به گزارش «سدید»؛ اصطلاح "دارالاسلام" به منطقهای اشاره دارد که مسلمانان در آن زندگی میکنند، فعالیت دارند و یا حاکمیت اسلامی در آن برقرار است. همچنین، کثرت مسلمانان در آن منطقه دیده میشود. سرنوشت "دارالاسلام" وابسته به همه مسلمانان است و همه باید برای حفظ آن تلاش کنند، حجتالاسلام و المسلمین سیدسجاد ایزدهی رئیس پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه به سوالاتی با محوریت وقایع اخیر مقاومت با رویکرد فقهی پاسخ دادند که در ادامه به آن اشاره می شود.
ثغر و مرز در مفهوم اسلامی چگونه تحلیل میشود؟ حدود دار الاسلام و دار الکفر چیست؟
در مورد وقایع اخیر در سرزمینهای فلسطین، لبنان و جبهه مقاومت، سوالاتی مطرح میشود. این سوالات، با توجه به مبانی فقهی و دینی، طبیعتاً نیاز به پاسخ دارند. یکی از مهمترین سوالات این است؛ ما که در کشوری مانند ایران زندگی میکنیم، در فاصلهای هزار و چند کیلومتری از مرزهای فلسطین اشغالی و لبنان، چه نسبتی با این نبردها داریم؟ به عبارت دیگر، آیا جنگها و درگیریها باید فقط در مرزهای کشور خودمان مهم باشند و اگر مرز جمهوری اسلامی ایران تهدید شود، از آن دفاع کنیم؟ یا اینکه آیا ما هیچ وظیفهای برای دفاع از مرزهای کشورهای دیگر نداریم و این موضوع به ما مربوط نمیشود؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید مفهوم مرزها و به تعبیر فقهی، مفهوم “دارها” را بررسی کنیم. در فقه اسلامی، اصطلاح “دارالاسلام” به منطقهای اشاره دارد که مسلمانان در آن زندگی میکنند، فعالیت دارند و یا حاکمیت اسلامی در آن برقرار است. همچنین، کثرت مسلمانان در آن منطقه دیده میشود. سرنوشت “دارالاسلام” وابسته به همه مسلمانان است و همه باید برای حفظ آن تلاش کنند.
حال سوال این است که آیا امروزه چنین مفهومی از مرزها وجود دارد؟ در نظام بینالملل امروز، مرزهای مشخصی که “دارالاسلام” را تعریف کنند، وجود ندارد. اما بر اساس فقه، مفهوم دارالاسلام به چند اعتبار تعیین میشود:
سرزمینهایی است که مسلمانان در آن زندگی میکردهاند یا آنها را فتح کردهاند.
مناطقی که مسلمانان در آنها حضور زیادی دارند.
سرزمینهایی که مناسک و آیینهای اسلامی در آنها اجرا میشود.
مناطقی که حاکمیت اسلامی در آنها وجود دارد (اعم از این که حاکم مسلمان باشد یا حاکمیّت اسلامی باشد)
اگر هر یک از این معیارها را در فقه پذیرفته باشیم، باید فلسطین اشغالی را نیز ذیل “دارالاسلام” بدانیم. اگر بر اساس معیار، سرزمینهایی که زمانی مسلمانان در آن زندگی میکردهاند باشد، فلسطین نیز جزئی از دارالاسلام است. اگر بر اساس کثرت افراد مسلمان باشد، باز هم فلسطین، با وجود تبعید و رانده شدن ساکنانش، جزئی از دارالاسلام است. حتی اگر بر اساس مناسک اسلامی باشد، سبک زندگی مسلمانان فلسطین همچنان بر اساس اصول اسلامی است. به هر معیاری که نگاه کنیم، فلسطین اشغالی را میتوان در چارچوب دارالاسلام قرار دارد.
بنابراین، همه کشورهای اسلامی که بر اساس این اصول زندگی میکنند، موظف هستند که نسبت به سرنوشت فلسطین و جبهه مقاومت احساس مسئولیت کنند و خود را در این مسیر دخیل بدانند.
با این که ما در مرزهای ملی زندگی می کنیم، اما این مرزها در داخل “دارالاسلام” قرار دارند. در گذشته، بخشهایی از دارالاسلام ممکن بود شامل ایران، عراق، مصر یا حجاز باشد. با این حال، همه این مناطق ذیل مفهوم کلی “دارالاسلام” تعریف میشوند و مسلمانان در این مرزها زندگی میکنند.
ادله دینی ما نیز بر این نکته تأکید دارند. به عنوان مثال، حدیثی که میگوید: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ یعنی اگر فردی نسبت به مسائل مسلمانان اهتمام نداشته باشد، او مسلمان محسوب نمیشود. همچنین، قرآن به این نکته اشاره دارد که نباید به مظلوم ظلم شود: «لاتظلمون و لاتظلمون». و این نکته که سلطه کفار بر سرزمینهای اسلامی و مردم مسلمان نباید پذیرفته شود. (لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلاً) بنابراین، ما نمیتوانیم نسبت به سرزمینهای مسلمانان بیتفاوت باشیم و باید نسبت به آنها واکنش نشان دهیم.
علاوه بر این، مسئله فقط به اسلام و فقه محدود نمیشود. ما با دشمنانی سروکار داریم که خود را محدود به یک منطقه خاص نمیدانند و هیچ مرزی را برای خود قائل نیستند. آنها ادعای تسلط بر تمام منطقه از نیل تا فرات را دارند و خواهان فتح کشورهای دیگر هستند. اگر کشورهای همسایه و ساکنان این سرزمینها این دشمن غاصب را متوقف نکنند، طبیعتاً این دشمن همچنان به تجاوزات خود ادامه خواهد داد.
این واقعیت را در نمونههایی از تاریخ شاهد بودهایم؛ مانند اشغال لبنان، صحرای سینا در مصر، و بلندیهای جولان در سوریه. اما مهمترین و اصلیترین مسئله، اشغال خود سرزمین فلسطین است. آنها همچنان به دنبال تحقق آرزوی تسلط بر منطقه از نیل تا فرات هستند و این مسئله ما را ملزم میکند که با آنها مقابله کنیم.
به همین دلیل، ما که در دارالاسلام زندگی میکنیم، نمیتوانیم در برابر رژیم صهیونیستی که سرزمینهای اسلامی را غصب کرده است، سکوت کنیم. این رژیم نه تنها سرزمینهای مسلمانان را تصرف کرده بلکه به دنبال تحمیل سلطه خود بر کل منطقه است. ما نمیتوانیم با این غاصبان صلح کنیم یا نسبت به ظلمی که به مسلمانان روا داشتهاند، بیتفاوت باشیم. این مسئله نه تنها به حقوق مسلمانان در سرزمینهای خودشان مرتبط است، بلکه به اصول اسلام و عدالت نیز بستگی دارد.
رابطه دار الاسلام و مرزهای معمول دولت-ملتهای مسلمان در عصر حاضر چیست؟ اگر مقتضای عمل به احکام اولیهی اسلام با مقتضای عمل به قوانین دولت-ملتهای مسلمان تعارض داشته باشد چه باید کرد؟
مقتضای این که ما در “دارالاسلام” زندگی میکنیم، این است که سلطه مسلمین در آن مناطق مفروض باشد و این به معنی انکار مرزهای ملی نیست. به عبارت دیگر، کشورهایی مانند ایران، عراق، سوریه، لبنان و یمن که در منطقه مقاومت هستند و در برابر نظم سلطهگر ایستادگی میکنند، هرچند مرزهای ملی و جداگانه دارند و نظام بینالملل این مرزها را به رسمیت میشناسد، اما همگی یک هویت مشترک دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
برای مثال، اتحادیه اروپا علیرغم وجود مرزهای مشخص برای کشورهای عضو، یک هویت یکپارچه و منافع مشترک را میان خود فرض کرده است. در صورتی که به یکی از این کشورها حمله شود، تمام کشورهای عضو علیه آن دشمن متحد میشوند. بر همین اساس، در منطقه دارالاسلام نیز تمام مسلمانان، با وجود تفاوتهای ملی و مرزی، هویت واحدی به نام “اسلام” دارند و دشمن مشترکی که ممکن است به شکل “کفر”، “ظلم” یا “استکبار” ظهور کند، تهدید مشترک آنهاست. به ویژه، ظلم رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین، وظیفهای را برای همه ایجاد میکند تا علیه این دشمن متحد شوند و آن را از بین ببرند.
حتی اگر کسی مفهوم “دارالاسلام” را نپذیرد، باید اذعان کرد که منطقهای که ما در آن زندگی میکنیم، هویتی به نام “مقاومت” دارد. مقاومت علیه نظم سلطه که الزاماً به معنای تنها رژیم صهیونیستی نیست؛ بلکه رژیم صهیونیستی نماینده این نظم است که برای توسعه نفوذ و تضعیف مسلمانان در میان سرزمینهای اسلامی قرار داده شده است.
در چارچوب مقاومت، تمامی افراد، نهادها، ملتها و دولتهایی که تحت این پرچم قرار دارند، سرنوشت مشترکی دارند و به یکدیگر کمک میکنند تا دشمن واحد خود را از بین ببرند. اگرچه مرزهای ملی آنها را از هم جدا میکند، اما سرنوشت و وظیفه واحدی بر آنها حاکم است. این مبارزه علیه نظم سلطهگر غربی (آمریکا و ناتو) و نماینده آنها یعنی رژیم صهیونیستی است که سرزمینهای اسلامی را غصب کرده است.
بنابراین، نیروهای مقاومت، فارغ از مرزهای ملی و جغرافیایی که آنها را تقسیم میکند، سرنوشتی مشترک دارند. آنها بر اساس قاعده “نفی سبیل” و مبارزه با ظلم، در منطقه دارالاسلام یا منطقه مقاومت، علیه دشمنان خود میجنگند و مرزهای ملی هرگز مانع این وحدت و هویت مشترک نمیشود.
شرایط کنونی در مورد لبنان و فلسطین، شرایط دفاع است یا جهاد؟ با فرض اینکه جنگ اسرائیل و کشورهای مسلمان دفاع باشد، در این صورت وظیفهی قیادت و سازماندهی جنگ با کیست؟ گفته میود در دفاع اذن ولی فقیه شرط نیست، اما در شرایطی که عمل دفاع پیچیده بوده و نیازمند قیادت و سازماندهی باشد، در این موارد چه کسی عهدهدار سازماندهی جهاد است؟
برای پاسخ به این سوال، میتوان به سه حالت اصلی که انسانها در مواجهه با دشمنان خارجی ممکن است قرار گیرند، اشاره کرد. در واقع، مقابله با یک دشمن قدرتمند خارجی میتواند به سه شکل انجام شود:
حالت ضعف: در این حالت، فرد یا گروه در موقعیت ضعیفی قرار دارند و دشمن بسیار قوی است.
حالت هماوردی: در این حالت، نیروها در وضعیتی نسبتاً برابر قرار دارند.
حالت قدرت: یک طرف، از قدرت بالایی برخوردار است و دشمن در حالت ضعف قرار دارد.
نفس مبارزه با دشمن، چه در حالت ضعف، چه در هماوردی و چه در قدرت، همگی به نوعی “جهاد” تلقی میشوند. در این شرایط، تلاش برای گسترش اسلام و دفاع از حقوق مسلمانان نیز جزء جهاد محسوب میشود. اما میتوان جهاد را به سه مرحله تقسیم کرد:
مقاومت: زمانی که فرد یا گروه ضعیف است و دشمن بسیار قدرتمند. در این حالت، مواجهه جمهوری اسلامی یا جبهه مقاومت با اسرائیل ذیل “مقاومت” نمیگنجد، بلکه بیشتر به دفاع شباهت دارد، چرا که رژیم صهیونیستی در حد و اندازه جمهوری اسلامی نیست. اما اگر رژیم صهیونیستی را نمایندهای از نظم سلطه جهانی مانند ناتو و آمریکا بدانیم و هدف ما از بین بردن این سلطه در منطقه باشد، در این صورت ما در حالت مقاومت هستیم. در واقع، مسئله اصلی ما از بین بردن نفوذ و سلطه قدرتهای خارجی در منطقه غرب آسیاست.
مردم فلسطین در حال مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی هستند، زیرا در حالت ضعف قرار دارند و دشمن از حیث قدرت نظامی و فناوری و سلطه ساختاری، قویتر از آنهاست. دشمن میخواهد آنها را از بین ببرد، اما فلسطینیها تلاش میکنند تا از هویت و موجودیت خود دفاع کنند. این نوع مقاومت به عنوان دفاع از بقا و حفظ هویت شناخته میشود.
دفاع: اگر نیروهای مقاومت، مانند حزبالله یا دیگر گروههای مقاومت در منطقه، به هماوردی با دشمنان برسند، در این حالت آنها در موقعیت “دفاع” قرار دارند و از فلسطین و حقوق مسلمانان دفاع میکنند.
حمله پیشدستانه: اگر قدرت مقاومت به حدی برسد که از وضعیت دفاعی خارج شود، ممکن است به هجوم پیشدستانه یا پیشگیرانه روی آوردند تا دشمن را از منطقه کاملاً پاک کنند.
در نتیجه، وضعیت جبهه مقاومت بسته به شرایط قدرت و ضعف میتواند ذیل عناوینی مانند «مقاومت»، «دفاع» یا حتی «هجوم پیش دستانه» باشد.
اصل مسئله این است که ما در حال حاضر در منطقه مقاومت قرار داریم، و این منطقه مقاومت در برابر نظم سلطه ایستادگی میکند. تلاش این است که این نظم سلطه که شامل استکبار جهانی، ناتو و آمریکا میشود، از منطقه خارج شود و مقاومت تقویت گردد تا به هماوردی با آنها برسد.
مقاومت یک مقوله فطری است؛ به این معنا که هر فرد یا جامعهای برای بقا و حفظ هویت خود مقاومت میکند. حتی در روایات اسلامی نیز به مقوله مقاومت اشاره شده است. پیامبر اسلام (ص) در مکه از هویت و دین اسلام دفاع میکرد، که این خود یک نوع مقاومت بود. هرچند که راهبری و انسجام نیروها اهمیت دارد و باید هماهنگی وجود داشته باشد، اما این به معنای آن نیست که همیشه باید ولی فقیه برای دفاع و مقاومت حکم صادر کند. به عنوان مثال، مردم فلسطین بدون هماهنگی با دیگر کشورهای منطقه مقاومت، از خود دفاع کردند. این نشان میدهد که مقاومت فطری است و انسانها به طور طبیعی در برابر تهدیدات از خود دفاع میکنند و سعی در حفظ هویت و بقای خود دارند.
در زمینه دفاع نیز همین قاعده صدق میکند. هر انسانی موظف است از جان، مال، خانواده و مرزهای خود دفاع کند، و این امر نیز نیاز به اذن ولی فقیه ندارد. البته در شرایطی که کشوری مانند ایران دارای ولی فقیه است و به عنوان برادر بزرگتر در منطقه مقاومت نقش دارد، طبیعی است که محوریت مقاومت را به کسی بسپارند که از توان و قدرت بیشتری برخوردار است. طبعاً برادر بزرگتر میتواند با سایر ارکان مقاومت هماهنگی لازم را ایجاد کند تا از موازیکاری و تضعیف جبهههای مقاومت جلوگیری شود.
در صورت حمله کفار به مسلمین، اگر مسلمانان مورد هجوم شیعه نباشند، دفع کفار مهاجم بر شیعه واجب است؟
در محدوده دارالاسلام، هدف اصلی، حفظ ملاکهای دارالاسلام و تحقق آن است. در این سرزمین ممکن است بخشی از جمعیت، شیعه و بخشی دیگر اهل سنت باشند. حتی ممکن است در مناطقی از دارالاسلام اهل ذمه نیز حضور داشته باشند، مانند گذشته که اهل ذمه در کنار مسلمانان زندگی میکردند. در هر صورت، وظیفه مسلمانان دفاع از دارالاسلام است، حتی اگر حملهای به اهل ذمه صورت گیرد؛ زیرا دارالاسلام به عنوان یک کل باید حفظ شود.
اینکه بخشی از دارالاسلام شامل شیعه و بخشی دیگر شامل اهل سنت باشد، در دفاع از دارالاسلام تفاوتی ایجاد نمیکند. همه اعضای دارالاسلام موظف به دفاع هستند. حتی اگر مفهوم مقاومت را گسترش دهیم و آن را شامل دولتها و ملتهای مختلف بدانیم، همه اعضای مقاومت، حتی اگر مسلمان هم نباشند، باید حمایت شوند؛ چرا که هدف اصلی، مقابله با نظم سلطه جهانی است که میخواهد هویت ما را از بین ببرد.
بنابراین، ممکن است در جبهه مقاومت، افرادی مانند مردم ونزوئلا یا نیکاراگوئه که مسلمان نیستند، نیز حضور داشته باشند؛ زیرا آنها در مقابله با نظم استکباری جهانی همسو با ما هستند. پس اصل مسئله این نیست که آیا آنها شیعه یا مسلمان هستند یا خیر، بلکه ملاک اصلی مقابله با استکبار جهانی است.
اگر برخی گروههای مسلمان در جانب کفار ایستاده و به آنان در هجوم به گروهی از مسلمانان کمک کنند، وظیفه دیگر مسلمانان در قبال گروههای مسلمانِ کمککننده به کفار چیست؟ مقابله با آنان از چه باب است؟
در منطقه دارالاسلام ممکن است کشورهایی حضور داشته باشند که مسلمان هستند، اما در راستای اهداف دارالاسلام حرکت نمیکنند و حتی با دشمنان اسلام همسو شدهاند. در اینجا، وظیفه ما این است که بر اساس منافع دارالاسلام عمل کنیم و دشمن اسلام را از بین ببریم. اگر کشوری مسلمان با دشمن همکاری کند و غایات دشمن را محقق سازد، در واقع همپیمان دشمن محسوب میشود و طبیعتاً باید با آن مقابله کنیم، همانگونه که با دشمنان دارالاسلام مقابله میکنیم.
مرحوم امام خمینی نیز در بحث فروش سلاح به کفار، به ملاکهایی اشاره میکنند. ایشان میفرمایند که ما نباید به کسانی سلاح بدهیم که آن را علیه دارالاسلام به کار میبرند. اما اگر فردی، چه کافر باشد چه اهل سنت، در راستای منافع دارالاسلام حرکت کند، میتوان به او سلاح داد. بنابراین، اگر کشورهایی مانند عربستان یا امارات با رژیم صهیونیستی همکاری کنند و به دشمن دارالاسلام کمک نمایند، ما باید آنها را به عنوان دشمن دارالاسلام تلقی کنیم و با آنها مقابله کنیم.
البته باید توجه داشت که این کشورها تا زمانی که دشمنیشان بالفعل نشده و به صورت علنی و فعال با دارالاسلام مبارزه نکنند، مقابله مستقیم با آنها موجه نیست. اما مراوده و همپیمانی با آنها نیز جایز نیست و باید با آنها مرزگذاری کنیم، حتی اگر فعلاً دشمنی فعال نداشته باشند.
/انتهای پیام /
منبع: پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی