به گزارش «سدید»؛ 26 دی ماه 1357 در تاریخ ایران، یادآور حادثهای است که خبر از وقوع یک تحول بزرگ در سطح نظام بینالملل میداد؛ پادشاهی که ادعا میکرد ایران در آستانه دروازه تمدن قرار دارد و معتقد بود پدرش تلاش کرد به دنیا ثابت کند که ایران با کشورهای غرب برابر است، اما او به دنبال اثبات برتری ایران نسبت به سایر کشورها بود و درنهایت مجبور شد از کشور خود فرار کند. محمدرضا پهلوی به مدت 37 سال بر ایران حاکم بود و 25 سال به صورت قدرت مطلقه و درنهایت استبداد حکومت کرد و تمام سیاستهای مدنظر خود را به کرسی نشاند. بنابراین، بررسی اوضاع ایران، بهویژه در دو دهه پایانی، میتواند ارزیابی نسبتا خوبی از نتایج عملکرد او باشد. در این سیاهه، به اختصار گوشهای از عملکرد پهلوی دوم مورد بررسی قرار گرفته که تا حدودی مثبت یا منفی بودن کارنامه 37 سال سلطنت محمدرضاشاه بر ملت ایران نمایان شود.
یکی از مهمترین مسائل برای مردم، مسئله معیشت و اقتصاد است. درباره ناکارآمدی رژیم پهلوی در حوزه اقتصاد، تنها کافی است به این نکته اشاره شود که محققان و کارشناسان، ناکارآمدی اقتصادی را به عنوان یکی از علل اصلی سقوط محمدرضا پهلوی نام میبرند. پس از اینکه محمدرضا پهلوی بر امور کشور مسلط شد، بدون توجه به واقعیتهای فرهنگی، امکانات و ظرفیتها، دست به برنامهریزیهای اقتصادی زد؛ برنامههایی که پس از چند سال با افزایش قیمت نفت و به تبع آن، افزایش درآمد نفتی ایران و در غیاب کارشناسان و برنامههای دقیق، اقتصاد ایران را نابود و پیامدهایی نظیر تورم و بیکاری بر ملت ایران تحمیل کرد. در این زمینه، فریدون هویدا، سفیر شاه در سازمان ملل، بیبرنامگی شاه را عامل همه بدبختیها میداند و مینویسد: «[شاه] نه به قوانین اقتصادی میاندیشید و نه به عواقب افزایش ناگهانی قدرت خرید در جامعه توجهی نشان میداد. در عرض چند سال، بودجه کشور را از 2 میلیارد دلار به 50 میلیارد دلار رساند و متعاقب آن نیز تورمی بهوجود آمد که پرهیز از آن واقعا غیرقابل اجتناب بود.»
این مسئله چنان شرایط ناگواری را در دهه 1350 در کشور پدید آورد که براساس آمار بانک جهانی، 46 درصد مردم در سال 1356 زیر خط فقر به سر میبردند و نیز بر اساس تحقیقات صورتگرفته، 12 درصد از فقرای ایران در سال 1351 از سوءتغذیه شدید رنج میبردند. براساس گزارشهای ساواک، شریف امامی نیز از اواخر سال 1354 در محافل خصوصی از وضعیت کشور انتقاد میکرد: «من اوضاع را خیلی بد میبینم. تمام مردم در حد انفجار هستند. من که همهچیز را دارم میبینم. وضع به نحوی است که شخص وقتی به خود میاندیشد، عدم رضایت در باطن او مشاهده میشود.»
و درباره نفت نیز گفته بود: «وضع را روشن نمیبینم و فایدهای ندارد که 24 میلیارد دلار به ما پول دادند. بیستمیلیارد آن را پس دادیم و حتی به انگلستان وام دادیم و چهار میلیارد بقیه هم بهدست عوامل اجرایی از بین میرود و میخورند. اگر پول نمیدادند، بهتر بود؛ لااقل دلمان نمیسوخت.»
برای درک بهتر درآمد نجومی که از فروش نفت در دهه 50 نصیب ایران شده بود، بد نیست اشاره شود که عایدات نفت ایران از 985 میلیون دلار در سال 1347 و 1.8 میلیارد دلار در سال 1350 به بیش از 20 میلیارد دلار در سال 1356 رسیده بود3، اما با اینحال بهبودی در اوضاع معیشتی مردم حاصل نشده بود.
در این شرایط، بهجای اینکه تدبیری جهت بهبود اوضاع صورت بگیرد، صحبت از تغییر سبک زندگی میشود و اینکه مردم باید بهدلیل کمبودها سبک زندگی خود را تغییر دهند! اسدالله علم در خاطرات 24/6/1352 مینویسد:«...سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند!» این اظهارنظر شاه در شرایطی بیان شده است که بهدلیل فقدان زیرساختهای لازم، بسیاری از کشتیهای حامل مواد غذایی در بندرها لنگر انداخته و کالاهای آنها در حال فاسد شدن بود.
وضعیت حملونقل در دهه 1350 نیز چندان تعریفی نداشت؛ وسایل حملونقل عمومی جوابگوی رشد جمعیت تهران نبود، گرانی بلیط اتوبوس بر مردم فشار زیادی را تحمیل میکرد، برادر کوچکتر شاه که کارخانه هلیکوپترسازی داشت، به مردم پیشنهاد خرید هلیکوپتر میداد تا از ترافیک راحت شوند! براساس نوشته یرواند آبراهامیان، تهران با بیش از 4 میلیون جمعیت در دهه 1350، علیرغم درآمد نفتی بالا، فاقد سیستم فاضلاب، مترو و حملونقل عمومی درست و حسابی بود. ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، سفرای آمریکا و انگلیس در ایران نیز در خاطرات خود اشاره میکنند که در دهه 50 شمسی، «وضع زندگی در تهران فضاحت بار بود.»
وضعیت بهداشت و آب آشامیدنی سالم نیز مخصوصا در دو دهه 40 و 50 شمسی در شهرهای مختلف کشور مناسب نبود؛ در دزفول بهدلیل وضعیت وخیم بهداشتی، تیفوس و تیفوئید شایع شده بود. کیهان در 6/1/1340 گزارشی درباره وضع آب آشامیدنی و بهداشت در الیگودرز منتشر کرد که در قسمتی از آن چنین عنوان شده بود: «تنها قنات این شهر که آب شرب اهالی را تامین میکند در مواقع باران و برف گلآلود میشود و در مواقعی که هوا آفتابی است محل رختشویی زنان این شهر میباشد.»
در سال 1355 حدود 78 درصد روستاها و 10 درصد مناطق شهری فاقد آب لولهکشی بودند و آب مصرفی خود را از چاه، قنات، چشمه، رودخانه و... تأمین میکردند. در حوزه بهداشتی و درمانی، میتوان به این نکته اشاره کرد که در سال 1357 برای بیش از 90 هزار روستا تنها 1500 مرکز بهداشتی و درمانی وجود داشت. از نظر میزان امکانات بیمارستانی، ایران در وضعیتی بدتر از ترکیه و مصر و الجزایر و کشورهای متوسط اروپای شرقی داشت. 70 درصد داروها در دهه 1350 از خارج وارد میشد و براساس آمار موجود در سال 1357، حدود 50 شرکت داخلی تنها 3 درصد نیاز دارویی و تجهیزات پزشکی کشور را تأمین میکردند. بد نیست در همینجا اشاره شود که در بودجهای که برای سال 1355 تنظیم شده بود، سهم بخش بهداشت تنها حدود 1 درصد و سهم بخش عمران شهری کمتر از 1 درصد در نظر گرفته شده بود؛ این درحالی است که سهم بخش نظامی و خرید تسلیحات خارجی 30 درصد در نظر گرفته شده بود.
الگوی توسعه
مسئله دیگر که لازم است در بررسی کارنامه عملکرد پهلوی دوم مورد توجه قرار گیرد، الگوی توسعهای است که از اوایل دهه 40 در دستور کار قرار گرفت؛ الگویی که باعث وابستگی روزافزون ایران به کشورهای خارجی شده بود و با افزایش رونق صنعت مونتاژ در ایران، باعث از بین رفتن تولیدات صنعتی داخلی شد. مضافا اینکه در تجهیزات و مواد اولیه و بعضا نیروی انسانی نیز وابستگی شدید به غرب ایجاد شد؛ به عنوان نمونه، کارخانه ارج با 8 هزار کارگر در سال 56 به علت نداشتن پیچ تعطیل شد! این وابستگی نه تنها به حوزه صنعت آسیب جدی وارد کرد، بلکه همزمان با اجرای طرح اصلاحات ارضی، باعث نابودی کشاورزی ایران شد و کشور را از حالت خودکفایی به وابستگی تبدیل کرد.
وابستگی اقتصادی به حدی بود که به بیان مارک گازیوروسکی، شاه در دهههای 40 و 50 حتی قیمت نفت را هم بر اساس سیاست تنظیم قیمت انرژی آمریکا تنظیم میکرد و این مسئله باعث شده بود تا امنیت غذایی در ایران آسیب جدی ببیند. روزنامه رستاخیز در تیرماه 1357 نوشت: «متأسفانه در وضع کنونی باید مرغ را با قیمت گزاف برای تولید تخممرغ جوجهکشی از خارج وارد کنیم. مرغ مادر گوشتی را در شرایط کنونی نمیتوانیم در ایران تولید کنیم. برای تغذیه این مرغها ۷۰ درصد غذای طیور را باید از خارج از کشور وارد کنیم. البته با این همه وارد کردنها برای اداره این صنعت تکنولوژی لازم و نیروی انسانی نداریم. یعنی طبق استاندارد معمولاً برای هر ۲ هزار واحد دامی به یک دامپزشک نیازمندیم، ولی در ایران متأسفانه برای هر ۴۳۱۹۶ واحد دامی یک دامپزشک وجود دارد.»
در اینجا لازم است که به برنامه اصلاحات ارضی نیز توجه شود؛ طرحی که قرار بود به ظاهر به نفع کشاورزان و مردم مستضعف تمام شود، اما نتیجهای که حاصل شد، نابودی صنعت کشاورزی، بدتر شدن اوضاع کشاورزان در عرصههای مختلف معیشتی و بهداشتی و به وجود آمدن بحرانهای اجتماعی و فرهنگی بسیار برای شهرهای بزرگ و روستاها را نشان میداد.
در مجموع، نگاهی به وضعیت کشور در حوزههای مختلف معیشتی، فرهنگی، اقتصادی، صنعتی و... که ظهور و بروز بسیاری از آنها در دهه 1350 قابل مشاهده بود و نیز آمارهای رسمی و بینالمللی از آن دوران، گویای بسیاری از موارد است؛ موضوع دفاع از تمامیت ارضی (واگذاری بحرین)، سیاستگذاریهای فرهنگی (سلطه موسسه آمریکایی فرانکلین بر نهادهای فرهنگی و سیاستگذاریهای مربوطه)، رشد فساد سیستماتیک، فساد سیاسی (استبداد، سرکوب و کشتار مردم، ساواک، سانسور، نمایندگان مجلس انتصابی)، روابط با اسرائیل، برنامههای بلندپروازانه توسعه، تقابل با اسلام و... از جمله موارد دیگری است که چهره پهلوی در آنها سیاه و کارنامهاش تاریک است که بحث درباره آن در این مقال نمیگنجد.
در پایان به اعتراف پرویز راجی (از کارگزاران حکومت پهلوی) درباره کارنامه حاکمیت محمدرضا پهلوی اشاره میشود:«کارنامه سالهای حکومت شاه عبارت است از اتخاذ سیاستهای اقتصادی فاجعهانگیز، اشتباهات فراوان در اولویت دادن به مسائل غیرضروری، غرور و تفرعن در امور نظامی، عشق مفرط به سلاحهای آتشین و پرنده، عطش سیریناپذیر به شنیدن تملق و چاپلوسی، بیاحساسی کامل نسبت به احساسات مردم کشور و سخنرانیهای پر از گزافهگویی ممتد.»
این مسائل سلطنت پهلوی را به سمت نابودی کشاند و «بهایی که برای اشتباهات شاه باید پرداخت سرنگونی سلسله او، انهدام نظام شاهنشاهی و طرد کامل همه خدمتگزاران رژیم پهلوی از صحنه سیاسی است.»
/انتهای پیام/