گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ رضا مهدوی پژوهشگر موسیقی، نوازنده و تهیهکننده برنامه موسیقایی بوده و در یک کلام عمر خود را برای ارتقای جایگاه موسیقی گذاشته است. او حالا دبیر چهلمین جشنواره موسیقی فجر است. در لابهلای کارهای زیادی که برای برگزاری جشنواره دارد، ما به سراغ او رفتیم تا درباره موسیقی مقاومت و اما و اگرهای فراوان این حوزه گفتوگو کنیم.
اعتراض موسیقایی عارف قزوینی در عصر مشروطه
اجازه دهید با این سؤال شروع کنیم که تعریف شما از موسیقی مقاومت چیست و چه زمانی این ژانر در ایران بر اساس تحولات فرهنگی - اجتماعی متولد شده است؟
مهدوی: واژه موسیقی مقاومت مختص بعد از انقلاب و بهخصوص از دهه ۷۰ به بعد است که در دهه ۸۰ پررنگتر میشود و امروزه خیلی هم کاربرد دارد؛ یعنی از جریان لبنان و فلسطین تا ابتدای دهه ۹۰ و اواخر دهه ۸۰ که وزارت ارشاد هم جشنوارهای به نام موسیقی مقاومت برگزار کرد و متأسفانه ادامه پیدا نکرد، موسیقی مقاومت امتداد دارد.
استاد «ابوالحسن خان صبا» در دهه محرم به شاگردان خود میگوید: «کلاس را تعطیل کنید و بروید پای وعظ بنشینید و ببینید که اینها چه میخوانند. اینها را دستمایه کنید و در آهنگها، ترانهها و تصانیف خود استفاده کنید.»
اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی و طبق اسناد و شواهد موجود این موضوع را بررسی کنیم، از دوره مشروطه «عارف قزوینی» - شاعر و موسیقیدان نامی که نوازنده، خواننده، آهنگساز و مصنف - بود و شاید معروفترین کار او «از خون جوانان وطن» است که توسط خوانندگان زیادی خوانده شد و بهنوعی در این کار تعریفی از مقاومت دیده میشود که به واسطه جریانهای اعتراضی زمانه و ماجرای کشتهشدن «محمدتقی پسیان»، عارف بسیار افسرده، ناراحت و برانگیخته شد و این قطعه را تولید کرد.
پیش از دوره قاجار و در دوران زندیه، افشاریه و صفویه نیز حتماً مواردی بوده؛ اما چون ثبت و ضبط نشده، اطلاعات مستند ما بسیار اندک است. در دوران صفویه، چون عدهای از موسیقیدانان را گردن زدند، بقیه فرار کردند یا مجبور به تعزیهخوانی شدند. اگر امروزه میبینیم موسیقی ما بهنوعی رگوریشهای از مداحی و عزاداری است، این نگاه از همان دوره صفویه سرچشمه گرفته است. جمله معروفی است که استاد «ابوالحسن خان صبا» در دهه محرم به شاگردان خود میگوید: «کلاس را تعطیل کنید و بروید پای وعظ بنشینید و ببینید که اینها چه میخوانند. اینها را دستمایه کنید و در آهنگها، ترانهها و تصانیف خود استفاده کنید.»
از یکصد سال گذشته و در دوره عارف که آهنگها، ترانهها و تصانیف ثبت و ضبط شده، میتوانیم راجع به آن با استناد حرف بزنیم. به امروز که میرسیم، اسم آن را «موسیقی مقاومت» میگذاریم. اینها سرودهایی بوده که با جریان سیاسی و اجتماعی جامعه جلو رفته است. یعنی موسیقیدانان، اغلب با توده مردم همراه میشدند. بخشی از آنها با روحانیت، دیانت و مذهب و بخشی با ملیگراها همراه میشدند و برخی اصلاً به این مباحث کاری نداشتند و فقط به انسانیت و رسالت هنر فکر میکردند و همه اینها زمینهساز مقاومت بود.
بعد از انقلاب، به واسطه جریانات فلسطین و لبنان، ماجرای مقاومت شکل میگیرد و حزبالله نیز در لبنان به همراهی شهید «چمران» - که شخصیتی علمی، عارف و چندوجهی دارد - شکل میگیرد. اینها همه زیرساختهایی است که ما در شکلگیری جریان انقلاب اسلامی مشاهده میکنیم. اما در حوزه موسیقی، بهطورجدی از اواخر سال ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب، گروههای مختلف موسیقی بر سر کار میآیند. بهعنوانمثال، گروه «شیدا»، گروهی وابسته به مرکز حفظ اشاعه موسیقی ملی ایران بود که افراد این گروه، بورسیه خارج از کشور میگرفتند، بهترین حقوقها را داشتند، با دسترسی به آرشیو، بهترین آثار ایرانی و خارجی را گوش میکردند، در جشنهای هنر شرکت میکردند، اما روح انقلابی به واسطه جریاناتی که به وجود آمد، در درون آنها نیز متبلور شده و با جریان ۱۷ شهریور متحولتر میشوند، دست به خلق اثر میزنند و کارهای زیرزمینی انجام میدهند.
شیدا در برابر طاغوت ایستاد
موسیقیدانان، اغلب با توده مردم همراه میشدند. بخشی از آنها با روحانیت، دیانت و مذهب و بخشی با ملیگراها همراه میشدند و برخی اصلاً به این مباحث کاری نداشتند و فقط به انسانیت و رسالت هنر فکر میکردند و همه اینها زمینهساز مقاومت بود.
در زمان جنگ نیز همه این اتفاقات رخ میدهد؛ بهعنوانمثال، قطعه «کاروان شهید» که آقای شهرام ناظری میخواند، منبعث از این است که دوست او در جنگ شهید میشود و ایشان منقلب میشود و این قطعه را به آن زیبایی میخواند. افراد کانون «چاووش» در قالب گروه «عارف» و «شیدا» که دانشآموخته دانشگاه تهران و تحت نظارت، سرپرستی و حمایت همهجانبه مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران - وابسته به رادیو و تلویزیون ایران - بودند، اولین هنرمندان موسیقیدانی بودند که به شکل گروهی و جدی شروع به فعالیت انقلابی در برابر رژیم طاغوت کردند. آنها به نحوی از رادیو استعفا میدهند و با این کار مقاومتی از خود نشان میدهند؛ تا اینکه انقلاب پیروز میشود و اینها در جنگ نیز همراه میشوند و دیگر گروهها هم فعالیتهای خود را آغاز میکنند. البته آماری که ارائه شده و خیلی هم دقیق نیست، نشان میدهد که هزار اثر برای انقلاب اسلامی توسط همین گروهها ساخته شد.
این آثار توسط همه گروههای چپ - گروههایی که یکشبه ظهور پیدا کردند و یکشبه هم از بین رفتند - گروههای موسیقی دستگاهی، گروههای پاپ و سایر گروهها ساخته و منتشر میشد. برخی از آنها تا سال ۱۳۶۵ هم در ایران حضور داشتند، اما وقتی انقلاب شد و فضای موسیقی به کل تغییر پیدا کرد، برخی به خارج از کشور رفتند و اپوزیسیون شدند و برخی به دلایل گوناگون و سلایق شخصی که زیر نقاب مدیریتی پنهان شده بود، عملاً اجازه کارکردن پیدا نکردند. «اسفندیار منفردزاده» یکی از این شخصیتها بود که در موسیقی فیلمفارسی، کارهای فوقالعادهای انجام داد. او شخصیت معتبر و متفکری داشت و حتی در اوایل انقلاب علاقه به ادامه موسیقی داشت، اما جریان به سمتوسویی رفت که اجازه ادامه کار به او و امثال او ندادند! در آن روزها نیروهای تازهنفس و نیروهایی که در ظاهر یا در باطن انقلابی بودند، توسط شورای انقلاب، به سمتهایی مانند ریاست موسیقی رادیو، ریاست موسیقی تلویزیون و ریاست وزارت فرهنگ و هنر انتخاب شدند و تمایل داشتند تا فعالیتهای جدیدی انجام دهند.
یعنی این افراد تازهکار هیچ اسمی در موسیقی نداشتند و صرفاً به واسطه همین انقلابی بودن، پست و مقام گرفته بودند؟
مهدوی: خیر؛ همه آنها در حوزه موسیقی کار میکردند.
پاسدارها تقاضای ترویج کارهای آغاسی را داشتند!
این وسط چه اتفاقی میافتد که گروههای قبل از انقلاب که همگی زحمت کشیدند و به قول شما حدود هزار قطعه تولید کردند، همه خاموش و کمرنگ میشوند؟
مهدوی: یکی از ایرادهایی که به آن روزها و مدیرانش وارد میشود، این است که چرا به همه این افراد میدان داده نشد و این گروهها دچار عقده و ناراحتی شدند. در کتابی که مؤسسه «راه» درباره خاطرات مرحوم «احمدعلی راغب» - از مدیران حوزه موسیقی کشور در آن دوران - منتشر کرده، به نقل از ایشان آمده است: «پاسدارها آمدند و از ما خواستند که این آهنگ یا این ترانه را به «آغاسی» یا به افراد کوچهبازاری بدهیم بخوانند؛ چون اینها خیلی در بین مردم مخاطب دارند و گویا این خوانندههای کوچهبازاری، لااقل در ظاهر دوست دارند تا با انقلاب همراه شوند.» اما راغب گفته ما اجازه ندادیم و گفتیم اینها موسیقی کابارهای و لالهزاری است و ما باید نیروهای جدید بیاوریم و کادرسازی کنیم و چون آنها هم این کار را به ما واگذار کرده بودند و به ما اعتماد داشتند، بهاجبار موافقت کردند.
ما در دهه ۶۰، موسیقی پرباری داشتیم که رگههایی از موسیقی فاخر قبل از انقلاب بود و ادامه پیدا کرد. دلیل آن هم جنگ تحمیلی بود. آثاری که ساخته میشد را «سرود» میگفتند؛ اما اینها سرود نبود. بلکه آهنگ، ترانه و تصانیفی بود که در نوع خود بینظیر بود.
یا بهعنوان مثالی دیگر، خود آقای «شاهنگیان» که اصلاً تخصص موسیقی نداشت و در آمریکا در حال گرفتن فوقلیسانس مدیریت بود و میخواست دکترای مدیریت بگیرد، انقلاب که میشود، با همان تیپ و استایل هیپی برمیگردد و سرودهای ناب انقلابی میسازد که تا به امروز کمتر شبیه آن آهنگها ساخته شده است. ایشان اولین مدیر موسیقی انقلاب میشود و میگوید که ما دیگر اجازه ندادیم تا اینها (هنرمندان قبل از انقلاب) فعالیت کنند و یا آقای «میرزمانی» هم که سرودی برای ۱۷ شهریور میسازد و یکی از مدیریتهای رادیو را به او میسپارند، او نیز بهصراحت میگوید که ما هم دیگر به هنرمندان سابق اجازه فعالیت ندادیم.
بسیاری از هنرمندان به واسطه این نوع مدیریتها - مستقیم یا غیرمستقیم - طرد میشوند. مثلاً آقای «وحید اسداللهی» نوازنده برجسته ناقارای ایرانی که ترکهای جهان هم ایشان را خوب میشناسند و تکنیک فوقالعادهای دارد، میگوید «من آن روزها کارمند رادیو بودم. همان اوایل انقلاب، سال ۱۳۶۵ در پلههای رادیو نشسته بودم و داشتم ناقاره میزدم. آقای میرزمانی با عصبانیت به من گفت که چرا این سازها را میزنی؟ به ایشان گفتم که در حال تمرینکردن هستم؛ اما میرزمانی گفت که دیگر این مدل ساززدن را فراموش کن و باید ناقارههای انقلابی بزنی.» جالب اینجاست که یک موسیقیدان تحصیلکرده هنرستان به موسیقیدان دیگری این حرف را میزند. اسداللهی میگوید من همان جا بغض کردم و دو هفته بعد از رادیو استعفا دادم.
انقلاب پای همه هنرمندان را به صداوسیما باز کرد
این مدیران که به گفته شما خودشان هم اهل موسیقی بودند، چرا چنین رفتارهایی از خود نشان میدهند؟ آیا چون صاحب مسئولیت رسمی شدهاند و برای اینکه فلان صندلی مدیریت را از دست ندهند، چنین رفتاری از خود نشان دادهاند؟ یا شاید چون تصور درستی از مسئولیت و هنر انقلابی نداشتند؟
مهدوی: من واقعاً از درونیات آن روزهای آقایان خبر ندارم و الان هم نمیدانم چه پاسخ دقیقی به این سؤال بدهم، اما اگر بخواهیم بر اساس علم روانشناسی آسیبشناسی کنیم، شاید به این دو دلیل برسیم؛ یکی اینکه این افراد به قدرتی رسیدند و گفتند که حالا نوبت ما است، باید از فکرهای ما استفاده شود. چون در گذشته ما کمتر جایگاهی داشتیم و مورداعتماد سیستم نبودیم. البته این را هم عرض کنم که بزرگان موسیقی مثل استاد «تجویدی» که من هر هفته برای شاگردی به منزل ایشان میرفتم، میگفت: «اتفاقاً خوب شد که انقلاب شد. چون حالا شرایط برای همه فراهم شده تا خودشان را نشان دهند. قبل از انقلاب هر کسی اجازه نداشت که به رادیو برود. حتی اگر نخبه هم بود، اجازه ورود به رادیو نداشت. بلکه باید از طریق کانالهای خاصی عبور میکرد تا وارد چنین برنامههایی شود و از این جهت، انقلاب برای هنر و هنرمندان خوب شد.» این حرف کسی است که تمام گوشت و پوست او برای قبل از انقلاب بوده و بهترین آثار را برای خوانندگان زن و مرد ساخته است. اینها اتفاقاً در رفاه خیلی خوبی هم زندگی میکردند و همه چیز در دست اینها بود.
نکته بعد این میتواند باشد که این افراد، عمیقاً انقلاب را طبق تفسیر خودشان باور کرده بودند؛ برایناساس که انقلاب شده و باید همه چیز زیر و رو شود و آن موسیقی دیگر معنی ندارد. همانطور که ظاهر و پوشش این افراد باید تغییر کند، موسیقی آنها هم باید عوض شود!
ریتم شش و هشت را عوض میکردیم و مجوز میگرفتیم!
اساس ریتم در موسیقی، رقص است؛ در فرهنگ ما بین اقوام ایرانی، رقصهای متنوع و ویژهای در خراسان و لرستان داریم. در همان سالها، واژه رقص هم ممنوع شده بود و باید «حرکات موزون» میگفتند.
آقای «میرطاووسی» رئیس مرکز صوت سرودهای انقلابی بود. این خاطره برای سال ۱۳۶۷ است. موزیکی برای ایشان پخش میکنند که موسیقی شش و هشت داشت. میرطاووسی با تعجب میگوید که بهراحتی میتوان با این موزیک رقصید و به آن مجوز نمیدهد! کارشناسان موسیقی چون میدانستند ایشان دانش موسیقی ندارد و الکی مدیر شده، ریتم آهنگهای شش و هشت را تبدیل به سه و چهار میکردند. بعد میگفتند چون نمیتوان با این آهنگها رقصید، پس اشکالی ندارد و به همین راحتی مجوزش را میگرفتند. چون فقط یک نوع رقص در ذهن او متصور بوده است.
اساس ریتم در موسیقی، رقص است؛ در فرهنگ ما بین اقوام ایرانی، رقصهای متنوع و ویژهای در خراسان و لرستان داریم. در همان سالها، واژه رقص هم ممنوع شده بود و باید «حرکات موزون» میگفتند. این بود که عدهای با آن شور و حرارت انقلابی تا جایی جلو رفتند که باعث دلخوری برخی از مردم شد و البته امروز بهمرور این اندیشهها در حال کمرنگشدن است و جمله معروفی که «انقلاب در مرحله اول بچههای خودش را میخورد» دارد اتفاق میافتد. بچههایی که خیلی متعصب و انقلابی بودند، به مرور کنار گذاشته میشوند. بعد از جنگ تحمیلی، دهه ۷۰ «دوره سازندگی» نام میگیرد. قیافه شهرها تغییر میکند. جنس و ریتم موسیقی هم عوض میشود!
رگههای موسیقی فاخر قبل انقلاب در موسیقی پربار دهه ۶۰
من همیشه میگویم که ما در دهه ۶۰، موسیقی پرباری داشتیم که رگههایی از موسیقی فاخر قبل از انقلاب بود و ادامه پیدا کرد. دلیل آن هم جنگ تحمیلی بود. آثاری که ساخته میشد را «سرود» میگفتند؛ اما اینها سرود نبود. بلکه آهنگ، ترانه و تصانیفی بود که در نوع خود بینظیر بود. بهعنوانمثال، قطعه «این پیروزی خجسته باد، این پیروزی» که کاملاً تغزلی است یا قطعه «پیروزی» که آقای قرهباغی خواندند و آقای «همایون رحیمیان» آهنگسازی آن را انجام دادند یا قطعه «ای مجاهد شهید مطهر» که این هم کاملاً تغزلی است.
این روند افتانوخیزان در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب تا اوایل دهه هفتاد ادامه داشت، اما در همین ایام بود که غنچة هنر موسیقی در ایران دوباره جوانه زد.
مهدوی: مگر میتوان جوهر هنرمند را تعطیل کرد؟ همه اینها در وجود هنرمند نهفته است. نکته اینجاست که موسیقیدانها محدود شدند که باید فقط سرود و آهنگهای انقلابی بسازند. من به یاد دارم که «کمیته» در آن سالهای اول انقلاب، یک برگههایی به آنها میداد که در رفتوآمدها، سازهای آنها را نگیرند. از این دست اتفاقات در آن سالها زیاد رخ میداد و متأسفانه برخی از آن رویدادها، منشأ تحولات یا خاطرات بد مهمی در تاریخ موسیقی ایران شد.
/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...