گروه جامعه دین و اندیشه «سدید»؛ علی عسکری: جامعه ایرانی به لحاظ قومی، دینی، فرهنگی و... جامعهای با تکثرهای فراوان است؛ این تکثرها در حقیقت دارای دو روی مختلف هستند؛ از طرفی میتوانند منجر به پویایی جامعه شوند و از طرف دیگر هم ممکن است کشور را به تجزیه بکشانند. آنچه که در ماجرای انقلاب اسلامی ایران شاهد آن بودیم، تلاش برای نوعی انسجامبخشی به این تکثرها، ذیل کلانروایت ترکیبی ایرانِ اسلامی است. در بخش نخست گفتگو با دکتر سید حسین شرفالدین - عضو هیئتعلمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی - پیرامون نسبت میان دین و انسجام اجتماعی مباحثی مطرح شد. در بخش دوم این گفتوگو قصد داریم تا به نحوی انضمامیتر، پیرامون نسبت دین و انسجام اجتماعی در ایران معاصر سخن بگوییم و به بررسی سیاستهای اتخاذ شده در طی چند دهه گذشته نیز بپردازیم. مشروح این مصاحبه در ادامه مقابل چشمان شما خواهد بود.
به نظر شما دین اسلام و در مرحله بعد مذهب تشیع، تا چه اندازه میتواند در فرایند انسجام یابی جامعه ایران معاصر شرکت کند؟ برای مثال؛ آیا مقوله رشد و توسعه مناسکی مانند اربعین، غدیر، محرم و... به انسجام یابی جامعه کمک کرده و یا ضد آن عمل میکند؟
شرفالدین: همانطور که در مباحث قبل اشاره شد، دین - بهویژه یک دین الهی جامع مثل اسلام - نقش بسیار محوری، اساسی و بلکه از جهاتی بیبدیل در ایجاد وحدت و انسجام در درون یک جامعه اسلامی، در ارتباط جوامع اسلامی با یکدیگر و نیز نحوه ارتباط مسلمین با پیروان سایر ادیان الهی و عموم انسانها در گستره جهانی دارد.
از دید برخی جامعهشناسان کلاسیک، نظامات دینی و شبه دینی به دلیل القای یک سری اصول اعتقادی و ارزشی مشترک همواره کانون همبستگی اجتماعی میان معتقدان بوده و اساساً ایجاد جمع، بدون محوریت و مرکزیت یک عنصر معنوی، غیرممکن است.
امکانات و ظرفیتهای انسجامبخش ملی - مذهبی
از دید برخی جامعهشناسان کلاسیک، نظامات دینی و شبه دینی به دلیل القای یک سری اصول اعتقادی و ارزشی مشترک همواره کانون همبستگی اجتماعی میان معتقدان بوده و اساساً ایجاد جمع، بدون محوریت و مرکزیت یک عنصر معنوی، غیرممکن است.
علاوه بر موارد فوق، عناصر وحدتآفرین دیگری نیز بهویژه در مقیاس ملی وجود دارد که میتواند در تحکیم وحدت و انسجام میان ایرانیان اعم از شیعه و سنی کاملاً مؤثر واقع شود؛ مرجعیت بلامنازع شخصیتهایی مثل حضرت علی (ع) که مورداحترام قاطع فریقین بوده و خود ایشان نیز همواره مروج و منادی وحدت میان مسلمانان بوده است، نزدیکی اعتقادی شیعه و سنی در طول تاریخ به دلیل مجاورت و همنشینی و مشارکت جمعی در عرصههای ملی، وجود مشاهیر بزرگ ایرانی و افتخارات ملی مثل مولوی، غزالی، سعدی که بهرغم تفاوت در مذهب، مورداحترام قاطبه شیعیان بوده و هستند و متقابلاً شخصیتهایی مثل فارابی، بوعلی سینا، خواجهنصیر و... نیز که بهرغم تفاوت در مذهب، مورداحترام اهلسنت بودهاند و فریقین بهعنوان بخشی از هویت تاریخی - تمدنی خود به وجود آنها افتخار میکردهاند؛ وجود علمایی که همواره بر وحدت میان شیعه و سنی تأکید داشتهاند، وقوع انقلاب اسلامی و به تبع آن تشکیل حکومت دینی به عنوان مروج وحدت میان امت اسلام، توطئههای رنگارنگ ضدانقلاب علیه کیان ملی و وقوع جنگ تحمیلی که زمینه بیشتری برای وحدت و انسجام میان آنها فراهم ساخت؛ وجود شخصیتهای وحدتآفرین مثل رهبران انقلاب که همواره بر وحدت میان مسلمین در مقیاس ملی و گستره جهانی اسلام تأکید داشتهاند و... همگی از جمله این عناصرند.
تردیدی نیست که مناسکی مثل عزاداریهای محرم و صفر، عید غدیر، جشنهای ملی، جشنهای نیمه شعبان، راهپیمایی اربعین و...نیز بالقوه میتواند در جهت ایجاد وحدت میان فریقین و گروههای اسلامی به کار گرفته شود، چه اینکه میتواند در جهت عکس آن عمل کند. متأسفانه همواره جریاناتی سعی دارند از این سوژهها برای اختلافافکنی و تقابل زایی بهرهگیری کنند.
ناتوانی و بیتفاوتی جامعهشناسی مدرن نسبت به پدید دین اجتماعی
آنگونه که جامعهشناسی به ما میگوید، از اساس در جامعه نمیتوان از دین فرانهادی انتظار انسجامبخشی داشت. مقدمات نظری این بحث در بخش قبل توضیح داده شد. حالا میخواستم به طور خاص به تصویر خود از جامعه ایران بپردازید. آیا ما از اساس یک جامعه با تعریف علمی آنها هستیم؟ به طور مبناییتر، آیا جامعهشناسی توان فهم جامعه ایران معاصر را دارد؟ خصوصاً در پاسخ این سؤال باید توجه کرد که امروزه شاهد شکلگیری رشتههایی همچون انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مردمشناسی، دانش اجتماعی، مطالعات اجتماعی و... بهمثابه الگوی رقیب جامعهشناسی هستیم.
تردیدی نیست که مناسکی مثل عزاداریهای محرم و صفر، عید غدیر، جشنهای ملی، جشنهای نیمه شعبان، راهپیمایی اربعین و...نیز بالقوه میتواند در جهت ایجاد وحدت میان فریقین و گروههای اسلامی به کار گرفته شود، چه اینکه میتواند در جهت عکس آن عمل کند.
شرفالدین: نباید از نظر به دور داشت که جامعهشناسی - بهعنوان کانونیترین علم اجتماعی - همچون بسیاری از علوم دیگر، دانشی وارداتی است و ادبیات موجود آن در مراکز علمی کشور نیز تا حد زیادی ترجمهای، اقتباسی و بازتابی است و با اینکه حدود هشتاد سال از تاریخ ورود آن به این سرزمین میگذرد، نتوانسته با محیط مقصد ارتباطی صمیمانه و ارگانیک برقرار کند و ظرفیت فعلیت یافته و بالقوه خود را در خدمت شناخت هرچه بیشتر جامعه ایران و مسائل اجتماعی آن قرار دهد.
ناتوانی علم جامعهشناسی از شناخت واقعیتها، رویدادها، مسائل و بحرانهای جامعه ایران، به فرض قبول - چون غالب جامعهشناسان معاصر ایرانی، بهرغم اذعان به پیچیدگی جامعه ایران و تأخر جامعهشناسی از فهم برخی حقایق فرهنگی اجتماعی آن، این تاخر را بیش از قابلیتهای معرفتشناختی و روششناختی این علم، از محدودیتهای مختلف ایجاد شده توسط عوامل محیطی ناشی میدانند - ریشه در عوامل متعددی دارد که بحث از آن فرصت و مجال دیگری میطلبد. برخی حتی از میان اصحاب علوم اجتماعی در سالهای اخیر سعی کردهاند تا علم جامعهشناسی را به دلیل خواستگاه غربی، مبانی و مفروضات سکولار، غلبه رویکرد پوزیتیویستی، ترجیح روشهای کمی و نقصانهایی از این دست، برای فهم واقعیتهای ریشهدار و چندلایه جامعه ایران، ناقص و ناتوان معرفی کنند؛ برخی نیز فارغ از ظرفیتها و قابلیتهای معرفتی این علم، آن را به دلیل اشتمال بر برخی ادعاهای کفر آلود طرح شده از سوی برخی جامعهشناسان دین یا ادعای غلبه تفکرات مارکسیستی و سوسیالیستی، مورد طرد و نفی قرار دادهاند.
فارغ از دعاوی چالشی فوق، به اعتقاد من، اهالی علوم اجتماعی عموماً و جامعهشناسان خصوصاً، بهرغم مشکلات و محدودیتهای سخت و نرم فراوان، همواره سعی وافری در توصیف، تبیین، تفسیر، پیشبینی و نقد وقایع و رویدادهای اجتماعی و مسائل و مشکلات جامعه ایران مبذول داشتهاند و در این خصوص، خدمات ارزندهای به جامعه ما بهویژه ایران بعد از انقلاب اسلامی ارائه کردهاند. متقابلاً اصحاب علوم اجتماعی اعم از پژوهشگران، تحلیلگران و اساتید نیز از اینکه مسئولان و کارگزاران اجرایی کشور به مطالعات، پژوهشها، هشدارها و تذکارهای آنها وقعی در خور انتظار نمینهند، شاکیاند.
نکته دیگر اینکه در کشور ما نیز همچون بسیاری از کشورها، علاوه بر جامعهشناسی رایج در محیطهای آکادمیک، با نوع یا انواع دیگری از جامعهشناسیهای خرد در فضای عمومی جامعه - بهویژه در بستر فضای مجازی - مواجهیم که این حوزه شاید بیشتر از حوزه آکادمیک این رشته، به مسائل روز جامعه ایران ورود کرده و آنها را دستمایه تحلیلهای خود قرار داده است. کمیت، کیفیت و روزآمدی ادبیات علمی یا شبهعلمی و تا حدی ژورنالیستی تولید شده در این بخش نیز بسیار حائز توجه است.
نکته دیگر اینکه بهزعم من، هر جامعهای در عین اینکه میتواند و باید از تمامی ظرفیتهای شناختی و اندوختههای مطالعاتی و تحقیقاتی این دانش فعال در مقیاس جهانی بهرهگیری کند؛ نیاز به نوعی جامعهشناسی بومی، برای شناخت مسائل فرهنگی اجتماعی تاریخی خاص خود دارد. جامعهشناسی، پزشکی نیست که در همه جا با یک ارگانیسم زیستی نسبتاً ثابت با احوالات و اقتضائات مشخص به نام بدن مواجه باشد.
برخی حتی از میان اصحاب علوم اجتماعی در سالهای اخیر سعی کردهاند تا علم جامعهشناسی را به دلیل خواستگاه غربی، مبانی و مفروضات سکولار، غلبه رویکرد پوزیتیویستی، ترجیح روشهای کمی و نقصانهایی از این دست، برای فهم واقعیتهای ریشهدار و چندلایه جامعه ایران، ناقص و ناتوان معرفی کنند
نکته آخر اینکه سرعت و شتاب تحولات اجتماعی در جامعه جهانی، نوعی تاخر را بر علم جامعهشناسی در شاخههای مختلف آن تحمیل کرده است و این تاخر در کشورهایی مثل ما که امکانات سختافزاری و نرمافزاری بسیار اندکی به این حوزه دانشی تخصیصیافته، نمود روشنتر و آشکارتری دارد. در عین حال، من هم منکر نیستم که فهم برخی از واقعیتها، حقایق و رویدادهای موجود در جامعه ایران بهویژه امور ریشهدار در سنت، به دلیل عمق، غنا، تعدد و تنوع لایههای معنایی، با روشها و ابزارهایی که علم جامعهشناسی - بهعنوان علم درگیر مطالعه کنشهای انسانی و علل و آثار آنها - در اختیار دارد، به راحتی ممکن نیست و نتایج آن مرضی طبع برخی قرار نمیگیرد. وقوع انقلاب اسلامی، مشارکت قاطع مردم در صحنههای مختلف انقلاب به ویژه دفاع مقدس، مراسم عزاداری سالانه محرم و صفر، کنگره سالانه حج ابراهیمی - که انقلاب اسلامی در تحول معنایی آن نقش منحصربهفرد داشت - ، روزهداری ماه مبارک، زیارت عتبات، مراسم غدیر، جشن نیمه شعبان، اعتکاف و اخیراً راهپیمایی اربعین، از سنخ همین پدیدههای دارای خاستگاه سنتی است که بهرغم آثار و پیامدهای اجتماعی فوقالعاده برجسته، علوم اجتماعی بومی ما تاکنون چندان که باید، اهتمامی به مطالعه و واکاوی ابعاد و آثار آنها، از خود نشان نداده است. البته بیتفاوتی آشکار برخی جامعهشناسان نسبت به مسائل و مشکلات اجتماعی کشور و بالاتر از آن، سوگیریها و غرض ورزیهای برخی نیز موضوعی است که نمیتوان آن را نادیده انگاشت یا توجیه کرد.
پیشبینی آینده وضعیت دین در ایران
وضعیت دین در حال و آینده جامعه ایرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در آینده شاهد تعمیق نقش دین در انسجامبخشی به جامعه خواهیم بود؟
شرفالدین: در پاسخ باید عرض کنم که ابتدا شاید لازم باشد میان دین و دینداری تفکیک قائل شویم. تردیدی نیست که دین به معنای مجموعهای از گزارههای اخباری و انشایی موجود در متون مقدس، یا به تعبیر برخی متکلمان «دین یک»، همواره ثابت و قویم بوده و انشاءالله خواهد بود و زیادت و نقصانی به صورت ذاتی یا تبعی در آن، امکان وقوع ندارد.
دین به معنای مجموعه گزارهای اخباری و انشایی موجود در منابع معرفت دینی که به یمن مجاهدتهای خستگیناپذیر دینپژوهان و عالمان دین در طول تاریخ و در مقام شرح و تفسیر آموزهها و پیامهای دین تولید و عرضه شده و در قالب متون کلامی، تفسیری، فقهی، اخلاقی، عرفانی و تاریخی تبلوریافته نیز در صورت دستیابی عالمان به امکانات و فرصتهای بیشتر و بهتر، قطعاً هم به لحاظ کمی و هم کیفی رشد فزاینده خواهد داشت. زمینههای به وجود آمده در بعد از انقلاب، امکان این رشد را بهغایت مهیا ساخته است.
روزهداری ماه مبارک، زیارت عتبات، مراسم غدیر، جشن نیمه شعبان، اعتکاف و اخیراً راهپیمایی اربعین، از سنخ همین پدیدههای دارای خاستگاه سنتی است که بهرغم آثار و پیامدهای اجتماعی فوقالعاده برجسته، علوم اجتماعی بومی ما تاکنون چندان که باید، اهتمامی به مطالعه و واکاوی ابعاد و آثار آنها، از خود نشان نداده است
اگر مراد از دین، فرهنگ دینی انعکاس یافته در زندگی روزمره، سبکهای زندگی، فرایندهای جاری حیات اجتماعی، خلقوخوها، عادتوارهها، روابط و مناسبات جاری و تعاملات میان مؤمنان باشد، قطعاً به اقتضای تغییرات زمانه، ظهور نیازها و انتظارات جدید، طرح ضرورتهای ساختی - کارکردی جدید، ورود موجهای فرهنگی از جهان بیرون، بروز تغییر در وضعیتها و موقعیتهای موجود، دستیابی جامعه به امکانات و فرصتهای جدید و... تغییراتی را تجربه خواهد کرد، چه اینکه تاکنون نیز چنین بوده است. اما اینکه این تغییرات در راستای تقویت یا تضعیف جایگاه و توان نقشآفرینی فرهنگ دینی است، سؤالی است که بهصورت پیشینی نمیتوان بدان پاسخ صریح داد و جای بحث و گفتوگوی فراوان و طرح فروض و احتمالات مختلف دارد.
فرض چهارم اینکه مراد از دین، دین تبلوریافته در قالب مجموعهای از نهادها و سازمانهای اجتماعی فعال در جامعه دینی همچون مدارس و حوزههای علمیه، روحانیت، اماکن قدسی، هیئات، کتابخانهها، دانشکدهها و پژوهشکدهها، رسانهها - اعم از مکتوب، شنیداری، دیداری -، موقوفات و... باشد. رشد کمی و کیفی این دسته نهادها نیز به استناد تجربههای تاریخی، نسبت تنگاتنگی با شرایط، اقتضائات، فرصتها و محدودیتهای محیطی دارد. وقوع انقلاب اسلامی و استقرار حکومت دینی و نیز اقبال عمومی، شرایط و فرصتهای استثنایی برای رشد کمی و کیفی این دسته از نهادها در کشور فراهم ساخته است. بی شک در آینده نیز اگر همین زمینهها وجود داشته باشد، این روند روبهرشد نیز استمرار خواهد یافت. بی شک، رشد متوازن این نهادها نیز در ایفای نقشها و تأمین انتظارات جامعه ایمانی مؤثر خواهد بود.
اگر مراد از وضعیت دین در آینده، پیشبینی میزان نفوذ و رسوب آموزهها، تعالیم، ارزشها و هنجارهای دینپایه در نهادها و ساختارهای رسمی و مسلط جامعه اعم از نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تعلیم و تربیتی، تقنینی، مدیریتی، قضایی، امنیتی، انتظامی و ارتباطاتی باشد و دین بدین وسیله بتواند موقعیت، ساختار و نقش و کارکرد آنها را متناسب با اهداف و آرمانهای خود متحول سازد و به نوعی آنها را در راستای رسالت انسانسازی، جامعهسازی و تمدنسازی خود به کار بگیرد؛ این موضوعی است که پیشبینی آن به غایت مشکل است و تحقق آن نیز در گرو تمهید شرایط و زمینههای فراوانی است. تجربه سالهای بعد از پیروزی انقلاب نشان داده که تأمین این هدف، چندان هم که در ابتدا مینمود ساده نیست. تردیدی نیست که هدف غایی از وقوع انقلاب اسلامی نیز دستیابی به چنین جایگاه و مرتبتی بوده است. بی شک، دستیابی تدریجی به این هدف، ملزومات سختافزاری و نرمافزاری فراوانی دارد که بدون تحقق آنها، این مهم نیز به طور مطلوب تأمین نخواهد شد.
وضعیت اجتماعی دینداری در ایران فردا
اگر مراد از وضعیت دینداری که البته با فرهنگ دینی و موقعیت نهادهای دینی کاملاً مرتبط است، در آینده ایران باشد، با الهام از برخی مطالعات میدانی انجام شده در سنوات اخیر و به صورت مشروط، احتمالاً چنین وضعیتی را در سالهای آتی در کشور شاهد خواهیم بود؛ میل وافر به معنویتگرایی به جای دینداری رسمی (از جمله معنویتهای نوظهور)، رشد دینداری عاطفی احساسی به جای دینداری عقلی و استدلالی، رشد دینداری اقناعی و خطابی به جای دینداری تعلیمی و مدرسی، گزینشی شدن دینداری (انتخاب و ترجیح ابعادی از دینداری و کنار نهادن سایر ابعاد) مثل اعتقاد به دین در بخش معارف غیبی و متافیزیکی و کمتوجهی به آن در عرصه امور فیزیکی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، رشد دینداریهای ترکیبی و التقاطی که عناصر این ترکیب ممکن است از سایر ادیان یا مکاتب و ایدئولوژیهای بشری اقتباس شود، رشد دینداری فردگرایانه در مقابل دینداری دارای ابعاد فرهنگی اجتماعی، رشد توجه به جنبههای کارکردی دین به جای جنبههای اگزیستانس و وجودی آن، کاهش نقش هویتبخش دین، رویش گروهها و جریانات دینی نوظهور و متنوع با باورها، ارزشها، گرایشها و مناسک فرقهای؛ برجستهشدن نقش گروهها و نحلههای شبه دینی (گروههای دارای مرامهای ایدئولوژیک)، موقعیتیابی بیشتر قرائتهای روشنفکرانه و رویکردهای انتقادی به تفسیرهای سنتی از آموزههای دینی، قدرتیابی جریانات خرد و حاشیهای در مقابل گفتمانهای رسمی، کنارآمدن هرچه بیشتر فرهنگ دینی با فرهنگ مدرن با انعطاف بیشتر به نفع مدرنیته، تعدد و تکثر گروههای افراطی بهویژه در عرصه سیاسی، رشد گرایش به اخلاق جهانی و سبکهای زندگی دارای رواج و مقبولیت گسترده، تقلیل جایگاه مرجعیت سنتی و کاهش اقتدار و کارایی مراجع تقلید، ظهور مراجع نواندیش و غیرحاکمیتی، وقوع تغییر در جایگاه و نقشهای سنتی روحانیت، تحول در نظام آموزشی حوزهها و علوم دینی و تخصصیشدن هرچه بیشتر این علوم، حصول پیشرفتهایی در پروژه اسلامیسازی علومانسانی یا تولید علومانسانی اسلامی، رشد صنعت مداحی و تضعیف جایگاه منبر و خطابه، رشد روند مناسکگرایی دینی - بهویژه مناسک جمعی و دارای ماهیت کارناوالی -، تمایل به مناسکسازی جدید از برخی ظرفیتهای فرهنگ دینی با هدف تنوع بخشی به کنشهای دینی - فرهنگی، غلبه جنبههای فراغتی و تفننی مجالس مذهبی، ضعف توجه به سبک زندگی دینی - فقهی (به دلیل سلطه جهانی و غلبه سبکهای سکولار و مختلط)، تضعیف باور به کارآمدی حکومت دینی در تدبیر امور، تضعیف نقش نهادها و سازمانهای دینی در هدایت افکار، عقاید و کنشهای مؤمنانه؛ امکانیابی بیشتر برای استفاده ابزاری از آموزهها و احساسات مذهبی در پیشبرد اغراض سیاسی، رشد فزاینده سکولاریسم پنهان، موقعیتیابی بیشتر زنان - بهویژه در مناصب مدیریتی -، رشد تمایلات منجیگرایانه و مهدی باورانه، اقبال بیشتر به طب سنتی اسلامی، بیاعتنایی بیشتر مردم به اجراییشدن عملی دو فریضه امربهمعروف و نهیازمنکر در گستره اجتماعی و ارجاع این وظیفه به نهادهای حاکمیتی، تکثیر بیرویه هیئات و بروز رقابت میان آنها در جذب مخاطب، تکثیر هیئات خانگی و محفلی، دامنزدن نظری و عملی به انگاره جدایی دین از سیاست، ترجیح تمایلات ملیگرایانه و ناسیونالیستی بر تمایلات امتگرایانه دینی، فعالشدن برخی گسلهای اجتماعی و منازعات قومی و مذهبی، تقویت احساس بیتفاوتی در اقشار مختلف جامعه نسبت به مشارکت در مسائل مختلف اجتماعی، استفاده گسترده و کنترلناپذیر جریانات مختلف مذهبی از فضای سایبر و شبکههای اجتماعی و دامنزدن به تقابل با گروههای رقیب، بالارفتن میزان وقوع آسیبها و انحرافات اجتماعی، زمینهیابی بیشتر برای رویش و گسترش خرافات در سطوح اعتقادی و رفتاری، کنترلناپذیری فرهنگ دینی و عدم توان عالمان دین در نظارت و مراقبت از آن، دخالت بیرویه سیاست در فرهنگ دینی، تعدد و تکثر مدعیان دینشناسی و مبلغان رسانهای دین، وابستگی هرچه بیشتر حوزههای علمیه به کمکهای مالی دولت، افت تبلیغات سنتی و افزایش تمایل به تبلیغات رسانهای، بروز انشعابات درونی در صفوف طلاب و روحانیون در نحوه مواجهه با مسائل سیاسی - اجتماعی، کالاییشدن فرهنگ دینی یا رویکرد مصرفی و تلقی کالایی از محصولات و مصنوعات فرهنگی - دینی و همسویی اقلام تولیدی با نیازهای فعلیت یافته مصرفکنندگان، تشدید ضرورت بازنگری در برخی آراء و اندیشههای کلامی و فتاوای فقهی یا به طور کلی، اعمال اصلاحات جدی در سنتهای کلامی، فلسفی، فقهی، عرفانی و اخلاقی، شدت توجه کارگزاران و عموم مزدم به بخشی از احکام فقهی اسلام در مبارزه با بی بندوباریهای جنسی، مصرف مشروبات الکلی، مصرف مواد مخدر، اسراف در مصرف امکانات و سرمایههای طبیعی؛ تشدید نیاز به بومیسازی علومانسانی و علوم اجتماعی موجود متناسب با ضرورتهای عصری، برجستهشدن نقش و موقعیت اجتماعی زنان در عرصه اندیشهورزی دینی و تبلیغ در سطوح آکادمیک و عمومی، بروکراتیک شدن هر چه بیشتر نهادها و سازمانهای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی - تبلیغی دینی از جمله حوزههای علمیه، تأثیرپذیری اجرای مناسک دینی از برخی الگوهای فرهنگی وارداتی، تضعیف جامعهپذیری دینی در خانوادهها و نهادهای رسمی، تشدید تمایل به تحقق برابری و مساوات حقوقی میان زن و مرد در ابعاد مختلف، تشدید ارتباط و همکاری میان گروهها و سازمانهای مذهبی وابسته به ادیان مختلف و رونق یابی گفتوگوی میان ادیان و نحلههای دینی در گستره جهانی، ارتقای موقعیت حقوقی اقلیتهای مذهبی و...
با توجه به همه مباحث پیشگفته در خصوص نقش انسجامبخشی دین در آینده ایران به نظر نمیتوان به نحو قاطع مطلبی را افزود، چراکه هر دو کفه کاهش و یا افزایش نقش انسجامبخشی دین در جامعه دارای مولفههای جدی هستند.
/ انتهای پیام/