گروه گفتمان «سدید»؛ محسن سلگی: خشونت، تعقلی و البته تعلیقیاش خوب است؛ به عنوان تعلیقی بر روزمرگی و رویهها و مجموعه وضعیتهایی که رایجترند. خشونت هم اگر با افتخار و شهامت و شهادت -به عنوان شهادتطلبی که اعم از کُشتهشدن است- باشد، ستودنی است و تفاوت دارد. خشونت اگر در پی از دستندادن و نه ستادن باشد ستودنی است. خشونت در برابر زورگویان ظالم به خصوص زورگوی قوی و متجاوز است که شهامت میطلبد. خشونت یک مرد در برابر همسر خود، همچون خشونت رژیم غاصب صهیونیستی در برابر کودکان از روی ترس و حقارت و بزدلی است و بویی از افتخار و شرافت نبرده است. در عوض، مملوء از شرارت است.
خشونت دائمی
خشونت وقتی دائمی و همهجایی و هرزمانی شود، خطرناک است و نیز وقتی که بیش از حد لازم باشد (یعنی وقتی از موقعیت به وضعیت برکشیده شود. اگرچه وضعیت دائمی نداریم و این تعبیر، متناقض و خودشکن است). چنانکه آلن بدیو نیز به درستی میگوید خشونت در برابر خشونت یک کشور متجاوز به خاک میهن، خشونتی مجاز و دفاعی است البته به شرطی که ماندگار نشده و تبدیل به رویه و امتدادی در نظام سیاسی پس از جنگ (چه نظام استقراری و چه نظام تأسیسی) نشود؛ همچنانکه خشونتهای قبل از رضاخان و همان جنگهای داخلی و شهادت کسانی، چون بهبهانی و فضلالله نوری بود که رضاخان را پدید آورد. دیگر این که در مقام دفاع هم قرار نیست اجازه داد یک همرزم سر دشمن را ببُرد یا اسیر را بکُشد و حتی او را بیازارد.
دفاع مقدس؛ اقتران خشونت و محبت
رفتار اغلب رزمندگان در دفاع مقدس، تقارن و مقارنه خشونت و محبت بود؛ خشونتی که حتی از دشمن هم بیزار نبود بلکه خشونتی بود ایجابی و در وهله اول، مثبت، سازنده و در پی ساختن جهانی بهتر و صلحآمیزتر و سعادتمندتر. در وهله بَعد، خشونتی سلبی بود. خشونت ناب و مقدس –این خشونت ناب نه خشونت ناب والتر بنیامین است نه خشونتی محضی که در نظریه حکومتمندی فوکو گفته میشود که دولتها از آن پرهیز دارند- را در دفاع مقدس میتوان یافت. همین خشونت بود که آب به دهان خشکیده و درنده اسیر داعشی میداد آن هم با احترام و البته اقتداری مقدس.
به تعصب بیش از خشونت نیاز داریم
خشونت گاه گریزناپذیر است. تعصب هم چنین است. تعصب هم نباید دائمی و درباره همه چیز باشد. در عینحال، ما به تعصب بیش از خشونت نیاز داریم. نفی مطلق تعصب حتی اگر از روی تعصب باشد، به تضعیف ارزشهایی همچون افتخار (شرف) و شهامت میشود. روزمرهکردن و بیتفاوتساختن انسانها سراغ تعصب هم آمده و این انسان بیتعصب (همیشه بیتعصب؛ و این همیشه بیتعصببودن به اندازه همیشه و همهحال متعصببودن مردود مینماید) است که از مرگ عزیزانش چندان آزرده خاطر نمیشود. این انسان است که خودخواه و تنها شده و خود را هم نفی میکند؛ درست با خودخواهی و از دستدادن دیگری.
تعصب والا
تعصب نسبت به عشق زناشویی اگر همسر را محدود نکند، یعنی محدودیت مضاعف و دائم و مستمر بر او تحمیل نکند، تعصبی والاست. اگرچه در عشق همواره حدی از محدودکردن وجود دارد، در عین حال، در عشق، معشوق دیده شده و مهم میشود. او لزوماً نه از حسی شبیه پرستیدهشدن بل از حس پرستاریشدن لذت میبرد؛ از تعصبی که بدون بهپرسشکشیدن دائمی است. از تعصبی که او را منقاد و مستضاح نمیکند و در سکون فرو نمیبرد، او لذتی اخلاقی و عقلانی را تجربه میکند. در تعصبی که بدون قیادت پرقید و شرط و سخت است و برای همین شکننده نیست. این آن مقدس نرمی است که دود نمیشود و به هوا نمیرود (مارکس میگفت: هرچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود و هرچه مقدس است نامقدس میشود. قسمت اخیر وعده او اشتباه است به حکم استدلال و تاریخ). تقارن در تعصب دو نفر به یکدیگر در این وضعیت است که هم تعلقی است و هم تعقلی.
مقارنه تعصب، خشونت و آزادی
اما گاه لازم است دو نفر یکدیگر را به پرسش بگیرند و در برابر هم با احترام اعتراض کنند.
در برابر دولت هم این اعتراض است که قدرت را محدود کرده و هم آن را مهم به حساب میآورد. با اعتراض قدرت اگرچه محاسبه نمیشود، اما محدودیتهایش به رخ کشیده میشود؛ محدودیتهایی که درعینحال موجد و موجب وضعیت استثنایی و قدرتنمایی و بعلاوه فزونشدن قدرت دولت میشود.
در این میان دولت میبایست نسبت به آزادی شهروندانی که به خشونت دست نمییازند، متعصب و متعهد باشد و شهروندانی که به نافرمانی مدنی اقدام کردهاند هم میبایست نسبت به مرزی که برای دولت تعیین کردهاند، متعصب و متعهد باشند. خشونت و ویرانگری آن هم در شرایطی که دولت آغازگر خشونت نیست، جواز خشونت موردی دادن به دولت است. تخریب شهر، تخریب امکان و زمین و زمینهای است که دولت آینده یا نظام سیاسی مفروض بعدی و احیاناً مورد خواست معترضان میتواند بر آن حکومت کند. به نوعی نه تلاش برای پیروزی در یک بازی ولو بازیئی خشن بلکه تلاش برای از میانبردن زمین بازی حتی فراتر از میان بردن داور است. خشنترین و خشونتگسارترین تماشاگران هم معمولاً از میان رفتن زمین بازی را نمیپسندند؛ بنابراین در تعصب میان شهروندان و دولت، میان دو طرف در زندگی مشترک و میان دو نفر در یک گفت: وگو هم حفظ اقتران بس مهم است.
خطاب به آنان که میگویند دست از شرافت برداریم
برخی مدام از بس گانگی و تساهل و سهلگیری سخن میگویند. مدام در پی نرمالیزاسیون و عادیسازی همه چیز هستند و سراغ تعصب و رشادت هم آمدهاند. این از جمله چیزهایی است که مارا در برابر برخی لیبرالهای وطنی میگذارد؛ همانهایی که بههایی میگریزند؛ همان نامبارزان مبرز که دیگران را برای مبارزه تشویق میکنند آن هم با تضعیف مبارزه در برابر دشمنان بزرگ، شیاطین بزرگ و البته حقیر مانند امریکا. برخی آنها میگویند دست از شرافت و افتخار برداریم و شکمها را سیر کنیم. آنقدر در گوش ما میخوانند که هموطن در برابر هموطن قرار گیرد. آنها مدام جامعه را از جنگ و چیزهای دیگر میترسانند و ترسو بار میآوردند. باری، دلاوران بزرگ تاریخ، اغلب صبور بودهاند و جان بر کف نه جان بر لب. سردارانی مانند شهید حاج میرزامحمد سلگی محصول نگاهی متفاوت به زندگی و حتی شهادت هستند. شهادتی که هرگز نمیمیرد و راوی آب است و روان او زلال و چشمان او خیرهکننده است؛ خیرهکننده و خیر و زلال است، چون اهل زلزدن به دنیا نبود. چون به جای نگاهکردن همراه با امید به دست دشمن، به چشمان او مستقیم و باشهامت نگاه کرد. این همان خشونت و تعصب مقدس است.
اگر قرار بود ممکلت با نسخه لیبرالهای ناعریق اداره شود، امروز شاید بردگان مدرن امریکا بودیم یا بردگان سنتی نوتکفیریها. فراموش نکنیم تعصبزدایی و دعوت به پرهیز از خشونت توسط کسانی که با نام اشاعه لیبرالیسم ضدخشونت، همچنان بزرگترین جنایات تاریخ را مرتکب میشوند، دروغی بزرگ، اما حقیر است.
/انتهای پیام/
چرا عربستان دزدی ندارد در حالی که در گدشته پر از راهزن بود ؟شهیدمطهری می گوید چون قانون بریدن دست دزد را اجرا نمودند