گروه دین و اندیشه «سدید»؛ عاطفه صبور: «من معتقدم در حوزه شناخت و باورها، رفتارها و مناسک دینی؛ دین در زندگی فردی و اجتماعی ما جاری نیست» اینها صحبت دکتر فرهاد بیانی - جامعهشناسِ دین - در رابطه با نقش دین در زندگی روزمره مردم ایران است. صحبتهایی که از دل یک پژوهش آیندهنگرانه بیرون آمده و او را به آینده دینی جامعه ایران بدبین و نگران کرده است. بیانی راه بازگشت به زندگی دیندارانه را استفاده از ظرفیت اخلاقی دین میداند. گزارهای که این روزها در دنیای مدرن خریداری ندارد ولی به شدت جای خالیاش در جامعه احساس میشود.
فمینیسم در قرآن!
در سالیان اخیر شاهد بروز تغییرات زیادی در عرصه عمومی جامعه ایرانی بودهایم. تغییراتی که وجوه مهمی از آن را میتوان در ارتباط با دینداری مردم تأویل و تفسیر کرد. به نظر شما و با توجه به مرور این رویدادها، آیا جامعه ایران همچنان یک جامعه دیندار محسوب میشود؟ یا جامعه دینداری که حاوی تکثر دینی است؟ یعنی ما مثل گذشته با یک سبک دینداری واحد و به عبارتی شرعمدار روبهرو نیستیم؟
صورتهای مختلف دینداری و مناسک دینی، حتی مکاتب دینی و الهیاتی درباره خداوند، وحی، آخرت، پیامبر، مکاتب مختلف تفسیر قرآن و ... وجود دارد که البته ورود این مکاتب و انواع، به جامعه ما جدید است؛ اما در سایر جوامع جدید نیست
بیانی: من وضعیت دینداری را در جامعه امروز مناسب نمیدانم. زیرا ممکن است خوانشهای بسیار متکثر و یا نگاه بسیار حداقلی نسبت به زندگی دینی وجود داشته باشد و بر آن اساس بیان کنیم که همچنان زندگی دینی به شکل قابلتوجهی جریان دارد درحالیکه من به این مسئله معتقد نیستم. درعینحال من به این معتقدم که خوانشهای دینی، متفاوت و متکثر هستند و این تفاوت و تکثر، مختص امروز و ایران هم نیست. بلکه تفاوت سبکهای دینداری در طول تاریخ اندیشه دینی وجود داشته و اندیشههای دینی هم متکثر بودند. حتی دریافتها و ادراکهایی که از خداوند وجود داشته، متفاوت بوده است.
صورتهای مختلف دینداری و مناسک دینی، حتی مکاتب دینی و الهیاتی درباره خداوند، وحی، آخرت، پیامبر، مکاتب مختلف تفسیر قرآن و... وجود دارد که البته ورود این مکاتب و انواع، به جامعه ما جدید است؛ اما در سایر جوامع جدید نیست. برخی معتقدند که بعضی جنبشهای فمینیستی هم از قرآن برآمده است. یعنی ما تا این حد پیش رفتهایم و من اینها را میپذیرم؛ اما در عین حال نمیتوانم نگاه خیلی مینیمالی به زندگی دینی داشته باشم و بگویم همین که افراد اعتقاد دینی کمی دارند، زندگیشان دینی است.
دینداری رو به افول
تعریف شما از زندگی دینی چیست؟
بیانی: زیست دینی متشکل از دو وجه بسیار مهم شامل باورها، اعتقادات و شناخت دین است. من این دو وجه را ذیل یک مفهوم قرار میدهم؛ اما این تقسیمبندی خیلی دقیق نیست. چرا که حوزه شناختی و اعتقادی ما متفاوت است. مناسک و رفتارهای دینی بهعنوان حوزه دیگری از زیست دینی قابلبحث است. ما در هریک از این حوزهها، متوقف نشدهایم اما مسیر را برعکس رفتهایم. این مسئله به معنای زیرسؤالبردن برخی از بنیانها است. البته سؤال پرسیدن و شککردن در مسائل و از جمله مسائل دینی امر بسیار پسندیده و راهگشایی برای تقویت باورهاست و در دین هم توصیه شده است. پس ما به طور طبیعی باید با پرسش و آگاهی پیش برویم.
اما امروز دین به شکلی درآمده که بدیهیات دینی هم در جریان این سؤالات زیر سؤال برده میشود. بدیهیاتی که طی ۱۰۰ یا ۸۰ سال قبل اصلاً برای مردم جای سؤال نبود. به نظرم از جنبه دیگر رفتارهای دینی و میزان تأثیرگذاری این رفتارها در زندگی فردی و جمعی، وضعیت مناسبی نداریم. ممکن است در رسانه یا جاهای رسمی طوری اظهار شود که هنوز اوضاع آنچنان بد نیست؛ اما من با توجه به تجربهای که داشتم و پژوهشهای اندکی که انجام دادهام، بر این باورم که نه در حوزه شناخت و باورهای دینی و نه در حوزه رفتارها و مناسک دینی، دین در زندگی فردی و اجتماعی ما جاری نیست. من خیلی به این قضیه خوشبین نیستم و حتی از نظر من، اوضاع دینداری ما در شرایط خوبی نیست. کما اینکه در نقطه مقابل آن یعنی مطرحشدن گرایشها و دیدگاههایی که آتئیستی یا حتی آنتیئیستی هستند هم آنطور که خیلی از تریبونهای رسمی و تحلیلگران میگویند، وضعیت خوبی ندارد. البته نه به شکل گسترده، اما رویکردها و گرایشهای جدیدی، در حال رشد و مطرحشدن است. این مسئله به ویژه در رسانهها، فضاهای غیررسمی و اینترنتی بیشتر قابلطرح است و صدای اینها در آنجا شنیده میشود.
اقتصاد با اهمیت کمتر
آیا این ضعف یا افول دینداری ربطی به تغییرات سیاسی - اجتماعی ایران در سالیان اخیر و خصوصاً پنج سال گذشته دارد؟ همچنین آیا بروز این تغییرات، نسبتی با مدرنیته و توسعهیافتگی دارد؟ میخواهم بدانم که نسبت این تغییرات با کدام فاکتور از جامعه ایرانی تعریف میشود؟
جریانهای نواندیشی دینی تلاش کردند تا خوانش و قرائتی را از دین و متون دین داشته باشند که با مولفههای مدرن همراه یا با تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جدید هماهنگ باشد
بیانی: این سؤال بسیار مهمی است و پاسخ بسیار مبسوطی هم میطلبد. قطعاً مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که به مرور در جامعه تغییر میکند و ما نیز به مرور با آنها مواجه میشویم، به طور طبیعی میتواند در خوانش دینی ما و در نسبت ما با دین تأثیرگذار باشد. اگر دینداری افراد در جامعه بهصورت مطلوبی باشد، میتوانیم از این جهت نگاه کنیم که خوانش دینی، تحتتأثیر این اتفاقات، رویداد، تفکر و ایدههایی که تحت خوانش فضای مدرن است، قرار نگرفتهاند. خوانش دینی در رویکردهایی مثل دموکراسی، پلورالیسم یا برابری تغییر کرده است؛ همانطور که الان در کشورهای مسلمان شاهدش هستیم، جریانهای نواندیشی دینی تلاش کردند تا خوانش و قرائتی را از دین و متون دین داشته باشند که با مولفههای مدرن همراه یا با تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جدید هماهنگ باشد. اما از طرفی دیگر میتوانیم بگوییم به خوانشهای جدیدی منتهی نشده و به نظر من حتی به افول منتهی شده است.
به نظر من عوامل سیاسی و اجتماعی بیش از عوامل اقتصادی در ضعف یا افول دینداری مؤثر بودند. یعنی عوامل اقتصادی شاید برای پنج یا شش سال اخیر و نهایتاً یک دهه اخیر است؛ اما تحولات سیاسی و اجتماعی تأثیر بیشتری در این جریان داشتهاند. از جنبه دیگر اینکه، وقتی یک نظام سیاسی با لیبل «دین» حاکمیت را سامان میدهد، با خطرات بیشتری مواجه است. اگر این حکومت ضعفی داشته باشد، مردم به پای دین مینویسند و این نقد دینی، کمکم به بیتفاوتی و سردی نسبت به دین منجر میشود.
مدرن، پستمدرن و دیگران
ما در حوزه اجتماعی، در دورهای زندگی میکنیم که دوره مدرنیته متأخر یا دوره پستمدرن است. برخی معتقدند این دوره از زندگی در حوزه اجتماعی، مدرن است و برخی همچون «آنتونی گیدنز» معتقدند این دوره «مدرنیته متأخر» است و هنوز از مدرنیته عبور نکردهایم. ما در برههای از زمان زندگی میکنیم که حقمداری در مقابل دوره تکلیفمداری قرار دارد. ما در دوره پیش از مدرنیته در جامعه تکلیف مدار بودیم و بهعنوان جامعه بشری در دوره بعد از مدرنیته حقمدار شدیم. به این معنا که حقوق انسانی از تکالیفش پررنگتر شده است. این حقمداری سبب شده که نسبت دین با زندگی روزمره اجتماعی کمرنگتر شود؛ چرا که ادیان اساساً تکلیف مدار هستند؛ نه اینکه در ادیان حقوقی قرار نداشته باشد؛ اما ادیان ناظر به اخلاق و اخلاقیات ناظر به تکالیف هستند و وجه حقوقی آن برای مخاطبان همواره کمرنگتر بوده است. یعنی از دیدگاه مردم، ادیان محدودیتهای ما در مواجهه با خودمان، خداوند، طبیعت و جامعه را تعیین میکنند. اما در جامعه حقمدار، وجه تکلیفمداری ضعیف میشود و شما میبینید که سبک زندگی به سمتی میرود که افراد به دنبال بهادادن به نیازها، تمایلات، خواستهها و آرزوهایشان هستند و به تمام آن چیزی که پیش از جامعه مدرن ممکن بود نکوهیده، زشت و ناپسند باشد و حتماً باید کنترل میشد، میرسند. این تحولات اجتماعی - بهویژه حقمداری و تأکید بر اومانیسم و انسانمداری یا هرآنچه انسان اراده میکند - قابلقبول و مطلوب است و باید برای تحقق آن تلاش کرد و آن را مشروع دانست؛ بنابراین این مسئله ما را نسبت به دین دورتر کرده و به نظرم نتوانستیم خوانشهای جدیدی از این داستان داشته باشیم. چون که به اندازه کافی فاصله گرفتهایم، امروز وقت خوانش از این تحولاتی است که در طی این سالیان روی داده و اثراتش در دینداری مردم بهصورت روشنی قابلمشاهده است.
دینداری در ایران؛ قبل یا بعد از انقلاب؟
برخی معتقدند ما در زمانهای گذشته، حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم این تنوع و تکثر دینداری را داشتیم. ولی چون گفتمان غالبی نبود، این تغییرات یا تحولات آنقدر به وضوح دیده نمیشد! وگرنه چیز جدیدی در ایران رخ نداده است. شما چقدر با این گزاره موافقید؟
اندیشهها و نگاههای مدرن اساساً تشویقکننده به سمت دین نیستند و نهایتاً دین را به معنویت تقلیل میدهند و دین را به حوزه فردی محدود میکنند.
بیانی: من از یک جنبه با گزارهای که شما مطرح کردید موافقم. اینکه پیش از انقلاب وضعیت دینداری مثل الان نبود، چون رویارویی مستقیمی با مدرنیته نداشتیم و همچنان زندگی دینی پررنگ بود. در بخشی هم با تنوع و تکثر دینداری در زمان پهلوی موافقم. گویی حاکمیت نسبت به دین بیطرف بوده یا اصلاً دغدغهای برای این موضوع نداشتند و همین باعث شده تسلط یک گفتمان دینی بر گفتمانهای دیگر اتفاق نیفتد و این امر نتیجهای غیر از رشد یا افول دینداری در آن دوران رقم زد. اما نکته مهمتر در مسئله مواجهه با مدرنیته و ایدههای مدرن است که اینها اساساً نسبت روشنی با دین ندارند. چهبسا نمیتوانند ما را هم به سمت زندگی دینی در یک زیست دینی سوق دهند. اندیشهها و نگاههای مدرن اساساً تشویقکننده به سمت دین نیستند و نهایتاً دین را به معنویت تقلیل میدهند و دین را به حوزه فردی محدود میکنند.
نکته بعد این است که اساساً جامعه ایران حتی قبل از انقلاب، جامعهای نیست که با دین رابطه بسیار خوب یا مطیعانهای داشته باشد. وقتی ایران را با دیگر کشورهای مسلمان مثل ترکیه، کشورهای عربی، آسیای شرقی، شمال آفریقا و... مقایسه میکنید، غلظت دینداری در این جوامع از ایران بیشتر از گذشته تا به امروز است. شما به دیگر کشورهای مسلمان - به جز ایران - توجه کنید. آنها هرچند مواجهه بیشتری با غرب، اروپا و مدرنیته دارند؛ ولی همچنان چارچوب دینی زندگیشان پررنگتر است. متأسفانه جامعه ایرانی خیلی دلبسته زندگی دینی به معنای شریعت محوری نیست.
یعنی بیشتر سنت حاکم است تا دین؟
حمله اعراب از همین نگاه میآید که انگار ایرانیها خیلی دل در گرو زندگی دینی ندارند و مجبور به این شیوه زندگی شدهاند. درحالیکه واقعاً اینطور نیست
بیانی: من نمیدانم. اگر بگویم که میتوانیم از سنتی صحبت کنیم که ممزوج با دین نباشد، اصلاً آیا چنین سنتی داریم؟ جز اینکه از سنت ایران پیش از اسلام صحبت کنیم. میخواهم این را بگویم که شما در ایران، از مردم عادی تا اصحاب معرفت، دانشگاهیان و افراد تحصیلکرده معمولی، گزارههای عجیبی درباره حمله اعراب میشنوید. البته حمله اعراب، بار منفی زیادی هم ندارد. حمله اعراب از همین نگاه میآید که انگار ایرانیها خیلی دل در گرو زندگی دینی ندارند و مجبور به این شیوه زندگی شدهاند. درحالیکه واقعاً اینطور نیست. حتی نمیتوان ادعا کرد ما زرتشتی بودیم. حتی اگر به زرتشت هم برگردیم، باز هم ایرانیها علاقه زیادی به زندگی کاملاً زرتشتی نداشته و ندارند. من به لحاظ جامعهشناختی میگویم که ایرانیها زندگی روزمره را خیلی بیشتر به زندگی دینی ترجیح میدهند. اگر خیلی ساده بخواهم بگویم؛ تفریح، سرگرمی و لذت بسیار از اینترنت پرسرعت گرفته تا میهمانی، شبزندهداری و سایر تفریحات در میان ایرانیها پررنگ است و این محصول فرهنگی ایرانیهاست. این مسئله بسیار چشمگیر است. در سفر کوتاهی که به خارج از کشور داشتم، شاهد این بودم که مردم آفریقا، خاورمیانه و آمریکای شمالی به مدارس دینی میروند و میخواهند زیست اسلامی داشته باشند. از حجابشان تا گوشتی که مصرف میکنند، حلال باشد؛ چیزی که بین ایرانیها خیلی کمرنگ بود. من نقش رفتارهای سیاسی و گفتمان واحد دینی را نمیخواهم انکار کنم، اما قطعاً مهم است. عوامل دیگری که عرض کردم نیز در این ماجرا، مهم هستند؛ اما نقش سیاست و گفتمان واحد دینی مهمتر است.
مناسک بهمثابه عادتواره
برخی میگویند یکی از کارکردهای دین در جامعه، ایجاد همبستگی اجتماعی است. این دین است که هویت اجتماعی به جامعه میدهد و سبب همبستگی شده یا میشود. این در حالی است که بر اساس تحلیل شما، نمیتوان این نقش و اولویت را به دین داد. به نظر میرسد دین در این تحلیل، به برخی فاکتورهایی همچون مناسکگرایی تقلیل یافته است که در ایران زیاد به چشم میخورد. شما میفرمایید مردم ایران آنچنان که خیلیها میگویند دینداری در زندگیشان وجود ندارد؛ ولی مناسک عظیمی که از دوران صفویه به این سمت در زندگی ایرانیها میبینیم، موید حرف شما نیست.
بیانی: اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردید. من میخواهم از «بوردیو» در بحثی به نام عادتواره کمک بگیرم. به نظر من مسئلهای که اشاره کردید یک عادتواره است و در بین مردم ایران و ذیل زندگی روزانهشان دیده میشود. یعنی در زندگی مردم یک خوشی یا لذتی وجود دارد. من با بسیاری از افراد در مورد موضوعاتی مثل خورشت قیمههای ایام محرم بهعنوان نذری و نذریهای پیادهروی اربعین صحبت میکنم. هیچکس از سختی راه نمیگوید و همه میگویند خیلی خوش میگذرد. من این خوش گذشتن را هم ذیل نگاه لذت محور میبینم. البته شاید ایده ناخوشایندی باشد؛ اما نظر من چنین است که حتی بخشی از دین را هم که به شکل «گزینشی»، انتخاب کردهاند، متأثر از همان مسئله خوشی و لذت باید تحلیل کرد. البته حتماً نقش عناصر غیر حسابگرانه و معنوی در این میان را باید موردتوجه داشت، اما از دید جامعهشناسی واقعگرا یا واقعیتمحور توجه به این نکات ضروری است.
سهولت دین آری؛ ریاضت مذهب خیر!
در نقطه مقابل، چرا برای ایرانیها مناسکی که کمی ریاضت میطلبد، چنان مطلوبیتی ندارد؟ مثلاً فرض کنید نذری ایام محرم را در هر صنفی میتوانید استفاده کنید؛ ولی ماه رمضان هر سال کمرنگتر میشود. وقتیکه ماه رمضان در بهار و تابستان هست، به عینه میتوان کمشدن تعداد روزهداران را دید؛ بنابراین بخش مهم دین «ریاضت» است. من قطعاً میتوانم بگویم که این روزهگرفتن برای شخصی که روزه میگیرد، مشکلات جدی ایجاد میکند. اما به قول «ماکس وبر»، او یک نظام معنایی بزرگ برای خودش میسازد و میگوید من در این نظام معنایی، میخواهم این هزینه را از جسم خودم بدهم. این مناسک را هم که میفرمایید باز هم بحث روزمره در آن وجود دارد. از آنجایی که این روزمرگی کمرنگ است، متأسفانه این مناسک هم بین ما ایرانیها کمرنگ میشود.
امروز برخی از محافل اجرای مناسک، بدون توجه به برخی پایبندیهای شرعی یا دینی، صرفاً حضور افراد را تأیید میکنند. این برای فرد لذتبخش است؛ همانطور که خودِ بودنِ در جمع لذتبخش است؛ مثلاً در شیوههای عزاداری، در خیلی از اشعاری که در مجالس خوانده میشود، فرم بر محتوا قالب است. فرم این اشعار بسیار نزدیک به موسیقی پاپ، رپ و جاز است و برای نسل جدید لذتبخش است. این تقدم فرم بر محتوا یعنی همان تقدم زندگی روزمره و لذت محوری بر روح دینی و معنوی که باید در این محافل و شعارهای آن غلبه داشته باشد.
روشنفکرنمایی معکوس
آیا میشود به این نتیجه رسید که دین در جامعه و دنیای امروز کارکرد متفاوتی از سالیان قبل پیدا کرده است؟ گویی این مردم هستند که انتخاب میکنند با کدامین بخش از این پکیج بزرگ، به کدامین نیازشان پاسخ دهند.
واقعیت این است که ما فکر میکنیم اگر از دین فاصله بگیریم و دین را بکوبیم، روشنفکر یا انسان فرهیخته و امروزی هستیم؛ درحالیکه کمرنگشدن دین همانا و کمرنگشدن اخلاق اجتماعی در جامعه همان.
بیانی: من برعکس فکر میکنم. این مسئله به انتظارات ما از دین بازمیگردد. انتظاری که من میفهمم این است که دین، تقویتکننده حوزه اخلاق است. دین تمام حوزهها را غیر از حوزه اخلاق پوشش میدهد؛ چرا که حوزه مدرنیته، اصلاً حوزه اخلاق نبوده است. هیچکدام از علومانسانی مدرن و علوم طبیعی مدرن نسبتی با اخلاق ندارند و این دین است که کارکرد بسیار مهم آن، پرداختن به مسائل اخلاقی است. آقای «پیتر برگر» در «سایهبان مقدس» میگوید؛ جامعه مسیحی بعد از سکولاریسم که مسیحیت را کنار گذاشت، هیچ جایگزینی برای آن نداشت. یعنی سکولاریسم برای اخلاق، جایگزین و بدلی نداشت. این همه برنامههای معنویت محور، عرفانهای نوظهور، مدیتیشن و انرژیدرمانی که در جهان رشد میکنند، پاسخهایی به تعبیر «پیتر برگر» به فقدان معنا هستند. میخواهم این را بگویم که کارکرد دین خیلی مهم است. ما دانشگاهیان در بخشی از کارکرد دین و ترویج افکار مدرن بدون اینکه آنها را به طور دقیق مطرح کنیم، مقصر هستیم. واقعیت این است که ما فکر میکنیم اگر از دین فاصله بگیریم و دین را بکوبیم، روشنفکر یا انسان فرهیخته و امروزی هستیم؛ درحالیکه کمرنگشدن دین همانا و کمرنگشدن اخلاق اجتماعی در جامعه همان.
امروز اخلاقی علمی با مشکلات زیادی در دانشگاهها و محافل علمی روبهروست. به نظر شما دلیل بروز این مشکلات چیست؟ منِ دانشگاهی در منش اخلاقی مشکل دارم و در محل کارم همان اشکال اخلاقی را نشان میدهم. پس من امروز کارکرد دین را پررنگتر از هر زمانی میدانم؛ اما ناظر به امر اخلاقی، نه ناظر به بخش پزشکی، مهندسی و اقتصادی و...اگر ما دین را کمرنگ کردیم، خودبهخود اخلاق را هم در جامعه کمرنگ کردیم.
رضایت به دین حداقلی
به هر حال ما نمیتوانیم از یک پدیده یا موضوع، فقط یک بعد را انتظار داشته باشیم. مثلاً بگوییم دین مقوم بحث اخلاق است. چون دین یک مجموعهای است که بخشی از آن برای مخاطبان ما بسیار محبوب است و آنها درباره بخشی دیگر به دنبال تغییر یا از زیر بار مسئولیت شانه خالیکردن، هستند! مسئلهای که بهصورت مشخص درباره دستورات دینی و باید و نبایدها، پر رنگ شده است.
غزالی میگوید فقه در مقابل سایر علوم اسلامی بیش از حد فربه شده و عرصه را بر دیگران تنگ کرده است. در ادامه میگوید ما باید حوزه اخلاق را در مقابل حوزه فقه تقویت کنیم.
بیانی: امام محمد غزالی کتابی به نام «احیاء علومالدین» دارد که در این کتاب ایده و نقد ایشان نسبت به فقه اسلامی همین است. غزالی میگوید فقه در مقابل سایر علوم اسلامی بیش از حد فربه شده و عرصه را بر دیگران تنگ کرده است. در ادامه میگوید ما باید حوزه اخلاق را در مقابل حوزه فقه تقویت کنیم. یعنی این بحثی که دین باید ناظر به اخلاق باشد - بخش عظیم آن و نه کل دین - در حوزه اخلاق درجه اول را دارد؛ به این معنی که اگر بخواهیم افرادی که به دلایل مختلفی دین گریزند را نجات دهیم، باید به حداقلی راضی باشیم. باید یک نگاه مینیمال داشته باشیم. این نگاه مینیمال اینطور است که دین را در حوزه اخلاق بسط دهیم. اگر بخواهیم از جنبههای دیگر مانند سیاسی، اقتصادی، آموزشی، مشاورهای و... ببینیم، همان چیزی که الان هستیم خواهیم شد و کار به جایی نمیرسد. به این دلیل که خود دین هم ادعایی در باب اینکه بتواند در حوزههای مختلف تنها مرجع رسمی باشد، ندارد.
ما گاهی باری را بر روی دوش دین میگذاریم که به نظر من دین نخواسته روی دوشش داشته باشد. حوزه اخلاقیات در دین پر رنگ است؛ به همین جهت میگویم که باید نگاه و انتظارمان از دین فعلاً مینیمال و حداقلی باشد. اگر میخواهیم دین را نجات دهیم، دین باید به حوزه اخلاق بازگردد.
/ انتهای بخش اول / ادامه دارد...