به گزارش «سدید»؛ اتفاق مهمی که در دنیای پیرامون ما درحال وقوع است هیچ ربطی به دفاع از یا مخالفت با حقوق جنبشهای هویتطلب جنسی ندارد و مراد دنیای غرب نیز چنین نیست. آنها بهعنوان صحنهگردان اصلی ماجرا، از کشورهای جنوب جهانی و فرهنگشان هویتزدایی میکنند تا به این واسطه کسبوکار مادیشان را پیش ببرند. سینما، موسیقی، تلویزیون و دیگر مدیومهای هنری در این راه نقش بازوهای تسهیلکننده را ایفا میکنند و هر چیزی را که در مخیله انسان نمیگنجد در قالب امور روزمره و عادی جای میدهند. جهانیسازی فرآیند پیچیدهای است که ظاهر فریبنده و دلربایی دارد و پیام مثبت آن حتی میتواند سیاستمداران را هم فریب دهد. ما اینجا قصد نداریم درمورد همجنسگرایی، دگرباشها و هویتهای مختلف جنسی که بهصورت روزافزون از زیر بته بهعمل میآیند بحث کنیم، بلکه میخواهیم عنوان کنیم که چرا ایدههای ناب در آثار هنری، اکستریم و حتی گونه ژانر در سینما تا این حد به پای همجنسگرایان ریخته میشوند و آنها را هدر میدهند؟ آیا سیطره پروژه نفوذ و منکوب کردن فرهنگها و خردهفرهنگهای هنجارمند ارزش این را دارد که باعث شود سینما از موضوعیت بیفتد یا اینکه عادیسازی از مفهوم همجنسخواهی پروژهای بلندمدت است که با فروکش کردن اعتراضها راه خودش را پیدا میکند و بنای تجارتش را میسازد؟ تعداد آثاری که همجنسگرایی را محور بحث قرار میدهند یا از آن در قالب روایت قبحزدایی میکنند در سینمای حال حاضر دنیا کم نیستند و ما تنها میتوانیم به بخشی از آنها بپردازیم.
شورش استون وال و دری که روی همجنسگرایان باز شد
۲۸ ژوئن ۱۹۶۹ را باید سرآغاز جدیدی در تحول زیست جنبشهای جدید جنسی قلمداد کرد. در آن روز تعداد زیادی از افسران پلیس با یورش به بار استون وال بهعنوان پاتوق همجنسگرایان که توسط مافیا اداره میشد مانع از فروش مشروبات غیرقانونی الکلی شدند و این اتفاق را بهطور ناخواسته به سرآغاز حرکتی تمامقد علیه آنچه همجنسگراهراسی نامیده میشد، بدل کردند. همجنسبازان برخلاف آنچه از آنها انتظار میرفت با نیروهای پلیس مقابله کردند و مسیر تاریخ را از آن روز به بعد به نفع خود تغییر دادند. یک سال بعد در سالگرد شورش استون وال همجنسگرایان این اجازه را پیدا کردند که در شهرهای سانفرانسیسکو، نیویورک، لسآنجلس و شیکاگو بیرون بیایند و در قالب رژه افتخار از گرایش جنسیشان بدون هیچ مخالفتی پردهبرداری کنند، حتی در ادامه سینمای آمریکا هم فضا بهسمت عوض شدن پیشمیرفت و فیلمهایی ساخته میشد که ضمن ارائه تصویری خاکستری از این جماعت چندان هم به پروپای آنها نمیپیچید و به عادیسازی رفتار همجنسبازان در میان مردم آمریکا میپرداخت. برای نمونه فیلم «گشتزنی» ساخته ویلیام فریدکین بهصورت عادی زیست شبانه همجنسبازان در کلابها را به مخاطبانش نشان میداد و برای آرامش خاطر مردم شخصیت بد ماجرا یا همان آدمکش سریالی داستان را در قامت یک همجنسباز به تصویر درمیآورد. حرکت دوربین و نورپردازی تند فریدکین در این اثر بهگونهای بود که تماشاگران بههیچعنوان احساس نمیکردند درحال تماشای یک فیلم با مضامین ضدهمجنسگرایانهاند. سینما بهمرور داشت از تمام تصاویری که پیشتر در مورد همجنسبازها در ذهن جامعه نقش بسته بود، خدشه وارد میکرد و هیچکس یارای مقاومت دربرابر این تصمیم را نداشت.
همجنسگرایی؛ جزیره ثبات جدید
جهان آبستن حوادث ریزودرشت است و بانیان آن بدون اینکه ترسی از مجازات داشته باشند روزبهروز دامنه جنایت و آدمکشی خود را گستردهتر میکنند و اگر کسی بخواهد دربرابرشان قرار بگیرد از سوی جامعه خوشخطوخال جهانی به دفاع از تروریسم محکوم میشود. روسای دولت کشورهای پیشرفته همگی همقسم شدهاند که با دفاع از رژیم کودککش صهیونیستی از باغ اروپا دربرابر باغوحش شرق محافظت کنند تا مبادا گزندی به لایفاستایل دگرباشهای جنسی برسد و این صنعت را با چالش مواجه کند. این یک درگیری طبیعی بر سر آبوخاک نیست و اختلافات شرق و غرب را باید در سطح تمدنی موردبررسی و کنکاش قرار داد. این مقدمه را ذکر کردم تا بگوم ادعای دنیای مدرن در حمایت از همجنسگرایان و اقلیتهای قومی و نژادی هیچ سنخیتی با پیرامون ما ندارد. از هفت اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون بسیاری از زنان، مردان و کودکان غزه کشته و آواره شدهاند ولی کک دنیای آزاد نهتنها از توحش صهیونیستها نمیگزد، بلکه آنها این اقدام را در قالب دفاع مشروع عادی جلوه میدهند. آن چیزی که برای دنیای مدرن و پستمدرن غرب اهمیت دارد سیطره تمامقد بر جزءبهجزء شئونات زندگی مردم غیرباورمند به آزادیهای صریح و یواشکی و تهی کردن مدل زیست آنها از معنای واقعی است و حتی شبح ترور، خونریزی و جنایت لجامگسیخته بر سر دیگری نباید به دلیل قانعکنندهای برای برداشتن توجه از همجنسگرایی درنظر گرفته شود. آنها اگر خواهان یک جهان سالم بودند باید در وهله اول برای ثابت کردن برادریشان جلوی اسرائیل را میگرفتند و در ادامه با قبول تفاوتهای فرهنگی، همجنسبازی را با آبوتاب و بخشیدن جلوههای زیبا برای افکار عمومی دیگر نقاط دنیا عادی نشان نمیدادند ولی موضوع فقط به استانداردهای دوگانه برنمیگردد و غرب حتی در بازنمایی کاراکتر و نحوه حضور همجنسگرایان در مدیوم سینما، موسیقی و تلویزیون هم صداقت ندارد و دلش به حال این جماعت نمیسوزد. غرب اگر پیشتر برای اجرای سیاستهای فرهنگی و اقتصادی خود از میان سرسپردگانش «ژاندرام منطقه» انتخاب میکرد، اکنون زمینبازی را عوض میکرد و با در اختیار گذاشتن تمام امکانات مادی و تکنولوژیکی فرهنگ را در وسعت جهانی به زیر میکشید. دفاع از هویتهای تازه دستوپا درآورده جنسی نیاز به یک محلل دارد و آن هم استفاده از مدیومهای صنعتیشده هنری است.
دنیای زیبای کودکان را خراب نکن
سیطره نگاه همجنسگرایانه فقط مختص به آثار بلند سینمای داستانی نیست و ابعادش بیخ گلوی دیگر مدیومها و قالبهای تصویری را نیز گرفته است. به گزارش مشرق شرکت والت دیزنی از بزرگترین شرکتهای حوزه سرگرمی در سال ۲۰۲۲ اعلام کرد قصد دارد بهطور چشمگیری حضور شخصیتهای نامتعارف جنسی را در محصولاتش افزایش دهد! این حمایت بهقدری وسیع بود که کری برک، مدیر بخش محتوای سرگرمی عمومی کمپانی دیزنی از تصمیم این شرکت برای افزایش حمایت از هویتهای جنسی جدید و اقلیتهای نژادی صحبت کرد و گفت ۵۰ درصد از شخصیتهای آثار جدید دیزنی به این افراد اختصاص پیدا میکند.
داستان اسباببازی ۴ یکی از همین نمونهها بهشمار میآید که گنجاندن یک صحنه حاوی انحراف جنسی در آن باعث شد انجمن خانواده آمریکا به مخالفت با این اقدام بپردازد و دربرابر دیزنی قرار بگیرد، حتی مادران آمریکایی برای تحریم این انیمیشن به خط شدند و امضا جمع کردند. آنها خواستار توقف بهرهبرداری از کودکان خویش توسط رسانههایی نظیر دیزنی بودند و به عادی جلوه دادن گرایشهای منحرفکننده و خطرناک جنسی بهسختی واکنش نشان دادند. یکی از تکنیکهای دیزنی در ترویج همجنسگرایی حمله به ضمیر ناخودآگاه کودکان است. این کمپانی با قرار دادن صحنههای همجنسخواهانه در پسزمینه روایت صحنههای مربوطه را از دید والدین بچهها محفوظ نگه میدارد و به تمرکز آنها نسبت به مفاهیم موجود در متن اثر خدشه وارد میکند. پیگیری چنین رویکردی موجب میشود بچهها بسیار راحتتر موارد منتهی به همجنسگرایی را درک و درنتیجه قبول کنند. حمله به ضمیر ناخودآگاه یکی از تاکنیکهای اصلی کمپانی والت دیزنی برای قبول همجنسگرایی بهعنوان یک پدیده کاملا عادی در میان بچهها محسوب میشود که صدای بسیاری از مادران آمریکایی را درآورده است.
شیوع و همهگیری کرونا در سراسر دنیا بر تولید فیلمهای همجنسگرایانه صحه گذاشت و روند ساخت و عرضه آنها را در قالب سرویس استریمنتفلیکس بهسرعت گسترش داد، حتی اعتراضها نسبت به این قبیل فیلمها نیز موجب نشد آمریکاییها برای سرگرم کردن مردم سراسر دنیا راه دیگری را انتخاب کنند و با وجود کاهش ارزش سهام نتفلیکس فکری به حال خویش و دمودستگاه مالی عظیمشان کنند. آش آنقدر شور شد که دولت ترکیه مانع از ساخت سریال if only در این کشور شد، چون آنها متوجه وجود یک شخصیت همجنسگرا در این مجموعه شده بودند و همین اتفاق ادامه کار را برای عوامل ساخت سریال غیرممکن کرد. نتفلیکس هم زیر بار تغییر فیلمنامه نرفت و درحالیکه تمام دستمزد عوامل را پیش از این پرداخت کرده بود عطای تولید را به لقایش بخشید و حکم به لغو فیلمبرداری در این شرایط داد.
سینما از چه زمان به زمین بازی همجنسگرایان تبدیل شد؟
تا دهه ۲۰ میلادی سینما جای مناسبی برای همجنسگرایان نبود و آنها برای ادامه حیات اقتصادیشان میبایست گرایش جنسی خود را از دید عموم پنهان نگه میداشتند. اولین قدم در مسیر قبحزدایی از این مفهوم در سال ۱۹۲۲ و در فیلم «قتل شبه عمد» اثر سیسیل بیدمیل برداشته شد؛ این اثر آغازکننده اولین صحنههای غیراخلاقی میان دو فرد همجنس بود. هشتسال بعد، مارلین دیتریش در فیلم «مراکش» ساخته جوزف فوناشترنبرگ به اولین زن مهم تاریخ سینما بدل شد که تمایلات همجنسخواهانهاش را در متن فیلم بهوسیله اعمال غیراخلاقی و غیرعرفی نشان میداد، حتی پارامونتپیکچرز بهعنوان کمپانی تولیدکننده مراکش در تبلیغات خود برای این اثر به شایعات درمورد تمایلات جنسی نقش اول زن دامن زد و از آن بهره فراوانی برد. این رویه تا تدوین نظامنامه تولید تصاویر متحرک یا همان «کد هیز» در سال ۱۹۳۰ ادامه داشت و سینما را درگیر مناسبات غیراخلاقی و غیرعرفی خودش کرد. عاقبت ویل اچ هیز، رئیس انجمن سینمای آمریکا تصمیم گرفت هالیوود را تحت لوای سانسورهای اخلاقی درآورد و موفق هم شد. فیلمسازان موظف شدند فیلمهایشان را از لوث وجود صحنههای جنسی، تجارت مواد مخدر، برهنگی و حتی دشنام علیه مقدسات پاک کنند و این رویکرد را تا سال ۱۹۶۸ در سینما ادامه دهند. بروز انقلاب جنسی در دهه ۱۹۶۰ موجب شد مردم به توصیه کلیسا برای تحریم فیلمها روی خوشی نشان ندهند و خود بهعنوان مرجعی برای تماشای فیلمها بدل شوند. ساختار خانواده متحول شده بود و دیگر همچون سابق نبود؛ روابط عادی و آنطور که پستمدرنیستها از آن مدل سنتی زندگی یاد میکردند داشت از بین میرفت و بنیان جدیدی در این خصوص گذاشته میشد. دیوید لین در سال ۱۹۶۲ فیلم لارنس عربستان را ساخت و با دلالتهای ضمنی خود بر این واقعیت صحه گذاشت که توماس ادوارد لارنس در قامت فردی که وجود عربستان به تصمیمات و میانداری او پیوند خورده بود یک همجنسگرای باسابقه بوده است.
رویدادهای فرهنگی پرخرج برای رسیدن به هدف
غرب با عَلم کردن لیبرالیسم و دیگر اقسام ایسمهای خانمانبرانداز قصد دارد هویتهای جمعی را بنابر خواست بازار سرمایه از میان بردارد، اما پرواضح است چیزی که بهوضوح دروغ میگوید نمیتواند اجتماع را در فهم حقیقت هستی و چیستی خود به سرمنزل مقصود برساند. همجنسگرایی بیش از آنکه یک مساله صرفا فرهنگی محسوب شود باید از منظر اقتصاد سیاسی هم موردبحث قرار بگیرد. جشنوارهها و جشنهای سینمایی و همچنین بسیاری از رویدادهای فرهنگی با خرج بودجههای فراوان درپی ایجاد یک مسیر جدیدند تا بهوسیله آن بتوانند کالای کثیف جنسیشان را در بستهبندیهایش شیک به دیگری عرضه کنند و محیط پیرامونشان را در تعفن فرو ببرند. آمریکا با سقوط اتحاد جماهیر شوروی اینطور تصور میکرد که دیگر هیچ قدرتی تاب رقابت با وی را ندارد و این کشور میتواند با مک دونالدیزه کردن جوامع سوت پایان تاریخ را بهصدا درآورد ولی سر برآوردن قدرتهای جدیدی فرهنگی از خاورمیانه و مدیترانه از یکسو و مطرح شدن روسیه و چین در قامت رقبای آمریکا از طرف دیگر عملا ناقوس مرگ نظریه پایان تاریخ و واپسین انسان را بهصدا درآورد و دنیای مدرن را با چالش جدی مواجه کرد. دیگر قرار نیست مردم سراسر دنیا با سرنهادن به خواست آمریکاییها فرهنگشان را به زمینبازی لیبرالها بدل کنند و با آنها از در سازش برآیند. همجنسگرایی هم خواب آشفتهای است که هیچگاه تعبیر روشنی برای آن و اقتصاد سیاسی پیرامونش وجود نخواهد داشت.
/ انتهای پیام /