گروه دین و اندیشه «سدید»؛ اندیشه مهدویت در طول تاریخ ایران فرازوفرودهای متعددی را تجربه کرده است. این اندیشه که در دوره صفویه به اوج خود رسید، پس از آن نیز در دورههای مختلف تاریخی همچون زندیه، قاجار و پس از انقلاب اسلامی، به اشکال گوناگون در جامعه ایران حضور داشته است. این اندیشه به واسطه قوت خود در برانگیختن نیروی اجتماعی همواره مورداستفاده درست و نادرست گروههای مختلف قرار داشته است. در دوره معاصر نیز برخی با تطبیقگراییهای بیقاعده این اندیشه را بهنوعی برای تثبیت دیدگاههای سیاسی خود خرج کرده؛ لذا ضربهای جدی به آن وارد میکنند. در بخش پیشین گفتگو با دکتر سعید طاووسی مسرور؛ عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی تلاش شد تا نگاهی به اندیشه مهدویت از بدو ظهور اسلام تا پایان عصر صفوی بیندازیم. اکنون و در بخش دوم این گفتگو به دوران معاصر پرداخته و اندیشه اجتماعی مهدویت در دوران پس از صفویه تا کنون را مورد واکاوی قرار میدهیم. در ادامه بخش دوم این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.
اندیشه مهدویت پس از سقوط صفویه
در بخش پیشین این گفتگو شما توضیح خوبی از سیر تطور اندیشه اجتماعی مهدویت تا عصر دولت صفویه دادید. در آن جلسه بهتفصیل از این موضوع بحث شد که صفویه چگونه اندیشه مهدویت را بهعنوان پشتوانه تئوری حکومت خود لحاظ کرده و علما نیز چگونه به تقویت این مسئله کمک کردند. در عین حال بحث شد که باور به نزدیکی ظهور در نزد جامعه شیعی عصر صفویه باوی جدی و محکم بود. حال اگر بخواهیم ادامه همان بحث را دنبال کنیم پرستشی که پیش میآید آن است که بعد از سقوط صفویه جامعه با اندیشه مهدویت چگونه تعامل کرد؟ خصوصاً با توجه به مسائلی که علما طرح میکردند طبیعتاً شرایط بغرنجی باید برای این اندیشه به وجود آمده باشد. مردم با از دست رفتن باورها پیرامون نزدیک بودن ظهور چگونه تعامل کردند؟
طاووسی: ظرفیت اندیشه مهدویت همیشه وجود داشته، اما در صورت عدم تحقق آن سخنان یعنی وعدههای ظهور نزدیک است و اتصال دولت صفوی به دولت مهدی (عج)، از اندیشه با این ادعاها که بداء حاصل شده و سستی منتظران موجب آن بوده، توجیه می کردند. در دوره صفویه واقعاً تصور این بود که ظهور نزدیک است. این اندیشه خیلی محکم بود. برای مثال شاهطهماسب نگذاشت خواهرش ازدواج کند تا ظهور محقق شود و خواهر خود را به عقد آقا امامزمان (عج) در بیاورد.
دخترش شاهطهماسب نیز پریخان خانم، ظاهراً از عمهاش درس گرفته بود و مانند او در امور سیاسی و اجتماعی بسیار فعال بود. اسماعیل میرزا را که پدرش زندانی کرده بود، آزاد میکند تا شاه شود. حیدر، برادرش را میکشد، اما بعد از این اسماعیل میرزا اظهار تسنن میکند. سپس همین پری خان خانم اسماعیل میرزا را هم میکشد. میخواسته خود شاه شود که این دفعه سلطان محمد خدابنده صفوی خود وی را میکشد.
بگذریم؛ اما خلاصه آنکه علاوه بر وجود ظرفیت قوی برای اندیشه مهدویت در جامعه، ظرفیت زیادی نیز برای توجیه عدم ظهور وجود داشته است. بعد از فروپاشی دولت صفویه ما ابتدا دوره مختصری از دولت افغانها را داریم و سپس دو دولت دیگری روی کار میآیند. پیش از قاجارها ما سلسله افشاریه و زندیه را داریم. در دوره افشاریه من موضوع خاصی درباره ارتباط با امامزمان (عج) مشاهده نکردم. نادر شخصاً شیعه بود؛ اما تظاهر به شیعهگری نمیکرد.
اینکه میگویند نادر سنی متعصبی بود که حوزههای تشیع را نابود کرد چیست؟
دوره زندیه از نظر توجه به امامزمان (عج) اهمیت دارد. ریشه این اهمیت نیز آن است که کریمخان زند اعلام کرد که شاه نیست؛ بلکه وکیلالرعایا است. تصور کن دولت میخواست سکه بزند، روی سکه خود چه چیزی باید بنویسد؟ برای مثال شاهعباس روی سکههای خود مینوشت “بنده شاه ولایت عباس”. کریمخان زند عبارت “یا صاحبالزمان” را بر سکهها حک کرد.
طاووسی: خیر، اینگونه نیست. نقش مُهر انگشتر نادر این بود: “ نادر عصرم غلام هشت و چهار، لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار”. این مهر انگشتر نادر بود. مراد از هشت و چهار یعنی همان دوازده امام ما شیعیان. این ترکیب در اشعار معمول بوده است. برای مثال باز داریم که “از آن روزی که ما را آفریدی، به غیر معصیت چیزی ندیدی، خداوندا به حق هشت و چهارت، ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی”. میخواهم بگویم ترکیب هشت و چهار معمول بوده است. نادر توجه خاصی به حرم رضوی داشته است. بیانیه نجف در واقع برای تثبیت مذهب امامیه در فضای اهلسنت بود. یعنی وحدت به نفع تشیع بود. لذا عثمانی قبول نمیکند که شیعیان امامی در حرمین کعبه امامجماعت داشته باشند. بنابراین اتهام تسنن به نادر قطعاً صحیح نیست، اما او شیعهگری نمیکرد. چراکه تصور داشت آنچه صفویه را زمین زده، همین شیعهگری است. گاهی نیز برخوردهای تندی با شیعیان برائتی که سب اهلسنت را میکردند، داشت. در همان بیانیه نجف که میخواست صادر کند یکی از علمای نجف قصد مخالفت با اندیشه وحدتگرایانه نادر را میکند، نادر دستور میدهد در حرم امیرالمؤمنین وی را به قتل برسانند. اینها ربطی تسنن نادر ندارد. بلکه خوی شاهی نادر بوده است.
دوره زندیه از نظر توجه به امامزمان (عج) اهمیت دارد. ریشه این اهمیت نیز آن است که کریمخان زند اعلام کرد که شاه نیست؛ بلکه وکیلالرعایا است. تصور کن دولت میخواست سکه بزند، روی سکه خود چه چیزی باید بنویسد؟ برای مثال شاهعباس روی سکههای خود مینوشت “بنده شاه ولایت عباس”. کریمخان زند عبارت “یا صاحبالزمان” را بر سکهها حک کرد. وقتی میگوید من شاه نیستم، طبیعتاً باید نام حاکم اصلی روی سکه ضرب شود. در سکههای اوایل دوره قاجار همین مطلب را نیز داریم. در دوره قاجار نیز اندیشه مهدویت بازتولید شد، حتی مورد سوءاستفاده و انحراف قرار گرفت.
بازار داغ مهدیان دروغین!
برخی میگویند وقتی یک سکه رایج باشد، تقلبی آن موضوعیت پیدا میکند. پیرامون ظهور بابیت و بهائیت برخی همین چهارچوب را به کار گرفته و میگویند در دوره قاجار مهدویت یک اوجی را به خود دید. نظر شما در این خصوص چیست؟
طاووسی: بله به باور من نکته درستی است. استاد رسول جعفریان کتاب بسیار جالبی به نام «مهدیان دروغین» نوشته که از پیش از تولد حضرت تا کنون را در بر میگیرد. نکتهای را اکنون به خاطرم رسید و شایسته بود پیشتر مطرح میکردم. ما در کنار مهدیان دروغین، کسانی را داریم که بهتصریح میگویند من سفیانی هستم. سفیانی البته در نظر آنها مثبت است.
یعنی از نظر اهلسنت مثبت است؟
طاووسی: خیر! از منظر این کسانی که میگویم مثبت است نه از منظر اهلسنت. این افراد میگفتند سفیانی کسی است که میآید بنیعباس را ساقط کرده و امویان را بر میگرداند. یکی از این موارد که من مدخل آن را در دانشنامه نوشتم، مبرقع ابوحرب یمانی است که هنوز چاپ نشده است. در مدخل میم در آینده چاپ میشود. وی رسماً میگفته من سفیانی هستم و علیه الواثق بالله خلیفه عباسی خروج کرده است. یک نظریه هم هست که مهدی عرب قحطانی است. یعنی ایشان قریشی نیست چه برسد به آنکه هاشمی باشد. آخرین نمونه این تفکر شورش جُهِیمان بن محمد بن سیف العتیبی در کعبه بود که در تاریخ ۱/۱/ ۱۴۰۰ قمری بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی خروج کرد. وی پانزده روز کعبه را به تصرف خود درآورد. برخی گمان میکردند وی شیعه بوده و آل سعود شیعهکشی کرده است. برخی از خود وهابیان سعودی چنین تصوری دارند. در حالی که جُهِیمان بن محمد بن سیف العتیبی ادعای مهدویت برای کس دیگری داشت که وی قحطانی بود. وی داعی او بود. نهایتاً هم خود وی و هم مهدی قحطانی مدنظر او توسط آل سعود کشته شدند. پانصد نفر در داخل حرم کعبه در این حادثه کشته شدند. برخی حتی اعداد را به پنج هزار نفر رساندهاند.
اگر اجازه دهید مقداری به فضای ایران آمده و پیش برویم، در دوره مشروطه اندیشه مهدویت چه بروز و ظهور اجتماعی داشته است؟ در میان استدلالها و بحثها این اندیشه مورداستفاده قرار میگرفته است؟
طاووسی: در آن برهه ما بهائیت و بابیت را داریم. اما، تا جایی که من ادبیات دوره مشروطه را بررسی کردهام، بحث مهدویت و امامزمان (عج) چندان پررنگ نیست. بیشتر آیات قرآن و دوره پیامبر (ص) مطرح میشود؛ برای مثال میگفتند پارلمان همان شورا در اسلام است. در این حد که نظام لشکر غرب همان نظام لشکر رسولالله است. یعنی ارجاعات بیشتر به قرآن و پیامبر (ص) است تا امامزمان (عج).
تا جایی که من ادبیات دوره مشروطه را بررسی کردهام، بحث مهدویت و امامزمان (عج) چندان پررنگ نیست. بیشتر آیات قرآن و دوره پیامبر (ص) مطرح میشود؛ برای مثال میگفتند پارلمان همان شورا در اسلام است. در این حد که نظام لشکر غرب همان نظام لشکر رسولالله است. یعنی ارجاعات بیشتر به قرآن و پیامبر (ص) است تا امامزمان (عج).
حتی در دیدگاههای مخالفان مشروطه نیز ارجاع چندانی به امامزمان (عج) مشاهده نمیشود. آنها بیشتر به مباحثی مانند مخالفت قانونگذاری با حکم خداوند - زیرا قانونگذار فقط خداوند است - و به کلام و آیات استناد میکنند. در دوره انقلاب اسلامی، توجه به مهدویت بهنوعی احیا شد، در حالی که همان جا نیز موضوع اصلی، عاشورا و سیدالشهدا (ع) بود.
مقالهای با عنوان «امامتپژوهی در قم» در زمان معاصر یعنی از شیخ عبدالکریم حائری تا کنون نگاشته شده است. مهدویتپژوهی یا مهدوینگاری حوزه علمیه قم در مقایسه با مسائل دیگر نظیر عاشورا بسیار کمتر است. از طرف دیگر بعد اجتماعی ندارد. بعد آن کلامی، ولایت، ارتباط با امام و دعا برای فرج است. در دوره انقلاب اسلامی نسبت به دوره قاجار، احیایی در این زمینه صورت میگیرد، اما تا حدی در حاشیه مباحث عاشورا قرار دارد. پس از انقلاب، توجه به مهدویت بیشتر از دوره خود انقلاب صورت گرفت.
به نظر من دوره فعلی از منظر باور به مهدویت شبیه دوره صفوی است. زمانی که انقلاب کردیم، با رژیمی نابسامان مواجه بودیم و آرمانهایی داشتیم. پس از پیروزی متوجه شدیم تحقق آن آرمانها کار سادهای نیست. در سخنان امامین انقلاب نیز آمده است که انقلاب هنوز به پایان نرسیده و انقلاب دوم؛ یعنی جامعهسازی و دولتسازی از خود انقلاب قبلی بالاتر است؛ لذا در اینجا باز نام امامزمان (عج) مطرح شد که ما هر چقدر تلاش کنیم، تا حدی موفق میشویم. وقتی چالشها و بحرانها هم افزایش یافت، باز هم همین سخنان که دولت ما مقدمه ظهور است و ظهور نزدیک است، پررنگ شده و ادبیات سیاسی و اجتماعی را تا حد زیادی متأثر از خود کرده است.
بنابراین در دوره انقلاب اسلامی از جهت توجه به مهدویت یک ارتقا را شاهد هستیم. در دوره شیخ عبدالکریم حائری، بحث رجعت بسیار مطرح بود. گروهی رجعت را انکار کردند و گروهی دیگر مانند سید احمد زنجانی پدر آیتالله شبیری زنجانی مرجع حال حاضر در دفاع از رجعت کتاب نوشتند. از شیخ عبدالکریم حائری میخواستند فتوا بگیرند که منکر رجعت منکر ضروری مذهب است، اما ایشان فتوا نداد. بلکه به خلاف آن فتوا داد. یعنی ایشان گفتند که منکر رجعت منکر ضروری مذهب نیست. ادعای ایشان چنین بود که من خود رجعت را قبول دارم. اما اگر کسی باور ندارد، منکر ضروری مذهب نیست. پس فروکشکردن مباحث رجعت در دوره انقلاب از جهت مخالفت با آن به امامزمان (عج) استناد میشد که روایات بسیاری داریم مبنی بر اینکه هر پرچمی پیش از پرچم قائم برافراشته شود و هر قیامی صورت گیرد، در برخی نقلها میگوید طاغوت است و در برخی دیگر میگوید نتیجه نمیدهد مگر آنکه به غم ما اهلبیت زیادتر کند. خب له یا علیه این دیدگاه موضعهای مختلفی گرفته شد. دیدگاه مخالف که در انجمن حجتیه نیز وجود داشت - خود انجمن حجتیه در بحث مهدویت جدی ورود کرد - بهعنوان بدیل انقلاب اسلامی مطرح بود. بنابراین باز مهدویت در کانون توجه قرار گرفت. در طول دوره انقلاب اسلامی نیز در دوره آقای احمدینژاد به مهدویت بیشتر توجه شد.
تطبیقهای بیقاعده، ضربهای به باور مهدویت
بهعنوان مسئله آخر میخواستیم به بحث تطبیقگراییهایی که هر از چندی مطرح میشود بپردازید. نظر شما در خصوص این مسائل چیست؟
طاووسی: اینها معمولاً صحبتهای هیجانی و تطبیقهای سطحی است. اخیراً نیز جایی خواندم که رهبر انقلاب با این تطبیقها مخالفت کردهاند. اینها هم بخشی از همان شرایطی است که نمونه آن را در دوره صفوی و رساله رجعت علامه مجلسی گفتیم. یعنی هرچه عرصه تنگتر میشود، از این اندیشه استفاده میکنید تا بگویید برج نزدیک است. اینها خیلی تطبیقهای بیقاعدهای است.
برای مثال میگفتند شعیب بن صالح همان احمدینژاد است. این مطلب زمانی در سیدیهای ظهور نزدیک است منتشر شد. نمیفهمیم چه ربطی وجود دارد. شعیب بن صالح در برخی روایات ذکر شده که ایشان پرچمدار مهدی (عج) خواهند بود. در آن برهه میگفتند شعیب از شعب گرفته شده به معنای مردمی. اینها مضحک است. آقای احمدینژاد هم که مردمی است. صالح هم که میگفتند پدر ایشان صالح بوده، فاسق که نبوده است. با این مدل تطبیقهای بیقاعده هر چیزی را میتوان به هر چیزی ربط داد. حالا اصلاً چه کسی گفته روایات شعیب بن صالح درست است که مصداق آن آقای احمدینژاد باشد یا نباشد؟ در مباحث مهدویت، بعضاً مطالب سستی مطرح میشود که پایه و اساس درستی ندارند. بعد در تطبیق همین مطالب سست بسیار حرف زده میشود.
بزرگان ما نظیر امام خمینی تصریح میکنند که ظهور شاید دههزار سال دیگر باشد. اما ما باید آماده باشیم، چه همین فردا باشد یا دههزار سال دیگر
برای مثال، درباره سید خراسانی از همین امور است. آقای کاظمینی بروجردی که در مسجد نور میدان خراسان تهران نماز میخواند، خود را سید خراسانی میدانست. میگفت منظور از خراسان میدان خراسان است. پدر ایشان نیز چنین ادعاهایی داشت. ایشان مدتی در زندان بود و پس از آزادی خلع لباس شد!
در نظر داشته باشید سید خراسانی در مجموع روایات مهدوی که داریم - که یک جلد بحارالانوار به آن اختصاص دارد - تنها دو روایت را به خود اختصاص داده که هر دوی آنها هم از سوی برخی اهالی حدیث مورد تشکیک هستند. سید خراسانی ظاهراً خلطی بین خراسانی و سید که همان سید نفس زکیه است، صورتگرفته است. اصل وجود سید خراسانی مشخص نیست، اما مدعیان بسیاری دارد و برخی این عنوان را برای افراد مختلف ادعا میکنند. این موارد در واقع به باور مهدویت لطمات جدی وارد میکند.
آیتالله ناصری به نقل از آیتالله بهجت نقل کردند که ظهور آنقدر نزدیک است که پیرمردها هم آن را میبینند. خود آیتالله بهجت و آیتالله ناصری از دنیا رفتند، اما ظهور صورت نگرفت. تبعات این سخنان آن است که وقتی شما مدام میگویید ظهور نزدیک است، علامت آن نیز که محقق شده است. فلانی که شعیب بن صالح است، دیگری سید خراسانی است. امروزه نیز که جولانی را برخی سفیانی جلوه میدهد، نهایتاً اما وقتی ظهور رخ نمیدهد. در واقع در اصل ادعاها تردید ایجاد میشود. در حالی که بزرگان ما نظیر امام خمینی تصریح میکنند که ظهور شاید دههزار سال دیگر باشد. اما ما باید آماده باشیم، چه همین فردا باشد یا دههزار سال دیگر. یا آیتالله مرعشی نجفی هشدارهای جدی به اینگونه ادعاها داشتند.
اکنون برخی میگویند شاه اردن سفیانی است. جولانی تازه مطرح شده است، قبل از وی شاه اردن سفیانی بود. برخی میگفتند مادر وی انگلیسی بوده، جالب است در خود اردن میگویند این شخص مهدی است. سید هاشمی حسنی است. دیگر پادشاه اردن و در اندیشه اهلسنت عرض کردیم که عمدتاً قائلاند که امامزمان سید حسنی است. مادر وی نیز انگلیسی یا رومی است. اسم وی نیز که عبدالله است. تمام علائم مهدویت را دارد. حالا در اردن میگویند وی امامزمان است در اینجا میگویند سفیانی است. لذا غرض آنکه تطبیقها عموماً بیرویه، بدون مبنا و با اغراض سیاسی و هیجانی صورت میگیرد، لذا بسیار پر خسارت برای اندیشه مهدویت بوده است.
/انتهای پیام/