بررسی آراء آمارتیا سن به قلم برنارد ویلیامز؛
اگر بتوانیم آزادی را به طور مساوی میان افراد مختلف تقسیم کنیم، پس می‌توانیم سلسله انتخاب‌ها و همچنین طیف توانایی‌هایی که برای انواع فعالیت‌های انسانی دارند را نیز برابر کنیم. سِن به اندازۀ روسو و برخی فیلسوفان دیگر که می‌گویند به هیچ وجه نمی‌توان بین آزادی و برابری تعارض قائل شد، پیش نمی‌رود، زیرا هر چیزی که با برابری در تضاد باشد نمی‌تواند آزادی واقعی باشد و چیزی که با آزادی در تعارض باشد نمی‌تواند برابری واقعی باشد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ آنچه می‌خوانید نگاهی به اندیشه‌های نابرابری فیلسوف معاصر آمارتیا سن است که برنارد ویلیامز (Bernard Williams)، پژوهشگر اقتصاد و سیاست، سعی کرده است تا با نگاهی ظریف و تطبیقی رابطه پیجیده آزادی و برابری را در نگاه سن مورد بازخوانی قرار دهد. این یادداشت برای اولین بار در نشریه اینترنتی London reviewof books منتشر شده است.

 

هر دولت و فلسفۀ سیاسی مدرنی به برابری چیزی باور دارد. همانطور که آمارتیا سِن در کتاب بازنگری مفهوم نابرابری اشاره می‌کند، حتی آزادی‌خواهان که فکر می‌کنند نباید هیچ‌گونه محدودیت تحمیلی سیاسی بر آنچه افراد امکان دارد بدون زور و فریبکاری به دست آورند اعمال شود، به حق برابر برای اعمال خود در بازار و عدم پرداخت مالیات باور دارند. کسانی که فکر می‌کنند هرچقدر کاری پرزحمت‌تر یا موثرتر یا پرمسئولیت‌تر باشد، شایستۀ مزد بیشتری است، باور دارند که این قانون باید به طور مساوی بر روی تمام شهروندان اجرا شود. پس، مسئلۀ مهمی که سِن سودمندانه در طول سالیان سال روی آن تأکید کرده است، این نیست که ما خواهان برابری هستیم یا نه، بلکه این است که: برابریِ چه چیزی؟ اهمیت دارد.

حتی اگر تمام نظریه‌های مدرن گونه‌ای از برابری را بپذیرند، بسیاری از آن‌ها آن را در میان آرمان‌های سیاسی خود قرار نمی‌دهند. پس این سؤال پیش می‌آید که چه چیزی سبب می‌شود بعضی از مفاهیم برابری به جای بعضی دیگر در کانون برنامه‌های سیاسی قرار بگیرند که هدفشان افزایش برابری است؛ برای مثال، برنامه‌هایی که به سنت پیوند دادن برابری به آزادی و اتحاد سرکار دارد.

در اینجا سوال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که چرا تمام دولت‌های مدرن بر روی مفاهیمی دربارۀ برابری تأکید می‌کنند. کافی نیست اگر در پاسخ بگوییم که از سر ناچاری این کار را انجام می‌دهند، زیرا برابری، حتی در حال حاضر، کلیدواژه‌ای رهنمون برای سیاست‌های مدرن است. پاسخ به نظر می‌رسد این باشد که در جهان مدرنی که تا حد زیادی منابع اسطوره‌ای و مرسوم اقتدار را رد کرده است، فقط برخی مفاهیم پاداش برابر برای هر شهروندی می‌تواند اساس بدون اجبار و آگاهانۀ تبعیت او از یک دولت را شکل دهد.

هدف از بیان و پیگیری یک آرمان سیاسی برابری افراط در بیزاری یا علاقه‌ای مدیرمآبانه برای یکسانی نیست، اگرچه هردو بدون شک نقشی در تاریخ برابری‌طلبی داشته‌اند

در حال حاضر، بسیاری از دولت‌ها را نمی‌توان بدون تردید و شایستگی گفت که به وعده‌ای که آن فرمول ارائه می‌کند، عمل می‌کنند، و این واقعیت خود به شکل یک مشکل برای تعریف برابری به عنوان یک آرمان سیاسی منجر می‌شود، نه به عنوان یک فرض صرف. هدف از بیان و پیگیری یک آرمان سیاسی برابری افراط در بیزاری یا علاقه‌ای مدیرمآبانه برای یکسانی نیست، اگرچه هردو بدون شک نقشی در تاریخ برابری‌طلبی داشته‌اند.

در حال حاضر هدف اصلی این است که مفهومی کاربردی از برابری را بیابیم که به مردم بتواند احساس صریحی دهد که جامعه به آنان به طور مساوی توجه می‌کند و در نتیجه مردم در آن سهمی دارند. فقط در این صورت امیدی وجود دارد که به مردم دلیل اطاعت و پیروی بدهد. بدون چنین دلیلی، فقط اجبار، سردرگمی، عادت و امید به اینکه مردم اگر از جایی که خود را در آن میابند بهترین استفاده را ببرند، خوشحال و راضی می‌شوند، وجود دارد. آن نوع از برابری که هیچ هدفی ندارد و می‌توان گفت که قبلا وجود داشته است، مانند حق برابر برای میلیونر شدن، کاملا واضح است که کافی نیست. فوق‌العاده است که هرکسی می‌تواند فکر کند، همانطور که پیروان  تاچر فکر می‌کنند و احتمالا در برخی موارد هنوز هم فکر می‌کنند که برابری صرف در مواجۀ با بازار می‌تواند به اندازۀ کافی ایدۀ شهروندی برابر را تحقق بخشد که شامل خود بازار نیز می‌شود.

سِن به شدت دربارۀ مسائل سیاسی آگاه است؛ مسائلی مانند فقر، محرومیت و بی‌عدالتی در حق زنان، اما این کتاب دربارۀ نظریۀ سیاسی نیست و از پرسش‌های سیاسی که خودشان تقاضای درکی از برابری را ایجاد می‌کنند، آغاز نمی‌شود. سِن هم اقتصاددان است و هم فیلسوف اخلاق، اما او از مسیری به مسائل مربوط به برابری می‌پردازد که از تئوری اقتصادی گریزان است

نظریۀ برابری سِن، اشتیاقی را به وجود می‌آورد که می‌تواند معضلات دولت مدرن را بیان کند، اگرچه خود او دربارۀ اساسی‌ترین و کلی‌ترین دلایلی که یک جامعۀ مدرن به آن علاقه نشان دهد، بحث نمی‌کند. او ترجیحا روی چگونگی همچون آرمانی تمرکز می‌کند. او به درستی به ما یادآوری می‌کند که اگر قرار است ایده‌های برابری را توسعه بخشیم، بهتر است تصوری از هدفشان داشته باشیم و برای اهداف مختلف ممکن است بخواهیم ایده‌های متفاوتی دربارۀ برابری به کار گیریم. برای برخی از اهداف درک اقتصادی، نابرابری درآمد ممکن است معیار مرتبط باشد، اما برای اهداف سیاسی و اجتماعی وسیع‌تر ما به ایده‌های غنی‌تری نیاز داریم. سِن به شدت دربارۀ مسائل سیاسی آگاه است؛ مسائلی مانند فقر، محرومیت و بی‌عدالتی در حق زنان، اما این کتاب دربارۀ نظریۀ سیاسی نیست و از پرسش‌های سیاسی که خودشان تقاضای درکی از برابری را ایجاد می‌کنند، آغاز نمی‌شود. سِن هم اقتصاددان است و هم فیلسوف اخلاق، اما او از مسیری به مسائل مربوط به برابری می‌پردازد که از تئوری اقتصادی گریزان است.

مسئله، همانطور که در ابتدا گفتم، این است که «برابریِ چه چیزی؟» یا همانطور که سِن به زبان اقتصاددانان دقیق می‌گوید در چه بستری می‌خواهیم برابری را به دست آوریم؟ نکتۀ بنیادینی که وجود دارد این است که برابری در یک فضا می‌تواند به موجب همان واقعیت‌ها به نابرابری در فضایی دیگر تعبیر شود. یکی از مثال‌های موردعلاقۀ سِن نیاز مختلف افراد نسبت به غذاست؛ آن‌ها به دلیل وزن، سن و سال، وضعیت سلامتی‌شان و... نیاز‌های متفاوتی نسبت به غذا دارند. اگر به همۀ آن‌ها غذایی یکسان بدهیم، مقدار قوت و انرژی برابری، در هر کدام از آن‌ها تولید نخواهد شد. بنابراین، برابری پول یا منابعی از این دست به معنای برابری به لحاظ آنچه افراد می‌توانند به دست آورند، نیست: به دلایل مختلف، افراد در توانایی و ظرفیت خود برای تبدیل منابع به فعالیت‌های ارزشمند و رضایت‌بخش یکسان نیستند.

اقتصاددانان رفاه این نکته را بر اساس معیاری که به طور سنتی مورد پسند آن‌ها بود، یعنی «مفید»- که تقریبا به معنای میزان رضایت شخصی از یک نتیجۀ معین یا به دست آوردن آنچه می‌خواهد-، بیان کرده‌اند. افزودن منبع یکسانی از منابع باعث افزایش رفاه و سودمندی، چه در میان مردم و مسلما چه برای شخصی واحد در زمینه‌های مختلف نمی‌شود. یکی از کاربرد‌های این نکته همان مفهوم آشنای «تقلیل دادن فایده به حاشیه رفتۀ پول» است که یعنی صد پوند اضافه برای کسی که نسبتا پول کمتری دارد، بسیار باارزش‌تر است. با این همه، سِن به طور مؤثر و قدرتمندی کسانی را که سودمندی و فراتر از یک نقطۀ خاص، انسجام مفهموم رفاه را زیاد از حد برآورده می‌کنند و به دلایل زیادی (که در بیشتر موارد اینجا ذکر نشده است، اما به طور ظاهری در جا‌های دیگر به آن‌ها اشاره می‌شود) رفاه را به عنوان معیار چیزی مانند «برابری پایه» می‌نامند، رد می‌کند. او همچنین «کالا‌های اساسی» را که جان رالز در نظریۀ سیاسی خود به عنوان اهداف توزیع و عرضه مشخص کرده است، به معنی معیار برابری رد می‌کند. رالز اینها را کالا‌های چندمنظوره‌ای تعریف کرده است که هر انسان عاقلی در اجتماعی‌ترین موقعیت‌ها مایل است داشته باشد: این کالا‌ها شامل پول و «وسایل احترام به خود» اند.

طرح پیشنهادی سِن این است که فضایی که در آن اساسی‌ترین شکل برابری محقق می‌شود، فضای خود آزادی است. او ادعا می‌کند که کالا‌های اساسی رالز نشان‌دهندۀ ابزار هستند تا هدف: تنها هدفی که پول به عنوان کالای اساسی دارد، قدرتش در افزایش آزادی در انتخاب است. شاید بهتر باشد توصیفی که رالز در کتاب نظریۀ عدالت دربارۀ کالا‌های اساسی ارائه کرده است، به دلیل گمراه‌کننده بودنش، نقد شود. یکی از کالا‌های اساسیِ رالز، آزادی بود و انتقاد سِن در باب اینکه کالا‌های اساسی صرفاً فقط ابزاری به سوی آزادی‌اند، به ندرت می‌توانند به آن اعمال شوند؛ اما تعریف رالز از یک کالای اساسی نیز به خوبی به آن اعمال نمی‌شود.

اگر بتوانیم آزادی را به طور مساوی میان افراد مختلف تقسیم کنیم، پس می‌توانیم سلسله انتخاب‌ها و همچنین طیف توانایی‌هایی که برای انواع فعالیت‌های انسانی دارند را نیز برابر کنیم. اگر موجب شویم افراد توانخواه (معلول) منابع بیشتری رادر اختیار داشته باشند، دامنۀ چیز‌هایی که می‌توانند برای انجام دادن انتخاب کنند را گسترش می‌دهیم و به این معنی است که آزادی‌شان را افزایش داده‌ایم

اگر بتوانیم آزادی را به طور مساوی میان افراد مختلف تقسیم کنیم، پس می‌توانیم سلسله انتخاب‌ها و همچنین طیف توانایی‌هایی که برای انواع فعالیت‌های انسانی دارند را نیز برابر کنیم. اگر موجب شویم افراد توانخواه (معلول) منابع بیشتری رادر اختیار داشته باشند، دامنۀ چیز‌هایی که می‌توانند برای انجام دادن انتخاب کنند را گسترش می‌دهیم و به این معنی است که آزادی‌شان را افزایش داده‌ایم. در شرح این ایده‌ها، سِن تعداد قابل‌توجهی از تفاوت‌ها را بیان می‌کند. در اکثر موارد، داشتن طیف وسیعی از گزینه‌ها برای انتخاب یک کالای ابزاری است، به این معنا که فرد را قادر می‌سازد رضایت‌بخش‌ترین گزینه را انتخاب کند. این امر در نوع استاندارد مدل اقتصادی حول محور مطلوبیت، که در آن نتیجۀ مطلوب صرفا با کالایی که فرد انتخاب می‌کند شناسایی می‌شود، و حوزۀ انتخابی که فرد داشت تنها به عنوان سبدی است که آن را انتخاب می‌کند. با این حال سِن اشاره می‌کند که در بسیاری از ارتباطات، انتخاب مهم است. غالبا تفاوت ایجاد می‌کند که آیا فرد نتیجۀ مشخصی را برمی‌گزیند یا اینکه نتیجه به سادگی به کسی تحویل داده می‌شود، حتی اگر نتیجه به خودی خود به همان اندازه خوب باشد.

بدین ترتیب سِن می‌خواهد به انتخاب و عمل، جایگاه خاصی در نظریۀ برابری بدهد و آن‌ها را صرفا به عنوان مسیر‌هایی که به نتایج مطلوب منتهی می‌شوند، رها نکند، زیرا معمولا نه تنها در تئوری، بلکه اغلب در عملکرد دولت رفاه، تمایل وجود دارد توانخواهان را به‌عنوان ذینفع، به تصویر کشیده شوند تا افرادی که می‌خواهند فرصتی برای انتخاب‌هایشان داشته باشند.

اگر برابری اساسا به عنوان برابری آزادی فهمیده شود، در این صورت برخورد فرضی بین برابری و آزادی، که به رویارویی بین چپ و راست مشهور است، باید به نحو بدی تعریف شده باشد. سِن در واقع می‌گوید که مشکل در این شرایط نشان‌دهندۀ یک اشتباه در رتبه‌بندی است. آن‌ها جایگزین نیستند. آزادی یکی از زمینه‌های ممکن برای کاربرد برابری است و برابری از جمله الگو‌های احتمالی توزیع آزادی است (بر اساس نظر سن). سِن به اندازۀ روسو و برخی فیلسوفان دیگر که می‌گویند به هیچ وجه نمی‌توان بین آزادی و برابری تعارض قائل شد پیش نمی‌رود، زیرا هر چیزی که با برابری در تضاد باشد نمی‌تواند آزادی واقعی باشد و چیزی که با آزادی در تعارض باشد نمی‌تواند برابری واقعی باشد. تا جایی که برابری در ابتدایی‌ترین سطح گسترش می‌یابد، از نظر سِن باید درست باشد که اگر آزادی کسی (به نوعی) در حال افزایش است، به این دلیل است که، آزادی چیزی است که به طور مساوی توزیع می‌شود. با این حال، این به آن معنا نیست که ما می‌توانیم صرفا به افزایش آزادی فکر کنیم و تضاد بین آزادی و برابری را فراموش کنیم.

فرض کنید آزادی برخی از افراد فقیر و ناتوان برای رفت و آمد با تدارکات خاصی افزایش می‌یابد و این با افزایش مالیات بازتوزیعی تامین می‌شود. (با توجه به نگرش‌های کنونی در بریتانیا، این مثال کاملا آرمان‌شهری است، اما بر استدلال تأثیری نمی‌گذارد.) در نتیجۀ افزایش مالیات، دامنۀ انتخاب برخی مالیات‌دهندگان بیشتر می‌شود و از این رو، به تعبیر سِن، آزادی آن‌ها کاهش می‌یابد: آن‌ها دیگر نمی‌توانند بنتلی و گستاد را در سال جاری بخرند. اکنون آنچه با این ذره از آزادیشان خریداری می‌شود، افزایش آزادی شخص دیگری است. با این وجود برای استدلال سِن ضرورتی ندارد که افزایش آزادی فرد توانخواه بیشتر از، از دست دادن آزادی فرد ثروتمند باشد. آزادی یک نفر در برابر آزادی دیگری قرار می‌گیرد، زیرا آزادی در عرض برابری است، اما لزوما اینطور نیست، صرفا از نظر آزادی، که سود یک نفر بیش از خنثی کردن ضرر دیگری باشد: تنها چیزی که ضروری است باید در پایان به برابری نزدیکتر باشیم. در چنین حالتی می‌تواند تضادی واقعی میان آزادی و برابری وجود داشته باشد - حتی اگر برابری خود تساوی آزادی باشد.

سِن تصدیق می‌کند که در چنین تراکنش‌هایی، مانند برابری در سایر فضاها، خطر «پایین آمدن سطح» وجود دارد، اما استدلال می‌کند که ارزش‌های دیگری نیز وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند. به عنوان مثال، او می‌پذیرد که اگر هزینۀ این کار به شدت بهره‌وریِ افراد دارای مزیت را کاهش دهد، استفاده از منابع بزرگ برای افزایش جزئی توانایی‌های افراد محروم معقول نخواهد بود. این یک کاهش غیرقابل قبول در بهره‌وری خواهد بود. او در رابطه با ارزش‌های غیر از کارایی اقتصادی و رابطه‌شان با برابری آزادی چیز زیادی نمی‌گوید. بنابراین، او چیز زیادی در مورد وضعیتی که در مورد آن بحث شد، که در آن از دست دادن آزادی است، نمی‌گوید. همچنین، او چیز زیادی در مورد انصاف نمی‌گوید، به عنوان مثال در رابطه با مسائل مربوط به دادن موقعیت‌های پاداش بهتر به افرادی که مهارت بیشتری دارند. او این موضوع را از نظر انگیزه‌ها و کارآمدی مورد بحث قرار می‌دهد، اما بسیاری از مردم فکر می‌کنند که ندادن چنین پاداش‌هایی صرفا ناکارآمد نیست، بلکه در واقع ناعادلانه است (اگرچه رالز به این دلیل مخالفت می‌کند که هیچ‌کس لیاقت استعدادهایش را ندارد، که درست است، اما با تردید به این مورد مربوط می‌شود.) اما جالب است که ببینیم سِن چگونه آزادی، و برابری را با ایده‌های متفاوت و مشابه انصاف گرد هم می‌آورد. به همین دلیل باید به این سوال پاسخ دهیم که در خارج از حوزۀ مجازات، آیا کسی سزاوار آزادی بیشتر از دیگری است؟

سِن سال‌ها در تلاش برای متقاعد کردن اقتصاددانان خود پیشرو بوده است که ارزش برخی مقایسه‌های معقول در دنیای واقعی بسیار بیشتر از عملیات پیچیده بر روی مقادیری است که فقط وجود دارند. در مدل‌های ریاضی با این حال، در مورد شمارش یا سنجیدن آزادی‌ها یا قابلیت‌ها، ما به راهنمایی نیاز داریم و می‌توان به این نکته معترض بود که سِن چندان اطلاعاتی به ما نمی‌دهد

تعیین برابری و نابرابری در فضای آزادی، همانطور که مثال‌ها نشان می‌دهد، برخی از روش‌های «سنجش» آزادی را افزایش یا کاهش می‌دهد. هیچ فرد عاقلی نباید خواستار اقدامات بسیار قاطع یا کمی باشد، و سِن سال‌ها در تلاش برای متقاعد کردن اقتصاددانان خود پیشرو بوده است که ارزش برخی مقایسه‌های معقول در دنیای واقعی بسیار بیشتر از عملیات پیچیده بر روی مقادیری است که فقط وجود دارند. در مدل‌های ریاضی با این حال، در مورد شمارش یا سنجیدن آزادی‌ها یا قابلیت‌ها، ما به راهنمایی نیاز داریم و می‌توان به این نکته معترض بود که سِن چندان اطلاعاتی به ما نمی‌دهد. این یک نکته بدیهی است که می‌توان توانایی‌ها، انتخاب‌ها و ... را به هر شکلی که دوست داشت حساب کرد. برای استفاده از مثالی که آورده‌ام، کسی که پودر لباسشویی جدیدی را معرفی می‌کند، به طور نامحدود انتخاب‌های جدید زیادی را نیز معرفی می‌کند (مانند انتخاب بین خرید برخی کالا‌های دلخواه دیگر و خرید این پودر لباس‌شویی) و در عین حال دیگران را کنار میزند (مثلا به عنوان شانس انتخاب آگاهانه پودر لباسشویی بدون نگرانی در مورد آن). واضح است که شمارش ما را به جایی نمی‌رساند. به این خط پرسش، سِن پاسخ محکمی به این اثر کلی می‌دهد که هر معیاری می‌تواند منجر به چنین مشکلاتی شود، و شما فقط باید در مواجهه با شرایط واقعی از قضاوت درست استفاده کنید.


ملاحظاتی که فرد در شرایط واقعی از آن استفاده می‌کند، بدون تعجب، نه به اعداد، بلکه بر وزن متکی است: برخی از قابلیت‌ها (یا آزادی‌ها یا امکانات انتخاب) مهم‌تر از سایرین هستند. با این حال، در بسیاری از موارد، اهمیت آزادی مستقیما با اهمیت عملکرد مورد نظر مرتبط است. ظرفیت راه رفتن در وهلۀ اول مهم است، زیرا راه رفتن مهم است. اگر بتوانم راه بروم، کار‌های بسیار بیشتری وجود دارد که می‌توانم انجام دهم، و انتخاب‌هایی در مورد مکان و زمان پیاده‌روی به همراه دارد. اما اگر یک سؤال واقعی وجود داشته باشد که بر انتخاب‌ها متمرکز باشد - این سؤال که آیا می‌توانم کجا و چه زمانی راه بروم - به طور طبیعی به عنوان یک موضوع دیگر درک می‌شود، سؤالی که تنها در صورتی مطرح می‌شود که بتوانم راه بروم. قرار دادن هر دو سؤال زیر زبان آزادی خطر اختلاط دو نوع نگرانی سیاسی را با هم دارد: راه رفتن (مثلا فلج نشدن) و رهایی (مثلا از دخالت پلیس) هر کجا و هر وقت بخواهم راه بروم.

موارد دیگری نیز وجود دارد که به نظر می‌رسد تأکید سِن بر آزادی، به جای مرکز، یک وضعیت نامطلوب را برمی‌گزیند. همانطور که فرانکلین روزولت بر اهمیت «آزادی» از چیز‌هایی مانند مالاریا تأکید کرد، او بر انتخاب خلاف واقع، نوع زندگی که مردم می‌توانستند در صورت نداشتن مالاریا انتخاب کنند، اهمیت می‌دهد. مهم این است که مالاریا نه تنها ناخوشایند بلکه ناتوان‌کننده است. از سوی دیگر، آیا این واقعیت به خودی خود نشان می‌دهد که چه چیز بدیهی در آن وجود دارد؟ «اگر نبودم... می‌توانستم زندگی غنی‌تری نسبت به آنچه دارم انتخاب کنم» واقعا می‌تواند به روش‌های مختلفی پر شود، و همۀ پرشده‌ها چیزی شبیه به یک اهمیت سیاسی یا اجتماعی ندارند.

بحث تحسین‌برانگیز سِن در مورد تبعیض جنسیتی در نقاط مختلف جهان صادق است. بسیاری از آمار‌های مربوط به محرومیت زنان بار دیگر به شرارت‌های غیرقابل مناقشه‌ای مانند سوء تغذیه و مرگ زودهنگام اشاره دارد، اما برخی دیگر که به سطح تحصیلات زنان و فرصت‌های شغلی مربوط می‌شوند، پرسش‌های مورد مناقشۀ ایدئولوژیکی را مطرح می‌کنند که زنان چه توانایی‌هایی را باید ایجاد کنند

در بسیاری از مثال‌های سِن، هیچ شکی وجود ندارد که اگر بتوان منابعی را برای تسکین آسیب‌هایشان اختصاص داد، وضعیت افراد محروم بهبود می‌یابد: سوءتغذیه، بیماری، نادانی، ناامنی. اگر وضعیت آن‌ها بهتر بود، برابری پیشرفت می‌کرد. اما - همانطور که خود سِن به طرز تحسین‌برانگیزی در برخی از بحث‌های فنی خود در مورد مقایسه‌ها بیان می‌کند - می‌توانید تقریبا در مورد هر حسابی از برابری به این نتیجه برسید. با توجه به این معایب، هر داستان معقولی در مورد نحوۀ زندگی انسان‌ها تقریبا همان نتیجه را به همراه خواهد داشت و تأکید ویژه بر آزادی غیرضروری و در برخی موارد، همانطور که قبلا عرض کردم، فرعی به نظر می‌رسد. از سوی دیگر، در دیگر موارد، تأکید بر آزادی تفاوت قابل‌توجهی ایجاد می‌کند، اما نتایج آن نیز قابل اعتراض است. این درمورد بحث تحسین‌برانگیز سِن در مورد تبعیض جنسیتی در نقاط مختلف جهان صادق است. بسیاری از آمار‌های مربوط به محرومیت زنان بار دیگر به شرارت‌های غیرقابل مناقشه‌ای مانند سوءتغذیه و مرگ زودهنگام اشاره دارد، اما برخی دیگر که به سطح تحصیلات زنان و فرصت‌های شغلی مربوط می‌شوند، پرسش‌های مورد مناقشۀ ایدئولوژیکی را مطرح می‌کنند که زنان چه توانایی‌هایی را باید ایجاد کنند.

انتقادی به سِن وارد نیست که او باید به نفع حقوق زنان برای توسعۀ خود موضع بگیرد. آنچه که نامشخص است، این است که او تا چه حد فکر می‌کند که این ابعاد آزادی و توانایی خود می‌توانند به صورت نظری استخراج شوند. آیا نظریۀ او فقط می‌گوید که آزادی و توانایی مبنای مناسب ادعای برابری است؟ یا آیا این نظریه همچنین به این نتیجه می‌رسد که تقاضا برای برابری فرصت‌های آموزشی برای زنان از هرگونه توضیح کافی از قابلیت‌ها و پتانسیل‌های انسانی ناشی می‌شود؟ اگر بخواهد دومی را بگوید نباید تعجب کنم یا ناامید شوم. اما پس از آن نظریۀ او باید با موادی تکمیل شود که در حال حاضر ارائه نمی‌دهد، به ویژه نظریۀ آگاهی کاذب که توضیح می‌دهد چرا بسیاری از زنان در درک توانایی‌های خود ناکام مانده اند.

همانطور که می‌بینیم، نظریۀ سِن در برابر سیاستی که او آشکارا به آن توجه دارد، بسیار عجیب است. بسیاری از مضراتی که او به آن اشاره می‌کند، که حرکت به سوی برابری بیشتر قرار است آن را کاهش دهد، به قدری بی‌مناقشه وحشتناک است که استدلال‌های دقیق در مورد اولویت آزادی غیرضروری به نظر می‌رسد: در هر فضایی که کار می‌کنید - خواه فضای مفید و منابع باشد، کالا‌های اولیه یا آزادی داشته باشید - شما همان پاسخ را دریافت خواهید کرد. در موارد دیگر، نتایج این رویکرد، حداقل از نظر مشکلات فرهنگی محلی، بسیار بحث‌برانگیزتر است. در اینجا باید پرسید که نظریۀ سِن تا چه حد به ما مجوز سیاسی می‌دهد که با چنین مواردی مانند موارد بحث‌انگیز رفتار کنیم (که این همان چیزی است که از نظر نظریۀ او عبارتند از: همه موارد به یک اندازه شامل محدودیت آزادی‌های اساسی است). اما این به بعد سیاسی بیشتری از نظریه نیاز دارد: بعدی که در آن می‌توانیم چیز‌هایی مانند آگاهی کاذب و ارائۀ نادرست ایدئولوژیک ظرفیت‌های اولیه انسانی را درک کنیم.

در کتاب او در مورد بسیاری از موضوعات، به ویژه قحطی، و همچنین در مورد چندین موضوع مورد بحث در این کتاب، مانند تعریف فقر، تجزیه و تحلیل دقیق سِن و قدرت قابل‌توجه او در ایجاد تمایزات ظریف و مرتبط با طیف شگفت‌انگیز اطلاعات برای ساخت ابزار‌هایی مناسب برای کاربرد سیاسی سریع‌السیر ترکیب می‌شود. با این همه، اما به نظر نمی‌رسد که نظریه برابری به عنوان برابری آزادی بتواند پاسخ بسیاری از پرسش‌های حوزه نابرابری را بدهد. چیزی که با مطالعه آثار سن برای ما مشخص می‌شود این است که ما برای مواجه با نابرابری و کاهش آن نیاز به ابزار‌هایی بیش از آنچه او در کتابهایش آورده است داریم.

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha