گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ رضا مهدوی پژوهشگر موسیقی، نوازنده و تهیهکننده برنامه موسیقایی بوده و در یک کلام عمر خود را برای ارتقای جایگاه موسیقی گذاشته است. او حالا دبیر چهلمین جشنواره موسیقی فجر است. در لابهلای کارهای زیادی که برای برگزاری جشنواره دارد، ما به سراغ او رفتیم تا درباره موسیقی مقاومت و اما و اگرهای فراوان این حوزه گفتوگو کنیم. در ادامه بخش دوم این گفتوگو به نگاه شما تقدیم میشود.
مدیریت فرهنگی ما صفر و صدی است
اگر موافقید در بخش دوم گفتوگو، روند جریانشناسی موسیقی مقاومت را ادامه دهیم. شما از دهه ۶۰ و مدیریت افراطی آن روزها گفتید، اما درست بعد از این دهه، به یکباره گویی جنس مدیریتها در صداوسیما و حتی مدیریتهای فرهنگی - هنری بدنه دولت تغییر میکند. چه میشود که از آن شور انقلابی و بگیر و ببندها، به موسیقی پاپ میرسیم و اعلام میکنیم که سلیقه مردم این است که پاپ بشنوند. حتی مداوم این گزاره را زیر گوشمان زمزمه میکنند که ما باید از آن فضای جنگ و افسردگی رها شویم و جامعه را شاد کنیم. چرا به موسیقی سنتی و دستگاهی اهمیت ندادیم؟
مهدوی: وقتی تاریخ را بررسی میکنیم، اوضاع فرهنگ همیشه نابسامان بوده است. در این عرصه نیز همیشه مدیرانی انتخاب میشوند که نهایت نگاهشان، ارائه عملکرد آماری و بیلان کاری است و همیشه تقاضاهای کف خیابان را به اعتقادات خودشان ترجیح دادهاند و این همیشه باعث رشد مدیران شده است. ظاهراً در سخنرانیها مدیران، خیلی خوب از فرهنگ، آینده و پیشینه صحبت میکنند، اما وقتی پای مصادیق به میان میآید، عملکرد آنها حتی توجیهپذیر هم نیست. همه میدانند ولی سر خود را مثل کبک زیر برف میکنند.
مدیریت فرهنگی ما در اغلب اوقات صفر و صدی بوده است. در دهه ۶۰ آنقدر متعصبانه رفتار میکنیم که میخواهیم همه چیز را در ساحت انقلابی ببینیم. گویندگان رادیو و تلویزیون آن موقع به هر موسیقی، «سرود» میگفتند که مردم به مدت ده سال دیگر از این واژه خسته شدند و میگفتند چقدر سرود پخش میکنید؟ غافل از این که این سرودی که پخش میشد، همان موسیقی بود. اشعار، خیلی منزه و پاک شده بود. صدای خانمها هم حذف شده بود و فقط مردها میخواندند. از میان مردها هم دو صدای «شجریان» و «ناظری» غالب بود. گویی بقیه صداها تحریم بوده است. بعد از سال ۱۳۶۷ بود که کمکم صدای «بنان» از رادیو پخش شد. بعد از آن یک خوانندهای به نام «بهزادپور» از کرمان چهره شد. اولین آهنگی که خواند حتی در جبههها هم پخش میشد. او به سبک و سیاق قدیم و «کوروش سرهنگ زاده» میخواند و مردم به آهنگهای او علاقمند شدند. فقط با یک سنتور میخواند و همین باعث تعجب مردم هم شده بود؛ چون در آن زمان تکنوازی ممنوع بود.
افراطها باعث شد که در دهه ۷۰ و با آن نگاه دوره سازندگی، شروع به بازسازی شهرها و کشور کنیم و با این عناوین که مردم دیگر از جنگ خسته شدند و نیاز به شادی دارند، بهطورکلی برنامههای رادیو و تلویزیون هم تغییر کرد
این افراطها باعث شد که در دهه ۷۰ و با آن نگاه دوره سازندگی، شروع به بازسازی شهرها و کشور کنیم و با این عناوین که مردم دیگر از جنگ خسته شدند و نیاز به شادی دارند، بهطورکلی برنامههای رادیو و تلویزیون هم تغییر کرد؛ بهعنوانمثال، در سال ۱۳۷۳ شاهد نمایشهایی بودیم که قبلاً ندیده بودیم و مردم اصلاً آن مدل نشاط را فراموش کرده بودند؛ مردمی که در دهه ۶۰ شبها منتظر بودند تا سریال «اوشین» یا همان «سالهای دور از خانه» را نگاه کنند و همه چیز در غم، اندوه و ناراحتی بود، ناگهان درها را به رویشان باز کردند و نگاه جشنوارههای هنری و فرهنگی بهکلی تغییر کرد و این شرایط کمکم ادامه پیدا کرد تا اینکه وجه غالب شد و ما دیدیم که در بزرگترین مجامع و مهمترین مناسبتهای سیاسی، فرهنگی و ورزشیمان، از خوانندههای پاپ برای اجرا دعوت کردند. در دورهای از مدیریت استاد «علی معلم دامغانی» تشابه سازی صداها شروع شد و از خوانندگانی حمایت شد که صدایشان شبیه خوانندگان مطرح قبل از انقلاب بود که حالا لسآنجلسی شده بودند! پنج چهره خوب موسیقی را آوردند که اصلاً شغل و کار این افراد چیز دیگری بود و جایگزین پنج خواننده ایرانی که بعد از انقلاب به لسآنجلس رفته بودند، کردند! ایشان (دامغانی) در پنج سال مدیریت خود، تمام توانش را گذاشت تا این سیستم را اجرایی کند؛ اما بعد از پنج سال، دیگر مردم این صداها را گوش نمیدادند و دنبال صدای جدید میگشتند.
موسیقی پاپ، موسیقی مورد حمایت است!
طی دو سه سال اخیر که خیلی از گروهها با اعتراضات خود، انواع جشنوارهها را تحریم میکردند و خیلیها اصلاً کنار کشیدند و نیامدند، اما پاپیستها در هر شرایطی پای کار بودند و دولتها و حاکمیت را حمایت کردند.
مردم به هنرمندان هم بهصورت فستفودی نگاه میکنند! یکی دو سال همه فقط از یک هنرمند حرف میزنند، آهنگهایش را همه جا میخوانند، سالنهای کنسرتش پر میشود و بعد خواننده دیگری از راه میرسد و همین قصه تکرار میشود! شرکتها و مؤسسات تهیهکنندگی نیز سریع افراد دیگری را جایگزین نفرات قبلی میکنند. یعنی سریع کادرسازی میکنند و به اصطلاح ستارهسازی میشود. برای مدیریت عرصه فرهنگی و به طور خاصی موسیقی هم این عملیات ستارهسازی مهم است تا گروهها از نیروهای جوان و کم سن استفاده کنند.
در ظاهر، مدیران عرصه فرهنگی، موسیقی پاپ را به رسمیت نمیشناسند. حتی در جشنواره بینالمللی موسیقی فجر، جدولی به نام پاپ نداریم؛ اما در پشت پرده حمایتهای زیادی از این ژانر انجام میشود. الان من چند سال است که بهعنوان دبیر جشنواره فجر بارها به مسئولین میگویم که لااقل بهخاطر این همه هوادار و درآمدزایی که میشود از این راه حاصل شود، یک بخش مستقل به نام پاپ اضافه کنیم و برندگان آن جشنواره را به فجر راه دهیم؛ اما تابهحال اعتنایی از طرف مسئولین به این ایده نشده است! این همه تناقض رفتاری نشان میدهد که یک نگرانی از بهرسمیتشناختن این موسیقی وجود دارد. چون میدانند مورد هجمه و اعتراض قرار میگیرند که چرا در این سالها چنین رفتاری داشتید و حالا نظرتان تغییر کرده است؟ و از طرفی هم نمیتوانند از این موسیقی صرفنظر کنند. چون که این موسیقی در شرایط و در زمانهای مختلف به حمایت از دولتها و حاکمیت آمده است. بهعنوانمثال، طی دو سه سال اخیر که خیلی از گروهها با اعتراضات خود، انواع جشنوارهها را تحریم میکردند و خیلیها اصلاً کنار کشیدند و نیامدند، اما پاپیستها در هر شرایطی پای کار بودند و دولتها و حاکمیت را حمایت کردند.
به نظر میرسد مدیران آن حمایتی را که از گروههای پاپ داشتند، از گروههای سنتی نکردند تا در بزنگاهها شاهد حمایتهای آنها نیز باشند.
مهدوی: ما اساساً حمایت جدی در رابطه با موسیقی نداریم. حمایتهای ما مقطعی بوده است؛ پاپیستها به واسطه برخی شرکتها و مؤسسات، حمایتهای ویژه دارند. اینها میدانند که یک رانتهایی دارند که در جای دیگر برای آنها جبران میشود. موسیقیدانان دستگاهی، اعتراض دارند که چرا این حمایت برای ما نیست؟! مدیران هم دنبال این هستند که شما چه حرکتی کردید؟
شاه به موسیقی کوچهبازاری علاقه داشت!
حالا برخی از رفقای ما ادعای متفاوتی درباره ادوار پیش از انقلاب دارند. اما من میگویم که در زمان شاه هم ماجرا تقریباً همین بوده است. فیلمی دیدم که محتوای آن اینگونه بود: «شاه با عصبانیت به فرح میگوید که این موسیقیدانان چه کاری کردند؟ فرح که مدیر بسیاری از گروههای هنری بوده، میگوید اعلیحضرت اینگونه نیست. اما شاه با تشر میگوید موسیقیدانان شوروی را نگاه کنید که چه کارهایی میسازند! آیا این چیزی است که ما از موسیقی میخواهیم؟» شاه اینطور میگوید و ناراحت است. جالب است که شاه، سنتگرا و فرح، مدرن بود. این اختلافات را با هم داشتند. فرح نگاه چپ داشته و چپیها را وارد رادیو و تلویزیون میکند و به آنها میدان میدهد. اما شاه به موسیقی کوچهبازاری علاقه بسیار زیادی داشته و این موسیقیها را گوش میکرده است. شاه میگفت به موسیقیدانان کوچهبازار میدان دهید. اما مدیران تلویزیون میگفتند که جای «عباس قادری» و «آغاسی» در رادیو و تلویزیون نیست! در آن زمان که جمعیت ایران ۲۳ میلیون بوده، یک میلیون صفحه گرامافون آغاسی فروش میرود و بعد از ۴۵ سال که ما بیشترین فروش آثار را داشتیم، هنوز به فروش صفحه آغاسی نرسیده است. هنوز آغاسی در مارکتینگ فروشگاهی آثار موسیقی رتبه یک را دارد. البته باید دلایل آن را بررسی کرد. آیا بهخاطر روحیه مذهبی آغاسی بوده یا به دلیل مشکلی که در پایش داشته است؟ یا بهخاطر رفتاری که در صحنه داشته است؟ همه اینها بیتأثیر نبوده است. شاه در آن زمان میدانست و به اجبار میگوید باید این افراد به رادیو و تلویزیون بیایند. اما فرح و آقای «قطبی» مقاومت میکنند که جای اینها در رادیو و تلویزیون نیست. شاه میگفت «دست از این کلاسها بردارید!»
شاه میگفت به موسیقیدانان کوچهبازار میدان دهید. اما مدیران تلویزیون میگفتند که جای «عباس قادری» و «آغاسی» در رادیو و تلویزیون نیست! در آن زمان که جمعیت ایران ۲۳ میلیون بوده، یک میلیون صفحه گرامافون آغاسی فروش میرود و بعد از ۴۵ سال که ما بیشترین فروش آثار را داشتیم، هنوز به فروش صفحه آغاسی نرسیده است.
در دوران بعد از پیروزی انقلاب هم این علاقه بیحدوحصر به موسیقی کوچهبازاری در میان برخی از مدیران فرهنگی ادامه دارد. آنها بر این باورند که موسیقیهای سنتی و دستگاهی برای دانشگاه است نه تلویزیون! موسیقیدانان این حرفها را میشنوند و دلخور میشوند و میگویند «این ما بودیم که در شکلگیری انقلاب اسلامی سهیم بودیم نه گروههای دیگر!» ما بچههای دانشکده موسیقی دانشگاه تهران بودیم. ما پول شاه را خوردیم و به انقلاب خدمت کردیم. آنها حقوقهای خوبی هم میگرفتند. آقای شجریان در آن زمان ۱۲ هزارتومان حقوق دریافت میکرد، درحالیکه حقوق مدیرکل سازمان صداوسیما ۶۵۰۰ تومان بود. بعد از انقلاب «اکبر گلپا» و «ایرج» اجازه خواندن ندارند. اما همه اینها حاضر بودند برای انقلاب بخوانند و همه آنها برای انقلاب هم خواندند. مدیران صداوسیما همه این موارد را شنیدند، اما اعتنا نکردند!
آقای «پورتراب» گفت ما معلم موسیقی قبل از انقلاب بودیم. بعد از انقلاب استاد موسیقی شدیم. چون دهه ۶۰ فعالیت موسیقیدانان در هنرستانها و دانشکدهها تعطیل شد، ما موسیقی فیلم نوشتیم و مسیرمان تغییر کرد. ایشان سمفونی «اللهاکبر» را نوشت، اما هیچکدام از آنها دیده و شنیده نشد! چون در آن زمان، از ظواهر آدمها، آنها را قضاوت میکردند. این شد که عدهای در یک کنجی نشستند، بغض کردند و مسیر زندگی آنها تغییر کرد و موسیقی را کنار گذاشتند. عدهای هم به جریانات سیاسی پیوستند و عدهای هم به خارج از کشور رفتند. اما اگر مدیریت درستی صورت میگرفت، حتماً ریزشها کمتر از اوضاع فعلی میشد.
چاوشی بدون سفارش برای فلسطین خواند
چرا همه مدیران به دنبال این هستند که «معین» را برگردانند؟ چون بررسی کردند و دیدند که معین هنوز شاکله مذهبی دارد. او چیزی علیه نظام نخوانده است و من معتقدم که اگر معین در ایران کنسرت بگذارد، یک استادیوم صدهزارنفری برایش پر میشود
چرا همه مدیران به دنبال این هستند که «معین» را برگردانند؟ چون بررسی کردند و دیدند که معین هنوز شاکله مذهبی دارد. او چیزی علیه نظام نخوانده است و من معتقدم که اگر معین در ایران کنسرت بگذارد، یک استادیوم صدهزارنفری برایش پر میشود. همانطور که «محسن چاوشی» اگر کنسرت بگذارد، چنین اتفاقی رخ میدهد. چرا محسن چاوشی اینگونه است؟ چون محسن چاوشی روحیه مقاومتی دارد. وقتی قرآنسوزی میشود و به پیامبر توهین میشود، او تنها خوانندهای است که در صفحه اینستاگرام خود پیام میدهد هرچند یک عده به او فحش میدهند و عدهای هم او را تحسین میکنند. همین محسن چاوشی، شش سال در ایران ممنوعالکار بوده است! الان محسن چاوشی یک پدیده است. چند سال است که من میخواهم جایزهای با عنوان محسن چاوشی برگزار کنم، اما مقاومت میشود. چرا؟ چون یک طیفی از پاپیستها، شرکتها و مؤسسات، دوست ندارند بیش از این به این آدم پرداخته شود. محسن چاوشی شاکله مرحوم «تختی» را دارد و زندانی آزاد میکند. ایشان یک شخصیت مقاوم است و در برابر جریانات سیاسی که به انقلاب اسلامی هجمه وارد میکنند، واکنش نشان میدهد. محسن چاوشی اولین موسیقیدان پاپی است که بدون سفارش در سال ۱۳۸۱ برای فلسطین میخواند. چرا صداوسیما این ترانه را پخش نمیکند؟ چون اشکال مدیریتی داریم. قویترین آدمهای انقلابی، الان در صداوسیما و در رأس کار هستند، اما هنوز کار مقاومتی که «حسامالدین سراج» در سال ۱۳۶۰ خواند با عنوان «هم پای جلودار» پخش نمیشود! چرا در مراسمی که در میدان فلسطین برای حمایت از غزه و لبنان برگزار میکنند، این تصنیف و ترانه انقلابی و مقاومتی پخش نمیشود؟ آیا دستور است که این آهنگ را پخش نکنند؟ خیر؛ چون مدیران دوست ندارند. چون وقتی مدیران به خانه میروند، میبینند همسر و فرزندانشان چیز دیگری گوش میدهند و فکر میکنند همه جامعه به این شکل است.
این اتفاق میافتد که اگر کسی کار مقاومتی هم میخواند، در یک مناسبتی به او جایزه میدهند و او را خرج مناسبت میکنند. به او برچسب هنرمند حکومتی میزنند و این فقط به دلیل کجاندیشی و بصیرت نداشتن مدیران فرهنگی است که این دوگانگی هنرمند مستقل و حکومتی اتفاق افتاده است. کسی هم که با اعتقاد خودش همراه این انقلاب کار میکند، سیستم او را حمایت و پشتیبانی نمیکند. من سه سال است که به مدیران میگویم الان وقت آن است که به موسیقی رپ مجوز دهید؛ اما آنها قبول نمیکنند. موسیقی دو ساحت دارد: یکی فرم و شکل و دیگری محتوا. ما شکل را حفظ کنیم و به جوانها بگوییم که در قالب رپ، مضامین اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی بخوانید. اول رپ را بشناسید و بعد در برابر آن جبهه بگیرید! مدیران چه زمانی میخواهند بروز شوند؟!
جنایتی به نام سرود!
قدری هم در مورد موسیقی مقاومت در ایران نسبت به سایر کشورها صحبت کنیم. آیا در ایران، لبنان و کشورهای دیگر، جنس موسیقی مقاومت به لحاظ ادبی، تاریخی و شکل و فرم متفاوت است؟ آیا میتوان گفت این چیزی که الان در ایران خوانده میشود، مخصوص ما ایرانیهاست و آن خواننده لبنانی که برای غزه میخواند، موسیقیاش محتوای دیگری دارد یا این که همه اینها از یک رگوریشه پیروی میکنند؟
چرا محسن چاوشی اینگونه است؟ چون محسن چاوشی روحیه مقاومتی دارد. وقتی قرآنسوزی میشود و به پیامبر توهین میشود، او تنها خوانندهای است که در صفحه اینستاگرام خود پیام میدهد هرچند یک عده به او فحش میدهند و عدهای هم او را تحسین میکنند. همین محسن چاوشی، شش سال در ایران ممنوعالکار بوده است!
مهدوی: مقاطع تاریخی، جریان انقلابی و مقاومتی هر کشوری با دیگری فرق میکند و به لحاظ مضامین، ادبیات، شکلوشمایل فرهنگ و موسیقی هر سرزمینی، قطعاً تفاوتهایی دارد. اما در محتوا همه مشترک هستند. شما میتوانید از همه قالبها و فرمهای موسیقی و از هر ادبیاتی استفاده کنید؛ اما جهت، سمت و نشانه آن باید اعتراض به یک موضوعی باشد و در آن یک مقاومتی احساس شود. این میتواند در یک سرود، بینیاز از ابزارآلات موسیقی باشد و یا در یک سرود همراه با سازهای موسیقی باشد. حتی با یک ارکستر سمفونی هم میتوانید این اثر را تولید کنید.
برخی ملودیها هست که جایگاه و شخصیت آن بهگونهای است که هر کلامی را میتوان روی آن سوار کرد. اما عربها، لبنانیها و فلسطینیها سرود را به معنای واقعی کلمه میخوانند. ما از دهه ۷۰ تاکنون چیزی بهعنوان سرود بهندرت داریم. جشنواره هم برگزار میکنیم، اما به اسم سرود، جنایت به سرود میکنند! سرودهایی که الان ساخته میشود، تغزلی است و مناسب سرود نیست. ما برای تولید سرودهای خود باید از آقای «شاهنگیان» الگو بگیریم. ایشان از سرودسازهای اوایل انقلاب است. در نهایت اگر بخواهیم خیلی عقبتر برویم، باید از «روحالله خالقی» یا از «کلنل علینقی وزیری» - که برای مدارس ایران، سرود نوشته - یاد بگیریم. ایشان فرد بسیار وطنپرستی بود. با اینکه ژنرال ارتش بود، موسیقیدان برجستهای هم بود. اما تاجوتخت و ستارههای خود را کنار گذاشت و معلم آموزشوپرورش شد. ما به جای اینکه بعد از انقلاب از کلنل وزیری یاد بگیریم، گفتیم اینها فعال دوران طاغوت هستند و از این آدمها نباید استفاده کنیم. اینها میهنپرست بودند. ما آرزو داریم که الان یکی از موزیسینهای ایرانی ما یک سرود مدرسهای مثل کلنل وزیری بسازد که بعدها آقای «چشمآذر» ساخت. آقای «راغب» هم قطعه «باز آمد بوی ماه مدرسه» را ساخت.
برخی اعتقاد دارند که ما نتوانستیم این فرم موسیقی مقاومت را در سال ۱۴۰۰ بروز و آپدیت کنیم. شاید ما نتوانستیم موسیقی مقاومت را برای نوجوان دهه نودی به شکلی آپدیت کنیم که او هم با ما همراه شود. به نظرتان نوجوان امروزی چگونه با موسیقی مقاومت همراه میشود؟
مهدوی: شما یک فراخوانی بدهید و بگویید موسیقیدانان ایرانی از ۷ سال تا ۷۰ سال برای ماجرای مقاومت، ترانه و موسیقی در هر گونهای از ارکستر سمفونی، ارکستر ملی، پاپ، محلی، تلفیقی، مدرن، رپ، راک و جاز اثر بفرستند. بعد از داوری آثار، به نفرات برتر جایزه ۵۰۰ میلیونتومانی میدهیم. به نفر اول لوحی میدهیم که بدون مجوز بتواند آموزشگاه بزند یا بدون مجوز بتواند کنکور دهد. چنین چیزی در جامعه نداریم. ما در جشنواره بینالمللی به نفر اول ۱۰۰ میلیون جایزه میدهیم و بعداً همین شخص را برای قطعهای که میخواهد بیرون بدهد، صدبار ممیزی میکنیم؛ همین آدم چون هنرستان موسیقی رفته، حتی موقع کنکور نمیتواند با بچههای ریاضی رقابت کند و دانشگاه هم قبول نمیشود! آیا نمیشود قانون بگذاریم که بچههای هنرستان موسیقی بدون آزمون وارد دانشگاه موسیقی شوند؟ اما کوتهفکریها، چه آسیبهایی که به ما نزده است.
موسیقی انقلابی محدود به دهه فجر نیست!
بنابراین شما اساساً شاهکلید همه این کجسلیقگیها، کجرویها و اشتباهات حوزه موسیقی را عدم مدیریت میدانید؟
مهدوی: بله. مدیر اگر مدیر باشد، خود را به خطر میاندازد و نمیترسد تا مسیر درست را اجرا کند. اما وقتی مدیر پیش خودش بگوید چرا حقوق ۵۰ میلیون را از دست بدهیم، وضعیت فرق میکند. مدیر ما امروز راننده، اینترنت مسافرت داخلی و خارجی دارد. من از این مدیران نیستم و همین الان اگر مسئولیتی داشته باشم، فرهنگ موسیقی مقاومت و انقلابی را جاری و ساری میکنم. حالا شما فکر کنید امثال بنده چنین مدیریتی را در سازمان صداوسیما داشته باشیم؛ قطعاً صدای آقای «سراج» پخش خواهد شد.
ضرورتی به نام موسیقی مقاومت
ما به جای اینکه بعد از انقلاب از کلنل وزیری یاد بگیریم، گفتیم اینها فعال دوران طاغوت هستند و از این آدمها نباید استفاده کنیم. اینها میهنپرست بودند. ما آرزو داریم که الان یکی از موزیسینهای ایرانی ما یک سرود مدرسهای مثل کلنل وزیری بسازد که بعدها آقای «چشمآذر» ساخت. آقای «راغب» هم قطعه «باز آمد بوی ماه مدرسه» را ساخت.
چرا ما موسیقی انقلابی را فقط ده روز دهه فجر و آن هم فقط از رادیو پخش میکنیم؟ ما الان یک رادیو مترو داریم و شبکهای داریم که اخبار را برای رادیو پیام میگوید. آیا نمیتوانیم هر روز سرود مقاومت را در مترو پخش کنیم؟ یک میلیون نفر در روز در مترو رفتوآمد میکنند که از این تعداد ۲۰۰ هزار نفر به این سرودها توجه میکنند. ۲۰۰ هزار نفر بچههای انقلابی و بسیجی هستند. نگویید ۸۰۰ هزار نفر گوش نمیدهند و ما باید به مردم شادی بدهیم! من نگفتم «رادیو جوان» و «رادیو فرهنگ»، من نگفتم برنامه صبحگاهی شبکه سه که بیننده میلیونی دارد! گفتم رادیوی مترو! حالا ما دائماً بهنام بانی پخش میکنیم. البته اشکالی ندارد دو بار هم بهنام بانی پخش کنید. اما دو بار هم سرود انقلابی پخش کنید. آیا نیروهای انتظامی و پاسدارهای شما همین امروز در سیستان و جاهای دیگر شهید نمیشوند؟ چرا قطعه «کاروان شهید» را پخش نمیکنید؟ آیا میترسید مردم افسرده شوند؟ پس بروید سر همه کوچهها و اسم شهیدان را پاک کنید. چطور در حد اسم از آنها استفاده و بهرهبرداری میکنید. این تصور اشتباه است.
امروز ضرورت جامعه ما موسیقی مقاومت است. البته که شادی و جشنواره هم باید باشد. اما چرا ناگهان صورتمسئله را پاک میکنید؟ اگر منِ نوعی مدیر بودم، به وزارت امور خارجه میرفتم و میگفتم رایزنهای فرهنگی خود را موظف کنید که هنرمندان موسیقی مقاومت را در مناسبتهای هفتگی فرهنگی ببرند و یک بخش را هم به این هنرمندان اختصاص دهید. تمام حرف من این است که مدیریتها باید آگاهانه انتخاب شوند. مدیر باید شجاع باشد. مدیر باید به دفتر رئیسجمهور برود و حرف خودش را بزند. مدیر باید بگوید که دلم برای وطن، اسلام و انقلاب میسوزد. هر چند اگر حرف او را نپذیرند و فردا بیرونش کنند!
/ انتهای پیام /