نگاهی به فرازوفرود نهاد روحانیت در ایران در گفت‌و‌گو با سیدمحمود نجاتی حسینی/ بخش اول؛

روحانیت به‌مثابه یک طبقه، صنف یا نهاد اجتماعی؟!

روحانیت به‌مثابه یک طبقه، صنف یا نهاد اجتماعی؟!
وقتی از منظر جامعه‌شناسی به رابطه جامعه و دین می‌نگریم، متوجه می‌شویم که روحانیت برخلاف تصور خود، فقط یک نهاد فرهنگی - دینی نیست، بلکه یک سازمان نیز هست؛ زیرا حوزه‌های علمیه دارای بوروکراسی‌اند. برخلاف قبل از انقلاب و حتی دهه نخست انقلاب، این روند زایش بوروکراسی در طی سالیان اخیر تصاعدی هم بوده است؛ بنابراین لازم است تا از منظر جامعه‌شناسی سازمان‌ها این بُعد از روحانیت مورد واکاوی قرار بگیرد.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ هرچند ادبیات تخصصی پیرامون «حوزه عمومی» را ابتدا «هابرماس» در فضای علوم ارتباطات مطرح کرد، اما اگر بخواهیم با اخذ معنای حوزه عمومی نگاهی بومی به آن داشته باشیم، باید گفت که پیش از صورت‌بندی مفهومی حوزه عمومی توسط اندیشمندان غربی، روحانیت در ایران به‌خوبی نقش حوزه عمومی را ایفا می‌کرده است. ایفای نقش واسطه‌گری میان دولت و جامعه از طرفی قدرتی را در برابر دولت‌ها در اختیار روحانیت قرار می‌داده و از طرف دیگر نیز روحانیت را به‌عنوان گروهی محبوب و مورد اعتماد در نزد مردم تصویر می‌کرده است. بااین‌وجود، یکپارچگی روحانیت و سیاست در دوره معاصر، ایفای نقش حوزه عمومی برای روحانیت را با دشواری‌هایی مواجه کرده است. روحانیت هنوز تصویر مشخصی از این موضوع ندارد که یک نهاد مدنی است یا یک گروه سیاسی و در سایه همین آشفتگی است که سرمایه اجتماعی آن روزبه‌روز دچار تنزل می‌شود. در این بخش به گفت‌وگو با دکتر سید محمود نجاتی حسینی - جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه مطالعات اجتماعی دین - پرداخته‌ایم تا ابعاد اجتماعی روحانیت شیعه در ایران معاصر را مورد بحث‌وبررسی قرار دهیم. در ادامه، بخش نخست این گفت‌وگو را از نظر خواهید گذراند.

 

مطالعه روحانیت در چهارچوب جامعه‌شناسی دین

آن دل‌مشغولی که به واقع باعث شد تا ما این جلسه گفت‌وگو و همچنین گفت‌وگوهای دیگری را شکل دهیم، بحث از وضعیت حال و آینده روحانیت شیعه است. بالاخره روحانیت در دوران معاصر جامعه ایرانی نقش جدی داشته و شاید بتوان گفت که از عناصر قوام و دوام جامعه ایرانی به‌حساب می‌آید. از همین رو، بحث از جایگاه روحانیت حتی می‌تواند دل‌مشغولی کسانی باشد که رویکردی سکولار به مسائل داشته و صرفاً به مسئله ملیت و ایران توجه می‌کنند. تنزل روحانیت می‌تواند ضرباتی را به مسئله هویت ملی نیز وارد کند؛ لذا ما تلاش کردیم تا این جلسه را شکل داده و از حال و آینده روحانیت بپرسیم. اگر همین بحث را مقدمه پرسش اول قرار دهیم، می‌خواهیم تحلیل خود را از وضعیت فعلی روحانیت شیعه برای ما بیان کنید. به باور شما، این نهاد امروزه در چه جایگاهی به لحاظ منزلت اجتماعی قرار دارد؟

نجاتی: همان‌طور که گفتید، روحانیت یکی از نیروهای اجتماعی در کنار دانشجویان، دانش‌آموزان، بازاریان، کارگران، روشنفکران و دیگران بوده که در تحولات کشور - دست‌کم از مشروطه به بعد - نقش مثبت و بعضاً منفی جدی را داشته است. نهاد دانش‌آموزی و دانش‌ورزی که در ایران اسلامی به‌عنوان بخشی از تمدن اسلامی حضور داشته، تا پیش از شکل‌گیری دانشگاه همان حوزه‌های علمیه یا مدارس آن بوده‌اند؛ لذا بحث از اهمیت موضوعی که طرح کردید روشن است.

روحانیت یکی از نیروهای اجتماعی در کنار دانشجویان، دانش‌آموزان، بازاریان، کارگران، روشنفکران و دیگران بوده که در تحولات کشور - دست‌کم از مشروطه به بعد - نقش مثبت و بعضاً منفی جدی را داشته است.

برای این موضوع نیز تألیفات مختلفی با عنوان «آینده روحانیت در ایران» داریم. کتاب‌هایی که من فقط تورق کرده‌ام، از لحاظ پرداخت جامعه‌شناسی با این موضوع متفاوت است. آنچه به‌عنوان پژوهشگر حوزه مطالعات اجتماعی دین، مطالعات فرهنگی دین و جامعه‌شناسی دین اسلام و تشیع درک می‌کنم، این است که ما نیاز به جامعه‌شناسی تاریخی روحانیت داریم که با این زاویه نگاه اوضاع نهاد روحانیت در ایران را به‌خوبی درک کرده و برای مسیر پیش رویش برنامه‌ریزی کنیم.

البته خود من نیز مطالعاتی را صرفاً از سر دغدغه‌های شخصی و وظیفه معلمی و دین‌پژوهی آغاز کرده‌ام. بخشی از آن را پیش برده‌ام و امیدوارم تا سال آینده به پایان برسانم. این مطالعه پژوهشی که به‌عنوان کتاب‌هایی بناست منتشر شود را تحت عنوان «جامعه‌شناسی تاریخی روحانیت در ادیان ابراهیمی» نام‌گذاری کرده‌ام. دغدغه من این است که در سه هزار سال تاریخ مکتوب - نمی‌خواهم وارد مناقشات جامعه‌شناسی تمدنی و باستان‌شناسی شوم که سه هزار سال است یا پنج هزار سال - دست‌کم در این سه هزار سال بعد از بعثت ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام و نیز تاریخ ادیان آسیایی که قدیمی‌ترین آن‌ها زرتشتی و مانویت در ایران آریایی و هندو و بودیسم در هند و حتی باتوجه‌به مطالعات اخیر درباره یونان باستان و ادیانی که دیگر زنده نیستند، بلکه ادیان غیرزنده هستند، وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که روحانیت در تمام نقاط تمدنی جهان و در تمام سرزمین‌ها و ادیان، فرازوفرودهایی داشته است. هنگامی که با نگاه علوم اجتماعی به قرآن می‌نگرید - که نگاه مهمی است و در ایران از آن غفلت شده است - حتی در خود قرآن نیز فرازوفرودهای روحانیت برای شما آشکار می‌شود. البته مراد از روحانیت در قرآن باتوجه‌به اصطلاحات خاص این کتاب همان «احبار و رهبان» هستند که به‌مثابه نهاد متولی دین، حفاظت و مراقبت از دین، تفسیر دین و بازتولید آن - که در همه جای دنیا چنین نگاه اجتماعی به روحانیت وجود دارد - مدنظر است.

 

روحانیت به‌مثابه یک صنف، طبقه و نهاد

به تعبیر «دورکیم»، دین و نهاد دین یک حقیقت تاریخی است. بدان معنا که بوده، هست و خواهد بود و از بین نخواهد رفت. ممکن است صورت‌های آن تغییر کند و اعتبار اجتماعی آن دستخوش تغییر شود، اما این‌گونه نیست که کاملاً از بین برود. از همان منظر، می‌توان از چند زاویه به بحث مرجعیت روحانیت، اعتبار اجتماعی روحانیت، جایگاه روحانیت، مقام روحانیت و پرستیژ روحانیت ورود کرد. در ادامه بحث تلاش خواهم کرد از همین زاویه به پرسش‌های شما پاسخ دهم.

مراد از روحانیت در قرآن باتوجه‌به اصطلاحات خاص این کتاب همان «احبار و رهبان» هستند که به‌مثابه نهاد متولی دین، حفاظت و مراقبت از دین، تفسیر دین و بازتولید آن - که در همه جای دنیا چنین نگاه اجتماعی به روحانیت وجود دارد - مدنظر است.

اصل بحث ما باید جامعه‌شناسی دین باشد؛ در غیر این صورت، مطالعه ما ناقص خواهد بود؛ یعنی ارتباط میان روحانیت و جامعه، چه به‌عنوان نهاد و چه به‌عنوان گروه یا صنف باید از دریچه جامعه‌شناسی دین صورت گیرد. علت آنکه میان گروه، نهاد، صنف و... تفکیک کردم آن است که برخی با نگاه غیرجامعه‌شناختی، روحانیت را فقط به‌عنوان یک نهاد می‌بینند. حتی برخی از این موضوع هم غافل بوده و روحانیت را به‌صورت مطلق و بدون وصف توضیح‌دهنده به کار می‌برند.

وقتی از منظر جامعه‌شناسی به رابطه جامعه و دین می‌نگریم، متوجه می‌شویم که روحانیت برخلاف تصور خود، فقط یک نهاد فرهنگی - دینی نیست، بلکه یک سازمان نیز هست؛ زیرا حوزه‌های علمیه دارای بوروکراسی‌اند. برخلاف قبل از انقلاب و حتی دهه نخست انقلاب، این روند زایش بوروکراسی در طی سالیان اخیر تصاعدی هم بوده است؛ بنابراین لازم است تا از منظر جامعه‌شناسی سازمان‌ها این بُعد از روحانیت مورد واکاوی قرار بگیرد.

علاوه بر این، روحانیت امروزه یک صنف است؛ چراکه طلبگی تبدیل به یک شغل شده است؛ یعنی با منبع درآمد مالی سروکار دارد. اکنون هیچ کاری در نهاد روحانیت نیست که با پول ارتباط نداشته باشد؛ از مداحی تا استخاره، از عقد کردن تا حضور در مجالس و... همگی با مسئله اقتصاد گره خورده است. من در اینجا قضاوت ارزشی نمی‌کنم، بلکه صرفاً توصیف می‌کنم. پس روحانیت یک صنف هم بوده و هست.

به اصطلاح «وبر»، روحانیت حتی یک گروه منزلتی یا یک طبقه اجتماعی است. سهم خاص و پرستیژ اجتماعی خود را دارد. از دیدگاه مارکسیستی اگر بخواهیم نگاه کنیم، در تولید هم جایگاه خاص خود را دارد. روحانیت حتی یک تخصص هم هست. شما باید تحصیل کنید، مهارت‌هایی را بیاموزید و مدرک بگیرید تا بتوانید این کار را انجام دهید. بنابراین روحانیت یک سازمان، طبقه، گروه منزلتی، تخصص، صنف و... است که برای تحلیل ابعاد مختلف آن، ما ناچار به استمداد از جامعه‌شناسی دین هستیم. هنگامی که روحانیت را در بستر ادیان ابراهیمی و در بافتار تاریخی آن‌ها مطالعه می‌کنیم، به سمت جامعه‌شناسی تاریخی ادیان می‌رویم. این همان کاری است که وبر انجام می‌دهد. ماکس وبر یکی از برجسته‌ترین متخصصان جامعه‌شناسی ادیان است که روحانیت را هم در یهودیت، هم در مسیحیت و هم در اسلام بررسی می‌کند و آثار قابل‌توجهی را به دست می‌آورد. از همین منظر اگر ورودی به جامعه‌شناسی دین و جامعه‌شناسی تاریخی ادیان پیدا می‌کنیم، چند زاویه دید را باید توجه کنیم. یکی از همین زاویه‌ها، جنبه مطالعات فرهنگی دین است.

یکی از کارهایی که در انجمن ایرانی مطالعات فرهنگ و ارتباطات و مطالعات فرهنگی ایران انجام داده‌ایم این است که گروه مطالعات فرهنگی دین را راه‌اندازی کرده و به روحانیت از منظرهای مختلف نگریسته‌ایم. از این منظر ما چند نوع روحانیت داریم. برای مثال، ما روحانیت «papular» داریم. یعنی روحانیت مردم‌پسند یا روحانیتی که مردم او را می‌پسندند. ما روحانیتی داریم که با زندگی روزمره مردم ارتباط دارد. در شبکه‌های اجتماعی، روحانیونی حضور دارند که دنبال‌کنندگان بسیاری دارند. اصطلاحاتی مانند روحانی وبلاگ‌نویس یا روحانی اینفلوئنسر به وجود آمده است. چرا این منظر برای بحث ما مهم است؟ به این دلیل که وقتی شما از منظر مطالعات فرهنگی نگاه می‌کنید، روحانیت مردم‌پسند نه‌تنها جایگاه خود را از دست نداده، بلکه اعتبار آن روزبه‌روز افزایش می‌یابد. علت این افزایش آن است که در فرهنگ papular، مردم مایل‌اند مطالبی را بشنوند که دوست دارند. اینفلوئنسرها در فضای سایبری، چه به‌عنوان چهره‌های مشهور هنری، ادبی و ورزشی و چه به‌عنوان چهره‌های دانشگاهی که برخی از همکاران ما هستند، در شبکه‌های اجتماعی حضور یافته‌اند. کانال‌های آنها بسیار پربازدید است و ده‌ها هزار دنبال‌کننده و نظر دهنده دارند؛ اما ویژگی کارشان متأسفانه عامه‌پسند بودن است. حالا من پوپولیستی نمی‌گویم؛ چراکه شأن آن دیگر خیلی پایین است. پوپولیست یعنی عوام‌زده. اما پاپیولار یعنی این افراد سخنانی می‌گویند که مردم مایل به شنیدن آن هستند، بدون آنکه این سخنان حقیقت یا اهمیتی داشته باشد. روحانیون پاپیولار نیز در فضای اجتماعی حضور به عمل آورده و مصادیق آنها زیاد هستند.

در مقابل، دانش‌پژوهان دانشگاهی یا حوزوی داریم که شهرت چندانی ندارند و ممکن است در پلتفرم‌های اجتماعی‌شان دو یا سه هزار دنبال‌کننده داشته باشند، اما به شیوه عوام‌گرایانه سخن نمی‌گویند. برای مثال، دین‌پژوهانی که سخنان عمیق دین‌پژوهانه می‌گویند، اما سخنانشان عامه‌پسند نیست؛ زیرا درباره حقیقت صحبت می‌کنند، به دین حمله نمی‌کنند، به روحانیت نقد می‌کنند، اما حمله نمی‌کنند و مبانی را زیر سؤال نمی‌برند. در مقام مقایسه، این افراد مخاطبان کمتری دارند؛ یعنی اعتبار سایبری‌شان کمتر است، اما اعتبار علمی‌شان بالاست. بنابراین باید این موضوع را نیز در بحث اعتبار روحانیت در نظر گرفت.

 

کاهش اعتبار آری، افول نه!

آیا این سخنان شما بدان معناست که اعتبار و منزلت روحانیت را نباید در قالب یک حکم کلی توضیح داد؟ به‌عبارت‌دیگر درعین‌حال که بخشی از روحانیت دچار افول منزلت اجتماعی شده، بااین‌وجود آیا بخش دیگری از آن ارتقا یافته است؟

نجاتی: بله. برخی هنگام بحث از روحانیت دچار گشتالتی می‌شوند و می‌گویند دیگر روحانیت رفته، روحانیت نیست و... این سخن مانند آن است که کسی بگوید علم حذف شده و عالمان رفتند. اینها حرف‌های مهملی است که پست‌مدرن‌ها تحت عنوان پایان علم، پایان دین، پایان جامعه، پایان انسانیت و... مطرح می‌کنند. خیر، اینگونه نیست. بله، تحولات اجتماعی - فرهنگی کلان و تغییرات اجتماعی محسوسی رخ داده که نه تنها بر روحانیت که بر دانشگاه نیز تأثیرگذار بوده است.

برخی با نگاه غیرجامعه‌شناختی، روحانیت را فقط به‌عنوان یک نهاد می‌بینند. حتی برخی از این موضوع هم غافل بوده و روحانیت را به‌صورت مطلق و بدون وصف توضیح‌دهنده به کار می‌برند.

اگر امروز از منظر علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی به کاهش اعتبار اجتماعی، معرفتی و معنوی حوزویان، طلاب و روحانیون نگاه می‌کنیم، به همان میزان، اعتبار دانشگاه و معلمان نیز کاهش یافته است. وقتی جهان، جهان ریزش است، در همه حوزه‌ها انفجار رخ داده است؛ در دین، در مهندسی و در سیاست و... خلاصه آنکه اگر معیار سنجش ما آن باشد که اعتبار روحانیون از بین رفته یا خیر، باید گفت که امروزه اعتبار خیلی از امور دچار ریزش شده است. این سخن از منظر مطالعات فرهنگی دین بود که اهمیت آن روشن شد.

زاویه دیگر، بخش سیاست دینی و رابطه سیاست و دین است. اگرچه این بخش زیرمجموعه جامعه‌شناسی دین بوده و بخش مجزایی نیست، اما نگاه تخصصی‌تری دارد. در بخش سیاست دینی و در بخش نظری الهیات سیاسی که نسبت سیاست، خداوند و دین را در جامعه و در متون مقدس مورد کاوش قرار می‌دهد - که متأسفانه در ایران بسیار ضعیف است و اخیراً به آن توجه شده است - می‌بینیم که اعتبار روحانیت گاهی به دلیل وابستگی به دولت‌ها یا یک جریان سیاسی خاص، از نظر برخی گروه‌ها افزایش، اما از نظر جامعه کاهش یافته است.

روحانیت در طول تاریخ تلاش کرده است همواره از حکومت و دولت مستقل باشد. این نیز ریشه در گفتمان شیعی دارد. در گفتمان تشیع عربی که امامت شیعی پیش‌گام آن بوده و صورت‌بندی‌اش کرده است، ورود شیعیان به دستگاه‌های بوروکراتیک خلافت سنی و حتی خلافت‌های شیعی منع شده بود. برای مثال، احادیثی وجود دارد که همکاری با نظام ظلم و جور را گناهی نابخشودنی می‌داند و شیعیان و پیروان را از آن پرهیز می‌دهد. البته استثناهایی هم بوده که از روی تقیه اقداماتی هم می‌کرده‌اند، اما تعریف روحانیت ذیل نهادهای صرفاً سیاسی و رقابت‌های جناحی یا جریانی، هیچ‌وقت اتفاق مطلوبی نبوده و نیست.

 

روحانیت، گرفتار در شکاف تاریخی دولت - ملت

اگر امروز از منظر علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی به کاهش اعتبار اجتماعی، معرفتی و معنوی حوزویان، طلاب و روحانیون نگاه می‌کنیم، به همان میزان، اعتبار دانشگاه و معلمان نیز کاهش یافته است.

به باور شما، آیا روحانیت شیعه قربانی شکاف تاریخی دولت - ملت در ایران نشده است؟ این شکاف به نحو تاریخی همواره میان ایرانیان بوده است که حکومت را امری غیر از خود می‌پنداشته‌اند. ریشه‌های این موضوع را نیز می‌توان در رفت‌وآمدهای فراوان حکومت‌های سیاسی که بسیاری خاستگاه غیرایرانی داشته‌اند و همچنین نظام سلطنتی دانست. بااین‌وجود، اما با ظهور دولت مدرن و مداخله آن در همه امور، روحانیت به ضرورت حضور خود در دولت پی برده بود؛ هرچند با تسلط بر دولت، معضل بستن این شکاف به نظر خارج از توان وی بود. نظر شما در این خصوص چیست؟

نجاتی: این پرسش مهمی است و باید پیرامون آن بیشتر تأمل کرد. من از این بحث شما می‌خواهم استفاده کنم تا گریزی به موضوع روحانیت به‌عنوان جامعه مدنی بزنم. در تاریخ اجتماعی یک‌صد سال اخیر، تا پیش از انقلاب اسلامی، روحانیت به‌ویژه در دوره قاجار، یک فاکتور تسهیلگر برای جامعه مدنی بود. به اصطلاح علوم اجتماعی و علوم سیاسی، روحانیت ضربه‌گیر میان دولت و ملت بوده است؛ یعنی می‌توانسته نقش حوزه عمومی را نیز ایفا کند. روحانیت می‌توانسته نقش «فروم» و «آگورا» را هم بازی کند. مردم برای دادخواهی از حکومت نزد روحانیت می‌آمدند تا واسطه‌ای برای حل‌وفصل دعاوی میان مردم و حکومت باشد. در دوره قاجار - پیش از تأسیس عدلیه در مشروطه - مسلمانان و شیعیان برای دادخواهی به روحانیت مراجعه می‌کردند. نمودهای این حمایت نیز یا بسط نشینی (به اصطلاح امروزی تحصن) بوده یا از طریق توصیه‌نامه، سخنرانی، فتوا و... این کار را می‌کردند.

 

اصلاً فتوا به نوعی پناهگاه مردم برای مواجهه با حکومت بوده است.

نجاتی: بله، فتوا نهایت قضیه است. فتوایی مانند فتوای تاریخی میرزای شیرازی درباره امتیاز تنباکو یکی از بهترین مثال‌هاست. همیشه هم نیازی به اقدامات شدید نبود و تنها یک دستخط از عالمی برای ناصرالدین‌شاه یا حاکم کفایت می‌کرد. روحانیت در شهرهای بزرگی چون اصفهان، شیراز، مشهد و به‌ویژه در تهران که دارالخلافه ناصری بود، حتی پس از مشروطه نیز این نقش را داشت. این جامعه مدنی هم می‌توانست مطالبات دولت را تا اندازه‌ای از طریق انتقال به سمت ملت برآورده کند و هم مطالبات و تقاضاهای ملت را نیز به دولت منتقل نماید. پیش از انقلاب، روحانیت راه‌حل بود، اما پس از انقلاب، روحانیت دیگر راه‌حل نیست، بلکه خود مسئله است.

شکاف میان دولت و ملت موجب شده است که روحانیت در فشار زیادی قرار بگیرد. درحالی‌که واقعاً همه روحانیت سهم و نقشی در کج‌کارکردی‌ها ندارند. از یک سو، مطالبات مردم و توقع از روحانیت افزایش یافته که باید در برابر ناکارآمدی‌ها بایستند و از سوی دیگر، موضوع حق‌الناس در آموزه‌های اسلامی، به‌ویژه در تشیع علوی و امامت شیعی، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است

اما امروز روند تحولات به صورتی بوده که روحانیت دیگر نمی‌تواند این فاکتور مؤثر در نسبت با جامعه مدنی باشد؛ زیرا به فاکتوری در نسبت با جامعه سیاسی تبدیل شده و به حکومت ورود پیدا کرده است. اگرچه همه روحانیت وارد حکومت نشده‌اند و هنوز مراجع تقلید کهن‌سالی هستند که در برابر هجوم، سلطه و هژمونی حکومت که علاقه‌مند است دانشگاه‌ها و حوزه‌ها را تصرف کند، مقاومت می‌کنند، اما چنین تصویری در ذهن مردم ساخته شده و عمده نهاد روحانیت را با علامت سؤال مهمی روبه‌رو کرده است. خلاصه آنکه وضعیت امروزی باعث شده تا روحانیت از حالت فاکتور مقوی جامعه مدنی عبور کرده و دیگر آن‌طور نباشند. روحانیت به یک اجتماع و هیئت سیاسی تبدیل شده است. دیگر نگاه مردم این نیست که برای حل‌وفصل مطالبات و دادخواهی به روحانیت مراجعه کنند.

شکاف میان دولت و ملت موجب شده است که روحانیت در فشار زیادی قرار بگیرد. درحالی‌که واقعاً همه روحانیت سهم و نقشی در کج‌کارکردی‌ها ندارند. از یک سو، مطالبات مردم و توقع از روحانیت افزایش یافته که باید در برابر ناکارآمدی‌ها بایستند و از سوی دیگر، موضوع حق‌الناس در آموزه‌های اسلامی، به‌ویژه در تشیع علوی و امامت شیعی، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. این همان حقوق شهروندی است که اکنون به‌صورت مدرن مطرح می‌شود. فارغ از جنبه‌های سکولار، آن جنبه‌های حقوق طبیعی که به تعبیر فیلسوفان حقوق، خداوند به انسان اعطا کرده است؛ مانند حق حیات، حق زندگی، حق سخن‌گفتن، حق زندگی مناسب، حق معیشت مناسب و حق آزادی، اینها همان حقوق طبیعی یا حق‌الناس است. مردم زمانی می‌خواستند حق‌الناس را از دولت مطالبه کند و امروز بخشی از روحانیت به سبب پست‌ها و مسئولیت‌هایی که پذیرفته‌اند، در معرض مطالبه قرار گرفته است.

 

ناهمسانی مسائل روحانیت و جامعه

حرف شما درست است، اما من می‌خواستم یک بُعد دیگری را هم توجه دهم تا اگر صلاح بدانید پیرامون آن بحث کنید. به باور شما، آیا ما دچار نوعی ناهمسانی میان دغدغه‌های روحانیت و جامعه نشده‌ایم؟ باورم آن است که قطعاً روحانیت باید نسبت به رعایت حدود شرعی حساس باشد، اما درعین‌حال نسبت به زندگی روزمره مردم و معیشت آنان نیز باید حساس باشد. به باور شما اگر روحانیت همین دو حساسیت را توأمان می‌داشت، آیا باز هم نمی‌توانست همان نقش حوزه عمومی را ایفا کند؟ به‌عبارت‌دیگر، شاید مسئله صرفاً تغییر رویکرد روحانیت نسبت به سیاست نباشد، بلکه فراتر از چیزی باشد که شما مطرح کردید.

نجاتی: به باور من، مطالبات مدرن مردم افزایش یافته است و به موازات آن، مطالبات از روحانیت نیز بیشتر شده است. این یک اصل جامعه‌شناختی است که در تاریخ ایران تجربه شده است. مردم از روحانیت تقاضا دارند که سیاسی‌تر باشند. علی‌رغم برخی اهانت‌هایی که صورت می‌گیرد، اما باز هم انتظارات مردم از روحانیت افزایش داشته است. این وضعیت ما را به مسئله دیگری منتقل می‌کند. به باور من، هنوز روحانیت برای مردم محبوبیت دارد. روحانیت همچنان جایگاه خود را حفظ کرده است؛ همان‌گونه که معلمان و استادان دانشگاه جایگاه خود را دارند. حتی اگر مورد نقد قرار می‌گیرند، از آنان توقع کمک، فعالیت فرهنگی، تقویت انتقاد اجتماعی و روشنگری می‌رود.

هنگامی که روحانیت نمی‌تواند یا نمی‌خواهد این نقش اجتماعی را ایفا کند، تنزل اجتماعی برایش رخ می‌دهد. این امر نشان می‌دهد که روحانیت برای مردم اهمیت دارد؛ زیرا اگر مهم نبود، از آن توقعی نمی‌رفت. اگر مردم دولت را مؤثر نمی‌دانند، از آن توقعی هم ندارند. حکومت مؤثر است، زیرا باید برای مردم کاری انجام دهد و مدیریت کند. وقتی دولت ناتوان از مدیریت باشد، شکاف میان مردم و او روزبه‌روز افزایش می‌یابد. پس به طور خلاصه، عدم برآورده‌سازی انتظارات در هر نهادی منجر به افول مرجعیت آن می‌شود. روحانیت نیز چنین است و شکاف انتظارات بر آن تأثیر می‌گذارد.

 

/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...