به گزارش «سدید»؛ سینمای اجتماعی در ایران، همواره بستری برای بازتاب مشکلات و دغدغههای جامعه بوده است. فیلمهای این ژانر، نه تنها به مسائل مختلفی چون فقر، نابرابری، مهاجرت، اعتیاد و فضای مجازی پرداختهاند؛ بلکه گاهی چالشهایی مانند مرز میان واقعگرایی و سیاهنمایی را نیز پیش روی خود داشتهاند. در گفتوگویی که با دکتر وحیداله موسوی، عضو هیئتعلمی دانشگاه صداوسیما داشتیم به تحلیل ژانر اجتماعی در سینمای ایران پرداختیم و جایگاه فیلمهای اجتماعی در جشنوارۀ امسال و همچنین برخی از آثار شاخص سالهای اخیر را بررسی کردهایم.
وقتی از ژانر اجتماعی صحبت میکنیم، دقیقا ملاک انتخاب سوژه چه چیزهایی میشود؟ آیا این ژانر فقط باید تلخیهای یک جامعه را نشان دهد؟ یک فیلم خوب در ژانر اجتماعی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
فیلم مشکل اجتماعی درواقع ترکیبی از تحلیل اجتماعی و کشمکش دراماتیک به شکل ساختاری منسجم است. به عبارت دیگر به مسائل اجتماعی یا وضعیتهای نامطلوب اجتماعی گریبانگیر بخشی از افراد جامعه میپردازد. حول کنش و واکنشهای فرد با نهادهای اجتماعی، بحرانها و مشکلات اجتماعی مهم و عموماً معاصر است، مانند مجازات اعدام، بزهکاری کودکان و نوجوانان، فقر، کشمکشها و تنشهای خانوادگی، نابرابریهای اقتصادی، شرایط بغرنج اجتماعی، مشکلات و تأثیر مواد مخدر و قمار، نژادپرستی، بیماریهای روانی، الکلیسم، بدرفتاری با زنان، اقلیتهای قومی و مشکلات کار و بیگانگیشان در جامعه، زنان زندانی، وکلای فاسد، سیاستمدارها، بیکاری، مشکلات کارگران، مشکلات کهنهسربازها، افراطگرایی و مواردی از این دست.
میتوان از منظری دو دسته از فیلمهای مشکل اجتماعی را متمایز کرد. دستهای که مشکلات اجتماعی را به دلایلی ساده تنزل میدهند و وانمود میکنند که درنهایت با نابودی فرد یا افراد خبیث، مشکلات موقتاً حلوفصل میشود و دستهدومی که راهکار هیبریدسازی یا پیوند با ژانرهای دیگر را در پیش میگیرند و بسته به نگرش سازندگانشان، برخی مفروضات این ژانر را تضعیف یا حذف میکنند. از این حیث نمیتوان همه فرجامهای تلخ را حاکی از سیاه نمایی قلمداد کرد. گاهی انتخاب فرجام تلخ در فیلم مشکل اجتماعی در راستای ایجاد گسست و در نتیجه ایجاد شوک در مخاطب است. به عبارت دیگر اینگونه فیلمها حلوفصل قطعی پیرنگ و بالطبع حلوفصل قطعی مشکل اجتماعی را به تعویق میاندازند تا به تداوم مشکلات اشاره کنند. البته نباید فراموش کرد که گاهی رویکرد فیلمها به مشکلات بهگونهای است که فهم و برداشت خاصی از مسائل را ترویج میکنند. گاهی نیز الگوها یا نمونههایی برای انجام کنش عرضه میکنند.
در همه ژانرها درام باید برآمده از کنشها و تفکرات شخصیتها باشد. بنابراین هرگونه تخطی از این قاعده و سایر قواعد درام، مثلاً ممانعت از گسترش طبیعی وقایع و استفاده از پایانهای خوش یا تلخ تحمیلی میتواند کشمکشهای روایتی را تنزل دهد. به عبارت دیگر، پیروی از قرارداد پایان خوش و ارائه راهحلهای ساده برای مشکلات پیچیده یا انتساب همه مشکلات به یک ضدقهرمان مشخص و حذف او در پایان فیلم، میتواند نقد اجتماعی این نوع فیلمها را کماثر کند. بدون تردید فیلمهای بایسته مشکل اجتماعی نقش وجدان سینما را بازی میکنند؛ چراکه ارزشها و مشکلات جامعه را به نمایش میگذارند. معتقدم نشان دادن زشتیها و سیاهیها هنگامی میتواند تاثیرگذار باشد که فیلمساز مانند نقاشی خبره با ظرافت و نه به شکلی تحمیلی و کلیشهای، زیباییها را نیز نشان دهد. هنگامیکه زشتیها و زیباییها در کنار هم قرار میگیرند هردو معنا مییابند.
ساخت فیلمهایی با موضوعات اجتماعی مانند اعتیاد، طلاق، فضای مجازی و ... چه اهمیتی دارد؟ این فیلمها در چه شرایطی میتوانند مفید و کاربردی باشند؟ فیلمهای اجتماعی باید جنبه آموزشی هم داشته باشند؟ مثلاً باید به مخاطب چیزی آموزش دهند؟
این سوالات پای بحث دیگری را در حوزه ژانر پیش میکشند که مستلزم پرداختن به مفهوم کارکردهای ژانر است. فیلم ژانری کارکردی دوگانه دارد. از نگاه برخی صاحبنظران، ژانرها شکلی آیینی و اسطورهای دارند. به این معنا که برخی ارزشهای اساسی فرهنگی را برجسته میکنند و تنشها و کشمکشهای جاری در فرهنگی مشخص را بازتاب میدهند و میکوشند آنها را حلوفصل کنند. به عبارت دیگر میتوانند راهحلهایی برای رفع تنشهای فرهنگی و تناقضهای اجتماعی عرضه کنند. طبق این دیدگاه ژانرها با بیان فرهنگ جمعی باعث یگانگی و هماهنگی جامعه میشوند و رابطه فرد با جامعه را بهبود میدهند. در رویکرد دوم به ژانرها، فیلمها کارکردی ایدئولوژیک دارند، توهمزا، تبلیغاتی، محافظهکارانه و بازتاب و ترویجگر ایدئولوژی غالبند. به این معنا که میکوشند با استفاده از فرایند طبیعیسازی، ایجاد رضایت به جای عمل، حسرت و هراس به جای شورش به ابقای وضع موجود و منافع طبقه حاکم کمک کنند و با ارائه راهحلهای پوچ و موقتی به تخدیر گروههای ستمدیده بپردازند. این فیلمها حاوی پاسخی برای پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی نیستند، مستقیم با مسائل سیاسی و اجتماعی زمان حال مواجه نمیشوند و جامعهای بسیار ساده را ترسیم میکنند. البته از منظری هر دو رویکرد بهنوعی به تنزلگرایی منجر میشوند. به عبارت دیگر به ترتیب دچار خوشبینی و بدبینی مفرطند. بنابراین باید رویکردی میانه را در تحلیل وضعیت فرهنگی و محصولات فرهنگی در پیش گرفت.
با این زمینهچینی میتوان ورود فیلمها به موضوعات مختلف را تحلیل کرد. البته هر تحلیل مطلوبی باید فرم اثر را مدنظر قرار بدهد. به عبارت دیگر هر نوع تفسیرگری باید به رابطه بین فرم کلی و زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اثر توجه کند. از این حیث میتوان نتیجه گرفت که فیلمهایی با موضوع فضای مجازی، اعتیاد، طلاق و مهاجرت در واقع برخی مسائل گریبانگیر جامعه را بازتاب میدهند. اما مسئله چیستی و چگونگی پرداخت این موضوعات و ارزیابی موفقیت سازندگان در انتقال مفاهیم مورد نظرشان نیازمند بررسی دقیق و علمی و رویکردی فرمیو فرهنگی است.
درمورد جنبه آموزشی فیلمها باید توجه داشت که فیلمها در وهله اول باید از امکانات خود رسانه سینما به نحو مطلوبی استفاده کنند و بکوشند سرگرمکننده باشند یا دستکم احساس کنجکاوی و فرضیهسازی مخاطبان خود را برانگیخته کنند. ترجیح میدهم به جای ارزیابی فیلمها براساس میزان جنبههای آموزشیشان بگویم ارزشمندی فیلمها به توان برانگیختن تأمل و تفکر در مخاطبان و ارتقای ذوق و حس زیباییشناختی تماشاگران بستگی دارد. و البته، در صنعت سینما و تلویزیون فیلمهایی كه برچسب آموزشی دارند یا ذیل این رده طبقهبندی میشوند، كاملاً مشخص و شناختهشدهاند و متفاوت از تولیدات رایج سینماییاند. از سوی دیگر، نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که به دلیل مدت زمان بین پیشتولید/تولید/نمایش فیلم، ممکن است فوریت و تأثیرات مشکلاتی که در فیلمی مشخص مطرح شدهاند کمرنگ شود. یعنی اهمیت و فوریتشان را از دست بدهند.
بازنمایی موضوعات اجتماعی در جشنواره امسال فیلم فجر را چطور دیدید؟
فیلم «رها» (حسام فرهمند) ژانرهای مشكل اجتماعی و ملودرام را با هم تركیب كرده است. پدری را به تصویر میكشد كه علیرغم فقر باید یک لپتاپ برای فرزند دخترش فراهم كند. او با پول پسانداز دخترش، دستگاهی دستدوم و البته معیوب میخرد و همین ماجرا به وقایع مرگباری منجر میشود و زندگی خانوادگی او را تا مرز فروپاشی و اختلال پیش میبرد. در «شوهر ستاره» (ابراهیم ایرجزاد) برخی مسائل که گریبانگیر قشری از زنان جامعه است و در آن مسئله هویت و مهاجرت مطرح میشود. گوزنهای اتوبان (ابوالفضل صفاری) به مسئله شهرت و كسب درآمد یكشبه از طریق محتواسازیهای كاذب از طریق اینستاگرام میپردازد كه درنهایت زندگی زوج دوستداشتنی و آتی جامعه را تحتالشعاع خود قرار میدهد. در فیلم «آبستن» (مصطفی و محمد تنابنده) مشكلاتی همچون مهاجرت و انتظار و مرزها برجسته میشود. بیتردید در این فیلمها برخی عناصر معنایی فیلم مشکل اجتماعی برجسته است.
از سوی دیگر برخی عناصر این ژانر در فیلمهایی که مشخصاً هدفشان پرداختن به مشکلات اجتماعی نیست و حتی ذیل این ژانر قرار نمیگیرند نمود پیدا میکند. برای نمونه، «زیبا صدایم كن» (رسول صدرعاملی) از فرمول شخصیتهای ازهمجداافتاده و بیگانه یک خانواده فروپاشیده استفاده میكند و در سفر ادیسهوار پدر و دختر در شهر، برخی معضلات اجتماعی را به نمایش میگذارد. در ترک عمیق (آرمان زرینکوب) و ناتوردشت (سیدمحمدرضا خردمندان) اگرچه عمدتاً به ترتیب ذیل ژانر ملودرام و تریلر قرار میگیرند، معضل بدرفتاری یا سوءاستفاده از كودكان دستمایه قرار میگیرد. فیلم «تین پیکچرز داد» (ابوالفضل جلیلی) بر زندگی و وقایع یک شخصیت نوجوان حاشیهنشین و آسوپاس تمركز میكند و وقایعنگاری زندگی او را از كانون اصلاح تربیت تا درون زندگی حاشیهای شهری دنبال میكند. فقدان یا ناكارایی نهادهای جامعه برای یاری رساندن به او و تلاشهای مذبوحانهاش برای یافتن شغلی آبرومند و مکانی برای زیستن بسیار قابلاعتناست. حتی در فیلم زندگینامهای ـ جنگی اشک هور (مهدی جعفری) نیز برخی عناصر معنایی این ژانر مشهود است. فیلم بر خانواده و برخی یاران شهید سردار علی هاشمی تمركز میكند و وضعیت روحی و اجتماعی آنان را تا قبل از كشف بقایای پیكر شهید به تصویر میكشد. باز هم تکرار میکنم، این فیلمها ذیل ژانر مشكل اجتماعی قرار نمیگیرند، اما از برخی عناصر این ژانر بهره میگیرند.
سوژههایی مانند اعتیاد، خانواده، توجه به پدر مادر، فضای مجازی، نسل زد و... چقدر در فیلمهای امسال بازنمایی شدند؟ نحوه پرداخت این فیلمها چطور بود؟ آیا مطابق با واقعیت بودند؟
بهطور كلی فیلمهای مشکل اجتماعی از یكسو باید به درامپردازی توجه كنند (داستانگو باشند)، از سوی دیگر با استفاده از تمهیدات مستند مانند فیلمبرداری در مکان واقعی و تأکید بر امکانات واقعی، استفاده از نابازیگران یا اشخاص واقعی برای ایفای نقش در فیلم، از متن واقعگرای کلاسیک فاصله بگیرند. معتقدم حتی در فیلمهای شاخص مستند نیز كه تصویركردن واقعیت به معنای واقعی كلمه مورد تأكید قرار میگیرد، فیلمساز باید بین درامپردازی و پرداختن به واقعیتها تناسبی برقرار كند تا اثری شایسته سینما یا تلویزیون بسازد. هنگامیكه مسئله فیلم داستانی به میان میآید، این نکته اهمیت بیشتری مییابد. ما در سینما با مسئله واقعینمایی مواجهیم كه انواع گوناگونی دارد، از واقعینمایی فرهنگی و اجتماعی بگیرید تا واقعینمایی ژانری و غیره. هیچ یک از این دو دسته همارز با واقعیت یا حقیقت نیستند. برای مثال، ممكن است توجه افراطی به واقعگرایی اجتماعی به شكلگیری ایدئولوژی رئالیسم و دیدگاههای تنزلگرا و برچسبزن منجر شود. نظریهپردازان ژانر با توسل به همین الگوها، نکاتی را درباره واقعینمایی در سینما مطرح میکنند و معتقدند نظامهای ژانری واقعینمایی میتوانند واقعینمایی فرهنگی و اجتماعی را نادیده بگیرند، زیرپا بگذارند یا مرزشکنی کنند. بیشتر ژانرهای از دیرباز برای دستیابی به انواع خاص سرگرمی و لذت زیباییشناختی، به مرزشکنی از واقعینمایی اجتماعی ـ فرهنگی پرداختهاند. ژانرها عموماً توازنی بین انواع کلی واقعینمایی ایجاد میکنند. علاوه بر این، واقعیت فرهنگی و اجتماعی باید متناسب با سازوکارهای فیلم دراماتیک شود؛ چراکه بهخودیخود دراماتیک نیست. همین مسئله درباره فیلمهای موسوم به تاریخی نیز مصداق دارد. از سوی دیگر، هر فیلم مبتنی بر واقعیت صرفاً تفسیری از واقعیت محسوب میشود كه سازندهاش به مخاطبان عرضه میکند.
به نظر شما بهترین فیلم اجتماعیای که در سالهای اخیر ساخته شده کدام فیلم است؟
زوال یا مانایی ژانرها به توان انطباقپذیری و تناسبشان با مسائل روز جامعه وابسته است. در کنار نسل قدیمیتر سینمای ایران که به ساخت برخی فیلمهای قابل اعتنا در این ژانر پرداختهاند و میپردازند (مثلاً فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند اثر پوران درخشنده)، از دهه 1390 نسل جدیدتری از فیلمسازان وارد سینما شدند که کوشیدند از زوایایی متفاوت به بیان بخشی از مشکلات ناگفته جامعه بپردازند. البته میتوان برخی از این فیلمها را از منظر کارکردی مورد نقد قرار داد. لانتوری (رضا درمیشیان)، ابد و یک روز (سعید روستایی)، اتاق تاریک (روحالله حجازی)، کشتارگاه (عباس امینی) و رها (حسام فرهمند) در زمره چند فیلم قابل اعتنا در این ژانر جای میگیرند.
/انتهای پیام/