربس»، به‌عنوان یک بازار درحال‌رشد شناخته می‌شود. نشریه «PE Hub» مراکز درمانی را یکی از راه‌های ارضاکردن «اشتهای سرمایه‌گذاران» نامید. رشد سرمایه‌گذاری در این بخش به‌هیچ‌وجه با این واقعیت که نرخ مرگ‌ومیر در تمام این مدت ثابت و بالا باقی مانده است و درمان‌ها مؤثر نبوده، متوقف نشده است. سرمقاله‌ای در سال ۲۰۱۶ توسط گروهی از پزشکان مربوط به اختلالات خوردن که خواستار «شفافیت» در مراکز خصوصی بودند، گزارش داد که مراکز درمانی ایجاد شده توسط سرمایه‌گذاران، اغلب درمان‌هایی را بدون «فایدة مستند» ارائه می‌دهند. امکانات «مونت نیدو» [14] به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های درمانی، به‌عنوان «بسیار بسیار بد» و «بسیار ضعیف با کارکنان آموزش ندیده» توسط بیماران سابق و به‌عنوان «غیر حمایت‌کننده و ناامن» توسط کارمندان سابق مورد نقد قرار گرفته است. یکی از کارمندان سابق یک شرکت درمانی که بخشی از مجموعه‌ای است که سایر اختلالات روانی را نیز درمان می‌کند، می‌گوید که این شرکت کارکنان را به بخش‌های مختلف منتقل کرد و افرادی را «بدون هیچ آموزشی در مورد اختلالات خوردن» به واحدهای درمان اختلال خوردن فرستاد تا هزینه‌ها را کاهش دهند.

پزشکان اختلال خوردن همچنین خاطرنشان کرده‌اند که مجموعه مقالات بررسی شده نشان می‌دهد مراکز درمانی اقامتی بسیار کم مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در زمان بررسی یعنی سال ۲۰۲۰، کمتر از ۲۰ مطالعه درباره آنها منتشر شده بود و اکثر آنها فاقد کنترل بودند و نیمی از آنها هیچ‌گونه پیگیری نداشتند.

 

صنعت بهداشت آنلاین

اخیراً تبلیغی را در اینستاگرام برای راه‌اندازی «کاهش وزن با کمک دارو» دیدم که مرا تشویق می‌کرد تا درباره دارویی برای القای «کاهش وزن با استفاده از دارو» که از طریق چت ویدئویی تجویز می‌شود، بیشتر بیاموزم. این شرکت بخشی از یک مدل دیگر جذاب برای سرمایه‌گذاران است: «صنعت بهداشت از راه دور».

شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر در سال ۲۰۲۱ میلادی، ۲۹.۱ میلیارد دلار را به پلتفرم‌های سلامت روان آنلاین تزریق کردند که تقریباً رکورد قبلی سرمایه‌گذاری سال ۲۰۲۰ را دوبرابر کرد. گنجاندن برنامه کاهش وزن توسط انجمن روان‌شناسی آمریکا در مقاله‌ای در مورد مراقبت از سلامت روان نشان می‌دهد که رژیم غذایی می‌تواند جزء مراقبت بهداشت روانی باشد که به طور ضمنی به چربی هراسی به‌عنوان زمینه‌ساز بسیاری از اختلالات خوردن، می‌پردازد. مقاله دیگری یک برنامه درمانی مجازی اختلال خوردن را برجسته می‌کند که میلیون‌ها دلار بودجه از شرکت‌های سرمایه‌گذاری را به خود اختصاص داده است. این شرکت‌ها همچنین در یک بازار دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنند که در حال حاضر پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۳۲ ارزش آن به ۷۲۵.۶ میلیارد دلار برسد؛ بازار کاهش وزن که شامل برنامه‌ای است که من با آن مواجه شدم.

شرکت‌هایی مثل «Optum Ventures»، «Tiger Global» و «General Catalyst» همگی در درمان‌های مربوط به اعتیاد سرمایه‌گذاری کرده‌اند. به غیر از اختلالات مربوط به خوردن، اعتیاد تنها بیماری روانی است که تقریباً به طور انحصاری در مراکز درمانی اقامتی درمان می‌شود. این درمان‌ها گران و بی‌اثر هستند و به این دلیل که سرمایه‌گذاری بر روی جمعیت روبه‌رشدی از مشتریان مادام‌العمر محسوب می‌شود، سودآور نیز هستند. یک مطالعه نشان می‌دهد که ۵۹ درصد از بیمارانی که از ترک اعتیاد به مواد افیونی ترخیص شده بودند، در عرض یک هفته دوباره به مصرف مواد برگشته‌اند. میانگین هزینه اقامت در این مراکز در سال ۲۰۲۲ نزدیک به ۱۰ هزار دلار بود. همان‌طور که در مقاله‌ای در سال ۲۰۲۳ در مجله «Marketplace» بیان شد، درمان اعتیاد «اکنون به‌عنوان یک صنعت پول‌ساز بزرگ دیده می‌شود.»

اینکه همان شرکت‌هایی که برای درمان اختلالات خوردن سرمایه‌گذاری می‌کنند، بر درمان اعتیاد و استارت‌آپ‌های کاهش وزن نیز سرمایه‌گذاری می‌کنند، بر این واقعیت تأکید می‌کند که اینها تنها صنایع درهم‌تنیده نگران‌کننده‌ای نیستند، بلکه ابزارهای مرتبط با یک اقتصاد بزرگ‌تر هستند که از درد انسان‌ها سود می‌برند. صنعت درمان در حال حاضر در امتداد یک مدل اقتصادی موازی با صنعت کاهش وزن عمل می‌کند و بیمار - مشتریانی را ایجاد می‌کند که برای چندین دهه گرفتار این چرخه درمانی می‌شوند. یک طرح تجاری فاش شده به نام «Weight Watchers» صراحتاً اتکای شرکت به شکست محصول خود را نشان می‌دهد که رژیم گیرندگان را به مشتریان مادام‌العمر تبدیل می‌کند. به گفته مدیرعامل سابق، مشتریان این شرکت به طور متوسط چهار بار به برنامه باز می‌گردند؛ این همان جایی است که کسب‌وکار شما از آنجا رونق می‌آید. تعداد کمی از مراکز درمانی نرخ بستری مجدد خود را منتشر می‌کنند، اما مواردی که انجام می‌دهند، نشان می‌دهد که حدود ۴۵ تا ۷۷ درصد از بیماران آنها مجدداً پذیرش می‌شوند. آن‌ها همان داستان شرکت‌های کاهش وزن را با عبارات غم‌انگیزتری بیان می‌کنند و بر درمان‌ناپذیری غم‌انگیز این بیماری به جای روش‌های شکست‌خورده‌شان تأکید می‌کنند. در عین حال، بیماران گزارش داده‌اند که در طول یک عمر، بیش از ۱۰ بار در مراکز درمانی اقامتی، بستری شده‌اند. آنها خانه‌های خود را برای پرداخت هزینه‌ها به رهن گذاشته یا ده‌ها هزار دلار برای پرداخت هزینه‌ها بدهکار شده‌اند.

شرکت‌های کاهش وزن، ناگزیر برخی از مشتریان خود را به سمت اختلال در غذاخوردن سوق می‌دهند. هنگامی که آن مشتریان مریض می‌شوند، ممکن است به برنامه درمانی روی بیاورند که ندانسته توسط همان شرکت‌هایی تأمین می‌شود که برنامه کاهش وزن را که در وهله اول آنها را در این مسیر هدایت کرده بود، تأمین می‌کند. شرکت‌های کاهش وزن، در واقع مشتریانی را برای شرکت‌های درمان اختلالات خوردن ایجاد می‌کنند. این بدان معنا نیست که سرمایه‌گذاران قصد دارند افراد را به‌عمد بیمار کنند؛ بلکه آنها هیچ انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاری در درمانی که مؤثر است را ندارند یا از سرمایه‌گذاری در درمانی که مشتریان تمام عمر برای محصولات متعددی که در آنها سرمایه‌گذاری کرده‌اند، ایجاد می‌کند، منصرف نمی‌شوند.

 

رؤیا فروشی برای باربی شدن

در اینستاگرام - جایی که حتی رؤیاهای ما هم فیلتر می‌شوند - همه جا پر از زنان زیبایی است که غذاهای ناسالم می‌خورند. صفحه‌ای به نام «تو آن را نخوردی» وجود دارد که زنان را با ژست‌گرفتن با غذایی که صاحب صفحه باور نمی‌کند واقعاً خورده باشند، بر اساس اندازه و شکل بدنشان به چالش می‌کشد. متهمان دروغگو، بندبازانی هستند که سعی در انجام مصرف چشمگیری دارند که فرهنگ ما را تشویق می‌کند، در حالی که اندامشان کوچک می‌ماند. آنها اقتصاددانی هستند که ساعت‌های ورزش موردنیاز برای حذف آنچه خورده‌اند را محاسبه می‌کنند و شیمی‌دانان، قرص‌ها و پودرها را با هم مخلوط می‌کنند تا همه چیز را پاک کنند. اقتصاد سرمایه‌داری ما را با دو دستور متضاد محاصره کرده است؛ ما را تشویق می‌کند که لذت ببریم و سپس توصیه می‌کند که محدودیت داشته باشیم. سیستم‌های غذایی قرن ۲۱، پرخوری را در کنار محدودیت و شروع مجدد رژیم‌گرفتن، تشویق می‌کنند. از ما انتظار می‌رود که درگیر خودمدیریتی بدن باشیم، بنابراین کسانی که دقیقاً مطابق با خطوطی که سیستم غذایی تشویق می‌کند، غذا می‌خورند، وقتی چاق هستند مورد انتقاد قرار می‌گیرند. افزایش چاقی ردیابی شده است و با چرخش به سمت غذاهای بسیار فراوری شده مرتبط است. این تغییرات در سیستم غذایی و به نوبه خود، اقتصاد را، می‌توان در نوسان‌های مرتبط با اپیدمی اختلال خوردن ردیابی کرد.

یک فرد مبتلا به پرخوری عصبی، روند خود را به‌عنوان خوردن چیزی ناسالم توصیف می‌کند، با آگاهی از اینکه بلافاصله بعد از آن به دستشویی می‌رود تا آن را از بین ببرد. این پاک‌کردن هسته اصلی همه رفتارهای پرخوری است و انگیزه پرخوری که قبل از آن وجود دارد، توسط سیستم‌های غذایی، الگوریتم‌های ما و فرهنگ رژیم غذایی ما تحریک می‌شود. تحت پوشش تاریکی آخر شب، ما می‌توانیم به‌صورت آنلاین خرید کنیم، کل فصل‌های یک برنامه تلویزیونی را حین خوردن تماشا کنیم، هزاران کالری را ببلعیم و سپس نظرمان را عوض کنیم و یک قرص بخوریم و وانمود کنیم که مسئله‌ای رخ نداده است.

یک مطالعه نشان می‌دهد که ۵۹ درصد از بیمارانی که از مراکز درمانی ترک اعتیاد ترخیص شده بودند در عرض یک هفته دوباره به مصرف مواد برگشته‌اند.

اخیراً شرکت‌های دارویی، فانتزی دیگری برای فروش به ما دارند؛ یک سرنگ از مواد شیمیایی که به ما وعده می‌دهد که اشتیاق مصرف را فرو می‌نشاند. چندی قبل که من سوار مترو بودم، در واگنی که نشسته بودم، پر بود از عکس‌های زنانی که سرنگ در دست داشتند. این تبلیغات مربوط به اپلیکیشنی بود که داروهای تزریقی کاهش وزن که در سال ۲۰۲۱ توسط سازمان غذا و داروی آمریکا تأیید شده بود را تجویز می‌کرد. طبق گزارش بلومبرگ و فوربس، در حال حاضر پیش‌بینی می‌شود که این داروها علی‌رغم تحقیقات اندک و عوارض جانبی هشداردهنده، میلیاردها دلار برای تولیدکنندگانش سودآوری داشته باشند و چهره صنعت کاهش وزن را تغییر دهند.

آینده‌پژوهانی که این شرکت‌ها را اداره می‌کنند، به ما یک زندگی بدون مشکل و عاری از ناراحتی‌های زندگی را پیشنهاد می‌دهند. به گفته یک متخصص در مورد نقش اصطکاک در فیزیک، بدون وجود آن، «برای افراد یا ماشین‌ها حرکت یا تغییر جهت بسیار دشوار خواهد بود.» آیا ما می‌خواهیم به مسیری ادامه دهیم که فناوری‌ها و شرکت‌های داروسازی بزرگ ما را بدان سمت هدایت می‌کنند؟ چیزی که این داروها ارائه می‌دهند، یک زندگی کامل نیست، بلکه زندگی در دره عجیب‌وغریبی است؛ جایی که اشتها یادگاری منسوخی از دوران کمتر تکامل‌یافته است. آنها می‌خواهند ما تبدیل به عروسک‌های باربی شویم که در بسته‌بندی‌های پلاستیکی به دام افتاده‌اند.

 

[1] . Emmeline Clein

[2] . sudden death

[3] . purge : پاکسازی به عمل جبران یا دفع غذا برای تأثیرگذاری بر وزن بدن یا «تعادل» کالری مصرفی اشاره دارد. پاکسازی معمولاً با استفراغ عمدی همراه است، اما همچنین شامل استفاده نادرست از ملین‌ها، قرص‌های لاغری و دیورتیک‌ها و همچنین ورزش بیش از حد می‌شود. هنگامی که مربوط به اختلالات خوردن است، پاکسازی به معنای دفع ناگهانی غذا از بدن برای جلوگیری از افزایش وزن پس از مصرف است.

[4] . Necrosis: نکروز به مرگ بافت بدن گفته می‌شود که ممکن است در بخش‌های مختلف بدن مانند استخوان‌ها، پوست و اندام‌ها رخ دهد.

[5] . septic shock: شوک عفونی یا شوک سپتیک یک مشکل پزشکی حاد است که در آن خون فاسدِ ایجاد شده به دلیل جراحت ناشی از عفونت، به کاهش خطرناک فشار خون و بی‌نظمی در متابولیسم سلول‌ها می‌انجامد. معمولاً عفونت اصلی باکتریایی است، اما می‌تواند قارچی، ویروسی یا انگلی نیز باشد. عفونت در همه جای بدن نیز می‌تواند باشد اما معمولاً در شش‌ها، مغز، دستگاه ادرار و شکم است. شوک عفونی می‌تواند باعث از کارافتادن اعضای متعدد و در نهایت مرگ شود.

[6] . Lobotomy: لوبوتومی نام نوعی جراحی افراطی و منسوخ شده بر روی مغز انسان است که در نیمه اول قرن بیستم به منظور درمان اختلالات روانی انجام می‌شد. پروسه خطرناک لوبوتومی که بر پایه ایجاد برش و آسیب تعمّدی به لوب پیشانی مغز استوار بود، معمولاً نتیجه معکوس و مخرب داشت و در بهترین حالت بیمار را در حالت بی‌تفاوتی حسی، شناختی و عاطفی نسبت به دنیای پیرامون قرار می‌داد. این جراحی امروزه غیرعلمی و غیراخلاقی شناخته می‌شود.

[7] . Fredric Jameson

[8] . Laura Kolbe

[9] . Rebecca J. Lester

[10] . Aaron Beck

[11] . Evidence Based Mental Health

[12] . Farhad Dalal

[13] . P. E. Moskowitz

[14] . Monte Nido

 

/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha