به گزارش «سدید»؛ سینما همیشه با دوگانهای چالشبرانگیز روبهرو بوده است: آیا تنها وسیلهای برای سرگرمی است یا اینکه وظایف فرهنگی و ملی دیگری نیز بر عهده دارد؟ این پرسش بهویژه در عصر حاضر، که سینما بهعنوان رسانهای جهانی و متنوع شناخته میشود، اهمیت ویژهای دارد.برخی معتقدند که سینما باید بهعنوان یک ابزار تفریحی و سرگرمکننده دیده شود، یعنی وسیلهای برای فرار از واقعیتها و افزایش شادی در زندگی روزمره. در این دیدگاه، هدف اصلی سینما ایجاد سرگرمی و خوشی برای مخاطبان است.از سوی دیگر، برخی بر این باورند که سینما مسئولیتهای فرهنگی و ملی عمیقتری دارد. طبق این نظر، سینما باید به ترویج فرهنگ، انتقال ارزشهای اجتماعی و تقویت هویت ملی بپردازد. سینما میتواند بهعنوان ابزاری برای آموزش و توسعه فرهنگی عمل کند و در تقویت همبستگی اجتماعی نقش مهمی ایفا نماید.بنابراین، اهمیت تقویت سینما بهعنوان ابزاری چندوجهی که هم بهعنوان وسیلهای برای سرگرمی و هم برای تحقق مسئولیتهای فرهنگی و ملی عمل کند، ضروری است. این تقویت نیازمند توجه به جنبههای مختلف سینما و ایجاد استراتژیهای مؤثر در بهرهبرداری از ظرفیتهای این رسانه است.در همین رابطه گفتوگویی با سیدمحمد حسینی انجام دادیم، او مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس است و همچنین در شورای پروانه ساخت حضور داشته و به جریان سینمای ایران تسلط دارد. در ادامه مشروح این گفتوگو را مشاهده میکنید.
به نظر شما سینمای امروز ایران چه کاستیهایی دارد؟ در واقع کدام ماموریتها را انجام نداده و از آن غافل شده است؟
حسینی: برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید کمی به عقب برگردیم و یک پرسش بنیادیتر مطرح کنیم: ما از سینما چه میخواهیم؟ اگر تکلیف ما با خواستهها و مطالباتمان از سینما روشن باشد، معمولاً به این نتیجه میرسیم که کاستیهای ما در قبال این خواستهها چیست. اگر آن خواستهها مبهم و آشکار نشده باشند و ما ندانیم چه میخواهیم، هر آنچه درباره کاستیهای سینما بگویم یا هر شخص دیگری بیان کند، به نظرم به نوعی تبدیل به غر زدن درباره وضعیت موجود خواهد شد و شاید در نهایت به سلایق شخصی یا حتی مطالبات فردی منتهی شود که افراد ممکن است دچار آن شوند.
خب چه نکتهای در این بینش مغفول مانده؟
حسینی: بنابراین، به نظرم قبل از پاسخ به آن پرسش بنیادین که شما مطرح کردید، ابتدا باید بپرسیم: آیا مطالبهی ما از سینما به صورت شفاف و روشن مشخص است؟ من فکر میکنم پاسخ به این پرسش نیازمند ساعتها صحبت است. اگر بخواهم خیلی کوتاه و اجمالی نظر خود را بیان کنم، به این نتیجه رسیدهام که ما از سینما سه مطالبهی مشخص داریم. کارکرد سینما به نظر من سه وظیفهی مشخص دارد.
اولین وظیفه که بدیهیتر است کدام است؟
حسینی: اولین کاری که سینما میتواند انجام دهد این است که در قبال مخاطب خود زمینهی رشد و استحکام حس تعلق به این کشور را تقویت کند. یعنی چه؟ یعنی حس ملیگرایی؛ یعنی کاری کند که افراد مثل میخ به این سرزمین کوبیده شوند و به وطنشان عشق بورزند، سلولهای وجودشان این خاک را دوست داشته باشند و برای آبادانی و رشد کشور و وطن خود هر تلاشی انجام دهند. این یکی از وظایفی است که سینما در حوزهی رسانهای و تبلیغی میتواند انجام دهد و در کشورهای مختلف نیز انجام میشود.برای اینکه از حرفهای کلی فاصله بگیرم و به مثالی سینمایی اشاره کنم، توجه شما را به دو نکته جلب میکنم. اگر یادتان باشد، در کشورهایی مثل آمریکا، در کتابها و رمانهایی که در گذشته نوشته شده و در آثار سینمایی ساخته شده، آدمهایی از اقصی نقاط جهان جمع میشوند به امید زندگی بهتر، پول، مادیات و طلا. این افراد در ابتدا حتی زبان یکدیگر را نمیفهمند و گاهی برای رسیدن به طلا مرتکب جنایات مختلف میشوند. نمونههایی از این دست را میتوان در فیلم "دارودسته نیویورکی" دید که شمایل آمریکا در حال شکلگیری را به تصویر میکشد و به نظر من صادقانه هم این کار را میکند. یا فیلم فوقالعاده چاپلین، "جویندگان طلا"، و حتی "رانوس" که اصالت انگیزههای فردی را به نمایش میگذارد.
مثالی در سینمای جهان دارد؟
حسینی: همین موضوع در فیلم گریفیس، اولین فیلم قصهگوی تاریخ سینما، مشاهده میشود. این فیلم بهنظر من یکی از مهمترین آثار در نمایش مردم آمریکا است؛ افرادی از چین، اروپای شرقی، شرق دور و نقاط مختلف دنیا که زبان یکدیگر را نمیفهمند، زیر یک سقف گرد هم آمده و به یک حس واحد دچار میشوند. این حس واحد، همان قصهگویی است که گریفیس در فیلم خود شکل داده و نام آن را "تولد یک ملت" گذاشته است. به اعتقاد من، آمریکا در سینما متولد شد، نه اینکه سینما در آمریکا اختراع شده باشد. این نکته بسیار مهم است.
پس اولین مطالبه شما از سینما چیست؟
حسینی: اولین مطالبهی ما از سینما باید تقویت حس تعلق و ملیگرایی باشد؛ همان چیزی که در سینمای آمریکا، ترکیه، کره جنوبی و دیگر کشورهای جهان به کار گرفته شده و باعث تقویت حس ملی و هویتی مردم آنها شده است. در روزگار معاصر، حس ملیگرایی در سینمای ترکیه تقویت شده و نوعی بازگشت به عثمانیگری را نشان میدهد. در کره جنوبی هم همین حس دیده میشود. سینمای کره، حس تعلق ملی را به خوبی منتقل میکند و این حس در چین و روسیه نیز به وضوح دیده میشود.
اما آیا سینمای ما هم به تقویت این حس ملیگرایی کمک میکند؟ این سوال را باید با مدیومهای هنری گذشته مقایسه کرد. به عنوان مثال، فردوسی با شاهنامهاش حس ملیگرایی را در ایرانیان تقویت میکرد. یا اینکه تماشای فیلمهای ضعیفی که فاقد این حس هستند، موجب تضعیف حس ملیگرایی میشود.
گفتید این اولین توقع از سینما است، در مرحله بعد وظیفه سینما چیست؟
حسینی: اما نکته دوم در خصوص سینما این است که به عقیده من، سینما میتواند در سه حوزهی "سرحدات" اثرگذار باشد: ۱. سرحدات زبانی، ۲. سرحدات فرهنگی، و ۳. سرحدات سرزمینی و اقلیمی.یعنی چه؟ یعنی سینما میتواند دایرهی نفوذ کلمات را در بین آحاد مردم کشورمان افزایش دهد. سینما قادر است کلمهای را رایج کند و کلمهای را به فراموشی بسپارد. این یعنی توسعهی زبان. در واقع، شکلدهی کلمات در ذهن مخاطبان یکی از معجزات جدی سینماست که میتواند بهدرستی به انجام برسد.دوم، سینما میتواند در حوزهی سرحدات فرهنگی نیز مؤثر باشد. یعنی مخاطبان را به بالیدن به فرهنگ خود و افتخار کردن به زیستبوم فرهنگیشان ترغیب کند، آنها را در آن فرهنگ زیست بدهد و لذت بردن از آن را ترویج کند. در واقع، سینما باید تابعی از حوزهی فرهنگی باشد و آن را تقویت کند، عمق بخشد و حتی با هوشمندی و ظرافت، حوزههای فرهنگی خاص را برجستهتر نماید. این موضوعی بدیهی است و هیچ چیز بعیدی در آن وجود ندارد.
برای مثال، در حوزهی فرهنگ عاشورایی، سینما میتواند کارکرد فوقالعادهای داشته باشد و تأثیرگذاری عمیقی ایجاد کند. نمونهی بارز این تأثیر را در سریال "مختارنامه" و سایر آثار سینمایی عاشورایی مشاهده کردهایم. این دومین کاری است که سینما میتواند انجام دهد.و مهمتر از هر دوی اینها یا شاید همتراز با آنها، سینما میتواند در سرحدات اقلیمی نقش ایفا کند. یعنی از طریق آثار سینمایی، اقصی نقاط سرزمین به بدنه و پیکرهی یک کشور متصل شوند. به عنوان مثال، وقتی امروز به مخاطبم بگویم "تن بزرگ و کوچک" یا "ابوموسی"، چه تصوری از این مناطق دارد؟ تقریباً هیچ. سینما یکی از کارکردهایش این است که این سرحدات سرزمینی را به مخاطب معرفی کند، قصهی آنها را برای او روایت کند و جهان آن مناطق را در ذهنش شکل دهد. وقتی این جهان در ذهن شکل میگیرد، مخاطب نسبت به آن عرق پیدا میکند و وقتی عرق پیدا کند، هیچ کشوری نمیتواند به آن سرزمین توهین کند یا تهدیدی برایش ایجاد کند. به عنوان مثال، اگر سینما بتواند این مناطق را به درستی به تصویر بکشد، امارات نمیتواند ادعاهای بیاساسش را مطرح کند یا هیچ کشور دیگری جرات نخواهد کرد که به این موضوعات تعرض کند.
این در حالی است که اکنون ما هیچ تصوری از بسیاری از مناطق کشورمان نداریم و به همین دلیل، وقتی دیگران دربارهی آنها حرف میزنند، ما به سادگی نمیتوانیم واکنش مناسبی نشان دهیم. به نظر من، سینما میتواند حس عرق سرزمینی را در مردم تقویت کند.
و کارکرد سومی هم وجود دارد؟
حسینی: دست آخر، سومین کارکرد سینما از نظر من، تبعیت از دو کارکرد اول است: یعنی تقویت حس ملیگرایی و پیوند دادن سرحدات. وقتی این دو کارکرد بهدرستی در سینما اجرا شود، در نهایت به توسعهی تمدنی منجر میشود. این همان چیزی است که امروز در سینمای ترکیه و کره جنوبی مشاهده میکنیم. برای مثال، امروز مردم ما بیشتر از آنکه "رستم و سهراب" را بشناسند، جومونگ را میشناسند. این یک واقعیت تلخ است که سینمای آنها در توسعهی تمدنی موفقتر از ما عمل کرده است. آنها توان سینما را درک کرده و بهطور مداوم آثار سینمایی قدرتمندی خلق میکنند که حتی اگر افسانهای باشند، تأثیرگذارند. در حالی که ما در کشورمان، ادبیات و اسطورههای غنی و واقعی داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم، اما متأسفانه این امر در سینمای ما بروز و ظهور چندانی ندارد.
خب سینمای ایران در شرایط فعلی نسبت به این موارد چه شرایطی دارد؟
حسینی: با این مقدمهی نسبتاً طولانی، کاملاً مشخص میشود که از نظر من، سینمای ایران در چه وضعیتی قرار دارد و کاستیهای آن چیست.ما باید از خودمان بپرسیم که سینمای ایران چه نسبتی با تقویت حس ملیگرایی و علاقهمندی مردم به سرزمینشان دارد؟ آیا سینمای ایران به توسعهی سرحدات زبانی، فرهنگی، و اقلیمی این کشور کمک میکند؟ آیا باعث تقویت اخلاقیات و نوع نگاه قومیتها و فرهنگهای بومی سرزمینمان میشود؟ و در نهایت، آیا سینمای ایران زمینهی توسعهی تمدنی ما را فراهم میکند؟آیا آنچه از ایران در اقصا نقاط جهان مطرح میشود، از طریق سینما است؟ سینمای ایران چه سهمی در معرفی تمدن دیرپای ایرانی به جهان دارد؟ آیا توانسته است تمدن ایران را به دنیا معرفی کند و به توسعهی آن کمک کند؟ اینها سوالاتی اساسی هستند که ما در سالهای اخیر، و شاید در کل دوران بحث دربارهی سینما، به آنها نپرداختهایم.من فکر میکنم که سیاستگذاران عرصهی سینما باید به این نکات فکر کنند: آیا مطالباتشان از سینما را شفاف کردهاند؟ آیا خواستههایشان درست است؟ و آیا سینمای ما توانایی پاسخ به این خواستهها را دارد؟ اگر پاسخ منفی است، کاستیها و مشکلات کجاست؟ اینها مواردی است که در پاسخ به پرسش اول شما به ذهنم رسید.
اساسا به نظر شما سینما در چه جایگاهی است؟ آیا واقعا گیشه سینما و خودش احیا شده است؟ا
حسینی: اگر منظورتان وضعیت کنونی آن و آنچه که در واقعیت گیشهی سینما شکل میگیرد باشد، میتوانم عرض کنم که متاسفانه گیشهی سینما بیانگر کلیت فرهنگ کشور ما نیست. یعنی آنچه که در گیشهی سینما شکل میگیرد، سطحش بسیار پایینتر از سطح فرهنگ عمومی کشور ماست و نهتنها کمکی به پیشرفت و بهبود وضعیت فرهنگی و معیشتی کشور نمیکند، بلکه به خود سینما نیز کمک نمیکند. به همین دلیل، گیشهی سینمای ایران وضعیت لاغری دارد؛ به این معنا که جغرافیای سینما و هاضمهی آن برای توسعهی تولیدات سینمایی بسیار کوچک است. این را میتوان با کشورهایی مثل ترکیه مقایسه کرد. متوجه میشوید که ما در حوزهی داشتن پردهی سینما چقدر فقیر هستیم. سینمای ما به صورت جزیرهای در حوزهی اکران مدیریت میشود؛ یعنی فقط در داخل کشور معنا پیدا میکند و مفهومی به نام توسعهی بازار در سینمای ایران وجود ندارد و حتی به آن فکر هم نمیکنیم. به عنوان مثال، در جنوب شرقی ایران، کشور پاکستان را داریم که با یکسوم مساحت ایران و جمعیتی چند برابر ایران، به شدت طالب محتوای سینمای ایران است.
شرایط جایگاه بینالمللی ایران در این مورد چگونه است؟
حسینی: اما ما در این بازار شکست خوردهایم؛ به ترکیه و هند باختهایم. این در حالی است که مردم پاکستان تمایلی به تماشای آثار ترکیهای ندارند، زیرا مبنای اصلی سینمای اروتیک ترکیه با فرهنگ آنان سازگار نیست و از سوی دیگر، به دلیل اختلافات تاریخی با هند، تمایلی به تماشای آثار هندی ندارند. مناقشات دیرینهی هند و پاکستان همچنان ادامه دارد، خصوصاً در کشمیر.ما کاملاً این بازار را به ترکیه و هند واگذار کردهایم. جالب اینجاست که کشورهای حوزهی خلیج فارس نیز در حوزهی سینما و بیان بینالمللی بسیار فعال شدهاند. برای مثال، قطر در سالهای اخیر به شدت در حال پیشرفت در این حوزه است و شاید زمان زیادی نمانده که شاهد آثاری با خوانشهای منحصر به آن منطقه باشیم. آنها ثابت کردهاند که با منابع مالی خود، مثل خریدن رونالدو در حوزهی فوتبال، میتوانند در سینما نیز خود را مطرح کنند. گفتگو با کارگردانان مشهور جهان مانند اسکورسیزی یا دیگران برای آنها کار سختی نخواهد بود. درآمدهای هنگفت نفتی این امکان را به آنها میدهد که فیلمهای باکیفیتی بسازند.
سینمای بومی ایران چطور؟
حسینی: اما سینمای بومی و ارگانیک ایران که در بستر خرد و هنر ایرانی رشد کرده است، استعدادهای درخشانی را به جهان معرفی کرده است. به قول راجیوتان، منتقد مشهور آمریکایی، ایرانیها با هزینهای که ما برای یک کافه در پروژههای سینمایی آمریکا صرف میکنیم، یک فیلم خوب میسازند. او این جمله را دربارهی فیلم «بچههای آسمان» مجید مجیدی گفته بود. واقعاً هم همینطور است؛ این استعداد ناشی از دانش، بینش و موهبت الهی است که خدای متعال به ایرانیها داده است. این باعث شده که سینمای ایران در برخی حوزهها منحصر به فرد و قابل اعتنا باشد و ارزش حمایت داشته باشد. پیشنهاد من برای بهبود وضعیت سینما این است که در سه حوزهی مدیریت، دانشافزایی و پخش، تغییرات اساسی ایجاد شود. در حوزهی مدیریت، ما باید مطالبهی خود را از سینما شفاف کنیم و دانش مدیریتی خود را نسبت به سینما افزایش دهیم. بسیاری از مدیران سینمایی ما اصلاً درکی از سینما ندارند. در حوزهی پخش، باید به توسعهی هاضمهی سینمای ایران فکر کنیم.
باید به جای ساخت آثاری که تنها برای جشنوارهها هستند، آثاری بسازیم که برای افکار عمومی دنیا ساخته شدهاند. تاکنون سینمای ایران هزاران جایزه از جشنوارههای مختلف دنیا کسب کرده است، اما باید از خود بپرسیم آیا این جوایز باعث شدهاند تعداد تماشاگران سینمای ایران به اندازهی تماشاگران یک فیلم از سینمای بالیوود باشد؟ این موضوعی است که باید جدی به آن فکر کنیم.ما باید به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم فیلمهایی بسازیم که نه تنها در جشنوارهها جایزه بگیرند، بلکه تماشاگران جهانی نیز با آنها ارتباط برقرار کنند. فیلم «بچههای آسمان» مجید مجیدی یکی از فیلمهایی است که در کشورهای مختلف از جمله کن، ژاپن و آمریکا به نمایش درآمد و استقبال خوبی از آن شد. اگر ما به آثار سینمایی خود با نگاه ایرانی بنگریم، میتوانیم تحولات بزرگی در سینما ایجاد کنیم. هدف باید این باشد که فیلمهایی بسازیم که مخاطب جهانی هم بتواند با مفاهیم آن ارتباط برقرار کند.
برای ارتقا سینما در این حوزهها چه باید کرد؟
حسینی: در مورد دانشافزایی و شکلگیری آثار، من معتقدم که در حوزهی دانشافزایی سینمای ایران ما مستمراً نیاز به بهروز شدن داریم؛ چه از نظر تجهیزات و چه از نظر بهرهمندی از دانش و استفاده از آثار نوین سینمایی. متأسفانه این دانش با تأخیری زمانی به ما میرسد. این تأخیر باعث میشود بسیاری از آثاری که تولید میکنیم بهنظر کهنه و بیات برسند و روزآمد نباشند. به نظر من، مدیریت سینما باید به این فکر کند که برای روزآمد کردن اهالی سینما و ابزارهای سینمایی کشور چه رویکردی را باید پیش بگیرد تا این مسئله حل شود.
در رابطه با روز ملی سینما، این روز را تا چه حد موثر میدانید؟
حسینی: در خصوص روز ملی سینما باید بگویم که این خودش اتفاق مبارک و میمونی است. اینکه یک روز را بهعنوان روز ملی سینما در تقویم کشور داشته باشیم، بسیار مناسب است. این باعث میشود اهمیت این مدیوم عجیب و تأثیرگذار در دنیای امروز به یاد ما بیاید. سینما میتواند تأثیرات عمیقی در اندیشه و فکر جهانیان داشته باشد. به همین دلیل، معتقدم روز ملی سینما میتواند بهانهای باشد برای تقدیر از سینماگران و زحمتکشان این عرصه.
این روز میتواند زمینهی آشتی سینما با فضای عمومی کشور را فراهم کند. از این جهت، من خیلی این روز را میپسندم. البته اگر کسانی نقد دارند و میگویند که آیا این روز در پیشبرد سینما تأثیری داشته یا نه، میتوانیم بگوییم که تأثیرات نسبی داشته است. اگر نگاه مطلقگرا داشته باشیم، طبیعتاً با نقاط ضعفهایی روبهرو میشویم، اما اگر بهصورت نسبی نگاه کنیم، متوجه میشویم که بودن این روز بسیار بهتر از نبودنش است. انتظاری که از آن داریم ممکن است در طول زمان و با گذر ایام خودش را نشان دهد.
چه انتظاری از وزیر جدید ارشاد دارید؟
حسینی: در خصوص انتظاری که از وزیر محترم فرهنگ و ارشاد میرود، این است که تاکنون اهالی فرهنگ و سینما از وزارت محترم انتظار داشتهاند که علاوه بر قانونمدار کردن تولیدات سینمایی، نگاهی پدرانه به فضای سینمای کشور داشته باشد. نگاه نباید قشری، جناحی یا سلیقهای باشد، چیزی که متأسفانه در سالهای گذشته کم نبوده است. من معتقدم که وزیر محترم باید از این فضا عبور کند و واقعاً نگاهی پدرانه به کلیت سینمای ایران داشته باشد. همهی سینماگران و عناصر اصلی سینما در کنار هم سینمای ایران را تشکیل میدهند.
سینمای ایران محدود به نهادهای سیاسی خاص نیست. این خطکشیها در سینما جایگاهی ندارد و عرصهی هنر اساساً فراتر از چنین خطکشیهایی است. به قول فردوسی، هنر سطحی بسیار بالاتر از این مسائل دارد و نباید خود را تابع سیاست بداند. او در هجویهای که برای سلطان محمود غزنوی نوشته بود، گفت: «من این شعر را گفتم که سلطان محمود متوجه شود که دیگر شاعران را نیازارد، حرمت خود نگه دارد. او که شاعر را میرنجاند، تا قیامت از یاد نخواهد رفت.» این نشان میدهد که به قول فردوسی، "مومیشته فراوان بود، همه تاجداران کیهان بودند". شاهان میآیند و میروند، اما آنچه ماندگار است، آثار فرهنگی است. شعر شاعر، فیلم فیلمساز؛ اینها هرگز پاک نمیشوند و تا قیامت بهجا خواهند ماند.نکته اینجاست که سینما و فرهنگ نمیتوانند تابع زمان و سیاست باشند. دغدغههای فرهنگی فراتر از حوزههای سیاست هستند. اما برای اینکه این پویایی و انگیزه در اهالی سینما تقویت شود، وزیر محترم باید شرایطی را فراهم کند که انگیزش اهالی سینما در قبال سه عنصر اصلی که در ابتدا اشاره کردم، بالا برود. یعنی اهالی سینما که ملیتگرایی خوبی هم بینشان هست، بهطور کامل تقویت شوند. تقویت این انگیزهها باعث میشود که در آثارشان خود را نشان دهند.
/ انتهای پیام /