به گزارش «سدید»؛ هر اثری که در غرب ساخته میشود و شما را بهمنظور سرگرم شدن پای خودش فرامیخواند در زیر پوسته بهظاهر زیبایش یک محصول تماما ایدئولوژیک است که میخواهد بهواسطه آن قوه ادراک تماشاچی را زیر ضرب مشتهای خود از بین ببرد و بنایی جدید را بر خرابههای آن استوار کند. درواقع بسیاری از فیلمها و سریالهایی که مخاطبان ایرانی و حتی دیگر مردمان منطقه با فراغ بال دیدن آنها را به یکدیگر توصیه میکنند یک سلاح اساسی برای موفق شدن در جنگ نرمند که با اسم رمز زندگی عادی قصد دارند شهروندان را با قرار دادن در یک شرایط استثنایی -که تا حدود زیادی کاذب و برساخته رسانههاست- نسبت به ساختار سیاسی حاکم بر کشورشان و حتی موجودیت خویش بهعنوان سرزمینی که مستقل از شرق و غرب به حیات یکه و بیمانندش در تمام این سالها ادامه داده یا هرچیزی که رنگ و بوی ایرانی و اسلامی دارد ناامید کنند. در همین راستا آمریکا و دیگر کشورهای غربی و همچنین رژیمصهیونیستی آثار زیادی را در قالب سریال و فیلم سینمایی تولید و عرضه کردهاند که نمیتوان بیتفاوت از کارکرد سیاسی موجود در متن، زیرمتن و فرامتنشان گذشت و وارد کنه ماجرای آنها نشد. از طرف دیگر تولیدات ما در زمینه ساخت سریالها و فیلمهای سینمایی باید بهگونهای باشد که زمین بازی را در منطقه از رقیب غربی بگیرد و ذهن مردم را از بند اسارت درآورد. این البته صرفا یک آرزوی دیر و دراز نیست و سینماگران و فعالان عرصه هنر در کشور بارها از انجام آن حداقل در منطقه سربلند بیرون آمدهاند اما وضع در سالهای اخیر دستخوش تغییر شده و روند سریالسازی هم در دنیا دیگر همچون سابق نیست و نفوذ سرویسهای پخش استریم به قلب خاورمیانه موازنه قدرت فرهنگی مردم مشرقزمین در جدال تمدنی با غرب را وارد چالش و فاز جدیدی کرده است.
سریال اسرائیلی «فائودا» تولید سال ۲۰۱۵ و همینطور مجموعه تلویزیونی «تهران» ازجمله مهمترین کارهایی است که دشمن در جنگ فرهنگی با جبهه مقاومت از خود بروز داده و براساس آن جنایات آیندهاش را پیشبینی کرده است.
هم صهیونیستها و هم آمریکاییها برای تحقق آرزوهای خود در واقعیت آرام ننشستهاند و با استفاده از مدیوم سینما و تلویزیون آینده اقدامات شومشان را پیشاپیش بازنمایی میکنند. برای نمونه سریال اسرائیلی «فائودا» تولید سال ۲۰۱۵ و همینطور مجموعه تلویزیونی «تهران» ازجمله مهمترین کارهایی است که دشمن در جنگ فرهنگی با جبهه مقاومت از خود بروز داده و براساس آن جنایات آیندهاش را پیشبینی کرده است. نتفلیکس بهعنوان غول صنعت سرگرمی جهان در تولید سریال فائودا نقش زیادی ایفا کرده و بهواسطه قدرت بیحدوحصرش آن را در معرض دید همه قرار داده است، بهگونهای که شما میتوانید با چند کلیک از همین اینترنت نالان و خسته داخلی مجموعه موردنظر را بهراحتی دانلود کنید و این توهم به شما دست بدهد که صرفا در حال تماشای یک اثر عادی و سرگرمکننده هستید. خیر، غرب و در رأس آن آمریکا بههیچوجه غمخوار مخاطبان ایرانی یا عربشان نیستند و دغدغه پرکردن اوقات فراغت ما را نیز ندارند. آنها فکر بمباران بیمارستان الشفاء و النصر در غزه را ابتدا پیش از اجرای عملیات در اذهان جا میاندازند و سپس کارشان را بیهیچ معطلی انجام میدهند، حتی کاغذپارههای سازمان ملل و ابراز نگرانی سران دیگر کشورها از اقدامات وحشیانه صهیونیستها نمیتواند کاری از پیش ببرد! از طرف دیگر ذهنیت بخشی از افکارعمومی منطقه نیز در راستای منافع غرب خلع سلاح شده و از کارکرد ذهنش بدون اینکه بتواند از مغز خودش فرمان بپذیرد در راستای منافع آمریکا قدم برمیدارد. او حتی نمیتواند بپذیرد که علیرغم وجود شواهد آشکار در رابطه با جنایات صهیونیستها نوک پیکان حمله را به طرف این رژیم نشانه بگیرد. غرب پیش از آنکه به موجودیت مخالفان خودش حمله کند و ارزشهای حقوقبشری را خوار بشمرد و واژههای موجه را از معنا تهی سازد دست به تولید سریالها و فیلمهای سینمایی میزند و هر فعل مذموم و ناپسندی را پیش از وقوع، بهوسیله آنها بهعنوان امور عادی و یومیه به دیگری قالب میکند. حال ما در این میان چه کردهایم؟ آیا توانستهایم با ساخت فیلم جهان آیندهمان را بهدور از دروغگوییهای رایج به مردم این سرزمین و مخاطبان منطقه انتقال دهیم؟ گذشته به ما گواهی میدهد که حداقل در بازنمایی تاریخ اسلام و شیعه در برهههای خوب و به موقع عمل کردهایم، اما این اتفاق با استفاده از یک راهبرد و روششناسی مشخص باید استمرار پیدا کند و هیچ اتفاقی نباید استمرار این وضعیت را به خطر بیندازد.
وقتی تاریخ مقاومت را مرور میکنیم با تعداد زیادی قهرمان شاخص و حتی گمنام روبهرو میشویم که روایت داستانهای آنها در سینما یا حتی در مدیوم تلویزیون موجی از توجه را به سمت خود جلب میکند و ذهنیت مردم را از تسخیر بسیاری از چیزهایی که گرفتار آنند درمیآورد. این یک پرسش اساسی است که چرا با گذشت نزدیک به پنج سال از شهادت حاج قاسم سلیمانی و همراهانش هنوز یک اثر سینمایی -ولو بد و ضعیف- در رابطه با این قهرمان ملی و اسلامی ساخته نشده و اتاق فرماندهی سینمای ایران با آن همه تشکیلات و امکانات در مواجهه با اقدامات تروریستی دولت آمریکا تقریبا سکوت کرده است. البته در سالیان اخیر ارگانهای مختلف تلاش کردهاند که بیش از پیش در راستای شناساندن قهرمانان دفاع مقدس گام بردارند ولی این قدمها آنطور که باید در مسیر درستی پیش نرفته است. فیلمهای مجنون، غریب، آسمان غرب، احمد، قلب رقه و... تلاشهای به ثمر نرسیدهای هستند که صرفا برای خالی نبودن عریضه و اینکه بگویند ما هم به فکر قهرمانان خود هستیم تولید شدهاند ولی با مرور آنها درمییابیم که این آثار هیچ وجه تمایزی با فیلمهای اکشن و جنگی هالیوودی ندارند و تنها سعی کردند ورسیون بیکیفیتی از آنها به مخاطب تحویل دهند. اگر قرار بر تماشای «رمبو» و «جانسخت» است تماشاگر ایرانی چرا باید به خودش زحمت خرید بلیت بدهد و در سالن سینما فیلمی را تماشا کند که شخصیت قهرمان داستانش در دورترین نقطه نسبت به رزمندگان ایرانی و سلوکش قرار دارد؟ بعضی از فیلمسازان ما میخواهند نابلدی خود در داستانگویی و بازنمایی موقعیت رزمندگان ایرانی در مقابله با دشمن بعثی را با تکنیکزدگی جبران کنند و از راه حذف اعتقادات شیعی -که میتواند پل ارتباطی بیان ما و شیعیان غیرایرانی باشد- اثر ابتر خودشان را به زیست روزمره طبقه متوسط نزدیک کنند و اعتبار آن را به حساب خودشان بریزند، درصورتیکه با انجام این کارها خدا و خرما را با هم از دست میدهند. سیدحسن نصرالله در راه مبارزه با صهیونیستها شهید شد، همانطور که عماد مغنیه، ابومهدی مهندس و اسماعیل هنیه پیشتر به فیض شهادت دست یافتند، ما برای معرفی شهدای منطقه با وجود برخورداری از امکانات نرمافزاری و سختافزاری لازم سخت عقب افتادهایم و این غرب است که در جنگ روایتها دست برتر را پیدا کرده و داستان مطلوب خودش را روایت میکند. اما این پایان راه نیست و ما با تجویز نسخههای مختلف میتوانیم به آینده سریالسازی ایران در منطقه امیدوار باقی بمانیم.
برای نمونه، سه سریال «مردان آنجلس»، «مختارنامه» و «یوسف پیامبر» سوای خوب بودن یا بد بودنشان با تاکید بر نقاط مشترک ما و دیگر مسلمانان خاورمیانه نگاهها را به سمت خود متمایل کردند و حتی با ورود به خانه تکتک مردم ایران جای امنی در حافظه جمعی آنها به دست آوردند.
سریال یوسف پیامبر واپسین اثر مرحوم فرجالله سلحشور نام ایران را در حوزه ساخت سریال بر سر زبانها انداخت و نهفقط در کشورهای اسلامی بسیار مورد استقبال قرار گرفت، بلکه در دوردستترین نقاط دنیا همچون آمریکای لاتین هم دیده شد.
ونزوئلا در سال ۱۳۹۵ این سریال را از طریق شبکه vive با عنوان «el Perofeta Jose»پخش کرد. دامنه حضور فرهنگی ایران در آمریکای لاتین، بهخصوص ونزوئلا تنها به این مورد خلاصه نمیشود و پخش سریالهایی نظیر فاکتور هشت و هوش سیاه را هم باید در این چهارچوب قرار داد. معنای دیپلماسی فرهنگی این است که با انگشت گذاشتن روی نقاط مشترک خود و دیگری هم به اقتصاد هنرمان سر و سامان دهیم و هم با بیرون آمدن از حصار تحریم، بدون هیچ واسطهای عرصه را بر فعالیتهای مخرب رقیب در حیات خلوت خودش تنگ کنیم. نیروی فرهنگی کشور، قواعد جنگ نرم را نه درون کتابها، بلکه در وسط میدان میآموزد. ایران نباید بپذیرد که مردمش صرفا پذیرای ذائقه غربی باشند و به یک مصرفکننده صرف کالای فرهنگی تبدیل شوند.
سالها قبل روزنامه بحرینی الوسط در گزارشی که درمورد سریالهای ایرانی منتشر کرده بود نوشت: «سریالهای ساختهشده دینی و غیردینی ایران را میتوان بهعنوان وسیلهای برای شکستن فضای فرهنگی در جهان عرب قلمداد کرد که میتوانند بر جامعه اثر بگذارند؛ بهویژه هنگامیکه سریالهای ایرانی به برخی مسائل نزدیک میشوند که در اندیشه و فرهنگ کشورهای عربی درباره آنها کاری انجام نشده است. این سوال پیش میآید که چرا ما جرات انجام آن را نداریم. زیبایی سریالهای ایرانی را باید در متون دراماتیک آنها جستوجو کرد. ما در جهان عرب چنین امکاناتی نداریم و در جذب نخبگان و مردم عادی کار خاصی نمیتوانیم انجام دهیم. رعایت اخلاق و اصول خانوادگی و اجتماعی در آثار ایرانی هم یکی دیگر از دلایلی است که نظر افکارعمومی جهان عرب را نسبت به آنها جلب میکند.»
بله، اگر فیلمسازان ما قائل و قادر به پیشبینی و پیشگویی وضع آینده نیستند، اما میتوانند با استفاده از متون دراماتیک موجود کارهای خوب را به سامان برسانند و ذهنیت مردم را در حد وسع خود نسبت به فرهنگها و خردهفرهنگهای کشور ما تغییر دهند.
/ انتهای پیام /