ابعاد انتقام‌جویی یهودی به قلم شاکار پینسکر؛
پس از پایان جنگ جهانی دوم، تحت تأثیر هولوکاست، «انتقام» به یکی از مهم‌ترین درون‌مایه‌های فکری، ادبی و سیاسی در میان یهودیان تبدیل شد. گروه‌های شبه‌نظامی اسرائیلی، طرح و برنامه‌های گوناگونی برای انتقام‌گرفتن از نازی‌ها می‌ریختند که شامل مسموم کردن آب شهرهای آلمان، کشتن شش میلیون آلمانی و چیزهایی از این دست می‌شد. اما بعدها، تبِ انتقام‌جویی از نازی‌ها، در تغییرشکلی تاریخی، به اعراب فلسطینی منتقل شد.

به گزارش «سدید»؛ شاکار پینسکر، ایان: آیا یهودیان نظر خاصی دربارۀ انتقام دارند؟ این پرسش در جهان امروز حائز اهمیت بسیار است. انتقام مفهوم پیچیده‌ای است و روان‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفه، حقوق و سایر حوزه‌ها رویکردهای مهمی را دربارۀ آن عرضه می‌کنند. اما یک راهِ پاسخ به پرسش بالا مراجعه به تاریخ زندگانی، ادبیات و فرهنگ یهودیان است. در این عرصه‌ها، می‌توان نگرش و واکنش متمایزی را به موضوعی که قدمتی به درازای نسل بشر دارد مشاهده نمود، واکنشی انسانی به آسیب‌ها و آزارها که با آرمان‌های عدالت پیوندی عمیق دارد. خصوصاً میانۀ قرن بیستم، دورۀ تکوینِ حیات یهودیان و اسرائیل، گویای بسیاری حقایق دربارۀ ارتباط میان خشونت، انتقام، عدالت، خاطره و تروما در حیات یهودیان و اسرائیل است.

بعد از حادثۀ ۷ اکتبر ۲۰۲۳، «نکاما» (که در زبان عبری به معنای ’تلافی‘ یا ’انتقام‘ است) به یکی از کلمات کلیدی حیات عمومی اسرائیلی‌ها تبدیل شد. صحبت نکاما را از دولت اسرائیل، پارلمان، رسانه‌ها، ارتش، شبکه‌های اجتماعی، بیانیه‌های رسمی کنیسه و افواه عمومی شنیده‌ایم. شاید نخستین و مهم‌ترین مورد آن را بنجامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، همان روزِ حملۀ حماس مطرح کرد که گفت «نیروهای دفاعی اسرائیل فوراً تمام نیروی خود را برای نابودی کامل حماس به کار خواهند گرفت. ما حملات خود را تا شکست آن‌ها ادامه خواهیم داد و با تمام قوا انتقام روز سیاهی را که آن‌ها بر دولت و ملت اسرائیل تحمیل کردند خواهیم گرفت». طی چند ماه گذشته، اسرائیلی‌ها و برخی سربازان نیروهای دفاعی اسرائیل اشعار زیادی درباب انتقام سروده‌اند.

انتقام، مثل بسیاری از مفاهیم بنیادین دیگر، تعریف جامع‌و‌مانعی ندارد و ارتباط آن با کلمات مشابهی چون ’تلافی‘ یا حتی ’مقابله‌به‌مثل‘ و ’مجازات‘ نیز مورد توافق همه نیست. اما ظاهراً با اطمینان می‌توان گفت که انتقام به ساحت عاطفه و هیجانات مربوط است، زیرا ممکن است آدمی تمایل یا تصور تلافی را در ذهن داشته باشد، بی‌آنکه آن را محقق کند. ولی انتقام بی‌تردید با کنش نیز همراه است. عطشِ انتقام دست‌مایۀ بسیاری از آثار تراژیک ادبیات و مؤلفۀ مشترک نقاشی، تئاتر و سینماست. انتقام از درون خانواده یا قبیله آغاز می‌شود، ولی به شهر، فرقه، پادشاه یا مملکت سرایت می‌کند.

بعد از حادثۀ ۷ اکتبر ۲۰۲۳، «نکاما» (که در زبان عبری به معنای ’تلافی‘ یا ’انتقام‘ است) به یکی از کلمات کلیدی حیات عمومی اسرائیلی‌ها تبدیل شد. صحبت نکاما را از دولت اسرائیل، پارلمان، رسانه‌ها، ارتش، شبکه‌های اجتماعی، بیانیه‌های رسمی کنیسه و افواه عمومی شنیده‌ایم. شاید نخستین و مهم‌ترین مورد آن را بنجامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، همان روزِ حملۀ حماس مطرح کرد که گفت «نیروهای دفاعی اسرائیل فوراً تمام نیروی خود را برای نابودی کامل حماس به کار خواهند گرفت. ما حملات خود را تا شکست آن‌ها ادامه خواهیم داد و با تمام قوا انتقام روز سیاهی را که آن‌ها بر دولت و ملت اسرائیل تحمیل کردند خواهیم گرفت»

انتقام ارتباط خاص و پویایی با زمان دارد: منشأ آن خطایی در گذشته است که اکنون را توجیه می‌کند، ولی نظر به آینده نیز دارد. آستین سارات، پژوهشگر حقوق و علوم سیاسی، می‌گوید انتقام، دانسته یا نادانسته، گذشته را بازسازی می‌کند، چراکه «یادآوری گذشته راهی برای انعکاس زمان حال در آینده» است. ارتباط انتقام و عدالت پیچیده است، زیرا انتقام به عقب می‌نگرد و می‌کوشد اعمال گذشته را خنثی کند. چه‌بسا انتقام مغایر عدالت و نتیجۀ یأس کامل باشد -ژستی بی‌معنی برای احیای عزت‌نفسی که لگدمال شده است. سوزان جاکوبی، مارتا مینو و سارات همگی آثار مهمی منتشر کرده‌اند و کوشیده‌اند ارتباط انتقام و عدالت را بیشتر و بهتر درک کنند و روشن سازند. همۀ این پژوهشگران موافق‌اند که، به قول فرانسیس بیکن در جستار «درباب انتقام» (۱۶۲۵)، «انتقام یک نوع عدالت عنان‌گسیخته2 است». اکثر نظام‌های حقوقیِ امروز مشروعیتشان را به‌واسطۀ فاصلۀ خود از عمل انتقام کسب می‌کنند، در عین حال که می‌پذیرند حس انتقام زدودنی نیست. ظاهراً پژوهشگران سیاست و حقوق متفق‌اند که در روابط بین‌الملل معاصر جایی برای انتقام وجود ندارد. باوجود‌این، همان‌طور که جون الستر نشان داده، انتقام غالباً زیر اصطلاحات فنی و بی‌غرضانۀ مباحثِ پیرامون دولت یا منافع ملی پنهان شده و به حیات خود ادامه می‌دهد.

منابع یهودی نگرش‌های مختلف و گاهی متناقض درمورد نکاما عرضه می‌کنند. بسیاری از متون توراتی انتقام به دست انسان‌ها، همچنین انتقام جمعی یهودیان، را مجاز نمی‌دانند و تنها درمورد انتقام از قوم عمالیق، که مطابق کتاب مقدس دشمن بنی‌اسرائیل بود، استثنا قائل می‌شوند. در متون پساتوراتی، انتقام به‌صورت وعدۀ الهی ظاهر می‌شود و نجات مردم اسرائیل به انتقام خدا از دشمنانشان موکول می‌گردد. این نسخۀ نکاما نوعی پیشگویی معادشناختی است. تنها نمونۀ انتقام اصیل در تورات که شباهتی نیز به انتقام‌های ادبیات یونان باستان دارد، گرچه خطرناک و تراژیک است، داستان سامسون در کتاب داوران است که به انتقام‌جویی از فلسطینیان در غزۀ باستانی برمی‌خیزد. تعجبی ندارد که برخی اشعار و ترانه‌های پاپ با موضوع انتقام به داستان سامسون می‌پردازند.

اعمال خشونت‌آمیز سدۀ بیستم تأثیری عمیق در نگرش مدرن و معاصر یهود به انتقام داشته‌اند. تعدی‌های قرن گذشته علیه یهودیان محدود به هولوکاست نبود، بلکه می‌توان به موارد دیگری نیز اشاره کرد، ازجمله برنامۀ کیشینو در امپراطوری روسیه، قتل‌عام یهودیان پس از جنگ جهانی اول در اوکراین به‌وسیلۀ کسانی که آن‌ها را مقصر ناآرامی‌های دوران انقلاب روسیه می‌دانستند (و منجر به ترور سیمون پتلیورا، سیاستمدار اکراینی، به‌دست شولم شوارتزبارد شد) و کشتار یهودیان در فلسطین در سال ۱۹۲۹.

پس از حادثۀ ۷ اکتبر، هولوکاست و خاطرۀ آن نقش محوری را در نگرش اسرائیل و یهودیان به انتقام بر عهده گرفته است. بلافاصله پس از انتشار صحنه‌های حملۀ حماس، یهودیان اسرائیل خاطرات هولوکاست را به یاد آوردند. اگر مبنای تاریخی چنین مقایسه‌هایی را کنار بگذاریم، یهودی‌های اسرائیل حادثۀ ۷ اکتبر را از دریچۀ ترومای جمعی خود که هولوکاست در مرکزش قرار دارد (ولی محدود به آن نیست) می‌نگرند. درحقیقت، برداشت عمومی از اسرائیل، نیاز آن به امنیت و روایت ملیِ «از هولوکاست تا تجدید حیات» از ترومای مذکور جدایی‌ناپذیرند. گشودن پیوندِ میان هولوکاست و جنگ ۱۹۴۸ اعراب و اسرائیل نیز ناممکن است، جنگی که هم نبرد استقلال اسرائیل بود هم روز نکبت فلسطینیان.

برل لانگ، فیلسوف یهودی آمریکایی، در مقاله‌ای مهم به سال ۱۹۹۶ پرسید: تلافی و انتقام در تفکرات یهودیان سرتاسر جهان چگونه تعبیر می‌شود؟ در میان یه‌شو (جامعۀ یهودیان فلسطین در روزگاران پیش از تشکیل دولت اسرائیل) در خلال و پس از هولوکاست چطور؟ لانگ می‌خواست بداند میل به انتقام چگونه بر خاطرۀ هولوکاست تأثیر گذاشت؟ دلیل پرسش لانگ این بود که پس از واقعۀ هولوکاست یهودیان، جز در چند مورد، تلاشی برای انتقام نکردند (و از این‌ چند مورد نیز تنها تعداد بسیار محدودی موفقیت‌آمیز بودند). ولی خطاست اگر بگوییم بحث انتقام در میان نبود. باید دانست که تمایل یهودیان به انتقام در خلال هولوکاست و پس از آن نه به‌صورت اقدامات مستقیم علیه نازی‌ها یا آلمان‌ها، بلکه به‌صورت اَشکال غیرمستقیم‌ دیگر ظاهر گشت؛ به‌عنوان مثال «قانون (مجازات) نازی‌ها و همدستان نازی‌ها» که دولت اسرائیل در سال ۱۹۵۰ به تصویب رساند تا سربازان اس‌اس و نازی‌ها را به دادگاه بکشاند و افرادی چون سیمون ویزنتال، معروف به «شکارچیان نازی‌ها»، که اطلاعات نازی‌های سابق را در سراسر دنیا گرد می‌آوردند و آن‌ها را شناسایی می‌کردند. جلوۀ دیگر میل به انتقام و مجازات بحث تفرقه‌آور و جدی پیرامون پذیرش پرداخت غرامت از سوی آلمان به بازماندگان هولوکاست و «توافق جبران خسارت بین اسرائیل و آلمان غربی» بود که در سپتامبر ۱۹۵۲ امضا شد.

گروه «انتقام‌جویان» به رهبری آبا کُونر، چریکی از گتوی ویلنا، چهرۀ اصلی انتقام یهودیانِ پساهولوکاست است. انتقام‌جویان پس از جنگ جهانی دوم آلمان‌ها را هدف قرار دادند. کتاب دینا پُرات با عنوان نکاما: بازماندگان هولوکاست که دنبال انتقام تمام‌عیار بودند(۲۰۲۲) ماجرای آن‌ها را بازگو می‌کند. موضوع فیلم «نقشۀ الف»(۲۰۲۱) ، محصول مشترک اسرائیل و آلمان، نیز گروه «انتقام‌جویان» است. توجه افزایش‌یافته به انتقام‌جویان ممکن است این تصور را ایجاد کند که گروهی منحصربه‌فرد بوده است، ولی این‌طور نیست. کونر، که می‌خواست انتقامش را با کشتن شش میلیون آلمانی به انجام برساند، چهره‌ای افراطی است، ولی استثنایی نیست. آن‌طور که خواهیم دید، تألیفات و ایدئولوژی کونر مفاهیم بنیادین فرهنگ یهودی و اسرائیلی را که پس از هولوکاست و در سال‌های تأسیس اسرائیل ظهور یافتند بیان می‌کند.

حتی پیش از آنکه همۀ ابعاد کشتار یهودیان اروپا کاملاً آشکار شود، یهودیان نگارش آثار قلمی و مباحث عمیق خود را پیرامون انتقام آغاز کرده بودند. اکثر این نوشته‌ها به زبان ییدیش است. ییدیش زبان تاریخی یهودیان اروپای مرکزی و شرقی است و قدمتی هزارساله دارد. زبانی ژرمنی است، ولی مؤلفه‌های زبان‌های سامی، اسلاوی و عناصر مختص مکان زندگی یهودیان را در هم می‌آمیزد. زبانی دیاسپوریک است. صهیونیسم و بعدها اسرائیل این زبان را به‌نفع زبان ملیِ عبری جدید کنار گذاشتند. ییدیش، به‌رغم اینکه زبان اکثر صهیونیست‌ها بود، لاجرم در آستانۀ تشکیل جامعه و فرهنگ اسرائیل فراموش شد.

مردخای گبیرتیگ در سال ۱۹۴۲، و چند ماه پیش از آنکه به‌دست نازی‌ها کشته شود، در شهر کراکوف شعر «روز انتقام» را که به‌صورت ترانه نیز خوانده شده به زبان ییدیش سرود. پرتر مارکیش، شاعر اهل شوروی و عضو کمیتۀ یهودیانِ ضدفاشیست، به زبان ییدیش شعر «خطاب به سرباز یهودی» (۱۹۴۳) را سرود که می‌گوید «خون‌های ریخته بر خاک فریاد می‌زنند انتقام». شعرا، نویسندگان و روزنامه‌نگاران اروپایی و آمریکایی پیرامون مسائل مربوط به انتقام یهودیان و فرصت‌ها و محدودیت‌های آن مباحثه کردند. جاکوب گلاستین در سال ۱۹۴۴ مقاله‌ای تحت عنوان «انتقام، انتقام و انتقام!» نوشت و انتقام یهودیان اروپا را خواستۀ آن‌ها و اصل اساسی عدالت دانست، در عین حال که اذعان کرد این امر به دلیل جنایت گستردۀ آلمان‌ها غیرممکن است.

گفتمان انتقام به زبان ییدیش در اواسط دهۀ پنجاه میلادی از صحنه محو شد، ولی آن‌طور که لانگ می‌گوید آرزو و آرمان آن از میان نرفت، بلکه دگرگون شد. مثلاً تبدیل شد به جست‌وجوی مخفیانۀ نازی‌ها، قانون (مجازات) نازی‌ها و همدستان نازی‌ها و مباحث داغِ پرداخت غرامت به اسرائیل.

گفتمان انتقام به زبان ییدیش در اواسط دهۀ پنجاه میلادی از صحنه محو شد، ولی آن‌طور که لانگ می‌گوید آرزو و آرمان آن از میان نرفت، بلکه دگرگون شد. مثلاً تبدیل شد به جست‌وجوی مخفیانۀ نازی‌ها، قانون (مجازات) نازی‌ها و همدستان نازی‌ها و مباحث داغِ پرداخت غرامت به اسرائیل. دگرگونی‌های دیگری نیز پیدا کرد که در ظاهر مستقیماً به موضوع انتقام ارتباط پیدا نمی‌کنند -مثل «استالاگ‌» که یک سبک داستانی محبوب و زودگذر در اسرائیل دهه‌های پنجاه و اوایل شصت میلادی بود و مضامین مستهجن را به تصویر می‌کشید.

در جریان جنگ دوم جهانی و پس از آن، گفتمانی موازی و در عین حال متمایز درمورد انتقام به زبان عبری پدیدار شد؛ عبری زبانی باستانی است که در پی احیای آن به یکی از جنبه‌های مهم صهیونیسم تبدیل شد. آثار ادبیِ زبان عبری را شعرایی چون اوری زوی گرینبرگ و ناتان آلترمن، که از اروپا به فلسطین مهاجرت کردند، و نویسندگان جوان‌ترِ زادۀ فلسطین خلق کردند. آلترمن، پرنفوذترین شاعر زبان عبریِ دهۀ ۱۹۴۰ میلادی، موضوع تلافی و انتقام را در تألیفاتی چون لذت فقرا(۱۹۴۱) و اشعار مصائب مصریان (۱۹۴۴) و در شعرهایی که در روزنامۀ صهیونیست کارگری داواربه چاپ رساند مطرح کرد. مثلاً آلترمن شعر «طلبِ انتقام» را سرود و برای تحقق انتقام به کمک الهی متوسل شد:

خداوند تعالی! خادم تو به دنبال چیست؟
که دستانش به گلویشان برسد …
و آن‌ها گفتند: اینک انتقام.
به او مگو ترحم!
از او مخواه بخشش!
فراموش مکن، فراموش مکن چه کردند با او.

آلترمن در سال‌های جنگ دوم جهانی، و پیش از آنکه خوانندگان یهودی ساکن در یه‌شو از اوضاع اروپا اطلاعات دقیقی داشته باشند، این شعر را سرود. شعر بیانگر احساس ضعف و نومیدی است و مثل متون باستانی یهودی به خدا، به‌عنوان پدر، متوسل می‌شود و آرزوی انتقام دارد، ولی روشن نمی‌‌کند چه‌کسی باید انتقام را بگیرد.

در پایان جنگ جهانی دوم، تصنیف اشعار انتقام به زبان عبری اهمیت تازه‌ای پیدا کرده بود. یک‌و‌نیم میلیون یهودی در ارتش‌های قوای متفقین جنگیده بودند. اما تمرکز تألیفات عبری بر سی‌هزار یهودی یه‌شو بود که داوطلبانه دوشادوش سپاه بریتانیا نبرد کردند، به‌ویژه بریگاد یهود که متشکل از پنج هزار نفر بود. بریگاد در ماه مارس و میِ ۱۹۴۵ در جبهۀ ایتالیا جنگید، ولی غالب فعالیت‌های آن پس از جنگ به ظهور رسید. اهمیت بریگاد یهود در آن بود که زبان، پرچم، نمادها و سرود آن عبری بود. افراد بریگاد در واحدهای شبه‌نظامی هگانا و پالماخ فعال بودند. سرود بریگاد یهود را یاکف ارلاند سروده بود:

خونمان مثل رودخانه و آتش جاری است
پیمان ما انتقام می‌طلبد
ما قسم خوردیم، قسم خوردیم، برادران هم‌رزم
که کسی ناکام بازنگردد

بیست سال بعد، یکی از اعضای بریگاد به نام هانوک بارتوف در رمان زندگی‌نامه‌ای خود با عنوان بریگاد(۱۹۶۵) از زبان الیشا کروک، قهرمان داستان، چنین می‌گوید:

نه چندان زیاد: هزار خانۀ سوخته، پانصد کشته، صدها زن هتک ناموس شده … مأموریت ما انتقام خون‌های ریخته‌شده است، انتقام خشن یهودیان. مثل تاتارها. مثل اوکراینی‌ها. مثل آلمان‌ها. همۀ ما … وارد شهری خواهیم شد و خیابان به خیابان، خانه به خانه، آلمانی به آلمانی را آتش خواهیم زد.

از این نوشته‌ها پیداست که یکی از انگیزه‌های سربازان جوان یهودی که متقاضی خدمت در اروپا در قالب بریگاد بودند انتقام بود (برخی از آن‌ها اعضای خانواده‌شان را در اروپا از دست داده بودند) و همچنین روشن است که دست‌کم برخی از این سربازان مترصد فرصتی برای انتقام از آلمانی‌ها بودند.

سربازان بریگاد نخستین بار در ۱۹۴۵ افراد شه‌عریط هاپله‌تاح (’بازماندگان نجات‌یافته‘) را در شمال ایتالیا دیدند -بازماندگان هولوکاست، پناهندگان، چریک‌ها و جنگجویان گتو. برخی از اعضای شه‌عریط هاپله‌تاح حتی پیش از جنگ در جنبش‌های صهیونیستی جوانان فعالیت داشتند. کونر همان زمان در لوبلینِ لهستان حدود پنجاه زن و مرد جوان را که در تب انتقام از نه‌تنها نازی‌ها، بلکه همۀ آلمانی‌ها می‌سوختند گرد آورده بود. جزئیات خاصی که بسیاری را مفتون ماجرای کونر و «انتقام‌جویان» می‌کند -’نقشۀ الف‘ کشتن شش میلیون آلمانی از طریق مسموم‌کردن آب شهرهای بزرگ آلمان و ’نقشۀ ب‘ کشتن افسران اس‌اس و مأموران گشتاپو که زندانیِ اردوگاه‌های اسرای جنگی بودند- اهمیت کمتری دارند. نکتۀ مهم این است که کونر در حکم پُلی است میان بازماندگان هولوکاست -که تکلم، خواندن و نوشتن اکثرشان به زبان ییدیش بود- و افراد بریگاد که یه‌شویِ عبری‌زبانِ صهیونیست را نمایندگی می‌کردند. بریگاد‌ها بودند که روح ملی دولت اسرائیل را شکل دادند و بعدها بعضی از اعضای آن نقش‌های کلیدی نیروهای دفاعی اسرائیل و دستگاه امنیتی اسرائیل را عهده‌دار شدند. اینجا بود که انتقام در گفتمان صهیونیستیِ نیروی نظامی جای گرفت و در حدود سال ۱۹۴۸ نقش مهمی را در جریان درگیری با اعراب در فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل ایفا نمود.

داوید بن گوریون، رهبر صهیونیست‌ها و نخست‌وزیر آتیِ اسرائیل، در سال ۱۹۴۴ از «انتقام خون‌های ریخته‌شدۀ» یهودیان اروپا به‌عنوان یکی از دلایل تشکیل بریگاد سخن گفت. بن گوریون، سیاست‌مدار و دولتمرد عمل‌گرا، در نوامبر ۱۹۴۵ بر آن شد که، پس از جنگ، انتقام «منافع ملی در پی ندارد»، چراکه کشتن آلمان‌ها جان‌های از‌دست‌رفته را بازنمی‌گرداند و به‌این‌ترتیب او بی‌سرو‌صدا بر نقشه‌های کونر خط بطلان کشید. باوجوداین، کونر و یه‌شو ارتباط مهمی را شکل دادند. خانوادۀ کونر و چند عضو گروه «انتقام‌جویان» در ماه مارس سال ۱۹۴۶ در کیبوتصِ اِین ها-هورِش ساکن شدند و کونر در حوالی ۱۹۴۸، در گیرودار جنگ و تشکیل نیروهای دفاعی اسرائیل، به چهره‌ای پرنفوذ بدل گشت.

یوری کوهن پژوهشگر نشان داده که نویسندگان و شعرای عبری‌زبان، که اکثراً مردان زادۀ فلسطین و معروف به نسل پالماخ هستند، در خلال درگیری‌های اسرائیل با فلسطینی‌ها و دولت‌های عرب مطالب فراوانی دربارۀ انتقام نوشته‌اند.

یوری کوهن پژوهشگر نشان داده که نویسندگان و شعرای عبری‌زبان، که اکثراً مردان زادۀ فلسطین و معروف به نسل پالماخ هستند، در خلال درگیری‌های اسرائیل با فلسطینی‌ها و دولت‌های عرب مطالب فراوانی دربارۀ انتقام نوشته‌اند. مثلاً موشه شمیرِ رمان‌نویس بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۱ تعدادی رمان نوشت و در همۀ آن‌ها موضوع انتقام فردی و گروهی را پیش کشید، نه انتقام از نازی‌ها یا آلمانی‌ها، بلکه از اعراب فلسطینی. میل انتقام از فلسطینی‌ها در جریان جنگ سال ۱۹۴۸ با دگرگونی مهمی همراه شد که عبارت از گذار از نیروهای شبه‌نظامی، مثل پالماخ، به ارتش متعارف اسرائیل بود. به‌این‌ترتیب، انتقام به یکی از اجزای محوری فرهنگ شبه‌نظامیان یهودی تبدیل شد. ناهوم آریلی، یکی از فرماندهان پالماخ، دربارۀ مرگ الیاهو، دوست خود و برادر شمیر، نوشت «تجدید قوا کردن، بی‌سروصدا سازمان‌دادن و دوباره بیرون‌زدن … انتقام خون الی را گرفتن!». انتقام از اعراب، عوض نازی‌ها یا آلمانی‌ها، هستۀ عاطفی ادبیات جنگِ ۱۹۴۸ را تشکیل داد. در جریان جنگ‌های مرزی اسرائیل، بین سال‌های ۱۹۴۹ و ۱۹۵۶، که در اصل یک رشته «عملیات تلافی‌جویانه» تحت رهبری واحد ۱۰۱ نیروی ویژه بود، انتقام همچنان نیرویی محرک به شمار می‌رفت. جنگجویان شناخته‌شده‌ای از این درگیری‌ها پدیدار شدند، مثل آریل شارون و میر هار زیون، که در اسرائیل و در میان یهودیان تأثیر بسزایی داشتند.

کونر در جنگ ۱۹۴۸ شرکت نداشت. او در تیپ ۸۴ گیواتی در سمت «افسر فرهنگی» خدمت کرد. کونر واحد ویژۀ تیپ ۸۴ گیواتی را به تأسی از داستان توراتیِ سامسون و روباه‌هایش که از فلسطین انتقام سختی کشید «روباه‌های سامسون» نام‌گذاری کرد. کونر در نقش تازه‌اش با بیانی نیرومند و اغواگر «اوراق جنگ» را نگاشت:

با عشق و نفرت، برای خانه‌هایمان، برای جان فرزندانمان. چشمان هشتاد نسل تماشایمان می‌کنند، و ارواح شش میلیون انسان … از زیر خاک فریاد می‌زنند: برخیزید، انتقام سخت! اسرائیل را برای همیشه آزاد کنید.

کونر وجوه مختلفی دارد؛ هم چهره‌ای تاریخی و سیاسی است هم نویسنده است، ولی شخصیتی نمادین و متغیر نیز هست، چراکه در خلال جنگ ۱۹۴۸حرف و عمل او تغییری عمیق را نشان می‌دهد: گذار از انتقام به‌مثابۀ پاسخی به نازی‌ها و آلمانی‌ها به انتقام از اعراب. نتیوا بن یهودا، مجری رادیو، نویسنده و ویراستارِ اسرائیلی و یکی از فرماندهان پالماخ، سال‌ها بعد دربارۀ جنگ ۱۹۴۸ نوشت «تپانچه‌هایمان را روی اعراب نشانه ‌رفتیم و ماشه را چکاندیم … انگار که نازی‌ها را می‌کُشیم».

لانگ معتقد است تغییر جهت میل به انتقام از نازی‌ها یا آلمانی‌ها به اعراب «نوعی سیاه‌نمایی و تعرض به آن‌هاست». لانگ می‌گفت دلیل این تغییر جهت «بازنمایی‌های نادرست» اعراب است و نمی‌توانیم آن را به بهانۀ مواجهۀ اسرائیل با تهدیدهای جدی توجیه کنیم. دولت اسرائیل «در پی احیای ملتش از ناتوانیِ» حاصل از هولوکاست ملت عرب را «هدف در دسترس» انتقام یافته بود. دن بار-آن، روان‌شناس اسرائیلی، که سال‌ها روابط اسرائیلی‌ها، آلمانی‌ها و فلسطینی‌ها را مطالعه کرد معتقد بود میل انتقام کسانی را نشانه گرفته بود که تهدید محسوب می‌شدند: فلسطینی‌ها، که «تداوم طبیعیِ متجاوز قبلی» قلمداد می‌شوند.

میان نوشته‌های عبری کسانی که مستقیماً وحشت هولوکاست را نچشیدند و تألیفات ییدیشِ بازماندگان و مهاجرانی که پس از ۱۹۴۵ وارد فلسطین/اسرائیل شدند تفاوت‌های مهمی وجود دارد. داستان ییدیشِ آوروم کارپینوویچ با عنوان فراموش نکن (۱۹۵۱) دربارۀ سربازی یهودی است که از اردوگاه آوارگان به فلسطین می‌آید و، پس از آنکه در جریان «سربازگیری افراد خارجی» به خدمت فراخوانده می‌شود، مستقیماً وارد نبردهای ۱۹۴۸ می‌شود. سرباز بی‌نامِ داستان کارپینوویچ، بعد از دستگیری یک عرب فلسطینی، احساس تنهایی و آشفتگی می‌کند. سرباز اسرائیلی نمی‌داند با اسیر فلسطینی چه کند و چون زبان مشترک ندارند نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند. اسیرکننده ترسیده، ولی امیدوار است بتواند اسیر را به فرماندهش تحویل دهد و بالاخره خود را از پناهجویی خوار به «سرباز اسرائیلی واقعی» ارتقا دهد. ولی راهش را در منطقۀ ناآشنا و شرایط جوی نامناسب گم می‌کند و به هدفش نمی‌رسد.

نقطۀ اوج داستان زمانی است که اسیر از سردرگمی سرباز استفاده می‌کند و سنگی را از زمین برمی‌دارد. در این لحظه، زندانی برای اولین بار حرف می‌زند و ظاهراً به زبان آلمانی چیزی می‌گوید: «تو حق نداری. من اسیر جنگی هستم». سرباز یهودی عوض آنکه به حقوق اسرای جنگی فکر کند، احساس تهدید و خطر می‌کند و در ذهنش خاطرۀ تروماتیک خاصی زنده می‌شود:

صدای گرفتۀ اسیر بار دیگر او را به کلبۀ گِلی وسطِ جنگل برد، آنجا که او و مادرش بعد از فرار از گتو پنهان شدند -’فرزندم فراموش نکن که برای پدر مرده‌ات کدیش بخوانی. حتی اگر، خدای نکرده، تنها ماندی، هرگز فراموش نکن‘.

سرباز اسرائیلی قتل وحشیانۀ مادرش، جلوی چشمانش، به‌دست نازی‌ها و فریاد «فراموش نکن» را که هنوز در گوشش طنین‌انداز است به یاد می‌آورد. اکنون که او با اسیر فلسطینی روبه‌روست با خود می‌اندیشد:

خودِ اوست … همان صورت رنگ‌پریدۀ فرشتۀ مرگ. همان نگاه سرد و شرارت‌بار، در جنگل و اکنون در اینجا -با سنگی در دست. همان دستان قاتل با انگشتان کشیده که گلوی مادرم را که فریاد می‌کشید آن‌چنان محکم فشرد … و اصلاً آیا این همان مرد نیست؟

در این داستان دردناک تشخیص واقعیت از خیال دشوار است. در آن لحظۀ تروماتیک، «فراموش نکن» در واقعیتِ تازه بدل به طلب انتقام می‌شود. بازماندۀ هولوکاست که سرباز اسرائیلی می‌شود در خیالش نازی‌ها را به فلسطینی‌ها تبدیل می‌کند و اسیر را به‌طرز بی‌رحمانه‌ای می‌کُشد. در آن لحظه

خلجانی در قلبش احساس کرد: عطش سیراب‌نشدۀ انتقام … ناگهان تصویر چهرۀ شاداب مادرش در یک عصر جمعه جلوی چشمانش ظاهر شد. اگر این مرد مقتول هزار بار هم کشته شود، او دیگر باز نخواهد گشت.

قهرمان داستان از خشونت و بی‌فایدگی انتقام از دیگری منزجر است.

این داستان پاسخ نمی‌دهد، فقط می‌پرسد.کتاب فراموش نکن کارپینوویچ، که کسی نزدیک به رخدادهای هولوکاست به زبان ییدیش آن را نوشته است، صدای پناهجویانی است که به فلسطین/اسرائیل مهاجرت کردند و وارد جنگ ۱۹۴۸ شدند و کوشیدند بلافاصله پس از مواجهه با جنبه‌های ترسناک جنگ دوم جهانی جذبِ فرهنگ اسرائیلی شوند. این داستان مسئلۀ قدرت خاطرات تروماتیک و روابط میان خاطره و میل انتقام به‌مثابۀ «عدالت عنان‌گسیخته» را مطرح می‌کند، ولی بر بیهودگی و زیانِ انتقام خشن و انتقام از اشخاص دیگر نیز تأمل می‌کند.

در پایان جنگ ۱۹۴۸، صدها هزار فلسطینی مهاجرت کردند و اکثراً به کشورهای عرب همسایه گریختند. توافقات ترک مخاصمه میان اسرائیل و همسایگانش مرزهای جدید را برای دولت اسرائیل ترسیم نمود، ولی وقایع خشونت‌آمیز در اطراف این مرزها کاملاً معمول بود. در اکتبر سال ۱۹۵۳، اعضای یک گروه تکاور شبه‌نظامیِ عرب خانواده‌ای یهودی را در شهر یهود کشتند. سکنۀ فلسطینی این شهر در جنگ ۱۹۴۸ تخلیه شده بودند. پیش از «عملیات تلافی‌جویانه» که پس از حمله به یهودیان انجام شد شارون، به عنوان فرمانده واحد ۱۰۱، در متن فرمان عملیات نوشت که هدف «حمله به روستای قیبیا، تسخیر موقت آن و حداکثر آسیب به ساکنان به قصد راندن روستاییان از خانه‌هایشان … با تخریب تعدادی از خانه‌ها و کشتن سکنه و سربازان در روستا» است. گرچه در فرمان شارون حرفی از نکاما به میان نیامده، ولی باید عملی انتقام‌جویانه تفسیر شود که در واحد ۱۰۱ بدل به رفتاری عادی شد. در جریان این عملیات، سربازان نیروهای دفاعی اسرائیل ۴۵ خانۀ آن روستا را همراه ساکنانشان منفجر کردند و ۶۹ نفر از اهالی را که اکثراً زن و کودک بودند کشتند. بسیاری از نویسندگان ییدیش حیرت‌زده شدند و به این کشتار واکنش نشان دادند. گلاستین در سال ۱۹۶۴ در یکی از مجلات ییدیشِ نیویورک نوشت:

خشم، انتقام، دود.
اردوگاهی کوچک که خون چشمانشان را فراگرفته.
مسلح به کمان و نیزه،
زیر لفاف فریب‌کار شب …

گلاستین، که دربارۀ انتقام یهودیان از نازی‌ها و آلمانی‌ها در ۱۹۴۴ چیزهایی نوشته بود، درمورد انتقام اسرائیلی‌ها از اشخاص دیگر خشمگین است.

یوسل بیرشتین، نویسندۀ اسرائیلیِ ییدیش‌زبان، نیز در داستان میان درختان زیتون (۱۹۵۴) به حادثۀ روستای قیبیا پرداخت. عمدۀ داستان حول شخصیتی به نام حسن می‌گردد، پیرمردی فلسطینی در باغ زیتونِ نزدیکِ «کلبه‌های ویرانِ جنگِ اخیر». در نقطۀ اوج داستان، سربازی جلوی حسن را می‌گیرد و خودش را عضو نیروهای مسلح معرفی می‌کند. با هم که درگیر می‌شوند، یک سبد پرتقال از خرِ حسن به زمین می‌افتد و وقتی او خم می‌شود و «چهاردست‌و‌پا» مشغول جمع‌آوری پرتقال‌ها می‌شود، سرباز اسرائیلی بالای سر او می‌ایستد. در این لحظه، نگاهشان تلاقی می‌کند و حسن به چشم سرباز «یک کپه لباسِ کهنه» می‌آید. در این درگیری مختصر، سرباز اسرائیلی صدای ضعیف گریۀ حسن را می‌شنود و «آشفته» می‌شود. این آشفتگی مطمئناً نتیجۀ خاطرۀ شکنجه‌های هولوکاست است که بیدار می‌شوند و سرباز را به اقدام وامی‌دارند. هم حسن، پیرمرد فلسطینی، و هم سرباز اسرائیلیِ داستان حوادث دردناک و تروماتیکی را که در جریان هولوکاست و روز نکبت بر آن‌ها گذشته سرکوب کرده‌اند. این داستان تصویر پناهنده یا بازمانده‌ای یهودی است که برای ایفای نقش خود به‌عنوان سربازی یهودی در عملیات‌های انتقام‌جویانه‌ای چون واقعۀ قیبیا باید فلسطینیان را دشمنی تهدیدآمیز یا، حتی بدتر، موجودی فاقد صفات انسانی ببیند. بیرشتین با دقت و ظرافت موضوع را باز می‌کند، ولی بعید نیست خوانندگان خطر انتقال انتقام از اروپا به اسرائیل/فلسطین را در داستان حس کنند، انتقالی که به انسانیت‌زدایی منجر می‌شود.

می‌توان مشاهده کرد که یهودیان اروپا در خلال هولوکاست و پس از آن آشکارا میل انتقام داشتند و این احساس سال‌ها، به طرق پیچیده و انتقالی، به حیات خود ادامه داد. این مسئله چنین پرسشی را پیش می‌کشد: آیا می‌شود انگیزه‌های انتقام را در فرهنگ یهودیِ پساهولوکاست به راه‌هایی انداخت که خشونت و تخریب کمتری به دنبال داشته باشد؟ لانگ، با تأسی از بحث هانا آرنت در کتاب وضع بشر (۱۹۵۸)، تمایز بنیادی دو واکنش ممکن به خطاها یا بی‌عدالتی‌ها را توضیح می‌دهد: بخشش و انتقام. از بُعد زمانی، بخشش تلاشی است برای زدودن رخدادهای گذشته و فراموشیِ خاطره‌های دردناک. انتقام متفاوت است، چون در میل انتقام گذشته همچنان پابرجاست؛ میل انتقام معطوف به آینده است، در زمان اکنون جاری می‌شود و با حفظ خاطرۀ گذشته آن را تقویت می‌کند. باید دانست که خاطره نیز چیزی است که انتخاب می‌کنیم و مستلزم ایجاد و پرورش است. خاطره خصیصه‌ای طبیعی یا مخزنی نیست که پُر شود. پس می‌شود میل انسان به انتقام را جست‌و‌جوی مدامِ عدالت و، ازاین‌رو، عاملی برای تقویت خاطرۀ فردی و جمعی تفسیر کرد که نقشی مهم در تعهد یهودیان به «هرگز فراموش نمی‌کنیمِ» حوادث هولوکاست ایفا می‌کند.

داستان ریچل آئرباخ با عنوان لالایی(۱۹۵۲)، که در اسرائیل می‌گذرد، نظر لانگ را درمورد ارتباط میان عدالت‌خواهی و حفظ خاطرۀ هولوکاست توسط بازماندگان و پناهجویانی که تلاش می‌کنند تروماهایشان را فراموش و زندگی‌شان را بازسازی کنند تأیید می‌کند. آئرباخ در سال ۱۹۵۰ از اروپا به اسرائیل مهاجرت کرد. او یکی از وقایع‌نگاران گتوی ورشو بود. آئرباخ مؤسس و مدیر بخش شهادت‌نامه‌های بنیاد تازه‌تأسیس ید وشم بود، بخشی که به افراد عادی، به‌جای تاریخ‌نگاران و سیاست‌مداران، اجازه می‌داد به روش و کلام خودشان شهادت دهند. آئرباخ خاطره را غلبه بر ویرانی و مرگ به‌وسیلۀ عمل معنویِ موجود در شهادت‌دادن می‌دانست. در داستان لالاییِ آئرباخ قهرمان داستان عموزادۀ خود، روون، را ملاقات می‌کند که تنها دخترش، یوسیما، را که پیانیست و آهنگساز بوده در گتو از دست داده است. همسر اول روون نتوانست مرگ دخترش را تحمل کند و به زندگی خودش پایان داد. بعد روون با راث آشنا شد و آن‌ها در اسرائیل ازدواج کردند. راوی داستان به خانۀ آن‌ها می‌رود و می‌بیند یکی از اتاق‌ها را به یادگاری‌های یوسیما و وسایل دو فرزند دیگرشان که در اسرائیل متولد شده‌اند اختصاص داده‌اند: یک دختر و یک پسر با نام عجیب کامی که خلاصۀ نکامایا (به‌معنی ’خدا انتقام خواهد گرفت‘) است.

روون و راث برای کامی لالایی می‌سرایند و به نامش معانی مختلفی می‌دهند. پدرش لالایی می‌خواند که

کلاغ‌های سیاه
خواهرت را
در تبعید سیاه
پاره‌پاره کردند.
پسرم! سیاه دیاسپوراست.
سپیده‌دم خورشید سر می‌زند،
خورشید آزادی،
و به یاد آر فرزندم انتقام را:
انتقام!
و مادرش لالایی می‌خواند که
فرزند عزیزم بخواب، بخواب
قوی و صادق باش
با مردم و با خدا
برای خاطر پدرت
برای خاطر مادرت
برای خاطر همۀ اسرائیل.

راوی هر دو لالایی را می‌شنود و به آیندۀ کودک فکر می‌کند. «آیا شاعر می‌شود؟ یا بازیگر؟ آیا آدمی استثنایی می‌شود؟ یا آدمی معمولی، مثل همۀ مردم؟». داستان آئرباخ با سادگی گمراه‌کننده‌اش به تنگنای خاص یهودیانی می‌پردازد که تلاش می‌کنند پس از حادثۀ هولوکاست زندگی‌شان را از نو بسازند. این داستان مسائل فلسفی و اخلاقی گسترده‌تری را دربارۀ حافظۀ فردی و جمعی، تروما، انتقام، عدالت و معنای انسان‌بودن -«انسانی معمولی»- در ادوار تاریک برمی‌انگیزد، پرسشی که همچنان امروز نیز فکر ما را دائم به خود مشغول می‌کند، همان‌طور که پس از هولوکاست درگیر کرد.

از این داستان، و به‌طور کلی از تحلیل ادبی‌فرهنگی من در این مقاله، چه می‌آموزیم؟ نخست اینکه باید بپذیریم انتقامْ هیجانی انسانی و گریزناپدیر است -نه عنصری بیگانه، بلکه بخشی از فرهنگ یهودی امروز است. ثانیاً انتقام ممکن است به خاطرۀ جمعی و همچنین سلسلۀ خون‌ریزی‌ها منجر شود. مشاهده کردیم که میل انتقام از آلمان‌های نازی، که غالباً به زبان ییدیش در خلال و پس از جنگ جهانی دوم بیان شد، به اعراب فلسطینی، که بیشتر به زبان عبری و در اسرائیلِ سال‌های پیش و پس از ۱۹۴۸ به تألیف درآمد، انتقال یافت. این جایگزینی از آن زمان وجود داشته و نقش مهمی در درگیری اسرائیل و فلسطین ایفا کرده است. بیشترین نمود آن را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مشاهده کردیم، هم به دلیل خشونت بی‌سابقۀ حمله به جنوب اسرائیل و هم حساسیت بسیار زیاد یهودیان اسرائیل که احساس کردند دولت اسرائیل و ارتش نتوانسته‌اند اصلی‌ترین وظیفه‌شان را که دفاع از شهروندان است انجام دهند. بروز مجدد این حساسیت مشخصاً متأثر از ترومای جمعی و میان‌نسلیِ حادثۀ هولوکاست بود. انتقال انتقام یهودیان امروز از اروپا به درگیری اسرائیل و فلسطین سبب شد نبردهای انتقام‌جویانۀ ۷ اکتبر به این‌سو خطرناک‌تر و شدیدتر باشند. تصور آینده‌ای بهتر برای اسرائیل و فلسطین مستلزم آگاهی بیشتر از این تاریخ فرهنگی و همۀ خاطرات، تروماها و نقاط کور بی‌شمار آن است.

 

/ انتهای پیام /

منبع: سایت ترجمان 

ارسال نظر
captcha

سهم ناچیز دانش‌بنیان‌ها از کیک اقتصاد

اگر به دنبال سرنوشت نرویم، سرنوشت سروقت ما خواهد آمد

حضور اساتید سلبریتی دانشگاه‌های ما را تهدید می‌کند

عوامل اثبات وجوب عینی برپایی حکومت در عصر غیبت

جزئیاتی از جنایات صهیونیست‌ها در یک سال

ورود تل‌آویو به زنجیره‌ زد و خورد

شطرنج جنگ

جهان دوم دانشجویان

آیا همۀ مشکلات روانی نوجوانان تقصیر گوشی‌های‌ هوشمند است؟

آن‌قدر کشته‌ایم که اگر دست از کشتن برداریم، نابود می‌شویم

چگونه رژیم‌صهیونیستی نابود می‌شود؟

طرحی که با طوفان الاقصی به کما رفت

آیا فقاهت شیعی اجازه حمله نظامی به مناطق مسکونی اسرائیل را می‌دهد؟

مشروعیّت مقاومت؛ از احکام اسلامی تا قوانین جهانی

افزایش صد برابری آثار دفاع مقدس عزم ملی می‌طلبد

دیالوگ‌های فرهنگی مبتنی بر سوءتفاهم شده است

ایده هویت‌گرایی؛ پاسخ به چرایی دین‌ستیزی در عصر حاضر

آیا موفقیت نظامی تل‌آویو به شکست سیاسی اسرائیل می‌انجامد؟

راهبرد رسانه‌ای؛ رمز موفقیت حزب‌الله

از بمب‌گذاری تا ترور

پرونده ها