گروه دین و اندیشه «سدید»؛ سید سعید وصالی؛ عضو هیئتعلمی دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی تهران و دانشآموخته جامعهشناسی از دانشگاه لعل نهرو هندوستان است. وصالی که سالهاست در زیرگروه رفاه و تعاون مشغول به تدریس و فعالیت است، در این گفتگو به بررسی ابعاد جامعهشناختی عهدنامه مالک اشتر پرداخته و تأثیرات اعمال این منش حکومتی در جامعه را برای ما آشکارا بررسی و تحلیل کرده است.
جایگاه عهدنامه مالک اشتر در جامعهشناسی سیاسی از دیدگاه شما کجاست؟
در ابتدای بحث به این نکته اشارهکنم که شما موضوع بسیار خوبی در نهجالبلاغه را برای بررسی امر اجتماعی سیاسی حکومت انتخاب کردهاید. جایی که میتوان موضوع سیاسی و اجتماعی و همچنین دیدگاه حضرت را به خوبی در آن فهم کرد. عهدنامهای که میتواند کمک شایانی به جامعهشناسی و جامعهشناسی سیاسی داشته باشد.
از طریق عهدنامه میتوان حضرت علی را بهعنوان یک شخص سیاسی و یک شخص مطلع از سیاست و اجتماع شناخت. شخصی که به لحاظ روانشناسی اجتماعی نیز یک سیاستگذار و مطلع قهار است. در واقع تمام متن عهدنامه یک جلوه نمود از بزرگی شخصیت این فرد است. فردی که نباید تنها و تنها از بعد مذهبی به وی نگاه کرد. درباره حضرت علی نباید صرفاً به پسر جعفر ابن ابیطالب بودن، همسر حضرت زهرا بودن، داماد پیامبر بودن و مواردی از این دست کفایت کرد. حضرت شخصیت قابلتوجهی در امور سیاسی و اجتماعی دارند که در سخنان ایشان متبلور است. در واقع نزدیکی ایشان به پیامبر منجر به تشکیل شخصیتی در حضرت شده که ایشان را شایسته شنیده شدن و پیروی کرده است.
لذا بررسی عهدنامه میتواند از نقطه نظر جامعهشناسی سیاسی و سیاست بسیار مهم است. شخصیتی که از لحاظ سیاسی، اقتصادی، جامعهشناسی و ... قابل پیروی است و نکات ارزندهای را به ما میدهد.
درباره عهدنامه اما از جهات مختلف میتوان صحبت کرد. اما یکی از مهمترین جنبههای شناخت عهدنامه، حوزه جامعهشناسی است.
در علوم اجتماعی درسی به نام قشربندی اجتماعی داریم. سرفصلی که صاحبنظران زیادی را در بطن خود دارد. از جمله این افراد مارکس، وبر و دورکهایم هستند که درباره طبقه و قشربندی در دوران مدرن سخن گفتهاند.
اگر از بعد جامعهشناختی به متن عهدنامه نگاه کنیم، میبینیم که امیرالمؤمنین قشربندی خوبی از اجتماع دوران ارائه کردهاند و درباره موضوع طبقات سخن گفتهاند. ایشان اصناف مختلف مردم را در آنجا مطرح کردهاند و اتفاقاً در این میان، مراقبت از طبقه سفلی را حائز اهمیت بیشتری دانستهاند. در عین حال پیامها و دستورات دیگری نیز خطاب به کارگزاران سیاسی خوددارند. ایشان به مالک درباره وزرا سفارشهای زیادی میکنند و میگویند ممکن است سابقهای که در ذهن مردم از دیگر حکومتها و وزرا وجود دارد، همچنان در اذهان باقیمانده باشد. بنابراین مواظب باش که همان رویه را ادامه ندهند و برای این مراقبت افرادی را بر آنها بگمار تا به سمت فساد نروند.
رفتار مالک باید به نحوی باشد که این اقشار بدون لکنت زبان با او سخن بگویند! غیر متطعطعا! یعنی نگرانی از بابت سخنی که میگویند در دل این افراد نباشد که به گفتارشان منتقل شود و نتوانند به زبان روان مشکلاتشان را با مالک در میان بگذارند
همچنین ایشان در مورد طبقه عامه؛ یعنی کسبه، تجار، بازرگانان، طبقه سفلی-افرادی که هیچ وسیلهای برای امرارمعاش یا رفع گرفتاریهایشان ندارند- توصیه میکنند.
یا درباره گروه قضات صحبتهای مهمی دارند که یکی از آنان جلوگیری از ارتشاء در میان آنان است. حضرت میفرمایند که حقوق قضات را به میزانی افزایش بده که آنها در بهرهمندی کامل باشند و در هنگام صدور احکام دچار خطا و اشتباه نشوند.
نکته دیگری که در عهدنامه وجود دارد، سفارش حضرت درباره تعامل مالک با طبقه سفلی است. ایشان به مالک میگویند که در هنگام حضور در مرکز حکومت، درب را به روی مردم بگشا. بگذار که آنها مستقیماً با تو صحبت کنند و مسائلشان را در میان بگذارند. شاید کارگزاران تو این خواستهها را نشنیده باشند!
ایشان در همین رابطه میافزایند که رفتار مالک باید به نحوی باشد که این اقشار بدون لکنت زبان با او سخن بگویند! غیر متطعطعا! یعنی نگرانی از بابت سخنی که میگویند در دل این افراد نباشد که به گفتارشان منتقل شود و نتوانند به زبان روان مشکلاتشان را با مالک در میان بگذارند.
حضرت مالک را موظف میکنند که طوری رفتار کند که این ویژگی در خودش نیز نهادینه شود. هم خوب بشنود و هم خوب پاسخ دهد تا آنها نیز از هیبت حکومت و حاکم نترسند و خواستههایشان را بهراحتی بیان کنند.
نکته مهمی که در اینجا مایلم به آن اشارهکنم، موضوع حق در نهجالبلاغه است. دنیای غرب امروز به این نکته معطوف شده که در کنار مفهوم نفع شخصی یا Self-interest-از زمان اسمیت تا امروز و پس از طرح نظریه ثروت ملل توسط ایشان- توجهها به این سمتوسو جلب شده است. غربیها به راین باور بودند که منافع و امکانات در جوامع پراکنده هستند و هر فردی میتوان به اختیار خود از این مواهب برخوردار شود. در اینجا دخالتی از سوی دولت الزامی شناخته نمیشود. اما در سالیان اخیر و پس از ظهور جان رالز این نظریات دگرگون شد. رالز معتقد بود که نمیتوان کیک نفع شخصی را رها کرد و اینطور گفت که هرکس به میزان نیازش از آن بهرهبرداری کند! چون افرادی در جامعه وجود دارند که نمیتوانند سهم خود را از این کیک بردارند. افرادی مثل بیماران، افراد آموزش ندیده، افراد ناتوان، افراد بیسواد و بیکار و...
حتی سهم افراد از عواملی مثل دوری یا نزدیکی به پایتخت کشور نیز بر سهم بری از این منافع مؤثر است! آیا حکومت نسبت به اینها تکلیفی ندارد؟
وصالی: رالز بر این باور است که هر عضو جامعه حقوق و تکالیفی دارد. او شهروند جامعه است و پس باید از حقوق خود برخوردار باشد. بنابراین فرمولی که رالز پیشنهاد میدهد اینگونه است؛ اولویت کم برخوردارها در بهرهوری از قانون! او بر این به اورست که قانون باید به نحوی تنظیم شود که در ابتدای امر کم برخوردارها از بهرهها متنعم شوند. اگر بنا بر ایجاد اشتغال، منصب، پخش درآمد یا هر امکان اجتماعی ست، باید قواعد و مقررات بهگونهای باشد که در درجه اول کم بهرهها در معرض این دستاوردها قرار داشته باشند. این همان موضوع حق است که وقتی ما به نهجالبلاغه و عهدنامه مراجعه میکنیم، میبینیم که حضرت در سالیان پیش بر همین روند تأکید داشتهاند. توجه ایشان به طبقه مستضعف یکی از مهمترین نمودهای بروز این جریان است.
عهدنامه مالک اشتر از نظر من سخنی برای مردمان کوچه و بازار نیست! لزومی به قرائت این سخنان در میان مردم وجود ندارد. بلکه مخاطب اول عهدنامه حاکمان هستند. این عهدنامه از سوی امیرالمؤمنین برای فردی نوشتهشده که شاید مقام او چیزی همطراز رئیسجمهور امروز است!
در واقع مبنای قشربندی جامعه به تعبیر حضرت همین اولویت در برخورداری از حقوق برای طبقات است!
بله. این زاویه نگاه در سخنان ایشان کاملاً روشن است. مثلاً ایشان در داستانهای مختلف نیز به این امر تأکید دارند. ایشان وقتی به خانه پیرزن فقیری در مکه میروند و ناتوانی مالی آن خانواده را میبینند، به خودشان میگویند که وقتی تو از این وضعیت خبر نداری، چگونه آتش جهنم را تحمل خواهی کرد؟! این گفتار در حالی از ایشان نقلشده که سر در تنوز منزل آن زن کردهاند و اینها را نجوا میکنند!!!
یا وقتیکه طلحه و زبیر در بیتالمال به خدمت ایشان میرسند و ایشان چراغ را خاموش میکنند و دلیل این کار را مراقبت در استفاده از مال بیتالمال عنوان میکنند. یا تأکیدی که حضرت بر قطع نشدن حقوق خانوادههای خوارج از بیتالمال داشتهاند. یا رویکرد ایشان در برخورد با خوارجی که پشیمان شدند و فرار کردند و برخورداری آنان از بیتالمال، نمونه رفتارهایی ست که نشان از اهمیت موضوع حق برای حضرت دارد.
امیرالمؤمنین درباره حق یک تعبیر مشهوری دارند؛ الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف! حق بزرگترین امور در موقع توصیف و سخن است و همچنین تنگترین امور در هنگام انصاف دادن است!
حضرت علی خطاب به مالک میگویند که بهترین مشاوران و همکاران تو افرادی هستند که تلخترین سخنان را در مورد حق با تو میگویند! یعنی تو را بهراحتی نقد کنند و تو باید به صحبت آنان گوش دهی.
عهدنامه مالک اشتر از نظر من سخنی برای مردمان کوچه و بازار نیست! لزومی به قرائت این سخنان در میان مردم وجود ندارد. بلکه مخاطب اول عهدنامه حاکمان هستند. این عهدنامه از سوی امیرالمؤمنین برای فردی نوشتهشده که شاید مقام او چیزی همطراز رئیسجمهور امروز است! فردی که بزرگترین حاکم جامعه است، بیتالمال و امکانات را در دست دارد و میتواند دستورات مختلفی صادر کند. میتواند وظایف هر فرد و مسئول دیگری را معین کند. اگر او بخواهد عده زیادی از افراد در مناصب خود جابجا میشوند. در واقع سخن او منشأ اثر در جامعه است!
درحالیکه روند این سخنان در میان بالعکس است. ما معمولاً سخنی را که مخاطب آن طبقه حاکمه است، در میان طبقات پایینتر میبینیم! سرانجام این سخنان و مشکلات به دست افرادی میرسد که اصلاً توانی در حل آن ندارند! این در حالی است که مشکلات در میان مردم بروز کرده و باید مسئولان بالادستی مسئولیت حل آن را بر عهده بگیرند. این تلخیها و مرارتها برای مسئولانی ست که عهدهدار مناصب شدهاند. زیرا اینها هستند که مسئولیت پذیرفتهاند!
امیرالمؤمنین وقتی به خانه پیرزن فقیری در مکه میروند و ناتوانی مالی آن خانواده را میبینند، به خودشان میگویند که وقتی تو از این وضعیت خبر نداری، چگونه آتش جهنم را تحمل خواهی کرد؟! این گفتار در حالی از ایشان نقلشده که سر در تنوز منزل آن زن کردهاند و اینها را نجوا میکنند
امیرالمؤمنین در ابتدای عهدنامه اینطور نوشتهاند؛ هذا ما امر به عبدالله امیرالمؤمنین. یعنی این سخن از سوی یک عبدالله صادرشده است! ایشان در ابتدای کلامشان تأکیدی بر منصب خلافت ندارند. ایشان میگویند که این سخن از جانب یک بنده خدا گفته میشود. ایشان خود را اینچنین معرفی میکنند.
در ادامه حضرت به این نکته اشاره میکنند که؛ این فرمان برای چند امر مهم صادرشده؛ مالیات ستاندن، جهاد با دشمنان خدا و پس از آن طلب صلاح برای عموم مردم!
اینها نخستین درخواستهای امیرالمؤمنین از مالک برای عمران و مدیریت سیاسی در مصر است. ایشان این موارد را از مالک میخواهند تا مردم را بهدرستی ارشاد کنند. چیزی شبیه به وزارت ارشاد. اما با این تفاوت که ارشادِ حقیقی در آن جاری باشد و دخالت فرهنگی عمیق و خداپسندانه در زندگی مردم به جهت صلاح آنان صورت دهد. البته من هیچوقت تناسبی بین تغییر فرهنگ مردم یک جامعه و عنوان ارشاد و وزارت ارشاد قائل نیستم! وزارت ارشاد باید تلطیف فرهنگی و انتشار جنبههای مثبت فرهنگها را در دستور کار خود قرار دهد تا مانع گسترش جنبههای نامطلوب فرهنگی در جامعه باشد.
نسبت حقوق اقشار و حقوقی که در جامعه امروزِ ما برای قشرهای مختلف در نظر گرفتهشده، از نظر شما چگونه است؟
ما با جامعه امیرالمؤمنین خیلی فاصلهداریم. خواستههای ایشان در نهجالبلاغه و عهدنامه، خیلی با واقعیات موجود فاصله دارد. ایشان در یکی از نامههایی که خطاب به کارگزارانشان دارند، آنها را درباره خوردن فلان غذا، خریدن فلان منزل، پوشیدن فلان لباس و یا معاشرت با اغنیاء شماتت کردهاند! ایشان میفرمایند اینها آتشی است که تو بلعیدهای و بر تن کردهای! این خواسته من از تو نبوده و نیست.
یا فرمایشی که ایشان درباره سبکرفتاری حاکم در عهدنامه دارند، چیزی متفاوت از امروز ماست. ایشان خواستهاند که رفتار و سبک زندگی حاکم در حد طبقه متوسط و پایین جامعه باشد.
وقتی در کشور ما انقلاب اسلامی پیروز شد، انقلابیون برای انجام اعمال خیر، امکاناتی از بیتالمال یا اموال مصادرهای در اختیار گرفتند. این وضع منجر به این شد که عدهای از طبقات پایین و متوسط، بهصورتی ناگهانی به طبقه بالا رفتند! این درست همان چیزی ست که حضرت مخالف آن بودند.
یا افرادی که در حوزه امور فرهنگی فعالیت داشتند، مشغول اقتصاد شدند! در نتیجه شما میبینید که بسیاری از ثروتها امروز در اختیار اینان است! اینچنین است که ما امروز نمیتوانیم مظاهر برخی از رفتارهای اقتصادی در جامعه را منتسب به جریان طاغوت پیش از انقلاب بدانیم! امروز جوانانی که تربیتشده همین جامعه هستند ماشینهایی را سوار میشوند که نسبتی با روحیات جامعه مدنظر نهجالبلاغه ندارد.
حضرت علی خطاب به مالک میفرمایند؛ حالا که به حکومت رسیده ای، بدان که اموال مردم گوشتی نیست که تو به آن رسیده باشی و بتوانی از آن تغذیه کنی! این اموال متعلق به مردم است و تو تنها می توانی مالیات را از آنان بستانی. مالیاتی که باید برای امورات همین مردم به مصرف رسانده شود. یعنی همان استصلاح اهلها و عمارت بلادها که در ابتدای عهدنامه به آن اشاره شده است. نه اینکه منابع مالی برای امور شخصی یا حاکمیتی غیر مردمی استفاده شود.
حضرت در جاییکه از خراج ستاندن صحبت به میان میآورند، از استصلاح اهل نیز سخن میگویند. میگویند مسکن و اشتغال و بیمه و تأمین اجتماعی و ... را-به تعبیر امروزی- به صلاح برسان و پسازآن اموری را ترتیب بده که امربهمعروف و نهی از منکر باشد! در جامعهای که مردم به صلاح و عمران نرسیدهاند، نمیتوان سخن از امربهمعروف و نهی از منکر و مالیات و... به میان آورد
حضرت در جایی که از خراج ستاندن صحبت به میان میآورند، از استصلاح اهل نیز سخن میگویند. میگویند مسکن و اشتغال و بیمه و تأمین اجتماعی و ... را-به تعبیر امروزین- به صلاح برسان و پسازآن اموری را ترتیب بده که امربهمعروف و نهی از منکر باشد! در جامعهای که مردم به صلاح و عمران نرسیدهاند، نمیتوان سخن از امربهمعروف و نهی از منکر و مالیات و ... به میان آورد. این دو مقوله مهم حادث نشده که ما امروز در جامعهمان نمیتوانیم بهسادگی از بازار و مردم و ... مالیات دریافت کنیم. فرهنگ دریافت و صرف مالیات از سوی حاکمیت بهدرستی جاری نشده که امروز شاهد این وضعیت هستیم.
در همین حال مردم به عدهای نگاه میکنند که رشد پلکانی عجیبی درون سیستم حاکمیت دارند. مردم به وضعیت نابسامان خود نگاه میکنند و از سوی دیگر این رشد را میبینند. وضعیتی که خوراک، پوشاک، مسکن، بیمه و... در آن سامانی ندارد و در نتیجه مردم نیز تن به مالیات و اموری ازایندست نمیدهند. اینچنین است که نه عمارت بلاد حادث میشود و نه استصلاح اهلها!
امیرالمؤمنین در عهدنامه میگویند که جامعه از طبقات تشکیلشده و هیچیک از این طبقات بدون طبقه دیگری به صلاح نمیرسد. به این دلیل که این طبقات باید کمکرسان یکدیگر و در واقع لازم و ملزوم باشند. ایشان درباره طبقات سفلی، مالک را به خداوند قسم میدهند! میفرمایند که؛ الله الله فی طبقه السفلی!
جایگاه مفهوم انسانیت در ارائه این قشربندی کجاست؟ نگاهِ انسانمدار حضرت علی در فرازی که مردم را همتای مالک در آفرینش یا برادرانش در دین میداند، شاهد محکمی بر این ادعاست. نظر شما دراینباره چیست؟
حضرت علی میفرمایند؛ فانهم صنفان؛ و اما لک آخ فی الدین او نظیر لک فی الخلق! ایشان در این فراز از عهدنامه عمومیترین سنخ بندی و قشربندی را از مردم به مالک ارائه میکنند. ایشان میفرمایند مردم بیش از این دو دسته نیستند. بنابراین هیچ فرقی بین حاکم و مردم نیست و نمیتوان گروهی را بر گروهی دیگر ترجیح و برتری داد.
آنچه اینجا مهم است، احترام به خلقت انسانهاست. حتی اگر این مخلوقات جز دین ما نباشند. ما در خلقت باهم برابر هستیم و برتری نداریم. ما دین اسلام را به عنوان دین برتر پذیرفتهایم و او اعتقاد دیگری را! اما من نمیتوانم این برتری را در زندگی اجتماعی وارد کرده و همهچیز را برای خود و هممسلکانم بخواهم! این همان چیزی است که حضرت با توصیف حق، باب فتح آن را برای ما مسدود کرده است. امری که شاید خلاف خواستی باشد که ما را از یکدیگر تمیز میدهد.
این زاویه نگاه حضرت منجر به تشکیل دیدگاه ایشان درباره آزادی میشود. آزادیای که نه تنها در اندیشه، که در حوزه بیان نیز به خوبی جلوهگر است و رعیت را آزاد به بیان انتقاداتش در برابر راعی میکند.
وقتی خداوند به انسان عقل داده، امکان تبادر هر امری به این عقل یا ذهن را نیز ممکن کرده است. بشر میتواند این امکانات و سؤالات را مطرح کرده و البته برای این سؤالات درخواست جواب نیز داشته باشد. عقل بشر حدی ندارد و در نتیجه سؤالات بیحدی به آن خطور میکند. حتی از وجود خدا، پیامبر و یا ... سؤال میکند! سؤالاتی که نیازمند پاسخ و دلیل است. سؤالاتی که میتواند بهروشنی پاسخ داده شود. مثل پاسخی که امام صادق به آن فرد دهری داد. ایشان فرمودند که اطاعت خداوند و انجام مناسک، در صورت عدم وجود معاد به گذارنده آسیبی نمیرساند. اما فردی که این امور را انجام نداده، قطعاً در آینده دچار خسران خواهد شد. این پاسخهاست که میتواند برای افراد کارساز باشد. چون نمیتوان مانع سؤال پرسیدن افراد شد. این خلاف خصلت بشر در پرسشگری ناشی از تعقل است.
امیرالمؤمنین در عهدنامه میگویند که جامعه از طبقات تشکیلشده و هیچیک از این طبقات بدون طبقه دیگری به صلاح نمیرسد. به این دلیل که این طبقات باید کمکرسان یکدیگر و درواقع لازم و ملزوم باشند. ایشان درباره طبقات سفلی، مالک را به خداوند قسم میدهند! میفرمایند که؛ الله الله فی طبقه السفلی!
نکته دیگر اینکه اگر بشر سؤال میکند، نشأتگرفته از زندگی اجتماعی او در جامعه است. عقل و زبان، به تعبیر برخی از جامعه شناسان، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. اندیشیدن در بین افراد وجود دارد و در واقع تفکر یک امر اجتماعی و پراکنده در جامعه است. اگر سؤالی پدیدار شده، از همین کنش و واکنشهای بینا فردی است. پس باید پاسخ این سؤالات را یافت.
توانِ سؤال پرسیدن، مربوط با بحث آزادی بیان است. مرحله قبل از آزادی بیان، آزادی اندیشه است. اندیشهای که منجر به بیان و هدایت در جامعه شود.
بهاینترتیب ما با انواع سؤالها و بهتبع آن پاسخها و رشد مواجهیم. اما اگر این اندیشه و سؤال، کانالیزه شود، رشد نیز اتفاق نخواهد افتاد.
در جامعه پیامبر اکرم، وقتی ایشان در آستانه ارتحال قرار میگیرند، فراخوانی برای حضور مردم در مسجد ارائه میدهند. خودشان نیز با تحمل سختی فراوان به مسجد میآیند. سپس از مردم درخواست میکنند که اگر حقی از ایشان به گردن دارند، بیان کنند. همه افراد میگویند که شما بر گردن ما حقدارید و ما خواستهای از شما نداریم. اما یک نفر از میان جمع ادعای دیگری دارد! او میگوید که حقی بر گردن پیامبر دارد!
وقتی او ادعای حق بر گردن پیامبر دارد، هیچ فردی او را از این اعتراض منع نمیکند! پیامبر او را به نزد خویش فرامیخواند و از حق او سؤال میکنند. آن مرد نیز میگوید؛ روزی که شما به مدینه آمدید، در حین حرکت و ضربه زدن به شتر، ضربهای از شلاق شما به شانه من اصابت کرد. حضرت گفتند که شلاقی برای قصاص حق این مرد آماده کنید. اینجا هم اما هیچ فردی به این مطالبه اعتراض نمیکند! حضرت شلاق را به مرد میدهند و میگویند که ضربهای به شانه ایشان بزند. مرد اما میگوید که در آن زمان بدن من برهنه بود! پیامبر هم لباس خود را کنار میزنند و از وی میخواهند که ضربه را به شانه ایشان بزند!
اما آنچه در این داستان مهم است، تربیت جامعه پیامبر است! وقتی فردی از فرد دیگری حقی به گردن دارد، ولو اینکه آن فرد پیامبر خدا باشد نیز میتواند حق را مطالبه کند. تفاوتها در این رابطه بالکل نادیده انگاشته میشود. اطرافیان پیامبر نیز هیچ اعتراضی به این امر نمیکنند و اجازه میدهند که ذیحق، مطالبهاش را به سرانجام برساند.
این ترسیم درستی از جامعه پیامبرگونه است که حق بهدرستی در آن احیا میشود. نه فردی در آن دخالت میکند و نه ممانعت!
جامعه امیرالمؤمنین هم برآمده از فضای جامعه ایست که در زمان پیامبر ترسیم و اجرائی شده بود.
همین فضاست که راه مطالبه حق از سوی قشر ضعیف و سفلی را باز می کند. بنظر شما این زمینه در جامعه ما فراهم است؟
جامعه ما مثل بسیاری از جوامع معاصر، دچار مدرنیسم شده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما هم امروز در زمره جوامعی دستهبندی میشویم که دارای امکانات زندگی مدرن از کامپیوتر و اینترنت تا پیتزافروشی و ماهواره و... هستند. این روند در تمام جوامع کم و بیش موجود است.
جامعه مدرن و ماقبل مدرن تفاوتهایی دارند. از جمله اینکه هریک از این جوامع نهادهای مخصوص به خود را دارا هستند. ما اگر امروز بتوانیم شیفتمان را از ماقبل مدرنیسم به مدرنیسم بپذیریم، یعنی پذیرفتهایم که عنوان جامعه مدرن بر فضای کشورمان اطلاق شود. ما به لحاظ تکنیکی و فنی مدرن شدهایم. اینترنت و رایانه نمونه مهم این امر است. اما به لحاظ برنامه یا نرمافزار، هنوز مدیریت درستی صورت نگرفته است.
ما در گذشته نهادی به نام کمک داشتیم. گروههایی با هدف کمک مردم به یکدیگر تشکیل میشدند و با جمعآوری منابع مختلف مالی و جنسی، کمک را رقم میزدند. دولتها هم در این دوران تنها کارکرد مخرب داشتند! به این معنا که نه تنها کمکی به این روند نمیکردند، بلکه به دلیل استبدادی بودن در روند این کمکرسانیها نیز اختلال ایجاد میکرده است. جامعه مردمسالار اما یک تفاوت اساسی با جوامع استبدادی دارند و آن اینکه؛ به روند این کمکرسانیها یاری میرسانند. به این معنا که چون از مردم و برای مردم آمده، روند امور را بهسوی تأمین معیشت و زندگی و... طبقات مختلف-خصوصا طبقات و اقشار مستضعف- میبرد. سازوکاری که در جوامع مدرن برای این کار دیدهشده، متفاوت است. یکی از این سازوکارها، سمنها یا سازمانهای مردمنهاد هستند. سازمانهایی که به زعم من، باید اجازه کثرت وجود آنها را در جامعه نهادینه کرد. حتی تعداد این سمنها باید نزدیک به عدد جمعیت هر کشور باشد. کما اینکه در برخی از کشورهای توسعهیافته، عدد سمنها از تعداد افراد بیشتر است. این یعنی هر فردی در یک یا چند سمن عضو است و نیازهای خود را با کمک این نهادهای مردمی پیگیری میکند.
پس ما باید روند قانونی ایجاد و توسعه سمنها را تسهیل کنیم. روندی که از سوی دولت و مجلس حمایت شود و منجر به تأمین سازوکارهای لازم برای بهبود حرکت این نهادها در میان مردم میشود. پشتیبانی دولت بهمنظور مدیریت روندی ست که ممکن است برخی امور آن از حیطه توانایی سمنها بیرون باشد.
دولت امیرالمؤمنین دولتی ست که خادم جامعه است. دولتی که میتواند انواع و انحا نیازها و شرایط لازم برای زندگی بشر را فراهم و تأمین کند. دولتی که میتواند حضور فزاینده اجتماعی، دسترسی به موفقیتها و مسائلی از این دست را برای مردم به ارمغان بیاورد. به موازات تضعیف این سازوکار اما، مشکلات و مسائل سیستمها و جوامع بیشتر از قبل خواهد بود. اگر سمنها و سازمانها مرتبط به کمک دستگاه حاکمیت نروند، سیستم قضاوت ما که امروز دچار ۱۵ میلیون پرونده است، در آینده نزدیک مبتلا به ۱۶ میلیون پرونده خواهد بود!
ما برای اصلاح این روند نیاز به دولت رفاهی نداریم. نکاتی که در باب دولت و حکومت اسلامی و دینی در چارچوب اندیشه بزرگان موجود است، میتواند بهترین الگو و راهگشا برای مسائل ما باشد.
/انتهای پیام/