گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ هانیه شجاعیزند: هر سالشماری از فیلمها رونمایی میشوند که در مسیرهای غیررسمی و زیرزمینی تولید شدهاند، اما کمتر فیلمی بهاندازه «دانه انجیر معابد» موفق بوده که توجهها را به خود جلب کند. درباره شهرت اثر نیز دلایلی عنوان میشود، برخی شهرت فیلم را بهخاطر محتوای انتقادی آن میدانند و برخی دیگر معتقدند موفقیت در جشنوارههای مختلف جهانی، باعث دیدهشدن فیلم شده است. موفقیتی همچون دریافت جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن که از میان ۲۱ فیلم، این اثر را شایسته دانست. جشنوارهای که اعتبارش از میزبانی فیلمهای برتر تاریخ نشئت میگیرد و به گفته منتقدان، معتبرترین جشنواره اروپا و یکی از بزرگترین رویدادهای سینمایی جهان است و فیلمهای برنده در کن معمولاً در حافظه سینما ماندگار میمانند.
با این حال، برای علاقهمندان به سینما که انتخاب داوران جشنوارههای بزرگ را معیار میدانند، دانه انجیر معابد، ناامیدکننده است. تماشای یک فیلم یا باید جنبه سرگرمی داشته باشد یا هنرنمایی هنرمندانی را به تصویر بکشد که یک ایده خلاقانه را با ظرافتهای هنری ارائه میدهند؛ اما این فیلم از هر دو این ویژگیها کمتر بهره برده است. دانه انجیر معابد که در سال 2024 به کارگردانی «محمد رسولاف» برای اولینبار در جشنواره کن به نمایش درآمد، را میتوان یک اثر تلهتئاتر دانست. این اثر در فضایی خانوادگی تلاش دارد مسائل سیاسی روز ایران را نقد کند. بااینحال در این اثر مادامی که پردازش داستان و شخصیتها، مورد بحثوبررسی قرار نگیرد، نمیتوان فهم روشنی از آن داشت و این خود بخشی از ضعف جدی اثر رسولاف است.
یک داستان سینمایی یا سخنرانی نمادین؟
«دانه انجیر معابد» برخلاف آنچه در دوخطی فیلم آمده، قصه ایمان و ناپدیدشدن اسلحه نیست؛ بلکه داستان درباره رویارویی نسلهای مختلف زنان ایرانی با مردان جامعه است؛ درواقع فیلم قصد دارد تا از درگیری مادر و دختران که هرکدام نماینده یک نسل هستند با پدر خانواده که نماینده حکومت است، قصه بسازد.
«دانه انجیر معابد» برخلاف آنچه در دوخطی فیلم آمده، قصه ایمان و ناپدیدشدن اسلحه نیست؛ بلکه داستان درباره رویارویی نسلهای مختلف زنان ایرانی با مردان جامعه است؛ درواقع فیلم قصد دارد تا از درگیری مادر و دختران که هرکدام نماینده یک نسل هستند با پدر خانواده که نماینده حکومت است، قصه بسازد. فیلمساز تلاش میکند تا در این اثر «پدر» را نمادی از نظام حاکم اقتدارگرا معرفی کند و هریک از زنان حاضر در فیلم را بهعنوان نماینده نسلهای متفاوت از زنان به تصویر بکشد. فیلم تلاش دارد از خلال یک درام خانوادگی وارد موضوعات سیاسی و اجتماعی شود، بااینحال در اجرا با چالشهای جدی مواجه است که نمیتواند آن را حل کند و مخاطب را به حال خود رها میکند.
از جمله نقدهایی که به فیلم وارد است و نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت، ضعف در منطق داستانی است. ما در این اثر نه با یک موضوع رئال اغراق شده مواجه هستیم و نه میتوان آن را قصهای تخیلی دانست. این فیلم (هرچند نسبت به اثرهای قبلی رسولاف رشد داشته) اما هنوز یک داستان تام و تمام ندارد و صرفاً تلاش میکند تا شما را در برخی از لحظات غافلگیر کند. هرچند این فیلم بسیار پرحرفی میکند و میخواهد همه ناگفتههایش را به تصویر بکشید؛ اما رابطه سرد و بیاعتماد میان پدر و دختران، بدون هیچ توضیح منطقی نمایش داده میشود. در حالی که فیلم میکوشد پدر خانواده را مسئول این بیاعتمادی نشان دهد، رفتار و انتخابهای دختران نیز به همان اندازه بیمنطق و بیپشتوانه به تصویر کشیده میشود. این تناقض، مخاطب را از درک پیام اصلی فیلم بازمیدارد و بیشتر به یک سخنرانی نمادین شبیه میکند.
مسئله دوم در این فیلم، قاب اثر است. برشهایی از کلیپهای منتشر شده در جریان حوادث ۱۴۰۱ در کنار هم قرار گرفته که بی رویه مورد استفاده قرار است. گویی داستان در حاشیه قرار دارد و بازخوانی برخی از صحنهها در متن آمده است. دانه انجیر معابد تلاش دارد تا تصویر یک انقلاب نهچندان واقعی در ایران را به مخاطب بفروشد و برای این کار همه فرم را فدای کلیپهای نمایشداده شده از اعتراضات میکند.
ما در این اثر نه با یک موضوع رئال اغراق شده مواجه هستیم و نه میتوان آن را قصهای تخیلی دانست. این فیلم (هرچند نسبت به اثرهای قبلی رسولاف رشد داشته) اما هنوز یک داستان تام و تمام ندارد و صرفاً تلاش میکند تا شما را در برخی از لحظات غافلگیر کند. هرچند این فیلم بسیار پرحرفی میکند و میخواهد همه ناگفتههایش را به تصویر بکشید؛ اما رابطه سرد و بیاعتماد میان پدر و دختران، بدون هیچ توضیح منطقی نمایش داده میشود.
مخاطب کیست، جشنواره یا جامعه؟
یکی از وجه تمایزهای فیلم رسولاف با سایر آثار جشنوارهپسند، انتخاب مخاطب است. این بار مخاطب فیلم جشنوارههای خارجی نیستند؛ بلکه تولیدکننده قصد داشته تا جامعه ایرانی را هدف بگیرد. قرار نیست رسولاف برای جلب نظر جشنوارهها فیلم بسازد. چرا که پیش از آنکه فیلم به داوری انتخاب گذاشته شود، برایش فرش قرمز پهن شده بود. فیلم دانه انجیر معابد دیر آماده میشود، ولی باوجود این تأخیر، جشنواره کن مصرانه چشمانتظار آمدنش است و بهنوعی حضورش از قبل تضمین شده است.
اهمیت این تغییر زاویه تأثیر خود را در انتخاب مخاطب و تلاش برای شخصیتپردازیها بهتر نشان میدهد. اما کارگردان یک موضوع را نادیده میگیرید و همین مسئله نیز موجب میشود مصرفکننده داخلی ایران خود را از دست بدهد. این فیلم برای بخش مذهبی و یا متدین ایران تولید نشده است و تلاش میکند تا با دیگر اقشار جامعه ارتباط برقرار کند. قبلتر گفتیم این فیلم برای سرگرمکردن مخاطب ساخته نشده و طولانیبودن آن و خروج از فرم سینمایی با همین رویکرد بوده است، همینجا هم بخش جدی از مخاطب را از دست میدهد. لذا این اثر در لایهای از جامعه پیش میرود که یا منتقد و تحلیلگر است و یا مخالف! لذا این فیلم در اثربخشی تا حد زیادی موفق نیست؛ چراکه بخش تحلیلگر میداند با چه اثری روبهرو است و بخش مخالف تصمیم خود را پیش از این فیلم گرفته است. اما از سوی دیگر نیز باید به این نکته توجه داشت که فیلمسازی با برچسب و جنجال ممنوعیت و توقیف، میتواند حضور بخشی از مخاطبان جوان را تضمین کند. همچنین رسولاف در چینش برخی صحنهها بهدقت زمینه استخراج کلیپهای اینستاگرامی از فیلم را دیده که بخشی از مخاطبان را نیز در فضای مجازی همراه خود میکند.
مسئله دوم در این فیلم، قاب اثر است. برشهایی از کلیپهای منتشر شده در جریان حوادث ۱۴۰۱ در کنار هم قرار گرفته که بی رویه مورد استفاده قرار است. گویی داستان در حاشیه قرار دارد و بازخوانی برخی از صحنهها در متن آمده است.
شخصیتپردازی؛ عبور از کلیشه یا بازتولید آن؟
شخصیتپردازی پدر خانواده در این فیلم هوشمندانه طراحی شده است. برخلاف آثار جشنوارهپسند قبلی، پدر در طول فیلم از روشهای سختگیرانه یا خشونتآمیز استفاده نمیکند. او شخصیتی مهربان، منطقی و مسئولیتپذیر دارد، تا زمانی که در پرده آخر فیلم ناگهان تغییر میکند و به چهرهای تاریک و پر از خشم تبدیل میشود. تغییری که به نقطه عطف داستان مبدل میشود و اتفاقاً بهجای آنکه طبیعی به نظر برسد، شتابزده و غیرمنطقی پیش میرود. در حقیقت رسولاف میداند که نگاه زن ایرانی به پدر خانواده، نگاهی همراه با احترام و گفتمان است، نه نفرت یا ترس. او تلاش کرده خانوادهای را به تصویر بکشد که روابط اعضای آن با عواطف، ضعفها و مشکلات واقعی همراه باشد. این انتخاب باعث میشود پیام فیلم برای مخاطب ایرانی قابلدرکتر باشد. از طرف دیگر قرار است دختر کوچک خانواده عصیان کند و این عصیان بهانه میخواهد؛ بنابراین بیهیچ پیشزمینه مفهومی و داستانی پدر خانواده به یک هیولا مبدل میشود تا زنان داستان بهانهای برای عصیان داشته باشند.
فیلم دانه انجیر معابد دیر آماده میشود، ولی باوجود این تأخیر، جشنواره کن مصرانه چشمانتظار آمدنش است و بهنوعی حضورش از قبل تضمین شده است.
رسولاف در شخصیتپردازی از زنان نیز تلاش میکند از شخصیتهای کلیشهای گذشته عبور کند و نسخهای تازه از دختر نسل امروز ارائه دهد. مادر خانواده نماد نسلی مطیع است که تا انتهای فیلم نیز با پدر خانواده همراه است؛ این مادر تا پایان داستان کاملاً مطیع و ترسوست که در حمایت از شوهر، چشم خود را بر تمام مسائل میبندد.
دختر بزرگتر هرچند که در لایه مخفی رفتار خود سرکشیهایی دارد؛ اما تلاش میکند تا با گفتگوهای بیپرده با پدر خانواده مواجه شود و البته در صحنههایی که خطر آنها را تهدید میکند، او انتخاب کرده در کنار مادر و پدرش بماند.
همانطور که در پایانبندی فیلم میبینیم، دختر کوچکتر خانواده، نماینده نسل Z است، او تنها کسی است که میتواند در برابر پدر خانواده و نظام شورش کند؛ در حالی که زنان نسل قبل همچنان گرفتار این نظم هستند؛ همانطور که به اسارت پدر خانواده در میآیند و تمام امید زنان برای رهایی در شورش نسل جدید نشان داده میشود.
شخصیتپردازی نهچندان منطقی فیلم بهویژه درباره پدر خانواده، یک روایت سرگردان و آشفته را به نمایش میگذارد. برای مثال با اینکه رسولاف تلاش کرده پدر را مقصر نشان دهد؛ اما زمانی که مخاطب متوجه دزدی اسلحه توسط دختر میشود، در یافتن مقصر مردد میماند. این سردرگمی باعث میشود پیام مظلومیت زنان که رسولاف قصد برجستهکردن آن را داشت، کمرنگ شود. حتی باوجودآنکه تولیدکننده اثر برای نمادسازی تلاش بسیاری کرده در انتهای فیلم مادر به همراه دختران به خرابهها پناه میبرد و درهمان جا هم میمانند!
این فیلم برای سرگرمکردن مخاطب ساخته نشده و طولانیبودن آن و خروج از فرم سینمایی با همین رویکرد بوده است، همینجا هم بخش جدی از مخاطب را از دست میدهد. لذا این اثر در لایهای از جامعه پیش میرود که یا منتقد و تحلیلگر است و یا مخالف!
نمادگرایی پر دردسر رسولاف
یکی از ویژگیهای برجسته فیلم دانه انجیر معابد، استفاده از نمادهای پرشمار و اتفاقاً کاملاً آشکار است. در این اثر، پدر خانواده بهعنوان نمادی از نظام حاکم به تصویر کشیده شده و روابط میان او و دختران خانواده، نماینده شکاف میان نسلهای مختلف زنان ایرانی با حاکمیت است که کارگردان میخواهد به دلیل تناقضهای بنیادین در فیلم، خلأ ارتباط منطقی میان پیام فیلم، روند داستان و شخصیتپردازی را با نمادها و نشانهها پر کند.
یکی از چالشهای اصلی در روایت فیلم، نمایش بیاعتمادی دختران به پدر خانواده، بهعنوان نماد نظام است. این بیاعتمادی، برخلاف انتظار، بدون دلیل منطقی یا زمینهسازی مشخصی ارائه میشود. بر اساس آنچه در فیلم نمایش داده میشود، دختران خانواده بهصورت پیشفرض به پدر بدبین هستند و این بدبینی تا جایی ادامه پیدا میکند که دروغهای آنها منجر به نابودی پدر میشود. حتی فیلمساز تلاش نمیکند تا لحظهای از این بدبینیهایی که در فیلم اشاره میشود پدر همیشه همین بوده، را توضیح دهد یا به تصویر بکشد.
در سطح نمادگرایانه، این بیاعتمادی بهوضوح به شکاف میان نسل معترض زنان و حاکمیت اشاره دارد. رسولاف قصد داشته تا برساختهای از جامعه امروز را به تصویر بکشد؛ اما در پایانبندی فیلم، برداشت شخصی خود را ارائه میدهد و همین سبب شده تا تناقضی جدی در روایت ایجاد شود. او از یک سو خشم دختران از پدر را بدون پشتوانه به تصویر میکشد و از سوی دیگر، نتیجه این خشم را در پایان فیلم بهعنوان یک شورش موفق نمایش میدهد. در حالی که شما منتظر هستید ظن پدر به دختران اشتباه باشد؛ اما به ناگاه نشان میدهد که این نگرانی به جا بوده است!
دختر کوچکتر خانواده، نماینده نسل Z است، او تنها کسی است که میتواند در برابر پدر خانواده و نظام شورش کند؛ در حالی که زنان نسل قبل همچنان گرفتار این نظم هستند؛ همانطور که به اسارت پدر خانواده در میآیند و تمام امید زنان برای رهایی در شورش نسل جدید نشان داده میشود.
در حقیقت کارگردان در این پایانبندی برای دختران نسل امروز نسخه میپیچد و آنها را علیه پدر خانواده و به تعبیر نمادگرایان، علیه نظام به شورش دعوت میکند. رسولاف، برخلاف همردههای خود، بهجای تصویرکردن زن تسلیم، تلاش میکند دختران امروز را برای شورش آماده کند.
چرخه این تناقضات به همینجا ختم نمیشود. درحالیکه در طول فیلم ایمان و خانوادهاش بهعنوان نمادی از قشر مذهبی نشان داده میشوند؛ اما در طول مسیر باگهای زیادی وجود دارد که آن را نقض میکند؛ مثلاً دختران خانواده که سنوسال کمی ندارند در ابتداییترین مباحث اعتقادی کنجکاوند؛ مثل لحظهای که دختر از مادر سؤال میکند چرا در زیارت امام رضا (ع) دستبهسینه ایستادهاند در حالی که در یک قشر کارمند مذهبی زندگی میکنند و یا لحظهای که دختر کوچک خانواده بدیهیترین سؤال را در باره خدا میپرسد و بیربطترین جواب را دریافت میکند.
در واقع شما در فیلم با تصویر یک خانواده مذهبی روبهرو نیستید؛ بلکه یک کارمند را میبینید که حتی هدفش هم مقدس نیست و برای جایگاه شغلی بالاتر، خانه بزرگتر و نفوذ بیشتر تلاش میکند تا جایی که در این مسیر با خانواده خود نیز درگیر میشود. هرچند این تصویرسازی برای قشر مخالف پذیرفته شده است؛ اما این امر نشان میدهد که رسولاف در شناخت خانوادههای مذهبی موفق نبوده است.
داستان یا فیلمی که متولد نشد
رسولاف تلاش کرده پدر را مقصر نشان دهد؛ اما زمانی که مخاطب متوجه دزدی اسلحه توسط دختر میشود، در یافتن مقصر مردد میماند. این سردرگمی باعث میشود پیام مظلومیت زنان که رسولاف قصد برجستهکردن آن را داشت، کمرنگ شود. حتی باوجودآنکه تولیدکننده اثر برای نمادسازی تلاش بسیاری کرده در انتهای فیلم مادر به همراه دختران به خرابهها پناه میبرد و درهمان جا هم میمانند!
دانه انجیر معابد فیلمی است که بیش از آنکه بهعنوان یک اثر هنری باشد به دلیل پیامهای سیاسیاش موردتوجه قرار گرفته است. ضعف در روایت داستان، شخصیتپردازی غیرمنسجم و پایانبندی شتابزده، این اثر را از تبدیلشدن به یک فیلم تأثیرگذار بازداشته است. موفقیت آن در جشنواره کن نیز بیشتر از آنکه حاصل ارزشهای سینمایی باشد، ناشی از سیاستزدگی نهادهای هنری است.
فیلم خالی از هنر سینمایی و محتوای بدون پشتوانه هنری یعنی یک سخنرانی مطول و خستهکننده؛ اگر این محتوا تکراری باشد، بهجای تأثیرگذاری، تبدیل به عذاب میشود؛ چه این سخنان درباره ارزشها و آرمانها باشد یا نقد یک دعوای سیاسی که از سر استیصال پای دانشآموزان و نوجوانان را به میان میکشد. ارتشی از دختران نوجوان به شورش مسلحانه دعوت میشوند که در حساسترین دوران زندگی خود تحت سلطه هیجان هستند و میل دیدهشدن در آنها بسیار پررنگ است.
اینکه رسولاف از هنر سینما تنها همینقدر میداند، نقصی است که بر دوش خودش سنگینی میکند. اما اینکه جشنوارهای همچون کن چشمانتظار چنین فیلمی باشد، نشاندهنده تأثیر سیاست بر هنر و حتی بر نهادهایی است که روزی تنها جایگاه هنر بودند.
/انتهای پیام/