گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ از منظر هر ناظر منصفی این موضوع غیرقابلانکار است که واقعه کربلا بخش زیادی از حیات اجتماعی ما ایرانیان را از خود متأثر کرده است. این رخداد همچنین اثری ژرف بر منطق اجتماعی ما داشته است؛ بهگونهای که شبکه مفاهیم مصطلح در میان مردم و همچنین نظام ارزشی آنان عجین با تفاسیری است که از حرکت امام حسین (ع) برآمده است. بر همین اساس حتی گروههایی که نسبت کمتری با معارف دینی داشتهاند، برای یافتن امکانی جهت ادامه حیات اجتماعی خود همواره تلاش کردهاند تا تفسیری از این حادثه ارائه دهند. حال آنچه به نظر واضح میرسد اما کنکاش در آن میتواند روشنکننده مطالب مختلفی برای ما باشد، تأمل در این پرسش است که «چه نیازی به عاشورا؟» بهعبارتدیگر عاشورا و قیام امام حسین (ع) حاوی چه موضوعی است که جامعه ایران خود را تا این حد بدان نیازمند دیده است؟ حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدعلی مهدویراد - دانشیار رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران - در گفتار پیش رو تلاش دارد تا پاسخ این پرسش را بدهد.
قیام بیکرانه
حادثه عاشورا و قیام حسینی دارای ابعاد بسیار گسترده و به تعبیری بیکرانه است. برای همین نیز از آن روزگارانی که عالمان و متفکران و تحلیلگران حوادث تاریخی و کلامی به ارزیابی ابعاد حادثه کربلا پرداختهاند، سالبهسال ابعاد جدیدی از این حادثه خود را مینمایاند و پایانپذیر هم نیز نیست. علما در تحلیل واقعة عاشورا، مطالب مختلفی را نوشتهاند. گاهی به این حادثه عارفانه نگاه کردهاند، گاهی با عینک اجتماعی و سیاسی آن را دیدهاند و گاهی هم با نگاهی کلامی و تاریخی به آن نگریستهاند. موضوع بحث من، مسئلهای دارای ضرورت است. عنوان بحث را در ابتدای کار «عینیت معارف ثقلین در حادثه عاشورا» نامگذاری کردم؛ اما پس از مطالعات مختلف، به ذهن من عنوان دیگری آمد. گرچه همان عنوان اول، پاسخ این عنوان دوم است. عنوان دوم پرسش «چه نیازی به عاشورا» است. ما چه نیازی داریم که جمع شویم، بنشینیم و کسی برای ما از امام حسین (ع) بگوید و دیگرانی هم بشنوند؟ اصولاً ما بهعنوان کسانی که زیست مؤمنانه داریم - یعنی اصل بر این است که ما شیعه و مسلمان هستیم - در قیام کربلا این برایمان مهم است که رهبر این حرکت، یک امام است. امام هم در لغت عربی و هم در ادبیات دینی ما همان «شاغول» است. زمانی که این ابزارهای امروزی نبود، معمار یا بنا برای آنکه دیواری که میخواهد بنا نهد، درست بالا رود و کج نشود، از وسیلهای به نام شاغول استفاده میکرد. به لحاظ تربیتی، اخلاقی، اجتماعی و زیست مؤمنانه، امام همان شاغول است. پس انبیای اولوالعزم نیز با این توضیح، «امام» هستند. در آیات قرآن که خداوند بهصراحت پیرامون حضرت ابراهیم عنوان امام را به کار میگیرد. در یکی از نامههایی که میان حضرت علی (ع) و معاویه نگاشته میشد، معاویه بحثی را مطرح میکند که رسول خدا (ص) صرفاً پیامبری بود، کتابی را آورد و سپس هم رفت. او هم مالک چیزی نبود و اختیاری از خود نداشت.
ما چه نیازی داریم که جمع شویم، بنشینیم و کسی برای ما از امام حسین (ع) بگوید و دیگرانی هم بشنوند؟
ثقفی که یکی از عالمان بزرگ شیعه است، کتاب بزرگ دارد به نام الغارات که ترجمههای خوبی نیز از آن در بازار موجود است. یکی از متنهای درجه اول در شناخت تاریخ اسلام و تشیع همین کتاب است. این نامه که ذکر میکنم در آنجا هست. حضرت میفرمایند که آنچه تو نوشتهای، عملاً انکار رسالت همه رسولان در تاریخ است، اما من صراحتاً میگویم و گواهی میدهم که او رسول، نبی و امام بود. یعنی حضرت در زیست انسانی برای مؤمنانی که به او معتقد بودند، اسوه حرکت بود. هم تعبیر امام و هم تعبیر اسوه که در قرآن برای پیامبر اسلام به کار برده شده و هم در دیگر ادبیاتهای دینی داریم به همین معناست. امام (ع) در یکی دیگر از خطبههای خود، در ضمن بازگوکردن ابعاد رسالت و جایگاه مسئولیت خویش فرمودند من برای شما اسوه هستم. من امام، اسوه و الگوی زیست مؤمنانه برای شما هستم.
ما در قرآن و روایات تعابیری داریم که آنها را ابتدا توضیح داده و سپس به پاسخ سؤال «چه نیازی به عاشورا؟» خواهم رسید. یکی از آن تعابیر، تعبیر «احیاء» است. خداوند در آیه ۲۴ سوره انفال میفرماید: «یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یُحْيِيكُمْ». در روایت بسیار آموزندهای از حضرت رضا (ع) وارد شده که «رحم الله عبد احیا امرنا» یعنی آمرزش و رحمت الهی متعلق به آن کسی است که امر ما را احیاء کند. در توضیح عرض کنم که تعابیر اینگونه یعنی خدا رحمت کند مؤمنی را یا خدا رحمت کند عبدی را یا قطعاً رحمت الهی متعلق به کسی خواهد بود که امر ما را احیاء کند. از امام سؤال کردند که احیای امر شما چگونه است؟ فرمودند «آموزههای ما را یاد میگیرند و به بقیه نیز یاد میدهند.» ذیل این کلام نکته بسیار لطیفی است چون حضرت در ادامه میفرمایند «فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا» یعنی اگر مردم، سخنان زیبا، استوار و دقیق ما را بشنوند، از ما تبعیت میکنند. شما تنها کافی است حقایق اهلبیت را وارونه نکنید، آنگاه خود مردم میآیند.
تفسیر تعبیر «اقامه»
تعبیر بعدی که به نظر من از این هم مهمتر و آموزندهتر میباشد، عبارت «اقامه» است. «اقامه» عبارت دیگری از عینیت است که من آن را تفسیر کرده و آیات و روایات مرتبطش را میآورم. ما در معارف دینی اقامه نماز را داریم. این را همه میدانید و بارها در قرآن خواندهاید. در روایات ما اقامه امام عادل نیز وجود دارد. همچنین عبارت «اقیموا امرنا» را نیز داریم. علاوهبرآن «اقیموا الدین» را نیز داریم. اگر بهصورت جمله و مختصر بهگونهای که در ذهنها بماند، اقامه را معنا کنیم، این تعبیر یعنی تبلور و عینیتبخشی؛ اقامه یعنی متبلور ساختن چیزی در ذهن و عینیتبخشیدن به آن در صفحه زندگی.
ما بهصورت صریح «اقیموا القرآن» را نداریم، اما با تعبیری میخواهم عرض کنم که اقامه قرآن را نیز داریم. خداوند میفرماید «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ» خداوند خطاب به یهودیان و مسیحیان می فرماید که شما بر چیزی نیستید یا هویتی ندارید مگر آنکه تورات و انجیل را اقامه کنید. ما روایتی در کافی داریم که امام صادق(ع) فرمودند «نزل القرآن به ایاک اعنی و سمعی یا جارّه» یعنی قرآن به این سبک نازل شده است. یعنی قرآن اینگونه نازل شده که «ای در به تو می گویم تا دیوار تو بشنوی». یعنی آیه مذکور به صورت غیر مستقیم می گوید «یا اهل الاسلام لستم علی شیء حتی تقیموا القرآن و ...» به ضمیمه این روایت، آیه مذکور نیز حاوی این پیام است که ای مومنان به قرآن، شما آنگاه زیست قرآنی و الهی و هویت مومنانه خواهید داشت که قرآن را اقامه کنید. یعنی آن را در زندگی خود عینیت ببخشید. یعنی آن را به متن زندگی خود بیاورید.
از موت سنت تا احیای بدعت
حالا بازگردیم به حادثه کربلا و بحث را ادامه دهیم. حضرت در این حادثه میفرمایند: «من شما را دعوت میکنم به کتاب خدا و سنت رسولالله» این قسمتی از نامه امام به اهالی بصره است. امام حسین (ع) در جای دیگری میفرمایند «سنت در جامعه و در محیطی که اکنون زندگی میکنیم، مرده است و بدعت احیاء شده؛ لذا من شما را به کتابالله و سنت نبی (ص) فرامیخوانم.»
در آموزههای الهی، نبوی و علوی دو نکته کلیدی وجود دارد. نخست کتاب خدا و سپس سنت رسولالله (ص) که ترجمه کتاب است. «إِنَّ هَذَا ٱلقُرءَانَ یَهدِي لِلَّتِي هِیَ أَقوَمُ»، یعنی اول قرآن بوده و سپس سنت رسولالله (ص) بهعنوان بیان قرآنی مدنظر است. این آیه بسیار تکاندهنده است که خداوند میفرماید: «فَلَا و َرَبِّكَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ و َیُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» یعنی بدانید! سوگند به رب تو یا رسولالله (ص) که مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در گفتگوها و داوریها، سنت رسولالله (ص) را که تو هستی به میان بیاورند. یعنی اگر دو نفر با یکدیگر بحث علمی میکنند یا قضاوت و داوری میکنند، آنگاه مؤمن خواهند بود که تسلیم به مقتضای سنت شما شوند.
علامه طباطبایی میفرمایند این آیه عام است. یعنی گاهی مسئله خانوادگی است، گاهی مسئله اجتماعی است. انسان قبل از آن دارای یک پیشداوری و موضعگیری است. اما وقتی فهمید آنچه مقتضای معارف ثقلین است غیر از آن چیزی است که وی فکر میکرده و حتی برای آن تحقیق نیز کرده، در اینجا باید موضع خود را رها کند. یک روایتی رسولالله (ص) دارند که بسیار قابلتأمل است. ایشان فرمودند «لا تجعلونی کقدح الراکب» یعنی من را مانند «قدح سوارکاران» قرار ندهید. حالا مراد از این اصطلاح چیست؟ اگر بخواهم این تعبیر را توضیح دهم باید بگویم تعبیر دقیق از قدح، ظرفهایی است که در آن زمان، هنگامی که قافلهها به سمت مقصد میرفتند و در جایی اتراق میکردند، بعد اهالی قافله در قالب گروههای کوچک با یکدیگر هم غذا میشدند. سپس غذا را به ظرفی میریختند و با یکدیگر میخوردند. این ظرفها که عموماً بیارزش بودند را قدح مینامیدند. افراد وقتی حرکت میکردند، گرانقیمتترین چیزها را در مخفیترین مکانها میگذاشتند، بعد لوازم آسایش، خوراکیها و ظرفها را بار شتر میکردند. پس از تمام شدم بارها، این ظرف که برای غذا وسط میگذاشتند و بیارزش بود را در نزدیک دم شتر قلاب یا آویزان میکردند. حالا گفتهاند مراد از این جمله یعنی «لا تأخرونی فی الذکر» یعنی ما در زندگی شما نباید در انتها قرار بگیریم. در تصمیمات زندگی، فرهنگ من و آموزههای من نباید در انتها قرار بگیرد. یعنی همه تصمیمات خود را بگیرید و در انتها به یاد این بیفتید که بله ما رسولی هم داریم. لذا آیه مذکور را میتوان چنین معنی کرد که معارف ثقلین باید در متن دین باشد.
پیام کربلا، سنت در متن جامعه
حالا به سراغ بحث اصلی خود بیاییم. پیام اصلی حادثه کربلا چیست؟ قبل از حادثه کربلا، افرادی سنت را از بین برده بودند. اگر کسی تاریخ اسلام را از سال ۱۱ تا سال ۶۳ هجری قمری بهدرستی مطالعه نکند و دقیقاً نداند که امویان با تحریف در آموزههای ثقلین چه بلایی بر سر فرهنگ جامعه اسلامی آوردهاند، کربلا را درک نمیکند. اینها بدترین تحریفها را انجام دادند. متأسفانه برخی از برخوردهای ما نیز آمیخته به همین تحریفهای دوره امویان است. ما بهتازگی از انتخابات ریاستجمهوری گذشتیم. آیا واقعاً موضعگیریها، گفتگوها، مجادلات، فضای مجازی و... همگی مطابق معارف ثقلین بود؟
اگر از رأس تا ساقه کشور ما تنها به یک آیه قرآن عمل کنند، وضعیت بهبود مییابد. آن آیه این است که «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» اگر به چیزی علم نداری، حرفی را که نمیدانی حق است یا نه ذکر نکن. امام حسین (ع) دردمندانه به آگاهان میفرماید سکوت شما در برابر حقایق در جامعه گرفتاری ایجاد کرد. اگر بنا باشد قرآن در جامعه ما متبلور شود، یعنی آیه آیههای قرآن در زندگی ما بیاید، از یک عادت کوچک در رفتوآمد خانوادگی تا مسائل سیاسی را باید در بر بگیرد. قرآن، آییننامه سلوک انسانی است.
یکی از مهمترین پیامهای عاشورا، خطبهها، نامهها و مواضع امام حسین (ع) آگاهی و آگاهی گستری است.
یکی از مهمترین پیامهای عاشورا، خطبهها، نامهها و مواضع امام حسین (ع) آگاهی و آگاهی گستری است. اگر از مدینه تا عاشورا و روز شهادت امام، همه خطبهها و نامههای حضرت را بررسی کنید، یک مورد پیدا نمیکنید که حضرت بخواهند از طریق تعبد کار را پیش برده و بفرمایند من چون امام هستم، پس هرچه بگویم باید تبعیت کنید. ایشان دائماً افراد را در راه جمع کردند و فرمودند اینها با من کار دارند، شما اگر میخواهید با من نیایید. شب عاشورا که امام همه را جمع کردند و فرمودند تاریکی شب را برای خود سپر بگیرید و بروید. تقریباً همة اصحاب حضرت در آنجا سخن گفتند. در این میان زهیر در آخرین بخش از کلمات خود به تعبیر من میگوید ما اینجا بهصورت گزاف جمع نشدهایم. برای ما نیتها و بصیرتهایی در این جمعشدن است. هنگامی که حر، نامه عبیدالله را به امام داد مبنی بر آنکه باید مقابل ایشان را بگیرد، حضرت میفرمایند آخر این نامه است که تو آوردهای؟ حر پاسخ میدهد که چه کنم؟ امام خود را اطاعت کردهام. بعد حضرت میفرماید «مادرت مرگ تو را ببیند! آیا این آیه قرآن را نخواندی که چه بسیار امتهایی که امامشان آنها را به آتش کشاند؟ این چه امامی است که تو از او اطاعت میکنی؟» پس «آگاهی گستری»، تمام جانِ حادثه کربلا است. این برخاسته از عمق سیره و سنت حسینی است که فرمود «من آمدهام تا در امت جد خود اصلاح ایجاد کنم و حرکت من، ادامة پیامبر و پدرم علی بن ابیطالب (ع) است.» اضافه کنید به این که وقتی قرآن به پیامبر خطاب میکند و میفرماید «به مردم بگویید من چیز تازه ساختهای نیستم؛ بلکه حلقهای هستم از حلقه انبیاء و دیگر آگاهی گستران». همچنین خداوند میفرماید «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ.» در اینجا مراد از «ذکر» را برخی تورات، برخی مضامیر داوود و برخی کتابهای الهی گرفتهاند. ولی برخی از اساتید فرمودهاند ما در تفسیر ذکر، روایتی نداریم؛ لذا به گفتهها و حدسهای دیگران نمیشود اعتنا کرد. پس مراد از این ذکر در اینجا خود ذکر است. فخر رازی و همچون علامه بدرالدین الحوثی نیز در تفسیر آیه، همین را گفتهاند. خداوند میفرماید ما در زبور این قاعده را نوشتیم که پس از بیدارشدن، پس از آگاه شدن، زمین را صالحان به ارث میبرند. این یعنی مؤمنان اگر ندانند در دنیا چه خبر است، نمیتوانند وارثان زمین باشند. این یک پیام الهی است. جامعه تا بیدار نشود و نداند که مشکلات و مسائل خود چیست، نمیتواند وارث زمین شود. به تعبیر حضرت امیر (ع) اگر آگاه نباشید، در برونرفت از مشکلات دچار چالش شده و به مرگ موضعی دچار میشوید. حضرت میفرمایند من دو جمله به شما یاد میدهم که یادگیری آن آسان اما اقامهاش دشوار است؛ نخست آنکه من پیغمبر هستم و دیگری اینکه لا اله الا الله.
حضرت علی (ع) در بستر شهادت دو وصیت دارند. نخست همین وصیت مشهور که حضرت میفرماید «الله الله فی کتاب ربکم، الله الله فی الصلاه و...»، وصیت دیگری هم دارند که میفرمایند «اما وصیتی! والله تا تشرکوا بهی شیئا» یعنی به خدا شرک نورزید. سپس میفرمایند سنت رسولالله (ص) را تضعیف نکنید. این دو عمود یعنی توحید و سنت رسولالله را در زندگی خود اقامه کنید. به باور من پیام عاشورا همین است.
/ انتهای پیام /