گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ درست است که واژه «طنز»، ناخودآگاه انسان را به یاد لبخند میاندازد، اما طنزپردازان، شمشیر این واژه را برای نیش و کنایههای خود در مسائل و موقعیتهای مختلف جامعه به کار میگیرند و معمولاً دوست دارند سیاسیون کشور را از برّندگی طنز خود بینصیب نگذارند. ما به بهانه کارکردهای اجتماعی طنز و فرازوفرودهای آن در جامعه، نخست به سراغ طنزپردازان رفتهایم تا این مجال فهم دقیقترین از این عرصه پیدا کنیم. درادامه بررسی پرونده جایگاه طنز در جامعه ایرانی به سراغ سید اکبر میرجعفری رفتیم. او شاعر است و قلم طنازانهای دارد و نوشتههای طنز خود را در کتب و مجلات مختلف به چاپ رسانده است. اینک مشروح گپوگفت با سیداکبر میرجعفری در برابر دیدگان شما قرار دارد.
تعاریف رایج از طنز
برای شروع گفتوگو ابتدا تعریفی از طنز داشته باشیم و در ادامه، انواع و قالبهای مختلف طنز را کمی برایمان بازگو کنید.
میرجعفری: حقیقتاً من در مقامی نیستم که تعریفی مجزا از طنز داشته باشم، اما میتوانم برداشت و تلقی خودم را از طنز برایتان عرض کنم و در نهایت بگویم که چه تعاریفی از طنز شده و کدامیک در جوامع ادبی مقبولتر و دلپذیرتر بوده است. بهعنوان نمونه، «شفیعی کدکنی» طنز را «اجتماع هنری نقیضین» میداند؛ یعنی وقتی شما در یک جملهای، متنی، شعری و... توانسته باشید یک شکل هنری از یک موضوع را ارائه دهید و در عین حال این مطالب نقیض و ضد هم باشند، آنجا طنز آفریده میشود. حالا در ادامه، بنده خدمتتان عرض میکنم که این تعاریف کدام درست است و کدام در عالم واقع اتفاق میافتد. یا مثلاً «حسن انوری» در این خصوص میگوید که مثلاً شما یک نگاه هنری دارید و این یک کاربردی دارد که در غیر موضع خودش بهکاررفته و یک موضوع اجتماعی و در نهایت جمع اینها طنز را به وجود میآورد.
بر اساس تعریفی دیگر، جابهجایی و بههمریختن نظام نشانهشناسی در یک متن، طنز را به وجود میآورد؛ اما هر کدام از این تعاریف به نحوی یک ایراداتی دارد که بخشی از طنز را پوشش نمیدهد. مثلاً همین جمله «شفیعی کدکنی» در خصوص «اجتماع هنری نقیضین» که اگر در جملهای اتفاق افتاده باشد، نتیجهاش طنز میشود و اتفاقاً یکی از ویژگیهای طنز این است که این ویژگی را داشته باشد؛ واقعیت این است که در بسیاری موارد این «اجتماع هنری نقیضین» شکل گرفته، اما طنزی به وجود نیامده است! مثلاً «در ناامیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سپید است» حرف از یک نقض و ضدیت شده است، اما هیچ کسی به این جمله طنز نمیگوید. یا مثلاً جمله «نابرده رنج گنج میسر نمیشود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» هیچکس این بیت را طنز تلقی نمیکند. این نمونهها فراوان است.
همچنین ناظر به آن تعریف بههمریختن نظام نشانهشناسی که «از هر به هم ریختنی، «طنز» به وجود میآید»؛ این عبارت را میشود اینگونه اصلاح کرد که هر وقت شما نظامی را به هم بریزید و بتوانید یک نظام جدیدی خلق کنید، طنز ساختهاید وگرنه صرف بههمریختن، ضامن خلق طنز نیست. حتی در خصوص انواع طنز، فقط کافی است به هوش مصنوعی این سؤال را بدهید و با فهرست بلندبالایی از طنز فلسفی، طنز مطبوعاتی، طنز اجتماعی و... مواجه شوید و اتفاقاً ممکن است با توضیحات نسبتاً مناسبی هم روبرو شوید. میخواهم عرض کنم که این نحوه مواجه با موضوع، کمک چندانی به ما نمیکند. چون من هم میتوانم در خصوص انواع طنز عرض کنم که طنز دو گونه است: طنز تلخ و طنز تلخک (دلقک) و اولی همان طنزهای گزندهای است که یک زبان نیشی دارد و قصد دارد تا یک موضوع اجتماعی را بهصورت انتقادی بیان کند و برایش فرقی نمیکند که نظام حاکم با آن موافق یا مخالف است. اما طنز تلخک، طنزی است که ذیل فرمان ملوکانه اتفاق میافتد و بسیاری از افرادی که در دربار با نام «دلقک» رفتوآمد داشتند، در واقع طنز میگفتند؛ اما معمولاً گزندگی سخنانشان بهگونهای نبود که سلطان برنتابد!
درباره اینکه عرض کردم بههرحال طنز باید یک نیشی هم داشته باشد، به یاد دارم در سالهای گذشته که ما در حوزه هنری جلساتی داشتیم، آقای «علی معلم» هم به جمع ما اضافه شده بود. بهخاطر دارم که هنوز طنز در جامعه آنقدر جا باز نکرده بود و حتی مرحوم «زرویی نصرآباد» آن جلسات معروف ماهانه خودشان را به راه نینداخته بود. چند نفری در آن جلسه شعر طنز خواندند و آقای معلم به آنها گفت: «آفرین! چقدر خوب! بگذارید مسئولان بدانند و بفهمند که بچههای انقلاب هم دندان نیش دارند!» یعنی بالاخره شما از طنز این دندان نیش را لازم دارید و اگر جز این باشد، راه به جایی نخواهد برد.
اینکه ما به سراغ این پرونده رفتیم، دلیلش این بود که نسبت طنز و جامعه برای ما مهم شد. آیا جامعه ما اینگونه پذیرای طنز است که به هر چیزی بخندد یا طنز را گونهای از انتقال ادبی میداند؟ اساساً در جامعه ما، هر اتفاق تلخ و شیرینی که رخ میدهد، جامعه نسبت به آن واکنش طنز دارد و این خودش یک نوع طنازی است. آیا میشود آن را در قالب ادبیات طنز به شمار آورد؟
میرجعفری: به عقیده من بسیاری از آنها طنز است و اتفاقاً از بسیاری طنزنویسان ما هم بهتر است! در این مورد هیچ تردیدی نیست که ما یک هوش جمعی داریم که این هوش، به موقع و به جا طنزهایی تولید میکند که هم تأثیرگذار است و هم کار خودش را درست انجام میدهد. اصلاً چرا شما راجع به طنزی صحبت میکنید که درباره بسیاری از موضوعات اجتماعی صحبت میکند؟ شما بسیاری از جوکها و لطیفههایی را که در فضای مجازی یا از طریق دوستانتان میشنوید، اصلاً نمیدانید که برای نخستینبار چه کسی آن را ساخته و شاید با برخی از آنها چندین دهه است که در حال زندگیکردن هستیم. اینها همان هوشمندان گمنامی هستند که آنها را تولید میکنند و دنیای مجازی نیز اتفاقاً مجال بیشتری به طرف میدهد که به سراغ طنز برود.
هر چیز خندهآوری، اجتماعی و انتقادی نیست!
این نیشدار بودنی که فرمودید در ادبیات طنز ما وجود دارد، گاهی دیده نمیشود. آیا این نیشدار بودن مخاطب خاصی مثل مسئولان دارد؟ چون بعضی اوقات ما احساس کنایه از آنها نمیکنیم. بهعنوانمثال، در ماجرای عملیات وعده صادق ۲، یک نفر توییت زده بود که عملیات قبلی را شبا کرده بودند و این یکی را کارت به کارت! (به لحاظ سرعت موشکها) به عقیده من در این عبارت طنز حداقل کنایه خاصی به کسی نیست. درباره این نیشدار بودن میشود قدری بیشتر صحبت کنیم؟
میرجعفری: اجازه دهید من به همان جملات تعریف طنز برگردم و بعد و به سؤال شما اشاره میکنم. دکتر شفیعی کدکنی به «اجتماع هنری نقیضین» اشاره داشتند. حدس من این است که اگر این جمله را به این عبارت دکتر اضافه کنم، شاید این عبارت کاملتر شود و آن اینکه این عبارت، یک نسبتی با خنده و انتقاد داشته باشد و اگر این دو در یک موضوعی نبود، به نظر من طنزی اتفاق نیفتاده است. بهعنوانمثال، وقتی شما از یک چیزی میخندید، لزوماً آن مورد رویکرد اجتماعی ندارد و قرار نیست انتقادی در آن باشد. خیلی از نوشتههایی که فکاهه هستند، خنده دارند اما با طنز فاصله دارند و بار انتقادی ندارند.
به انتقاد در طنز اشاره کردید. چه زمانی این انتقاد به بیانصافی تبدیل میشود؟
میرجعفری: به عقیده من، ما نمیتوانیم درباره یک اثر هنری، قضاوت اخلاقی کنیم! ما وقتی درباره «طنز» صحبت میکنیم، یعنی درباره یک قالب ادبی حرف میزنیم. ما میتوانیم بگوییم که فلان طنز در فلان قالب توانسته انتقاد خودش را بیان کند یا توانسته یک موضوعی را به نیشخند بگیرد. اما اینکه شما دچار قضاوت شوید که آیا این طنز به بیانصافی تبدیل شده یا نه، یک موضوع اخلاقی است و به موضوع ادبی برنمیگردد.
روزنامهای را به یاد نمیآورم که امروز ستون یا صفحه طنز داشته باشد. البته هرچند به نسبت گذشته، مطبوعات کاغذی به حاشیه رفته و این طبیعی است که موضوعات آن هم به حاشیه رفته باشد.
ممکن است من یک مقالهای بنویسم و نسبتهای ناروایی به فلان مجله وارد کنم، آن وقت میشود بگویید که فلانی دچار بیانصافی شده است؛ اما وقتی من طنز مینویسم، شما میتوانید بگویید که این طنز موفق بود یا نه و یا آن نیش لازم را داشت یا نه!
در ادامه سؤال قبلی و ماجرای «بیانصافی»، با سردبیر سابق مجله «گلآقا» که گفتوگو میکردیم، ایشان راز ماندگاری این مجله را اینگونه برای ما شرح داد که «کیومرث صابری، همیشه این نکته را به همکاران تحریریه گوشزد میکرد که حواستان باشد در طنزتان دچار بیانصافی و توهین نشوید.» از نظر شما، دلیل ماندگاری مجله طنزی مثل گلآقا چه بود و چرا امروز از این مجلهها پیدا نمیشود؟
میرجعفری: ماندگاری مجلهای مانند «گلآقا» چند دلیل دارد؛ اول اینکه گلآقا یک دنیا و یک اتمسفری را ساخته بود و در همان فضا و در هر شماره، به یک موضوع میپرداخت. یک آبدارخانهای داشت و یک «شاغلامی» و هر کدام از این کاراکترها تبدیل به شخصیتی شده بودند و این سناریویی که برای کلیت شمارههای طنز این مجله ترسیم کرده بود، توانسته بود به موفقیت برسد.
اما از دیگر دلایل موفقیت این مجله، این بود که تقریباً در آن زمان ما مجله طنز دیگری نداشتیم و اگر هم داشتیم، قطعاً تریبونی مانند روزنامه اطلاعات نداشت و نکته دیگر اینکه معمولاً مسئولان به آقای صابری اطمینان داشتند و ایشان چون رفیق مرحوم رجایی بود، به نحوی دارای یک مصونیتی بود که راحتتر بتواند حرفش را بزند. اما نکتهای که به مخاطب مربوط میشود، این بود که واقعاً این مجله با مردم صادق بود. مجموع همه اینها باعث شده بود که گلآقا یک طنز موفقی را ارائه دهد.
الان چه اتفاقی افتاده که ما چنین مجلهای نداریم؟
میرجعفری: این را از قول «دکتر امینی» نقل میکنم که یک روزی گلآقا تصمیم به تعطیلی مجله میگیرد و در جواب چرایی این کار میگوید که «یک زمانی من میخواستم برخی نارواییها و کجرویها را به زبان طنز بیان کنم، اما الان وقتی همان موضوعات با صدای بلند در روزنامهها و مطبوعات فریاد زده میشود، اینجا دیگر طنز من معنی خاصی نمیدهد». یعنی بخشی از این ماجرا به شرایط روزگار هم برمیگردد.
یعنی الان همه از قالب محافظهکاری بیرون آمدهاند و صریح و شفاف شدهاند؟
میرجعفری: بله همینطور است. بهعنوانمثال، یکی دو موضوع اجتماعی که آدمها بهخاطر آنها روبروی هم قرار میگیرند را بهخاطر بیاورید؛ مثلاً مناظرههای انتخاباتی را در ذهن خود مرور کنید. مناظرههای «خاتمی» با «ناطق نوری» را با مناظرههای سال ۸۸ «احمدینژاد» با «میرحسین» و یا «کروبی» مقایسه کنید. از زمین تا آسمان تفاوت میبینید! وقتی این جریان به سمت صراحت پیش میرود، اساساً طنز معنایی در این میدان ندارد و آن کارکرد اصلی خودش را که میخواهد با ملایمت نکتهای را بیان کند، از دست میدهد.
جامعه، سوژهها را میآفریند
ما الان قائل به این موضوعیم که جامعه، پذیرای طنز است و شاهد مثال آن هم گیشه پر مخاطب آثار کمدی و طنز است؛ ولو اینکه فاقد هر گونه کنایه و نقد اجتماعی باشد. آیا از عدم بازآرایی ادبیات طنز نیست که این قالب ادبی، امروزه گوشهنشین شده است؟ در لایهای دیگر و در فضای مجازی هم این طنز سطحی توسط مردم پذیرفته میشود. در شبکههای اجتماعی هم انواع کانالهای طنز از سیاسی تا اجتماعی و جوک و لطیفه دیده میشود. آیا ادبیات مطبوعاتی، توانسته به نسبت امروز خودش را بروز کند؟
میرجعفری: وقتی شما از مطبوعات صحبت میکنید، من در ذهنم مروری اجمالی میکنم و روزنامهای را به یاد نمیآورم که امروز ستون یا صفحه طنز داشته باشد. البته هرچند به نسبت گذشته، مطبوعات کاغذی به حاشیه رفته و این طبیعی است که موضوعات آن هم به حاشیه رفته باشد. پاسخ دقیق به این سؤال شما نیاز به یک جامعهشناسی گسترده دارد که از علم بنده برنمیآید. اما از زاویهای دیگر همین رفتار گل درشت مسئولان، هر روز سرشار از طنز است و واقعاً نیاز به اضافهکردن چیز دیگری ندارد و به نظرم طنزپردازان از این رفتارها قدری جاماندهاند.
سیر تاریخی و تغییر طنز در ایران چگونه انجام شد؟
طنز میخواهد نظامهای موجود را به هم بریزد. مثلاً فرض کنید ما درباره حیا، عفت و زنانگی یک ساختار ذهنی داریم و حالا طنز با جابهجاکردن این نشانهها در این ساختار، به دنبال خلق اثر است.
میرجعفری: طنزی که امروز ما به سراغ آن میرویم، تعریف جدیدی از طنز است که ماحصل تغییرات امروز جامعه است. نکته جالب اینکه ما در گذشته اساساً تعریفی از طنز نداشتیم. نه اینکه هیچگونه طنزی نداشتیم، بلکه آنقدر از اهمیت بالایی برخوردار نبوده که برای آن تعریفی مجزا قائل شوند. در گذشته ما، «عبید زاکانی» یک استثنا است. نه اینکه در آثار شعرای دیگر شما هیچ طنزی نمیبینید؛ اما گویا بقیه آنها برای طنز بودن، خلق نشدهاند. بهعنوانمثال، شما در شعر حافظ و سعدی هم طنز را مشاهده میکنید؛ اما در اثر عبید، همه کتاب به طنز اختصاص دارد.
وقتی شرایط جامعه تغییر میکند، میبینیم که نویسندههای ما هم موضوعات اجتماعی را دستمایه طنز خود قرار میدهند. در مورد مشهورترین آن میشود به آثار «دهخدا» اشاره کرد. اما پیش از انقلاب، بسیاری از نویسندگان، موضوعاتی مانند شوخی با زنها و شوخی با شهرستانها را بهانه طنز خود قرار میداند که الان هیچکدام از اینها وجود ندارد و به قولی پیشرفت و رشد و بلوغ فرهنگی ماست که امروز این موضوعات را دستمایه طنز خود قرار نمیدهیم. بعدتر شما به چهرهای مانند «گلآقا» میرسید که طنز بسیار عفیفانهای دارد. البته موضوعاتی مثل زن و زنانگی همیشه مایه طنز نویسندگان و شاعران بوده، اما امروز احتمالاً در مجالس خصوصی خود به آنها اشاره کنند نه در محافل عمومی!
طنز، برانداز است!
ما معمولاً سه عنوان داریم که با آنها شوخی میشود: شوخیهای جنسی، گستاخیهای دینی و متلکهای سیاسی. از کجا میتوانیم حدومرز طنز را با لودگی شناسایی کنیم؟
میرجعفری: برای پاسخ به این سؤال نیز مجدداً این نکته را یادآوری میکنم که ما نمیتوانیم درباره طنز، قضاوت اخلاقی کنیم. اما نکته مهمتر درباره موضوعاتی که مطرح کردید این است که در واقع، طنز میخواهد نظامهای موجود را به هم بریزد. مثلاً فرض کنید ما درباره حیا، عفت و زنانگی یک ساختار ذهنی داریم و حالا طنز با جابهجاکردن این نشانهها در این ساختار، به دنبال خلق اثر است. دین و مذهب نیز همینطور است؛ شما با یک نظام با سابقه چندین هزارساله مواجهید و حالا طنزپرداز با تغییر برخی از این ساختار، سعی در خلق یک موقعیتی خندهدار برای ما دارد.
شما فرمودید که ما در برههای از زمان از برخی موضوعات مانند شوخی با زنها و شهرستانها عبور کردیم و این را ناشی از رشد فرهنگی جامعه عنوان کردید. این رشد فرهنگی درباره دین و سیاست هم اتفاق افتاده و اساساً اینها باید ادبی جلو برود یا تحتتأثیر جامعه و بهصورت عرفی رقم میخورد؟
میرجعفری: من فکر میکنم بروز اینها در عرف جامعه است، اما قطعاً وقتی پایههای فرهنگی یک جامعه تغییر پیدا کند، عرف هم قابلتغییر است. بهعنوانمثال، شما احساس نمیکنید که متلک گفتن به خانمها در این چند سال اخیر خیلی کم شده است؟ بسیاری از جوانهای امروز، اصلاً در مواجهه با جنس مخالف شروع به متلک گفتن نمیکنند.
فضای مجازی فرهنگساز
احساس من این است که همین متلک گفتن از فضای حقیقی به مجازی منتقل شده است.
میرجعفری: حقیقتاً من در فضای مجازی هم این را نمیبینم! نه اینکه نباشد، خیلیخیلی کمرنگ است. در واقع این ناشی از یک بلوغ فرهنگی در جامعه است. درست است که در بسیاری از موارد ما دچار نقصان هستیم ولی باید اعتراف کنیم که بخشی از فرهنگ ما کاملاً رشد کرده و ما جلو آمدهایم.
برخلاف طنز مطبوعاتی که دچار یک رشد فرهنگی جدی شده است، اما هنوز در آثار طنز نمایشی خود میبینیم که وقتی در سریالهای طنز ما با یک قشری از جامعه شوخی میشود، تاب نمیآورند و بلافاصله واکنش نشان میدهند و اصطلاحاً سریع به آنها برمیخورد و ناراحت میشوند.
شما احساس نمیکنید که متلک گفتن به خانمها در این چند سال اخیر خیلی کم شده است؟ بسیاری از جوانهای امروز، اصلاً در مواجهه با جنس مخالف شروع به متلک گفتن نمیکنند.
میرجعفری: این نکتهای را که من درباره متلک گفتن عرض کردم، درباره نسلی بود که نهایتاً متولدین دهه هشتاد هستند. ولی این موضوعی که شما در قالب سریالهای نمایشی به آن اشاره کردید، راجع به بزرگترهای ما است. یعنی افرادی که هنوز با همان فضای سنتی زندگی میکنند. نکته دیگر اینکه معمولاً در انتقاد از اقشار دو نکته وجود دارد؛ اگر واقعاً آن شوخی جنبه انتقاد داشته باشد، طبیعی است که هیچکس از انتقاد خوشش نمیآید. انتقاد سازنده و این حرفها هم الکی است و کمتر مورد استقبال طرف قرار گرفته است. نکته بعد اینکه وقتی در اغلب نهادها و سازمانهای ما، ناراستی و کجی وجود دارد، آن قشر میگوید که چرا این وسط با من شوخی میکنید؟ مثلاً درباره شوخی با پزشکان؛ درست است که گاهی انتقادات جدی به این قشر وجود دارد، اما نباید پیکان این شوخیها به سمتی برود که موقعیت آنها خدشهدار شود! چون حقیقتاً علیرغم تمام این انتقادها، ما پزشکانی داریم که بسیار منصفاند و گاهی این شوخیها با ادبیاتی صورت میگیرد که قابلتعمیم به سایر پزشکان است و آن موقع طبیعی است که بقیه آنها ناراحت و شاکی باشند. البته این انتقاد به پزشکان هم وجود دارد که باید با زبان طنز آشنا باشند و اگر در یک سریال با یک پزشک شوخی میشود، دلیل بر آن نیست که همه پزشکان اینگونهاند!
وقتی ما پیشینه کتب و مطبوعات طنز را بررسی اجمالی میکنیم، مشاهده میکنیم که معمولاً نوک پیکان اغلب آنها موضوعات و افراد سیاسی بوده و کمتر طنز اجتماعی یا شوخی با فرهنگ عمومی در بین این آثار دیده میشود.
میرجعفری: البته ما طنز اجتماعی هم در بین این آثار داریم و طبیعی است که بخش قدرتمند جامعه، افراد سیاسی آن هستند و اگر بخواهیم از کژیهای جامعه انتقاد کنیم، به سراغ کسانی میرویم که بیشترین مسئولیت را دارند و اتفاقاً طنزپردازان، این موضوع را بهدرستی هدفگذاری کردهاند. البته ما طنزهای اجتماعی هم داشتهایم و داریم و شما اگر شعرها و مجلات شاعران و طنزپردازان معروف قبل از انقلاب را هم نگاه میکنید، از بسیاری از این مشاغل و موضوعات فرهنگی جامعه انتقاد کردهاند.
خودانتقادی بیش از حد ممنوع!
در ادامه و تشریح سؤال قبل، با ذکر چند مثال به بحث کمک میکنم؛ مثلاً چرا باید هنوز عدهای در زیر دیواری که با خط درشت نوشته «بر پدر و مادر کسی که در اینجا آشغال بریزد، لعنت!» باز هم آشغال بریزند؟ چرا در عید نوروز یکی از دغدغههای ما باید تذکر به افرادی باشد که جنگل و کنار ساحل دریا را به زبالهدان تبدیل میکنند؟ چرا هنوز رانندگی بسیاری از ما فاجعهآمیز است و مثالهای متعددی از این دست وجود دارد که جای خالی آثار طنزپردازان را در انتقاد از فرهنگ عمومی بهشدت خالی میبینیم.
به عقیده من، ما بیش از اندازه از خودمان انتقاد میکنیم! بسیاری افراد در حال گفتن این مطالباند که ما آدمهایی هستیم که دیر فرهنگ را میپذیریم، فلان کارها را انجام نمیدهیم و... درصورتیکه به عقیده من اینگونه نیست!
میرجعفری: نکته نخست اینکه طنزپرداز، در حالت عادی به سراغ موضوعی میرود که در جامعه برجستهتر است و از نظر او اولویت اول و اصلی به شمار میرود. در شرایط امروز، احتمالاً به نظر اکثر طنزپردازان موضوع اداره جامعه و شیوه حکمرانی است که نیاز به انتقاد و نیشزدن دارد. نکته دوم که هیچ ربطی هم به طنز ندارد این است که به عقیده من، ما بیش از اندازه از خودمان انتقاد میکنیم! بسیاری افراد در حال گفتن این مطالباند که ما آدمهایی هستیم که دیر فرهنگ را میپذیریم، فلان کارها را انجام نمیدهیم و... درصورتیکه به عقیده من اینگونه نیست! مثلاً در موضوع فرهنگ رانندگی، در گذشته تاکسیها معمولاً دو نفر را جلو مینشاندند و اگر زورشان میرسید، عقب هم ۴ نفر را سوار میکردند یا راننده کمربند ایمنی نمیبست! اصلاً شما یادتان هست که چقدر طول کشید تا بستن همین کمربند به فرهنگ عمومی تبدیل شود؟ واقعاً زمان زیادی طول نکشید! همه رانندهها و به نحوی افراد جامعه، این را پذیرفتند و وقتی پذیرفته شد که این احساس به وجود آمد که این مورد به نفع آنهاست! یا هنوز بسیاری از عابرین پیاده، بیتوجه به رنگ چراغ، از خیابان عبور میکنند.
علاوه بر مسائل فرهنگ عمومی، به نظر من شهرهایی مانند تهران، اصلاً برای ماشینها ساخته شدهاند نه برای افراد پیاده! و شما وقتی به مدل شهرسازی شهری مانند تهران دقت میکنید، احساس میکنید کسانی که این شهر را ساختهاند، گویی اصلاً به افراد پیاده اهمیتی ندادهاند و آنها را در محاسبات خود جای ندادهاند! همین عابر پیاده وقتی بهخاطر عجله و نبود پل مخصوص، چراغ را رعایت نمیکند، کمی باید به او حق بدهیم و او را درک کنیم. درکل من این انتقادهای تندی را که معمولاً نثار خویش میکنیم، وارد نمیدانم!
بسیاری از افراد بر این باورند که ما در دو دهه گذشته در تربیت نسل طنزپرداز موفق بودهایم. از میان طنزپردازان معاصر، برخی نامداران این حوزه را نام ببرید.
طبیعی است که هیچکس از انتقاد خوشش نمیآید. انتقاد سازنده و این حرفها هم الکی است و کمتر مورد استقبال طرف قرار گرفته است.
میرجعفری: به عقیده من و بهطورکلی ما وارد یک دورهای شدهایم که برای بسیاری از موضوعات، «آموزش» طراحی شده است و این اتفاق در ۳۰ سال گذشته وجود نداشت و ربط زیادی به همین دو دهه گذشته دارد. امروزه شما به هر چیزی علاقه پیدا کنید، حتی اگر زیر مجموعه تخصصی از یک رشته باشد، با یک جستوجوی ساده، انواع کلاسهای آموزشی در آن مورد بهخصوص را پیدا میکنید.
مثلاً در دهه ۶۰ و ۷۰ شما چند کارگاه شعر و داستان پیدا میکردید؟ اما امروز تا دلتان بخواهد کارگاههای مختلف آموزشی برای انواع هنرها پیدا میشود. هرچند قطعاً شما در این دورهها به یک هنرمند شاخص تبدیل نمیشوید، اما به واقع شما با مبانی آن هنر آشنایی پیدا میکنید. در طنز هم همین اتفاق افتاده است؛ شما میتوانید بسیاری از کتابها را پیدا کنید که درباره مبانی طنز نوشته شدهاند. کلاسهای فراوانی وجود دارند که شما را با این مبانی مقدماتی آشنا میکنند. بهعنوانمثال، آقای دکتر «مسعود امینی» کلاسهای مختلفی درباره طنز دارد یا در شهرستانها آقای «سعید سلیمانپور» کلاسهای مختلفی درباره طنز برگزار میکند و به تربیت شاگرد مشغول است.
دخالت نکنید تا طنز جان بگیرد
پس به نظر شما حال و احوال طنز ما از نظر تربیت نسل، نیشدار بودن و برّندگی و قالبهای مختلف در مقایسه با گذشته بهتر شده است؟
میرجعفری: من این را نمیتوانم بهصورت قطعی اظهارنظر کنم که بهتر شده است یا نه، اما مانند موضوعات دیگر، عمومیت پیدا کرده است و در انحصار یک عده خاصی نیست و اتفاقاً همان آدمها نخواستند که طنز در انحصار آنها باقی بماند و با ترویج و برگزاری کلاسهای مختلف، سعی در تربیت افرادی کردند که طنز را بیشتر و بهتر میفهمند. به عقیده من در حوزه طنز نیز مانند سایر امور، اگر دولت و وزارت ارشاد هیچ دخالتی نداشته باشد، اوضاع بهتر خواهد شد! چون با دخالتهای بیجا از قبیل سانسور و «این را بگو و آن را نگو»، باعث میشوند که اوضاع طنز از مسیر اصلی خود خارج شود!
/ انتهای پیام /