گروه دین و اندیشه «سدید»؛ «فاطمیه» از آن دست مسائلی است که امروزه به نگاهی الهامبخش در عرصه اجتماعی بدل شده است. بر همین اساس، اهمیت شناخت تحولات دوره پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و وقایع مرتبط با حضرت زهرا (س) نهتنها در بازنمایی حقیقت تاریخی اسلام، بلکه در ترسیم نقش کلیدی ولایت بهعنوان ستون فقرات نظام اجتماعی و معنوی مسلمانان برجسته میشود. در گفتار پیشرو، حجتالاسلام حسین مهدیزاده، کارشناس مسائل دینی با نگاهی تاریخی به تحلیل جایگاه فاطمیه در تاریخ اسلام میپردازد. او تلاش میکند تا ابعاد متفاوت این موضوع را بررسی کند.
عبور از دوره «اسراف انسان»
در دوره معاصر، بهویژه پس از انقلاب اسلامی، فاطمیه از یک آیین خصوصی به یک مسئله اجتماعی و فراگیر تبدیل شده است. با این حال، علیرغم ضرورت ارائه یک روایت منسجم از آن، روایت منسجمی از وقایع سه ماه پس از رحلت پیامبر (ص) وجود ندارد. در نیمقرن اخیر، بهخصوص پس از انقلاب اسلامی، موقعیت ویژهای برای احیای فاطمیه ایجاد شده است. این دوره همواره یکی از چالشبرانگیزترین مقاطع تاریخ اسلام بوده و نقطه تمایز شیعه و اهلسنت است.
در گذشته، تلاشها برای گفتمانسازی درباره فاطمیه به دلیل تبدیلشدن آن به ابزار منازعه، با موفقیت همراه نبوده است. حتی خود اهلبیت نیز با گفتمان شدن فاطمیه به دلیل همین منازعه برانگیز بودن آن همراهی نکردهاند. امروزه، اما با عمومی شدن فاطمیه مهمترین گام، دستیابی به روایتی منسجم و هماهنگ از آن است، همانند روایت منسجمی که از واقعه عاشورا شکلگرفته است.
بر این اساس اگر من بخواهم روایتی منسجم از فاطمیه ارائه کرده باشم، بر این باور هستم که دال مرکزی روایت فاطمیه، مسئله “ولایت” است. در این گفتار تلاش دارم تا ضمن طرحی تاریخی و قرآنی به تبیین مسئله ولایت بهعنوان کانون و ستون فقرات فاطمیه توجه دهم.
پس از رحلت پیامبر (ص)، مسئله توحید که تا آن زمان محور اصلی بود، جای خود را به مسئله ولایت داد. به عبارتی، پس از استقرار توحید، وجه دیگری از دین که همان ولایت است، محوریت یافت. این تغییر محوریت از توحید به ولایت، نشاندهنده پایان یک دوره تاریخی و آغاز دورهای جدید در تاریخ اسلام است که اهمیت فاطمیه را دوچندان میکند. برای توضیح این مضمون لازم است تا نگاهی به مختصات دنیای قدیم و جدید انداخته تا وجه تفاوت میان آنها آشکار شود.
در دنیای قدیم، نظام خدایگانی چنان قدرتمند بود که حتی پس از معجزات موسی (ع) و عبور از دریا، قوم او با دیدن بتپرستان، خواستار خدایانی مشابه شدند. این خدابازی چنان در جان مردم رسوخ کرده بود که هر کس با صورتبندی آن، میتوانست قدرت را به دست گیرد.
در طول تاریخ، ۱۲۴۰۰۰ پیامبر، حداقل در ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پس از طوفان نوح، برای مبارزه با این نظام خدابازی تلاش کردند. نقطه عطف این مبارزه در زمان حضرت عیسی (ع) رخ داد، آنجا که خداوند در سوره آل عمران وعده داد پیروان حقیقی او را تا روز قیامت برتری خواهد داد. این وعده در تاریخ تحقق یافت؛ پس از پیامبر اسلام (ص)، تمدنهای رومی و ایرانی افول کردند و تمدن اسلامی در شرق (بغداد) و غرب (اندلس) شکوفا شد. حتی دوران مدرن نیز در نقطه آغاز خود، مدیون فرهنگ و ایمان مذهبی بود.
با پایانیافتن دوران خدابازی، مرحله جدیدی آغاز شد که در آن، سرپرستی و ولایت انسانها باید طبق طرح الهی و توسط خلفای واقعی پیامبر (ص) دنبال میشد. گرچه مفهوم ولایت در تاریخ انبیا سابقه داشت، اما در این دوره بهعنوان محور اصلی مطرح شد. این تحول تدریجی بود، همانگونه که در موازات رسالت بنیاسرائیل، نسل اسماعیل (ع) زمینهساز ظهور پیامبر اسلام (ص) و تشکیل امت آخرالزمان شد. از این پس موضوع اصلی درگیری، مقابله با کسانی بود که با طرح الهی ولایت مخالفت میکردند.
در دنیای قدیم، جریانی عظیم شکلگرفته بود که در آن معنای گستردهای برای زندگی ذیل خدایگان وجود داشت. این جریان از ماجرای قابیل آغاز شد. طبق روایات، خداوند خواست فرزندان آدم را برای مسئله وصایت امتحان کند. وصایت به معنای بهارثبردن امکانات ارتباط با خدا و آگاهیهای الهی بود.
قابیل که ذهنش درگیر امور دنیوی بود، در این آزمون شکست خورد و برادرش هابیل را کشت. او امیدوار بود با این کار خدا را مجبور به واگذاری وصایت به او کند، اما نهتنها به وصایت دست نیافت، بلکه از سوی آدم نیز طرد شد. در این شرایط دشوار، شیاطین به کمک قابیل آمدند تا بتواند بدون هدایت الهی به زندگی ادامه دهد. آنها برای تسکین رنجهای قابیل، مشروبات مسکر را به او معرفی کردند. بهتدریج، قابیلیان به قانونمندیهایی از حرکت ستارگان دست یافتند که بخشی از آن احتمالاً از استراق سمع شیاطین از آسمانها بهدستآمده بود. این قانونمندیها ابهام حاصل از جهل نسبت به عالم را پوشش داده و از طریق نوعی دلگرمی برای جریان هابیل ایجاد میکرد. باید توجه کنید که شدت ابهام تا بدانجا بود که انسان حتی نمیدانست که آیا فوت کرده و از این بیابان ابهام نجات پیدا میکند یا خیر.
این اطلاعات آسمانی بهتدریج به خدا انگاشتن اجرام سماوی منجر شد و خدایگان سماوی متولد شدند. همزمان، جریان دیگری شکل گرفت که در آن، افراد تأثیرگذار، بهویژه انبیا، پس از مرگشان بهعنوان خدایان جدید معرفی میشدند. یعنی این انبیا که اطلاعات زندگی را در اختیار مردم قرار میدادند، با فقدانشان این ترس در مردم ایجاد میشد که اکنون دیگر چه کسی راههای زندگی را بدانها نمایش میدهد؟ در این بین شیطان چنین وانمود کرد که روح این انبیا که نمرده است، پس شما اجسامی را بسازید که شبیه جسم واقعی پیامبران باشد تا آن روحها دوباره به این اجسام سر بزند. در اینجا جریان کهانت نیز به کمک این قصه آمده و با ادعای آنکه ما نجوای این اجسام را میشنویم یک طبقه انحصاری را به وجود آوردند. این آغاز شکلگیری نظام خدابازی در جهان بود.
پس از اختلاط نسل جریان حق و باطن، انبیا در میان آنها به هدایت مردم میپرداختند. برخی از این پیامبران، مانند ادریس نبی، تحولات مهمی در زندگی بشر ایجاد کردند؛ بنابراین به طور خلاصه ما در جهان قدیم سه جریان اصلی خدابازی را داشتیم:
۱. خدایان سماوی (اجرام آسمانی)
۲. بتها (تمثالهای پیامبران و بزرگان)
۳. اشراف و فرعونها که خود را فرزندان خدا میخواندند
حضرت ابراهیم (ع) با هر سه جریان مبارزه کرد. نخست در برابر خدایان سماوی ایستاد و با استدلال درباره غروب ستاره، ماه و خورشید، نشان داد که موجودات غروبکننده نمیتوانند خدا باشند. او همچنین با بتپرستی مبارزه کرد و تلاش داشت تا بیاثربودن آنها را به مردم نشان میداد. داستان مبارزه ابراهیم با بتها یکی از داستانهای جذاب تاریخ ماست.
نکته مهم این است که تقریباً همه ادیان تاریخی و اسطورهای به یک خدای واحد در پسزمینه اعتقاد داشتند، اما به نحوی او را “بازنشسته” میکردند و خدایان دیگری را جایگزین میساختند؛ بنابراین سخن ابراهیم در پرستش خدای واحد برای آنها ناآشنا نبود. حضرت ابراهیم (ع) در مواجهه با بتپرستان، با استدلال و رفتار عملی به مبارزه برخاست. وقتی مردم به پرستش بتها با استناد به سنت پدرانشان اشاره کردند، او صراحتاً اعلام کرد که همه آنها و پدرانشان در گمراهی آشکار بودهاند.
در نقطه عطف این مبارزه، ابراهیم بتها را شکست و تنها بت بزرگ را باقی گذاشت. در مواجهه با پرسش مردم، با هوشمندی پاسخ داد که شاید بت بزرگ این کار را کرده است. این پاسخ، تناقض در اندیشه بتپرستان را آشکار کرد، زیرا خود میدانستند که بتها قادر به سخنگفتن و عمل نیستند، لذا ادعای آنکه کاهنان نجوای بتها را میشنوند باطل از آب درآمد.
این مبارزه به تبعید ابراهیم انجامید، اما او با استقرار در مسیر تجاری فلسطین، پیام خود را به تمام جهان متمدن آن روز رساند. این تأثیرگذاری تا جایی پیش رفت که بعدها در ماجرای حضرت یوسف (ع) در مصر نیز بازتاب یافت.
جریان خدابازی تنها با مبارزه زمینی پایان نیافت. روایات اشاره میکنند که از زمانی مشخص، دسترسی شیاطین به آسمانها محدود شد و در زمان حضرت سلیمان (ع)، شیاطین به بندگی گرفته شدند. شیاطین در عصر سلیمان تا بدانجا جاهل شدند که علم آنها در خصوص مرگ سلیمان از یک موریانه عقبتر بود. حالا با رحلت پیامبر اسلام (ص)، شیاطین در آسمان اول محصور شدند.
پس از پایان دوران خدابازی، مرحله جدیدی آغاز شد که در آن باید استیلای طاغوتها بر مستضعفان پایان مییافت. طرح جایگزین، نظام ولایت الهی است که از این پس بهعنوان محور اصلی تاریخ مطرح میشود. در دنیای قدیم، نظام خدابازی مردم را به بردگی میکشاند و بندگان مستضعف خدا را از مسیر رشد باز میداشت. از مسیر رشد بازداشتن یعنی آنکه مانع از مصرف آنها در محلی میشد که برای آن خلق شدهاند و این یعنی اسراف انسان. جالب است که خداوند در قرآن پیرامون فرعون معتقد است که او از مسرفین بود. فرعون با استیلای خود بندگان خدا را به کارهای بیهوده وامیداشت.
در سوره انبیا، با سه دسته خدایان دروغین مواجه هستیم:
۱. خدایگان زمینی
۲. خدایان مادون الله (خدایان آسمانی)
۳. کسانی که ادعای فرزندی خدا را داشتند
پایان عصر خدا بازی و بازسازی نظام استیلا در شکل جدید
پس از شکست نظام خدابازی، گروهی دیگر ظهور کردند که میگفتند خدا را قبول دارند؛ اما معتقد بودند خداوند باید با قدرتمندان و اشراف پیمان ببندد، نه با محمد (ص) که یتیم عبدالله بن عبدالمطلب بود. آنها با حسادت میگفتند که دلسوز اسلام هستند و این راه به نتیجه نمیرسد.
برخلاف تصور آنها که دین را بازی میپنداشتند، خداوند در سوره انبیا تأکید میکند که آفرینش عالم بازی نیست. طرح الهی این است که حق را بر باطل بکوبد تا باطل نابود شود. این فرایند زمانبر است، اما سرانجام به نتیجهای میرسد که همه راضی خواهند بود و درک خواهند کرد که خداوند بیش از استحقاقشان به آنها عطا کرده است.
در مقابل نظام استیلای طاغوتی که مستضعفان را به بردگی میکشید، طرح الهی بر پایه کرامتبخشی به انسانها استوار است. خداوند میخواهد همان مستضعفان را وارثان و پیشوایان زمین قرار دهد، همانطور که در داستان یوسف (ع) دیده میشود که با مدیریت ۱۴ساله خود، طبقات اجتماعی مصر را دگرگون کرد.
برخلاف خدایان دروغین که بر پایه استیلا و قدرت عمل میکردند، خدای حقیقی بر پایه رحمت و کرامت عمل میکند. او میخواهد انسانها را فوجفوج وارد بهشت کند و گناهان کسانی را که وارد نظام ولایت الهی میشوند، میبخشد.
این طرح الهی در نگاه مخالفان، یک اتوپیای غیرعملی برای حکومتداری به نظر میرسید. آنها معتقد بودند با چشمپوشی از خطاها و قائلشدن حقوق برابر برای همه، نمیتوان یک جامعه مبتنی بر قدرت و اشرافیت ابتناء کرده و همان سیاست نخبه سالار و استیلاگری را ادامه داد.
اما در نظام ولایت الهی، حاکم باید اهل ایثار باشد و بدون ترس از سرزنش دیگران، برای هدایت و دستگیری از مردم تلاش کند. این نوع حکومتداری که در سیره پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) دیده میشود، بر پایه رشد دادن مردم و نه صرفاً حفظ قدرت استوار است. این مدل جدید حکومتداری، در عین حال که از مردم میخواهد از فتنهها پرهیز کنند، بر پایه کرامت انسانی و رشد همگانی بنا شده است.
طرح الهی حتی در صورت شکست برخی افراد در آزمونها متوقف نمیشود. اگر گروهی نتوانند خود را از فتنهها نجات دهند، گروه دیگری از مستضعفان جایگزین خواهند شد. در این مسیر، با عموم مردم باکرامت برخورد میشود و تنها سران و ستونهای ظلم مجازات میشوند.
این نوع حکمرانی نیازمند فناوری و تکنیکهای خاص خود است که یکی از بهترین نمونههای مطالعاتی آن، دوره سهماهه پس از رحلت پیامبر (ص) است. امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) باید با تحلیلهای نادرست رایج در جهان اسلام مقابله میکردند، اما نه با شمشیر، بلکه با صبر و تحمل.
نکته مهم این است که برای ورود به بهشت، صفات رذیله باید از انسانها جدا شود. اجبار و شمشیر نمیتواند این تحول درونی را ایجاد کند. شفاعت نیز به معنای پارتیبازی نیست، بلکه به معنای کمک به رشد و تزکیه افراد است. در واقع، ولایت نه به معنای نزاع بر سر جانشینی، بلکه یک مدل حکمرانی است که برای زمینی شدن و اجراییشدن، نیازمند صبر و تحمل است. این الگوی حکومتی به دنبال رشد تدریجی انسانها و جامعه است.
استراتژی صبر فعال برای هدایت
بر اساس روایتی از امام صادق (ع)، صبر نه به معنای انفعال، بلکه راهبردی فعال در مواجهه با چالشهاست. دوره امتحانهایی که نیاز به صبر دارند کوتاه است، اما صبر باید در همه امور حضور داشته باشد. خداوند به پیامبر (ص) دستور داد با صبر و نرمش (رفق) عمل کند. این صبر شامل فاصلهگیری زیبا از مخالفان است، نه از روی ترس یا عافیتطلبی. در برخی مراحل، باید برخی افراد را به خدا واگذار کرد و با بهترین شیوه با مخالفان برخورد کرد، بهگونهای که حتی دشمنان به دوستان صمیمی تبدیل شوند.
پیامبر (ص) در مواجهه با تهمتها و آزارها صبر کرد. حتی وقتی او را ساحر و مجنون خواندند و تکذیب کردند، باز هم صبر پیشه کرد. تنها زمانی که به تحریف ذکر خدا پرداختند، فرمود بر این یکی صبر نمیکنم. این صبر استراتژیک سرانجام به بشارت امامت انجامید. خداوند وعده داد از میان صابران، امامانی قرار میدهد که با یقین به آیات الهی، هدایتگر مردم باشند. این نشان میدهد که صبر نهتنها جزئی از ایمان است، بلکه راهبردی برای تحقق وعدههای الهی است.
صبر در سیره پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) یک راهبرد فعال بود که پس از طی مراحل مختلف، به پیروزی و اذن مقاتله با مشرکان انجامید. این صبر استراتژیک هم پاداش دنیوی داشت و هم اجر اخروی. به فرموده امام صادق (ع)، هر کس صبر پیشه کند و آن را برای خدا قرار دهد، از دنیا نمیرود تا در مورد دشمنانش به چشمروشنی برسد. در ماجرای غدیر، پیامبر (ص) نگران امتحان امت در مسئله ولایت بود.
در آیه ۲۰ سوره فرقان، خداوند به پیامبر (ص) میفرماید که همه پیامبران در معرض آزمایش بودهاند و برخی برای برخی دیگر فتنه قرار داده شدهاند. در لحظهای با حضور جبرئیل، پیامبر (ص) این موضوع را با اهلبیت (ع) در میان گذاشت و آنها اعلام کردند که برای رسیدن به پاداش الهی، در برابر این آزمایشها صبر خواهند کرد.
ثواب صبر اهلبیت (ع) فراتر از پاداشهای مادی بهشتی است و شامل توانایی هدایت و حرکتدادن امت میشود. در ماجرای ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر (ص)، بار اصلی صبر بر دوش امیرالمؤمنین (ع) و بار افشاگری بر عهده حضرت زهرا (س) قرار گرفت.
این دوره را میتوان «مجادله صابرین» نامید که در آن یکروی سکه افشاگری و روی دیگر آن صبر است. این جدال با جدالهای معمول بر سر قدرت متفاوت است و تنها از نهاد اهلبیت (ع) برمیآمد. این جدال احسن، ترکیبی از افشاگری و صبر است که هدف آن حفظ عالم و جلوگیری از متلاشیشدن آن بود. در این دوره، با وجود شرایط بسیار سخت که گاه حضرت زهرا (س) به مرز نفرین میرسید، امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) با صبر استراتژیک خود، عالم را حفظ کردند. این نقطه، آغاز جداشدن ولایت از استیلاست و نقطه دستگیری از عالم محسوب میشود. این روایت تاریخی نه برای سرزنش دیگر مسلمانان، بلکه برای درک اهمیت نقطه آغاز ولایت و تمایز آن از استیلا ضروری است.
در تحلیل حوادث فاطمیه، نباید رفتار حضرت زهرا (س) را صرفاً یک اعتراض به سبک مدرن تفسیر کرد. منطق اهلبیت (ع) نه بر اساس تضاد، بلکه بر پایه شفقت و هدایت امت استوار بود. این منطق شبیه رفتار پدری دلسوز است که میخواهد فرزندش را هدایت کند؛ نه با خشونت و تضاد، بلکه با فرایندی گامبهگام که هم حقایق را آشکار میکند و هم مانع متلاشیشدن آینده میشود. این فرایند ترکیبی از جدال، صبر، افشاگری و بیان حقایق به شیوهای دلسوزانه است.
تفاوت ولایت با حکومت معمولی در همین نکته است. در حکومت معمولی، حاکم در خیمه فرماندهی مینشیند و مردم را به کشتن میدهد، اما در نظام ولایت، رهبران در خط مقدم ایستاده و ایثار میکنند. پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) حتی در مواجهه با متخلفان سپاه اسامه یا پیشنهاد ابوسفیان برای کودتا، از خشونت و زور استفاده نکردند، زیرا هدف آنها رشد و بلوغ جامعه بود، نه صرفاً حفظ قدرت.
امیرالمؤمنین (ع) حتی پیشنهاد ابوسفیان برای کودتا را نپذیرفت، زیرا مسئله عمیقتر از دعوای قبیلهای بود. این آغاز عصر جدیدی بود که ۶۵۰ سال بین همان بازیگران اولیه ادامه یافت. این دوره طولانی برای رشد و پختگی جامعه لازم بود. به باور من جریان خلافت به نوعی بازسازی جریان استیلا در یک نظام الهیاتی جدید است که از لطافت، صبوری و بینشهای طرح ولایت که بیان شد دور است.
تفاوت رویکرد اهلبیت (ع) با حکومتهای معمول در این است که آنها مانند پدری دلسوز عمل میکردند، نه صرفاً برای منفعت شخصی. این رابطه پدرانه از پنجتن آل عبا تا امامزمان (عج) ادامه دارد.
محبت، از نهضت تا نظامسازی
در پاسخ به این پرسش که آیا با محبت و پرورش میتوان حکومت کرد، باید گفت که برخی معتقدند این روش فقط برای نهضت مناسب است و نمیتوان با آن نظام ساخت. اما خداوند میفرماید که اکرام و تقوا، نه قدرت و نسب، معیار برتری است. این طرح الهی را نباید افسانه پنداشت، بلکه باید آن را همچون رؤیایی قابلتحقق دید. باید حقایق را از حالت افسانهای خارج کرد و به رؤیاهای قابلتحقق تبدیل نمود.
در دوره پس از رحلت پیامبر (ص)، دو طرح ولایت و خلافت در مقابل هم قرار گرفتند. مخالفان طرح ولایت معتقد بودند که این طرح صرفاً برای نهضت مناسب است و نمیتواند به نظام تبدیل شود. آنها میگفتند با شور و احساسات نمیتوان حکومت کرد.
در این دوره ۹۵ روزه، حضرت زهرا (س) صحنه را به شکلی دلسوزانه مدیریت میکرد که هم جان امیرالمؤمنین (ع) حفظ شود و هم طرح ولایت در تاریخ امتداد یابد. این دوره نقطه آغاز جریان یافتن ولایت در عالم بود، در شرایطی که جامعه هنوز ضعیف و آسیبپذیر بود.
نقش اهلبیت (ع) در این دوره، کمک به هدایت مردم بود. برخلاف تصور عمومی، بار فعالیتهای اعتراضی بر دوش حضرت زهرا (س) و صبر و سکوت بر دوش امیرالمؤمنین (ع) قرار گرفت. این تقسیم نقش نشان میدهد که آنها با طرح و برنامه عمل میکردند. این “جدال صابرین” یا “جدال احسن” ترکیبی از اعتراض و صبر بود که هدف آن رساندن جامعه به پختگی و درک عمیقتر از مفهوم ولایت بود.
در روزهای پس از رحلت پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س) دوز اعتراض را بالا برد تا طرف مقابل اوج خشونت و صفات غیر حمیده خود را نشان دهد. این تقابل، تفاوت ماهوی بین ولایت (که کریمانه و رحیمانه است) و خلافت (که بر خشونت و قدرتطلبی متکی است) را آشکار کرد.
خلافت در واقع همان استیلای مقدس شده بود - همان طرح دنیای خدابازیها، اما این بار با ظاهری متفاوت. در حالی که ولایت حتی در جنگ هم کریمانه عمل میکند، خلافت برای حفظ قدرت به خشونت متوسل میشود.
در روزهای اول پس از رحلت پیامبر (ص)، در حالی که پیکر ایشان هنوز دفن نشده بود، ماجرای سقیفه شکل گرفت. انصار که گویا پذیرفته بودند علی (ع) به قدرت نخواهد رسید، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند. با ورود مهاجرین و طرح این موضوع که “عرب به ریاست غیر قریش تن نمیدهد”، مسیر گفتوگوها تغییر کرد و نهایتاً با بیعت سریع برخی، قدرت بهسرعت شکل گرفت.
در ساعات اولیه پس از رحلت پیامبر (ص)، در حالی که امیرالمؤمنین (ع) مشغول تجهیز پیکر ایشان بود، قدرت با سرعت در سقیفه شکل گرفت. این روند چنان سریع بود که حتی مراسم نماز میت پیامبر (ص) بهدرستی برگزار نشد.
امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) در این زمان دو مسئولیت مهم داشتند: جمعآوری و تنظیم قرآن (که سه روز طول کشید) و تجهیز پیکر پیامبر (ص). روایات اهلسنت این دوره را بسیار ساده و بدون تنش روایت میکنند و اختلافات را تنها به مسئله ارث محدود میکنند. یکی از اقدامات مهم در این دوره، اعزام سپاه اسامه بود که باعث خالیشدن مدینه از مخالفان احتمالی شد. این سپاه حدود ۴۰-۵۰ روز در سفر بود و وقتی بازگشتند، با مدینهای متفاوت و تنها یک معترض - حضرت زهرا (س) - مواجه شدند.
حضرت زهرا (س) در این دوره بهتنهایی به اعتراض ادامه داد که شامل گریه در احد، حضور در بیتالاحزان و پیگیری مسائل مالی میشد. این خلوت غیرمتعارف مدینه و تنهایی حضرت زهرا (س) در اعتراضاتش، نشاندهنده برنامهریزی دقیق برای تثبیت قدرت بود.
/انتهای پیام/