دین و دولت در تجربه ایران معاصر؛

سکولاریسم ملی یا جامعه‌سازی دینی؛ راه نجات کدام است؟

سکولاریسم ملی یا جامعه‌سازی دینی؛ راه نجات کدام است؟
جهانی‌شدن و فراگیری وسایل ارتباط‌جمعی و شبکه‌های اجتماعی، گسترش مهاجرت‌ها، سفرها و... همگی به معنای آن است که زمینه کمتری برای جهت‌دهی در اختیار دولت‌ها قرار دارد. حال پرسش آنجاست که فضای جهانی متناسب با سیاست‌های فرهنگی دولت ملی عمل می‌کند یا آنکه دولت، یک عنصر خلاف جریان در فضای جهانی شناخته می‌شود؟

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ پس از اغتشاشات سال ۱۴۰۱ بود که برخی کارشناسان برای فروکش‌کردن التهابات به دولت پیشنهاد سکولاریسم را می‌دادند. به باور این افراد، در نسبت میان دین و جامعه، همواره باید عنصر فرهنگ، نقش حلقه واسط را ایفا کند. فرهنگ دارای زبان نرمی بوده و امکان بازتفسیر دین توسط جامعه را ممکن می‌سازد. از منظر این افراد، فرهنگ کمک می‌کند تا جامعه دین خود را برساخت کند. در نقطه مقابل اما با ورود دولت به عرصه جاری‌سازی دین در جامعه، باتوجه‌به آنکه زبان قدرت، زبان سختی بوده، بحث از مقوله تکثرها و تفاسیر مختلف از دین به حاشیه رفته و به‌ناچار، دولت باتکیه‌بر قرائت خاصی از دین، دست به یکسان‌سازی جامعه خواهد زد. حاصل این یکسان‌سازی نیز در نهایت منجر به ازهم‌گسیختگی گروه‌های اجتماعی و افزایش تنش در سطح جامعه خواهد شد. البته از این منظر، ذات دولت مدرن، مداخله‌گری حداکثری است و از همین رو نمی‌توان آن را از مداخله در امور مختلف با هیچ منطقی محروم کرد. نکته مهم اما آنجاست که جنس مداخله دولت باید از منظر تسهیلگری گفتگو، میان جریان‌های اجتماعی باشد تا در نهایت فرهنگ با ابزارهای خود راه خویش را پیموده، مسائل را حل و شکاف‌ها را ترمیم کند؛ بنابراین آنچه که مخرب تشخیص داده می‌شود، ورود دولت به نفع یکی از گروه‌های اجتماعی است. در این پرونده بنا داریم تا ابعاد این پیشنهاد را در قالب طرح‌واره «مناسبات دین و دولت در تجربه ایران معاصر» شکافته و مورد بررسی قرار دهیم.

 

تاریخ، آزمایشگاه علوم اجتماعی

از آنجا که تاریخ همواره به‌عنوان آزمایشگاه علوم اجتماعی مطرح بوده است، اندیشمندان علوم اجتماعی تلاش دارند تا دیدگاه‌های خود را در قالب تاریخ، اثبات و دیدگاه رقیب را نفی کنند. از این منظر، برخی معتقدند واسطه‌گری فرهنگ میان دین و جامعه در سه برهه مورد مناقشه قرار گرفته و به حاشیه رانده شده تا به جای آن، قدرت نقش این حلقه واسط را ایفا کند. این سه برهه عبارت‌اند از عصر فتوحات و دستگاه خلافت، عصر صفویه و شیعی سازی جامعه ایران و در نهایت دوره معاصر و حکومت جمهوری اسلامی.

به باور این کارشناسان، در این برهه ما شاهد ظهور و بروز سه دولت با سه نظریه دینی هستیم. دولت‌های دیگر هرچند ممکن بود نسبت به دین خاصی دارای گرایش باشند، اما مبتنی بر یک نظریه دینی با جامعه برخورد نکرده و اقدام به ساماندهی آن نمی‌کردند. این نحوه از صورت‌بندی تاریخ در خدمت ایده سکولاریسم در نظام حکمرانی فرهنگی درآمده و موید آن شده است. اما آیا این صورت‌بندی از تاریخ، کامل و بدون مناقشه است؟

 

مسائل و پرسش‌ها

برای بحث و بررسی ایده مذکور، لازم است تا چند مسئله را از یکدیگر تفکیک کرده و به نحو جداگانه مورد بررسی قرار داد:

1.   نخستین مسئله، بحث از امکان مداخله دولت است. این امکان را بر اساس چهار مؤلفه می‌توان مورد سنجش قرار داد. نخستین مؤلفه، توانایی‌های خود دولت است. وضعیت اقتصادی، فقر یا ثروت دولت‌ها، موقعیت بین‌المللی آنان، موقعیت دولت‌ها در منطقه، جایگاه رقبا در میان مردم، میزان تکیه و اعتماد میان دولت و مردم و مؤلفه‌هایی از این دست، روشن می‌کند که دولت دارای چه سطحی از امکان مداخله در امور فکری و فرهنگی جامعه است. مؤلفه دوم، جامعه قوی یا ضعیف است. میزان مفاسد اجتماعی، جایگاه و کیفیت مراجع اجتماعی، اعتماد عمومی، سرمایه اجتماعی، کیفیت نیروی انسانی جامعه، میزان بهره‌مندی از شاخص‌های رفاه و ده‌ها مؤلفه دیگر، روشن‌کننده جامعه قومی و ضعیف برای ما است. مؤلفه سوم، وضعیت جهانی است. تصور کنید شما به‌عنوان پدر و مادر، قصد تربیت فرزند خود را دارید. شما برای این منظور در سنین کودکی تمام وجود کودک را در اختیار دارید، اما هر چه کودک شما بزرگ‌تر می‌شود، نقش مراجع دیگر همچون مدرسه، گروه‌های دوستی، فضای مجازی و... در وجود او پررنگ‌تر شده و لذا زمینه برای مداخله والدین روزبه‌روز کمتر می‌شود. حالا تصور کنید حاکمیت قصد جهت‌دهی فرهنگی به جامعه را دارد. جهانی‌شدن و فراگیری وسایل ارتباط‌جمعی و شبکه‌های اجتماعی، گسترش مهاجرت‌ها، سفرها و... همگی به معنای آن است که زمینه کمتری برای جهت‌دهی در اختیار دولت‌ها قرار دارد. حال پرسش آنجاست که فضای جهانی متناسب با سیاست‌های فرهنگی دولت ملی عمل می‌کند یا آنکه دولت، یک عنصر خلاف جریان در فضای جهانی شناخته می‌شود؟ برای مثال، برخی در تبیین افزایش روابط نامشروع و کاهش سطح حجاب، گسترش برهنگی در سطح جهانی را بی‌تأثیر نمی‌دانند. مؤلفه آخر نیز، وضع خود انسان است. برخی بر این باورند که انسان‌ها در طی چند دهه گذشته، در قیاس با قبل، از سطح سوژگی بسیار بیشتری برخوردار شده‌اند. از همین رو، در مواجهه خود با پدیده‌ها - از جمله دین‌داری - گزینش گر عمل کرده و از تقلید پرهیز می‌کنند. آن‌ها هر چند در این گزینش خود بدون دقت و درایت عمل کنند، اما علاقه به بروز اراده خود را دارند. اگر این مؤلفه را بپذیریم، طبیعتاً امکان مداخله دولت نیز تصویر متفاوتی پیدا می‌کند؛ بنابراین به نحو خلاصه با بررسی هر یک از چهار مؤلفه فوق، سطحی از امکان را برای اصل مداخله دولت - سوای از سمت‌وسوی آن - می‌توان لحاظ کرد.

برخی بر این باورند که انسان‌ها در طی چند دهه گذشته، در قیاس با قبل، از سطح سوژگی بسیار بیشتری برخوردار شده‌اند. از همین رو، در مواجهه خود با پدیده‌ها - از جمله دین‌داری - گزینش گر عمل کرده و از تقلید پرهیز می‌کنند

2.   مسئله دوم که لازم است پیرامون آن بحثی را انجام داد، بازیگران عرصه یا شطرنج نیروهای قدرت است. امور دینی و فرهنگی همواره باواسطه و بی‌واسطه برای نیروهای قدرت جذاب بوده‌اند. دلیل این موضوع نیز تولید قدرت به واسطه این مؤلفه‌های نرم بوده است. بر همین اساس جای این پرسش وجود دارد که شطرنج نیروهای قدرت - چه در عرصه داخل و چه در عرصه بین‌الملل - نسبت به مسائل فرهنگی ما چگونه آرایش یافته است؟ به‌عبارت‌دیگر، اگر دولت سطح مداخلات خود در عرصه فرهنگ را بکاهد، آیا منجر به افزایش بیشتر سطح مداخلات کشورهای بیگانه در فرهنگ ما نمی‌شود؟

3.   سومین مسئله در این بین، ابزارهای مداخله است. دولت مدرن، توانایی مداخله بسیار بیشتر را در امور مختلف، در قیاس با دولت سنتی داراست. این توانایی به دلیل مسلح بودن به حجم زیادی از ابزارها - اعم از قوانین مدنی و جزایی، تسلط بر نهادهای اجتماعی و توانایی هدایت اقتصاد به جهات مطلوب، بهره‌مندی از ابزار سخت و نیروی انتظامی - است. نکته آن جاست که میزان بهره‌مندی از هر یک از این ابزارها، با چه کیفیتی است.

4.   چهارمین مسئله، مقصد مداخله‌هاست. مراد از مقصد مداخله، تصویر ما از جامعه آرمانی است که در نهایت می‌خواهیم به سمت آن حرکت کنیم. در این جامعه آرمانی، اقلیت‌ها چه تصویری پیدا می‌کنند؟ آیا بنا بر این است که در نهایت ما نحوی از یکدستی و یکپارچگی را ایجاد کنیم؟ آیا می‌توان همه گروه‌های اجتماعی را به سطحی از ایمان و شناخت رساند، آیا باید از طریق تساهل و مدارا مدیریت فرهنگی را انجام داد؟

5.   پنجمین مسئله که در این پرونده بنای بر بررسی آن را داریم، مقوله خودترمیمی جامعه است. این موضوع با ادبیات‌های مختلف اعم از علمی و ژورنالیستی بازتولید شده است. گاه گفته می‌شود که مردم، قیم و سرپرست نمی‌خواهند و گاه با ادبیاتی علمی‌تر، گفته می‌شود که جامعه همواره پاسدار چهارچوب‌های خود بوده و در صورت کاهش سطح مداخلات بیرونی، جامعه خودترمیم است.

6.   ششمین مسئله که به نحوی از مهم‌ترین مسائل این پرونده نیز به شمار می‌رود، جهت مداخله است. در این بخش، مقوله جامعه‌سازی دینی یا سکولاریسم حاکمیتی بررسی می‌شود. در این بخش قصد بررسی این موضوع را داریم که آیا سکولاریسم حاکمیتی که برخی کارشناسان به دولت پیشنهاد می‌کنند، در نهایت منجر به حل بحران‌های فرهنگی می‌شود یا گسست و فروپاشی بیشتر اجتماعی؟ در نقطه مقابل، آیا طرح جامعه‌سازی دینی در دوره مدرن دارای توجیه است؟ در این بخش باید بررسی شود که بستر و مجرای حکمرانی فرهنگی یعنی جامعه ایران، با کدام یک از دو شیوه حکمرانی فرهنگی سازگارتر است. برخی معتقدند که در وضعیت جامعه بودگی و باتوجه‌به تکثرهای مختلف اجتماعی، نمی‌توان جانب یک گروه اجتماعی را گرفته و به نفع آن وارد میدان شد. در برابر این نظرگاه، چنین طرح می‌شود که ایده جامعه‌سازی دینی مبتنی بر خاستگاه فرهنگ در جامعه ایرانی بوده و مردم ایران، مردمانی با فرهنگ و تاریخ دینی هستند که این ایده در نهایت به دنبال حراست و تعمیق همین تاریخ و فرهنگ در برابر تهاجم‌های بیگانه است.

7.   مسئله آخر نیز تبارشناسی مناسبات دین و دولت در تجربه ایران معاصر است. فهم تاریخ هر پدیده، پرده از ابهامات بسیاری پیرامون آن برخواهد داشت. بررسی این مناسبات، چالش‌ها و فرصت‌های هر سیاست در نهایت می‌تواند به‌عنوان ترجیحی برای ایده‌های مختلف باشد.

 

/ انتهای پیام / 

پرونده ها