به گزارش «سدید»؛ رادیکالیسم، رادیکالیسم میآورد. در هر جامعه زنجیرهای از قواعد هویتپایه و قدرتپایه فرایندها و روندهای سیاسی و اجتماعی را صورتبندی و مفصلبندی میکنند. هر چه این روندها و فرایندها استوار بر قواعد «مصالحه سیاسی- اجتماعی» باشد امکان نیل به یک وضعیت پویا و سازنده بیشتر و هرچه چرخدندههای فرماسیونهای اجتماعی حالت اصطکاکی به خود بگیرد فرایندهای تخریبی و ناپویا خواهد شد. نقش نخبگان، گروههای مرجع و جامعه مدنی در این میان حائز اهمیت فراوان است. یکی از کارویژههای راهبردی و کانونی نخبگان و گروههای مرجع، علیالقاعده یاریرسانی به طی روندهای سیاسی- اجتماعی در بستر مصالحه و روندی تدریجی و گام به گام با کمترین میزان خشونت و چالش است. اگر چنین وضعیتی در یک ساختار سیاسی و بافتار اجتماعی دیده نشود، میتواند نشان از وجود کژکارکردها و نارساییها در ابعاد و حوزههای گوناگون باشد.
مصالحه و خشونت سیاسی
یکی از کارویژههای فرهنگ سیاسی و نخبگان سیاسی- اجتماعی تأمین حداکثری مصالحه سیاسی (Political Reconciliation) و کاستن از بار خشونت سیاسی (Political Violence) در یک جامعه است. هرچه یک جامعه در سطوح سیاسی، نهادی، جامعه مدنی و میانفردی به سوی وضعیت همسازی یا هارمونی و مصالحه سیاسی- اجتماعی رهسپار باشد احتمال حصول اجماع و پیرو آن رشد و توسعه بیشتر و به موازات درگیر شدن در روندهای فرسایشی و اصطکاکی و اتلاف توان و پتانسیلهای اجتماعی در روندهای بیثمر و غیرمولد، علیالقاعده احتمال از میان رفتن و یا کممایه شدن بنیادهای رشد و توسعه آن افزونتر میشود.
یکی از مسئولیتهای اساسی نخبگان، کمک به تأمین امنیت سیاسی و اجتماعی و حداکثرسازی بنیادهای امنیت پایدار در یک واحد سرزمین و ملت- دولت است. مقوله امنیت چنان صورتی بنیادین و ریشهای دارد که دیگر قطعات جورچین بر بستر آن بنا نهاده میشود. این موضوع در منطقه حساس و راهبردی همچون غرب آسیا و شمال آفریقا حساستر و شکنندهتر است. البته این بدان معنا نخواهد بود که با برجستهسازی مقوله امنیت هر کمبود و یا نارسایی موجود را توجیه کرد و صرفاً تأکیدی بر مقوله جایگاه و نقش نخبگان در تئوریزه کردن ابعاد ذهنی و عینی امنیت در ملت- دولت ایران است.
فرهنگ سیاسی: اروس و تاناتوس
زیگموند فروید ذیل دو مفهوم اروس (Eros /ɪərɒs) و تاناتوس (θænətɒs/ Thanatos) به تبیین و بازنمایی میل به رشد و سازندگی و گرایش به تخریب و زوال میپردازد. از دید وی هرچه فرهنگ سیاسی، جامعه و ساختاری به سمت سازندگی و همسازی گرایش داشته باشد میل اروس آن بیشتر و هر چه روندهای آن به سوی تخریب و واگرایی نیل کند تاناتوس آن بالاتر است.
نخبگان یک جامعه روح زندگیاندیشی و یا مرگاندیشی را به فرهنگ سیاسی و فرهنگ اجتماعی یک جامعه تزریق میکنند. طی روندهای اجتماعی ایران به ویژه پس از سال 1388 این امر عیانتر شده است. گویی از این تاریخ در روندی فزاینده دو نیروی زندگیاندیش و مرگاندیش در اندرکنش لحظهای با یکدیگر در حال طی زمان در بستر فرهنگ سیاسی ایرانیاند. به موازات این امر هر چه به پیش رفتهایم گویی در برخی بزنگاهها، رادیکالیسم بازنمایی بیشتری یافته است. نخبگان خشن و گره در ابرو افکنده از هر طیف و جناحی، جامعه خشن و تندخو را صورتبندی کرده و سطح منازعه و برخوردها را بالاتر میبرد.
احساس محرومیت نسبی و مطلق
یکی از اساسیترین آسیبهای فعالیت رادیکال برخی طیفهای نخبگان در سالهای اخیر، تولید و بازتولید پیوسته احساس محرومیت نسبی و محرومیت مطلق در جامعه است. این امر در سطوح گوناگون خود را نشان داده و شاید اپیدمی و آمار بالای مهاجرت و یا میل بدان و فرار مغزها را بتوان یکی از تالی فاسدهای جدی و مهم آن دانست. احساس یأس و ناامیدی و از میان رفتن نشاط اجتماعی در عین خودتحقیری و احساس ناکافی بودن ملی از دیگر برایندهای منفی این موضوع قلمداد میشود. مصالحه سیاسی میتواند این روند را تا حد فراوانی اصلاح و بازیابی کند.
سرمایه اجتماعی در طوفان: «چرخه تداوم بحران»
سرمایه اجتماعی (Social capital) روح ذهنی و معنوی توسعه و پیشرفت است. ابعاد غیرمادی و غیرملموس که میتواند موجد و زمینهساز توسعه و رشد بشود. سرمایه اجتماعی، در امتداد و بر فراز منابع و سرمایه سختافزاری، امکان نیل به رشد و توسعه را فراهم میآورد. در حقیقت سرمایه اجتماعی همان چسب و ملاطی است که نیروهای اجتماعی را برای نیل به اهداف و ارزشها و هنجارهای ملی و جمعی تجهیز میکند.
به نظر میرسد، دو سر طیف نخبگان ایرانی، اعم از نخبگان درون و برون ساختاری در سالهای اخیر، دانسته و یا ندانسته سرمایه اجتماعی ایران (و نه الزاماً جمهوری اسلامی) را تحت الشعاع قرار دادهاند. «چرخه تداوم بحران» شاهبیت فعالیت و کنشگری طیفهای افراطی هواخواه و یا منتقد ساختار و ایدئولوژی سیاسی در ایران است. به دیگر سخن، بخشی از نخبگان سیاسی- اجتماعی ایران معاصر به ویژه در نزدیک به دو دهه گذشته، بر طبل بحران فزاینده کوبیدهاند که این خود موجب تحلیل رفتن سرمایه اجتماعی و جابهجایی در ارکان قدرت نرم و هویتپایه ایرانی شده است. نخبگان در حکم تجار و بازرگانانیاند که به نیابت از ملت، و علیرغم تلاش برای فراچنگ آوردن و تأمین منافع خود، باید با کارتهای اعتباری سیاسی- اجتماعی که از سوی جامعه به آنان اعطا شده، بازی و برد را تضمین کنند.
فضیلت و منافع در بستر اجماع و شبکهسازی
فضیلت (Virtue) و منافع (Interest) در بستر یک شبکهسازی عقلانی قابل جمع هستند. این امر زمانی است در میان نخبگان و تودههای مردم اجماع و مصالحه حداکثری اتفاق بیفتد. اساساً فضیلت و منافع میتواند متضاد و غیرقابل جمع نباشند، زمانی که به واسطه تلاش و اراده نخبگان بنیاد منافع بر بستر کمینههای اخلاقی استوار و اخلاق موید به تأییدات قدرتپایه باشد.
فرهنگ سیاسی ایران در نتیجه یک زنجیره رویدادهای درونزا و برونزا، که بخش عمدهای از آن برایند فعالیتها و کنشگران نخبگان بوده، از وضعیت عادی و بهنجار به در شده است. حاصل جمع این رخدادها برونرفت فضا و فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی از وضعیت بهنجار و عادی و واگذاری آن به عرصهای شد که در برخی زمینهها نه اخلاقی است و نه تأمینکننده منافع ملی.
مشروعیت، مقبولیت و اعتماد سیاسی
آشتی ملی، پیشنیاز ثبات و توسعه است. جاده صلحسازی (Peacebuilding) از کمربندی صلحطلبی (pacifism) میگذرد. حاکمیت قانون پیششرط آشتی ملی و صلحسازی به ویژه با تمرکز بر جوامع پسامنازعه (Postconflict Societies) است. همزیستی مسالمتآمیز (pantchachila) در سایه قانون و صلح برایند عمل و کنش نخبگان و جامعه مدنی خواهان مصالحه سیاسی- اجتماعی است که روند هویتخواهی، پیگیری منافع و ائتلافسازی خود را استوار بر شعار «نه به افراطگری» کرده باشند. امری که در تعبیر سباستین برگ (Sebastian Berg) و خوانش هوارد بریک (Howard Brick) از دنیل بل تحت عنوان رادیکالیسم روشنفکرانه یا رادیکالیسم فکری (Intellectual Radicalism) یاد میشود.
مشروعیت، مقبولیت و اعتماد سیاسی زمانی در جامعه ایرانی حاصل میشود که نخبگان، جامعه مدنی و گروههای مرجع متوجه این اصول به هم پیوسته باشند؛ به رسمیت شناختن متقابل؛ صلح و صلحسازی؛ مداخله هدفمند؛ ایجاد و تأسیس سازوکارها و نهادهای مشترک؛ عدالت؛ یادآوری؛ تعریف و اجرای پروژههای مشترک.
دور عدمعقلانیت؛ تکفیر در برابر تحقیر
تحقیر و تکفیر ابزار اساسی دو سر طیف نخبگان سیاسی ایران است. این امر، میراث تاریخی به ویژه در عصر مشروطیت است. بر این اساس، گروهها، جریانهای و نخبگان سنتگرا عموماً از ابزار تکفیر برای منکوب کردن جریانهای نوگرا و دگراندیش بهره بردهاند و در برابر، نخبگان و جریانهای نواندیش و نامبردار به روشنفکر عموماً دگرهای سنتگرای خود را با حربه تحقیر سرزنش کرده و خوار شمردهاند. این چرخه باطل، دور عدم عقلانیت و تأخیر در مصالحه سیاسی را در پی داشته است. در حقیقت، تحقیر و تکفیر دو لبه یک شمشیرند که کمر جامعه را هدف قرار داده و بسترهای همگرایی، اجماعسازی و رشد و توسعه را از میان بردهاند.
دموکراسی؛ گذار از آنتاگونیسم به آگونیسم
در اندیشه اندیشمندانی همچون شنتال موف، دموکراسی تنها به معنای گذار از آنتاگونیسم به آگونیسم است. در وضعت آنتاگونیستیک من نه تنها با شما مخالفم، که حتی حق و امکان اظهارنظر و یا زیست سیاسی- اجتماعی را برایتان قائل نیستم. در حقیقت آنتاگونیسم وضعیت تضاد بنیادین و حداکثری با چاشنی عدممصالحه و حذف است. در برابر، آگونیسم به معنای پذیرش کمینهحقوق برای طرف مقابل و دگرهای گفتمانی در عین عدم همراهی و همفکری با ایشان است.
در آگونیسم گفتمانها در وضعیت عدمهمراهی در عین همزیستی مسالمتآمیز بوده ولی در صورتبندی آنتاگونیستی در مقام پادگفتمانها، دگرها و دشمنهاییاند که چشم دیدن یکدیگر را ندارند. در جامعه ایران نیاز به برخی اصلاحات و تغییر سیاستها و روندها حس میشود. اینکه این اصلاحات با چه چاشنیای از دید مصالحهگرایانه و یا رادیکال همراه باشد منوط به فعالیت و بازیگری نخبگان و جامعه مدنی است. تغییر قواعد بازی از سوی دو سر طیف، و دیدن یکدیگر به عنوان رقیب و نه دشمن امری بایسته برای عدمبحرانی کردن وضعیت موجود و تحمیل نکردن هزینه بیشتر به جامعه ایرانی است.
در وادی تنازع بقا آناکرون نباشیم
برجستهسازی مقوله امنیت با هدف توجیه وضع موجود اشتباهی راهبردی است. یک جامعه زمانی امنیت دارد که هم در عینیت و هم در ذهنیت جمعی خود آن را لمس کند. امنیت معنایی عام و بسیط دارد. امنیت و ناامنی برای جامعهای همچون ایران با این درازنای تاریخی و تمدنی و در اختیار داشتن منابع مادی و انسانی شاخص و ممتاز صرفاً بر اساس معنای کمینه و سلبی (صرف نبود ناامنی) نمیتواند تعریف بشود و باید به امنیت حداکثری، امنیت پایدار و امنیت ایجابی (نبود ناامنی + وجود زمینه رشد و توسعه) اندیشید.
پراکتیسهای اجتماعی اگرچه از دینامیسم و منابع درونزا هدایت میشوند، اما نخبگان توان تأثیرگذاری ایجابی و سلبی بر آن را دارند. این موضوع بدان معناست که آنها با درک روح زمانه میتوانند موفقیت و یا ناکامی یک جامعه در رسیدن به رشد و توسعه را تضمین کنند. مصالحه سیاسی- اجتماعی در ایران امروز یک مقوله حیاتی و گریزناپذیر است. در این معنا، به تعبیر کالین مورفی (Colleen Murphy) میتوان چهار خوانش را از مطالعه و بررسی ادبیات موجود در حوزه مصالحه سیاسی برداشت کرد: مصالحه به مثابه بخشش؛ مصالحه به مثابه ایجاد و ثباتبخشیدن به انتظارات و اعتماد بهنجار؛ مصالحه به مثابه ارزشی سیاسی؛ مصالحه به مثابه مؤلفه سازنده اجتماع سیاسی. وی بر این اساس در چهارچوب اخلاقی خود از مصالحه سیاسی، چهار فهم متفاوت را ارائه میکند: مصالحه به منزله بخشش؛ مصالحه بهعنوان ایجاد و ثباتبخشیدن به انتظارات و اعتماد بهنجار؛ مصالحه بهمثابه ارزشی سیاسی؛ و مصالحه بهمنزله مؤلفه سازنده اجتماع سیاسی.
کارویژهها و کارکردهای اصلی مصالحه سیاسی برای ایران ما عبارتند از: ترویج حاکمیت قانون؛ ترغیب و برانگیختن اعتماد سیاسی منطقی؛ بازیابی یا برقراری حمایت از تواناییهای بنیادین. مورفی به منظور مفهومسازی مصالحه سیاسی از چهارچوبی مبتنی بر سه اصل حاکمیت قانون، برانگیختن اعتماد سیاسی منطقی و قابلیت (بازیابی یا برقراری حمایت از تواناییهای بنیادین) استفاده میکند.
/انتهای پیام/