گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «لین پارامور» [1] تحلیلگر ارشد مؤسسه «اندیشههای جدید اقتصادی» [2] در نیویورک و نایبرئیس بنیاد اقتصادی «بیل مویز» [3] که نگارش کتاب «جنبش اشغال» درباره جنبش مشهور والاستریت را در کارنامه دارد، یک نظریهپرداز عرصه فرهنگ است که تلاقی فرهنگ و اقتصاد را مطالعه میکند. وی در مقالهای که اندیشکده «اندیشههای جدید اقتصادی» آن را منتشر کرده است، به موضوع سرنوشت امنیت اجتماعی در آمریکای کنونی میپردازد که مشخصه بارز آن، تشدید نابرابریها و شکاف بین فقیر و غنی است. به گفته وی، دموکراتها و جمهوریخواهان و البته کنگره آمریکا از آن جا که تنها وامدار طبقه ثروتمند آمریکا هستند، تعهدی به تأمین اجتماعی از خود نشان نمیدهند. وی تأکید میکند که بخش اعظم منابع تأمین اجتماعی از مالیات بر حقوق طبقه کارگر آمریکا تأمین میشود و ابر ثروتمندان این کشور با دورزدن قانون برای ثروتهای هنگفتی که سالیانه کسب میکنند، مالیاتی نمیپردازند.
وعدههای جمهوریخواهان
پس ازانتخابات مقدماتی ریاستجمهوری آمریکا در ایالت «نیوهمپشایر»، «دونالد ترامپ» و «نیکی هیلی» بهعنوان دو نامزد نهایی جمهوریخواهان برای ریاستجمهوری ظاهر شدند. پیروزیهای آنها چه تأثیری بر تأمین اجتماعی بهعنوان یک برنامه مهم فدرال که به طور گسترده توسط رأیدهندگان حمایت میشود، خواهد داشت؟ آیا کسانی که برای کاخ سفید رقابت میکنند، از جمله «جو بایدن»، به نابرابری اقتصادی که تهدید واقعی این برنامه است، رسیدگی خواهند کرد؟
در جریان مبارزات انتخاباتی، ترامپ متعهد شده است که امنیت اجتماعی را بدون کاهش هزینهها حفظ کند و پیشنهاد کرده است که بودجه آن را از طریق حفاری گسترده در حوزه سوختهای فسیلی تأمین کند؛ ادعای عجیبی که توسط «اریک لاورسن» [4] نویسنده کتاب «حقوق بازنشستگی مردم» [5] رد شده است. رئیسجمهور سابق متعهد شده است که همواره از این برنامه محافظت کند؛ موضعی که کاملاً در تضاد با مواضع «نیکی هیلی» - رقیب جمهوریخواه وی - است. نیکی هیلی نیز از سوی ترامپ به دلیل تعهد به افزایش سن بازنشستگی برای جوانان آمریکایی در صورت انتخابشدن مورد انتقاد قرار گرفته است. حامیان مالی ثروتمند هیلی، حملات او به تأمین اجتماعی را تحسین کردهاند. موضع ترامپ نیز با اظهارات گذشته وی در تضاد است. درست چهار سال پیش، ترامپ در «داووس» سوئیس، در حالی که در گردهمایی سالیانه مجمع جهانی اقتصاد با نخبگان جهان گفتوگو میکرد، اعلام کرد که قصد دارد در صورت انتخاب مجدد بهعنوان رئیسجمهور آمریکا، بیمه تأمین اجتماعی و بیمه پزشکی سالمندان را قطع کند.
تا زمانی که سیاستمداران آمریکایی به کمکهای مالی ثروتمندان تکیه میکنند، چه کسی صدای کارگران را خواهد شنید؟
خبرنگار «سیانبیسی» وقتی از ترامپ پرسید که آیا برنامهای برای مستمریها دارید؟ ترامپ پاسخ داد: «در زمان مناسب، نگاهی به آن خواهیم انداخت. میدانید که سادهترین کار، قطعکردن است.» او همچنین اظهار کرد که رشد اقتصادی، کاهش مستمریها را برای مردم آسانتر میکند. شاید ترامپ فقط هنگام صحبت با ثروتمندان چنین چیزهایی را بیان میکند؛ زیرا میداند افرادی که به تأمین اجتماعی متکی هستند، تقریباً بهاندازه افرادی که در طبقه بالا و ثروتمند آمریکا هستند از رشد اقتصادی سود نمیبرند. این روند برای چندین دهه به طور فزایندهای مشهود بوده است. به گفته «پیتر تمین» [6]- اقتصاددان - ایالات متحده در حال تبدیلشدن به یک «اقتصاد دوگانه» [7]است؛ به طوری که تقریباً ۷۰ درصد از جمعیت با شرایط کاری نامطمئن و مزایای محدود با وجود رشد کلی اقتصادی مواجه هستند. به عبارت دیگر، مدتهاست که توسعه اقتصادی از بالا به طبقات پایین جامعه متوقف شده است.
در سال ۱۹۷۵، کنگره تصمیم گرفت که سقف تأمین اجتماعی - حداکثر درآمد مشمول مالیات بر حقوق و دستمزد - را برای رشد دستمزد نمایه کند. قبل از آن، در صورت لزوم، سقف به طور موقت افزایش مییافت. قانونگذارانی که این درخواست را مطرح کردند، دستمزدهای راکد و نابرابری فزاینده را بهعنوان تعیینکننده مسائل آینده آمریکا پیشبینی نکردند. آنها پیشبینی نمیکردند که جهانیشدن، ظهور ایدئولوژی ارزش سهام، انحطاط اتحادیهها و جلوگیری عمدی از افزایش دستمزدها، در حالی که درآمد ثروتمندان همواره در حال افزایش است، درآمد بیشتر مردم را کم کند. از دهه هشتاد میلادی تاکنون، این مشکلات منجر به کاهش درصد درآمدهای مشمول سقف تأمین اجتماعی شده است. درآمد پردرآمدها به سادگی از بقیه نیروی کار پیشی گرفته است، در حالی که مالیات بر حقوق فقط از درصد کمی از آن درآمد بالا اخذ میشود.
رکوردشکنی در نابرابری درآمد
نابرابری درآمد در ایالات متحده اکنون بالاترین میزان در بین کشورهای عضو گروه هفت است. واضح است که بهرهوری و رشد سود بیشتر، تنها ثروتمندان را غنیتر میکند. بر اساس گزارش مؤسسه «بروکینگز»، درآمد ملی آمریکا از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۶ حدود ۶۰ درصد افزایش یافته است؛ اما کسانی که در نیمه پایین توزیع درآمد قرار دارند، تنها شاهد افزایش ۲۲ درصدی درآمد خود بودهاند و ۱۰ درصد برتر جامعه نزدیک به ۵ برابر درآمد را به خود اختصاص دادهاند.
افرادی که به تأمین اجتماعی متکی هستند، تقریباً به اندازه افرادی که در طبقه بالا و ثروتمند آمریکا قرار دارند از رشد اقتصادی سود نمیبرند.
سقف مالیات حقوق و دستمزد تأمین اجتماعی برای سال ۲۰۲۴ میلادی، ۱۶۸۶۰۰ دلار تعیین شده است. از آنجایی که بسیاری از آمریکاییهای ثروتمند برای چندین دهه بسیار بیشتر از سقف درآمد کسب کردهاند، صندوق امانی تأمین اجتماعی، تریلیونها دلار از دست داده است. درآمد بدون مالیات حقوق و دستمزد که توسط مرفهترین آمریکاییها حفظ میشود، به برنامه حمایت از همه کارگران در سنین پیری یا ناتوانی آسیب رسانده است. کارگران عادی، بار سنگین نامتناسبی را در این زمینه تحمل میکنند. در حالی که ثروتمندان مالیات کمتری را میپردازند، کارگران عادی باید بخشی از دستمزد پایین خود را به تأمین اجتماعی بپردازند. تحقیقات مرکز پژوهشها و سیاستهای اقتصادی نشان میدهد در حالی که بیشتر آمریکاییها، ۶.۲ درصد از دستمزد خود را به تأمین اجتماعی میپردازند، ثروتمندان اغلب تنها ۸ صدم درصد از درآمد خود را به تأمین اجتماعی میپردازند. ۹۴ درصد از آمریکاییهای شاغل، به ازای هر دلاری که به دست میآورند مبلغی را به تأمین اجتماعی پرداخت میکنند اما برای ثروتمندان هرگز اینطور نیست.
«ترزا گیلاردوچی» [8] - اقتصاددان - اخیراً اشاره کرده است «در حالی که ۱۶۰ میلیون کارگر آمریکایی مانند من و شما در تمام طول سال ۲۰۲۴ مالیات حقوق و دستمزد تأمین اجتماعی را پرداخت خواهند کرد، بیش از ۲۰۰ نفر از ثروتمندان آمریکا احتمالاً در چند ساعت اول - حتی چند دقیقه - تمام مالیاتهای تأمین اجتماعی خود را پرداخت کردهاند». «گیلاردوچی» مینویسد: «ایلان ماسک در حدود ۴ دقیقه ۱۶۸،۶۰۰ دلار درآمد داشت و کسب این میزان درآمد برای «تیم کوک» [9] - مدیرعامل اپل - ۲ ساعت طول کشید» او همچنین اشاره میکند که اگر ۱۰ مدیرعامل برتر آمریکایی مالیات تأمین اجتماعی را بابت تمام درآمدشان پرداخت میکردند، سیستم تأمین اجتماعی آمریکا ۳.۴ میلیارد دلار دریافت میکرد. «گیلاردوچی» مینویسد: «درآمدهای زیادی از سیستم تأمین اجتماعی فرار میکنند و بیشتر آن متعلق به ثروتمندترین آمریکایی است.»
تحقیقات «مت هاپکینز» [10] و «ویلیام لازونیک» [11]حتی فراتر میرود و هشدار میدهد که هر بحثی در مورد مالیات بر درآمد باید از معیار صحیح «سود تحققیافته» برای پرداخت استفاده شود که متأسفانه معیاری برای دستمزد مدیران نیست. «لازونیک» در گفتگو با مؤسسه تفکر اقتصادی جدید اشاره کرد که ایلان ماسک بهعنوان مدیرعامل تسلا، اغلب مالیات بر حقوق و دستمزد بر درآمدی که بسیار کمتر از حد مجاز سالانه است، یا آنچه که سازمان تأمین اجتماعی «پایه مشارکت و مزایا» مینامد، پرداخت کرده است. ایلان ماسک حقوق یا پاداش نقدی را بابت سمت مدیرعاملی خود در شرکت «تسلا» دریافت نمیکند و در عوض پاداشهایی در قالب سهام به وی پرداخت میشود. به همین دلیل بخش زیادی از درآمد وی مشمول مالیات نمیشود. با این شیوه، ماسک خود را از پرداخت مالیات معاف میکند. این در حالی است که او تنها در دو سال ۲۰۱۶ (۱.۳ میلیارد دلار) و ۲۰۲۱ (۲۳.۵ میلیارد دلار) از ۱۴ سال حضور خود بهعنوان مدیرعامل تسلا از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۲ سودهای قابل توجهی از دستمزد مبتنی بر سهام به دست آورده است. او در آن دو سال مالیاتهای تأمین اجتماعی را به طور کامل پرداخت کرد، اما در ۱۱ سال دیگر، مجموع دستمزد سالانه ماسک به طور متوسط کمتر از ۳۳۰۰۰ دلار بود. این بدین معناست که مالیات بر حقوق او تنها بر ۲۷ درصد از پایه مشارکت و مزایا بود. در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۲، ماسک هیچ مالیاتی بر حقوق پرداخت نکرد؛ زیرا درآمد او بهعنوان مدیرعامل تسلا صفر بود.
آیا این منصفانه است؟
از نظر «لازونیک» سقف مالیات بر حقوق و دستمزد تأمین اجتماعی باید کاملاً بازنگری شود. هیچ دلیلی برای تعلقنگرفتن مالیات بر کل سود حاصل از اعمال اختیارات سهام و واگذاری جوایز سهام وجود ندارد. «لازونیک» تأکید میکند که مدیران ثروتمند، اغلب درآمد بسیار کمی از حقوق خود کسب میکنند و گاهی تنها یک دلار میگیرند که باید با این مسئله مقابله شود. وی همچنین بر لزوم رسیدگی به وضعیت افزایش کارگران کم دستمزد در آمریکا تأکید میکند: «زمانی که افراد بیشتری داشته باشید که ۳۰۰۰۰ دلار در سال درآمد دارند، این به تأمین اجتماعی آسیب میرساند. اگر میخواهید برنامه تأمین اجتماعی را تقویت کنید، با آن مقابله کنید.»
نابرابری درآمد در ایالات متحده، هم اکنون بالاترین میزان در بین کشورهای عضو گروه هفت را دارد.
همچنین باید توجه داشت که تأمین اجتماعی برای دستمزدهایی طراحی شده است که با افزایش قیمتها افزایش مییابد، اما اکثر کارگران آمریکایی میگویند که دستمزد آنها با تورم سازگاری نداشته و همراه با تورم رشد نکرده است. محدودکردن مالیات بر حقوق و دستمزد با توجه به رشد دستمزد در عصر نابرابری، منطق اقتصادی درستی ندارد.
دونالد ترامپ تنها کسی نیست که لحن خود را در مورد تأمین اجتماعی تغییر میدهد. «جو بایدن» نیز به نفع گسترش و افزایش مزایای تأمین اجتماعی صحبت میکند، با این حال، همانطور که «رایان گریم» [12] - روزنامهنگار - گزارش کرده است، درخواستهای او برای کاهش تأمین اجتماعی به ۴۰ سال قبل بازمی گردد. در دهه ۱۹۸۰ و بار دیگر در سال ۲۰۰۵، او طرفدار افزایش سن بازنشستگی بود؛ چیزی که اکنون وی از جمهوریخواهان به خاطر آن انتقاد میکند. سال ۱۹۸۳ آخرین باری بود که قانون اساسی در مورد برنامه تأمین اجتماعی تصویب شد و در آن زمان، سناتور بایدن به همراه ۲۵ دموکرات دیگر سنا و ۱۶۳ دموکرات مجلس نمایندگان، اکثریت آرا را برای تصویب آخرین کاهش مزایا - که شامل افزایش سن بازنشستگی برای افرادی که هنوز قادر به رأیدادن نیستند - فراهم کردند. شاید شما یکی از آن افراد هستید که اکنون نمیتوانید در ۶۵ سالگی با مزایای کامل بازنشسته شوید!
امروزه بسیاری از دموکراتها به گسترش برنامه تأمین اجتماعی کمک میکنند، اما چنین اصلاحاتی در حزب مورد توجه واقعی قرار نگرفته است. در سال ۲۰۲۲، رهبری دموکرات مجلس نمایندگان مانع رأیگیری در مورد گسترش تأمین اجتماعی شد. بایدن در صورت انتخاب مجدد چه کاری با تأمین اجتماعی انجام خواهد داد؟ او در گذشته هنگام بررسی کاهش برنامه، در معرض فشار از سوی حامیان کاهش هزینههای دولت قرار گرفته است. علیرغم این واقعیت، همانطور که «توماس فرگوسن» [13] و «رابرت جانسون» [14]بهعنوان دو اقتصاددان برجسته اشاره کردهاند، این استدلال که تأمین اجتماعی به کسری بودجه منجر میشود، بحثی واهی است. در حال حاضر طرفداران این ایده که افزایش تأمین اجتماعی به کسری بودجه منجر میشود، شروع به فعالیت کردهاند و نشانههایی نیز وجود دارد که بایدن به نظرات آنها توجه میکند. نفوذ روزافزون پول در سیاست و رابطه نگرانکننده بین نتایج انتخابات کنگره و پول سیاسی توضیح میدهد که چرا ترجیحات عمومی در مورد نحوه پرداختن به برنامه تأمین اجتماعی به طور معمول نادیده گرفته میشود.
بر اساس گزارش مؤسسه «بروکینگز»، درآمد ملی آمریکا از سال ۱۹۷۹ تا سال ۲۰۱۶، حدود ۶۰ درصد افزایش یافته است؛ اما کسانی که در نیمه پایین توزیع درآمد قرار دارند، تنها شاهد افزایش ۲۲ درصدی درآمد خود بودهاند.
حقیقت این است که رأیدهندگان جمهوریخواه و دموکرات، خواهان یک سیستم تأمین اجتماعی قوی هستند. چرا نباید به جای افزایش سن بازنشستگی برای جوانان، بخش کوچکی از آمریکاییهای با درآمد بالا، به خصوص ۲۰۰ نفر برتر، پول بیشتری بپردازند؟ در حال حاضر ۷ میلیون وامگیرنده زیر ۲۵ سال بیش از ۹۷ میلیارد دلار وام دانشجویی فدرال بدهکار هستند و شاید یک عمر شغل ناپایدار و ناامن داشته باشند. در همین حال، بازنشستگان با چالشهای سخت ناشی از افزایش هزینههای مسکن، افزایش هزینههای مراقبتهای بهداشتی و خاتمه برنامههای کمکهای دوران همهگیری کرونا دست و پنجه نرم میکنند. افزایش بیخانمانی در میان «بیبی بومرهای جوان» [15] - با نرخی که از زمان رکود بزرگ دیده نشده است - یک علامت هشداردهنده است که افزایش مزایا مدتهاست به تعویق افتاده است. در نهایت، اگر مدعیان ورود به کاخ سفید واقعاً هدفشان حفظ امنیت اجتماعی باشد، ساختن اقتصادی با مشاغل باکیفیت و دستمزدهای منصفانه برای کارگران آمریکایی را در اولویت قرار خواهند داد. آنها با نابرابری که ثبات اقتصادی ما را از بین میبرد و بر کارگران سنگینی میکند، مقابله خواهند کرد. اما تا زمانی که سیاستمداران آمریکا به کمکهای مالی ثروتمندان توجه میکنند و به آن تکیه میکنند، چه کسی صدای کارگران را خواهد شنید؟
[1] . Lynn Parramore
[2] .Institute for New Economic Thinking
[3] . Bill Moyers
[4] . Eric Laursen
[5] . The People’s Pension
[6] . Peter Temin
[7] . Dual economy : یکی از مهمترین دستاوردهای «سر آرتور لوئیس» - اقتصاددان برجسته و برنده نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۹ - مقاله او در سال ۱۹۵۴ است که در آنجا به بحث درباره مفهومی که خودش آن را «اقتصاد دوگانه» در کشورهای فقیر تعریف میکند، میپردازد. به گفته لوئیس، اقتصاد کشورهای فقیر شامل دو بخش است: یک بخش «سرمایهداری» کوچک و یک بخش بسیار بزرگ سنتی (کشاورزی). کارفرمایان در بخش سرمایهداری، کارگران را برای بهدستآوردن پول بیشتر استخدام میکنند و از سوی دیگر کارفرمایان در بخش سنتی به دنبال حداکثرکردن سود خود نیستند و بنابراین کارگران زیادی را استخدام میکنند که همین باعث میشود بهرهوری آنها پایین بیاید.
[8] . Teresa Ghilarducci
[9] . Tim Cook
[10] . Matt Hopkins
[11] . William Lazonick
[12] . Ryan Grim
[13] . Thomas Ferguson
[14] . Robert Johnson
[15] . نسل پر نوزاد یا بیبی بومر (Baby Boomer) گروه جمعیتی آماری پس از نسل خاموش و پیش از نسل ایکس هستند. این نسل اغلب بهعنوان افرادی که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ میلادی در طی دوران انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم زاده شدهاند، تعریف میشوند. این اصطلاح در خارج از آمریکا نیز استفاده میشود؛ اما تاریخها، بافت جمعیتی و شناسههای فرهنگی ممکن است متفاوت باشد. بیبی بوم به اشکال دیگری بهعنوان «موج شوک» و «خوک درون پایتون» توصیف شده است. اکثر بیبی بومرها، فرزندان بزرگترین نسل یا نسل خاموش هستند و اغلب والدین نسل اخیر، ایکسها و نسل هزاره هستند. بیبی بومرهای اخیر نیز میتوانند والدین نسل z باشند.
/ انتهای پیام /