نگاهی به فرازوفرود نهاد روحانیت در گفت‌و‌گو با سیدمحمود نجاتی حسینی/ بخش دوم؛

افزایش اعتبار اجتماعی روحانیت با دفاع از حقوق عمومی

افزایش اعتبار اجتماعی روحانیت با دفاع از حقوق عمومی
هرجا روحانیت از حقوق طبیعی مردم دفاع می‌کند، اعتبار وی افزایش پیدا می‌کند. هرجا چنین رفتاری نداشته، علیه این حقوق موضع‌گیری کرده یا حتی در برخی نقاط حساس، سکوت اختیار کرده و دچار افول مرجعیت می‌شود. بحث ما این نیست که هر کاری روحانیت انجام می‌دهد، نادرست یا هر کاری مردم انجام می‌دهند، درست است. ما از منظر افکار عمومی، مردم و فرهنگ مردم‌پسند به این موضوع می‌نگریم.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ اگر جامعه را به‌صورت انتزاعی بکاویم، می‌توان ابعاد مختلف آن نظیر فرهنگ، سیاست، قدرت و امر اجتماعی را از یکدیگر تفکیک کنیم. اما در ضمن این تفکیک ذهنی باید بدانیم که ماهیت یک واقعیت اجتماعی درعین‌حال که ممکن است در یکی از اقسام شمرده شده قرار گیرد، بااین‌وجود هنگام حضور در عالم خارج با تمام روابط و نسبت‌هایش حضور خواهد داشت. روحانیت نیز به‌مثابه یک نهاد اجتماعی، از همین قاعده مستثنی نبوده و اگر از وضع‌شناسی آن سخن می‌گوییم، نباید غفلت کرد که عوامل متعددی نظیر تحولات حقوق، اقتصاد، رسانه و ده‌ها امر دیگر بر آن اثرگذار است. در بخش پیشین گفت‌وگو با دکتر سید محمود نجاتی حسینی - جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه مطالعات اجتماعی دین - تلاش شد تا برخی از ابعاد اجتماعی روحانیت شیعه مورد واکاوی قرار گیرد. اکنون و در بخش دوم این گفت‌وگو تلاش داریم تا نسبت روحانیت با پدیده‌هایی نظیر حقوق مدرن، اقتصاد و مقوله جهانی و محلی بودن را مورد واکاوی قرار دهیم. در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را از نظر خواهید گذراند.

 

حقوق مدرن و نقش روحانیت در احیای حق

در بخش پیشین این گفت‌وگو شما منظرهای گوناگونی را از چهارچوب مطالعات جامعه‌شناسی دین مطرح کردید. در آن بخش، روحانیت به‌مثابه نهاد مدنی، گروه منزلتی، صنف و سازمان مورد بحث قرار گرفت و البته تمرکز بیشتری را بر مقوله نسبت روحانیت با دو مقوله دین و سیاست داشتیم. اکنون و در ادامه همان مباحث می‌خواستیم اگر نکته‌ای برای تکمیل دارید بفرمایید و در غیر این صورت به بحث منزلت روحانیت از منظر جامعه‌شناسی حقوق بپردازیم و بفرمایید که تقویت کفه حقوق در دوگانه حق و تکلیف چه تأثیری بر وضعیت روحانیت شیعه در دوره معاصر داشته است؟

نجاتی: یکی از تحولاتی که در دوره معاصر شاهد آن هستیم، نهادی شدن امر قضاوت است. بالاخره در گذشته دادگاه‌های محلی وجود داشت و منبع اعتبار آنها نیز در نهاد فرهنگ تعبیه شده بود؛ اما امروزه قضاوت درگیر بروکراسی شده که البته روحانیت نیز در ٰرأس آن قرار گرفته است. از روحانیت توقع می‌رود که چه به‌عنوان قاضی، چه به‌عنوان داور و چه به‌عنوان واسطه و جامعه مدنی، قضاوت درستی داشته باشد. اکنون یکی از عواملی که منجر به تزلزل اعتبار معرفتی، دینی، معنوی و اخلاقی روحانیت شده، تجربه مردم از سروکار داشتن با منصب قضاوت بوده که در اسلام بسیار مهم است. در گفتمان تشیع علوی و الهیات سیاسی اسلامی، این بسیار مهم است و در قرآن نیز بر آن تأکید شده است.

در قرآن - که مقدس‌ترین و معتبرترین مرجع است - خطاب‌های صریح، شدید و قوی درباره داوری به عدل وجود دارد. این امر به پایگاهی تبدیل شده که مردم را به نارضایتی از روحانیت سوق داده است. من در اینجا از حق، عدل و قضاوت به معنایی عام استفاده می‌کنم؛ اما به طور خاص این سخن من در برخی از تجارب عمومی متجلی می‌شود.

اکنون یکی از عواملی که منجر به تزلزل اعتبار معرفتی، دینی، معنوی و اخلاقی روحانیت شده، تجربه مردم از سروکار داشتن با منصب قضاوت بوده که در اسلام بسیار مهم است.

شما به مقوله قضاوت می‌توانید داوری را نیز اضافه کنید. هرجا روحانیت از حقوق طبیعی مردم دفاع می‌کند، اعتبار وی افزایش پیدا می‌کند. هرجا چنین رفتاری نداشته، علیه این حقوق موضع‌گیری کرده یا حتی در برخی نقاط حساس، سکوت اختیار کرده و دچار افول مرجعیت می‌شود. بحث ما این نیست که هر کاری روحانیت انجام می‌دهد، نادرست یا هر کاری مردم انجام می‌دهند، درست است. ما از منظر افکار عمومی، مردم و فرهنگ مردم‌پسند به این موضوع می‌نگریم. حقوق مدنی، حقوق طبیعی و حقوق شهروندی منجر به تغییر اعتبار اجتماعی، فرهنگی، معرفتی و اخلاقی روحانیت شده است.

این مطلب که می‌خواهم عرض کنم در سطح گروهی از روحانیت وجود نداشته، اما به‌صورت مصداقی که نگاه کنید، هنگامی که تاریخ اعتبارسنجی روحانیت را مدنظر قرار می‌دهید، می‌بینید که برخی از روحانیون همچنان برای مردم محترم هستند. یکی از مهم‌ترین اینها، مرحوم آیت‌الله طالقانی است. دلیل این موضوع چیست؟ مردم، «طالقانی» را از خودشان می‌دانستند. به نظر می‌رسد حتی آیت‌الله طالقانی در این موضوع یک درجه از سایر هم‌عصرانش هم جلوتر است! یا حتی مرحوم شهید «مطهری» نیز این‌گونه بودند. اما این اتفاق برای سایر روحانیون در سطح وسیع و با تعداد زیاد تکرار نشده است. زیرا قرائت عمومی مردم از آنان شبیه به قرائتی نبوده که از شخصیتی همچون طالقانی داشتند.

 

شاهانی که نوکر علما بودند!

چیزی که به ذهن من خطور کرد آن است که همین شکاف دولت - ملت نیز در ضمیر شما وجود دارد. گویی نمی‌شود یک روحانی در حکومت ورود کند، اما به واسطه صداقت، کارآمدی یا حتی مشی مردمی محبوب باشد.

نجاتی: این موضوع به‌عنوان یک مسئله علمی در ذهن من وجود دارد نه به‌عنوان یک سوگیری! من از منظر افکار عمومی و به‌عنوان معلم علوم اجتماعی که از سمت جامعه به این موضوع می‌نگرد و نه از سمت حکومت، این حرف را می‌زنم. من منکر این نیستم که بسیاری از روحانیون در همین حکومت بودند اما در عین حال محبوب نیز بودند. هنوز هم کسانی چنین هستند! لذا لزوماً اگر روحانی وارد حکومت شود، غیرمردمی یا ضدمردمی نمی‌شود، اما ورود روحانیت به حکومت آنان را ملزم می‌کند که فقط از حکومت دفاع کنند. اگر مرام‌نامه‌ای برای روحانیت وجود داشته باشد که به محض ورود به حکومت، همگام و موازی با آن بتواند نقش جامعه مدنی را ایفا کند، قطعاً نه‌تنها ورود روحانیت به حکومت لازم است، بلکه ضروری نیز هست.

در دوره‌های تاریخی، وجود برخی از علمایی که در دستگاه‌های حکومتی بودند یا اعتباربخش حکومت بودند، به مردم کمک می‌کرد

در دوره‌های تاریخی، وجود برخی از علمایی که در دستگاه‌های حکومتی بودند یا اعتباربخش حکومت بودند، به مردم کمک می‌کرد. دستخطی از «مقدس اردبیلی» برای «شاه‌عباس» وجود دارد که تکان‌دهنده است. شخصی نزد مقدس اردبیلی تظلم‌خواهی می‌کند که اموالش را حکومت مصادره کرده است. مقدس اردبیلی دستخطی می‌نویسد که در تاریخ مانده است. وی می‌گوید: «از بنده خدا خطاب به عباس، صاحب‌ملک عاریت که اگر از خطای این شخص درگذری، باشد که خداوند از خطای تو درگذرد.» شاه‌عباس یکی از برجسته‌ترین سلاطین ایرانی مسلمان است. بالاخره با همه نقدهایی که نسبت به این امپراطوری وجود دارد، نمی‌توان منکر عظمت و شکوه آن شد. این عظمت تا به جایی بود که صفویه به‌عنوان رقیب امپراتوری عثمانی عرض‌اندام می‌کرد. صفویه تنها امپراطوری است که می‌تواند در مقابل عثمانی بایستد و از مرجعیت تشیع و کیان آن دفاع کند. مقدس اردبیلی در این موقعیت تاریخی به‌تنهایی نقش جامعه مدنی را ایفا می‌کرد.

از عالم تشیع فاصله بگیریم. به برجسته‌ترین مرجع روحانی اهل‌سنت یعنی «امام محمد غزالی» بنگریم. در مکاتبات قضایی خود که مورد تأمل و پژوهش قرار گرفته است، به‌عنوان شخصیتی که هم در حکومت حضور داشته و هم از مرجعیت علمی برخوردار بوده، مورد وثوق «خواجه نظام‌الملک» بوده است. وی در نظامیه‌های بغداد و طوس به‌عنوان ایدئولوگ و گفتمان ساز برای خلیفه سنی فعالیت می‌کرده است. نیمی از مکاتبات غزالی با درباریان، علما و پادشاهان، مکاتبات انتقادی است که شامل تظلم‌خواهی‌های مردمی و انذارهایی است که به حکومت می‌داده است. از منظر حقوق و فلسفه حقوق جامعه، هر جا روحانیت توانسته از حقوق طبیعی، حقوق مدنی و حتی قانون اساسی به نفع مردم دفاع کند، اعتبارش افزایش‌یافته و هر جا که نتوانسته، اعتبارش کاهش یافته است.

 

روحانیت و اقتصاد بازار

مسئله دیگری که می‌خواستیم به آن ورود کنید نسبت روحانیت و اقتصاد است. روحانیت در طول تاریخ پیوند وثیقی با نهاد بازار داشته و به‌نوعی می‌توان گفت که امتداد حیات مادی خود را نیز مدیون همین ارتباط است. با این توصیف تحولات اقتصادی بر جایگاه روحانیت نیز اثرگذار خواهد بود. از همین رو چنانچه بتوانیم نسبت میان روحانیت و اقتصاد را مورد واکاوی قرار دهیم، چه‌بسا بتوانیم نسبت به وضعیت امروز آنها نیز قضاوت بهتری داشته باشیم. تحلیل شما از این مسئله چیست؟

نجاتی: مطالعات نهاد روحانیت در حوزه اقتصاد اسلامی و جامعه‌شناسی اقتصادی دین، به‌طورکلی بر ارتباط دین و بازار، دین و پول و دین و تعاملات اقتصادی متمرکز است. این موضوع نه‌تنها در حکومت اسلامی، بلکه پیش از آن نیز در فقه، ابوابی مانند مکاسب را داشته است. در رساله‌های عملی مسائل زیادی پیرامون ضمان، سرقفلی، دین، بیع و دیگر مسائل اقتصادی مطرح شده است. امروزه این امر پیشرفته‌تر نیز شده است. دلیل این موضوع نیز آن است که چه بپذیریم و چه نپذیریم، نهاد روحانیت به واسطه تشکیل حکومت فقهی - که نوع خاصی از حکومت دینی است - و انتقادها باید متوجه این بخش از فقه حکومتی روحانیت‌محور باشد که کارگزار، مدیر و کنشگر آن روحانیت است و نه صرفاً حکومت دینی، به یک نهاد اقتصادی نیز تبدیل شده است. هنگامی که از منظر حوزه عمومی و افکار عمومی نگاه می‌کنید، در حکومت دینی که تشکیل شده است، به واسطه در اختیار داشتن نفت، ارز و دلار و اقتصاد، روحانیون درباره این داشته‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند؛ لذا هرگونه مشکل تورم و تحریمی که در کشور وجود دارد، به‌ویژه در این ده سال اخیر که اوج گرفته، ضربه‌گیر همه اینها روحانیت است.

مردم از روحانیت انتظار پاسخگویی دارند و هر نوع ناکارآمدی در هر زمینه‌ای به روحانیت نسبت داده می‌شود. البته از منظر افکار عمومی ممکن است کارآمدی دولت به روحانیت منتسب نشود، اما ناکارآمدی را به روحانیت منتسب می‌کنند.

مردم از روحانیت انتظار پاسخگویی دارند و هر نوع ناکارآمدی در هر زمینه‌ای به روحانیت نسبت داده می‌شود. البته از منظر افکار عمومی ممکن است کارآمدی دولت به روحانیت منتسب نشود، اما ناکارآمدی را به روحانیت منتسب می‌کنند. متأسفانه این امر در فرهنگ ایرانی است. اصلاً فرهنگ مطلوبی نیست و حتی ضدفرهنگ است، اما بالاخره وجود دارد. حرف من این است که خود بازار و اقتصاد نیز بر تنزل رتبه روحانیت مؤثر بوده است و این شکاف در حقیقت به خود روحانیت متصل می‌شود.

حتی بخشی از این انتساب می‌تواند نادرست باشد. اما علوم اجتماعی و به‌ویژه روان‌شناسی اجتماعی بیانگر این است که اگر مردم امری را درست تلقی کنند، سعی می‌کنند مطابق آن رفتار نمایند، فارغ از اینکه آن امر ممکن است نادرست باشد. این موضوع به بحث روان‌شناسی اجتماعی شناخت نیز مرتبط است. در حال حاضر افکار عمومی در ایران نمی‌تواند میان دین حقیقی و آنچه در عمل اتفاق افتاده است، تمایز قائل شود.

حتی بسیاری از دانشگاهیانی که به سبب تخصص، مهارت و دانش آنها انتظار می‌رود که بتوانند میان این دو تفکیک قائل شوند، متأسفانه قادر به این کار نیستند. تنها دین‌پژوهان متخصص می‌توانند میان دین آن‌گونه که هست و دین آن‌گونه که در یک روایت فقهی پیاده شده است، تمایز قائل شوند. باید روشنگری صورت گیرد و میان آنچه هست و آنچه باید می‌بود - یعنی میان امر واقع و امر ایده‌آل - تمایز ایجاد شود. اما در حال حاضر این امر میسر نیست؛ لذا تمام ناکارآمدی‌ها به روحانیت و تمام کارآمدی‌ها به دانشگاه منتسب می‌شود.

 

روحانیت، در میانه محلی بودن و جهانی بودن

مسئله دیگری که قصد طرح آن را داشتم، بحث از تأثیر فقدان مرجعیت محلی و قومی در شرایط فعلی است. درست است که رسانه‌های اجتماعی در حال تقویت نوعی جهانی‌شدن در درون خود هستند، اما به‌موازات رشد جهانی‌شدن، شاهد جریان موازی محلی شدن نیز هستیم. همین رسانه‌ها به مسئله تقویت زبان، گویش، پوشش و آداب‌ورسوم قومی و محلی نیز کمک کرده‌اند. به همین دلیل برخی از اندیشمندان ارتباطات از عبارت جهان محلی برای توصیف وضع جدید استفاده می‌کنند. بااین‌وصف، به نظر شما فقدان مرجعیت محلی و قومی که با زبان بومی با مخاطبین خود گفت‌وگو کرده، در میان آن‌ها حضور می‌داشت و درعین‌حال درک خوبی از وضعیت کلان کشور و جهان کسب می‌کرد تا چه میزان می‌توانست در تقویت مرجعیت روحانیت موفق عمل کند؟

نجاتی: شما به نکته هوشمندانه‌ای اشاره کردید. هرچند خود این مطلب واقعاً نیازمند یک پرونده مستقل است. داده‌های تاریخی نشان می‌دهد که برخی از روحانیون نقش محلی خود را به‌خوبی ایفا کرده‌اند. چون پرسش خود را در بستر جهان - محلی مطرح کردید، لازم می‌دانم تا ابتدا توضیحی راجع به این مسئله بدهم. در فرایند جهانی‌شدن، یکدست شدن جهان رخ می‌دهد. این یکدست شدن چه از منظر فرهنگی که در عبارت دهکده جهانی «مک لوهان» به این دهم تنیدگی اشاره می‌کند وجود دارد و چه از منظر سیاسی که امروزه کانون قدرت در کشوری مانند آمریکا قرار گرفته است.

محلی ماندن، حکومت‌ها، دولت‌ها و جوامع را به جزیره‌ای تبدیل می‌کند که دسترسی به آن دشوار است. جهانی‌شدن نوعی هرج‌ومرج ایجاد می‌کند و هویت‌ها را مخدوش می‌سازد. مزیت محلی شدن و محلی ماندن این است که می‌توان هویت‌های بومی، قومی، نژادی، زبانی، مذهبی و آداب‌ورسوم را حفظ کرد. مزیت جهانی‌شدن این است که می‌توان به زندگی ابعاد گسترده‌تری داد، تعاملات بیشتری داشت و افق‌های بیشتری را گشود. در این فرایند، با زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون آشنا می‌شوید و بازارهای بیشتری برای صادرات و واردات کالاها پیدا می‌کنید.

«آپادورای» - انسان‌شناس هندی - نظریه جهانی - محلی شدن را مطرح کرده است که من نیز در بحث‌ها، توصیه‌ها و سیاست‌هایم از آن بهره می‌برم. دلیل ظهور این نظریه آن است که جهانی‌شدن هویت‌ها را منفجر می‌کند و هویت محلی در دل هویت‌های جهانی محو می‌شود. الان هم که می‌گوییم هویت جهانی، به معنای چندفرهنگی نیست. واقعیت آن است که مرکز ثقل و نقطه ارشمیدسی هویت‌های جهانی، هویت غربی، آمریکایی و اروپایی است. برخی معتقدند که حتی هویت اروپاییان نیز آمریکایی شده است.

 

دوران جهانی‌شدن به سر رسیده است

در فرانسه یک جنبش فرهنگی در دانشگاه‌ها شکل گرفت که هدف آن پاک‌سازی زبان فرانسه از واژه‌های انگلیسی و بازبینی فرهنگ‌های لغت بود. اگرچه این کار برای متخصصان زبان آسان است، اما پاک‌سازی سبک زندگی روزمره دشوار است. جهانی‌شدن به سمت شرق بزرگ، شامل آمریکای لاتین، آمریکای جنوبی، آفریقا، آسیا و حتی اقیانوسیه که بخش‌هایی از آن بومی هستند، گسترش یافته است. حتی مالزی و اندونزی که به‌نوعی به اقیانوسیه متصل هستند، در جهانی‌شدن سبک زندگی‌شان دستخوش تغییر شده است.

محلی شدن در پی حفظ تفاوت‌هاست و از منظر جامعه‌شناسی، موضوعی پست‌مدرن است. اما در این بین، کسانی مانند آپادورای معتقدند که نه محلی شدن به‌تنهایی کفایت می‌کند و نه جهانی‌شدن. در این میان، باید پلی وجود داشته باشد که این دو را به هم متصل کند که همان Glocalization یا جهان - محلی شدن است

محلی شدن در پی حفظ تفاوت‌هاست و از منظر جامعه‌شناسی، موضوعی پست‌مدرن است. اما در این بین، کسانی مانند آپادورای معتقدند که نه محلی شدن به‌تنهایی کفایت می‌کند و نه جهانی‌شدن. در این میان، باید پلی وجود داشته باشد که این دو را به هم متصل کند که همان Glocalization یا جهان - محلی شدن است؛ یعنی تطبیق ایده‌های جهانی با رویه‌های محلی و تطبیق شئون جهانی با مقتضیات محلی.

در خصوص پرسش شما این مسئله مطرح است که تا کجا این جهانی - محلی شدن درباره روحانیت اتفاق افتاده است؟ اگر از منظر مطالعات فرهنگی نگاه کنیم، در ایران و حتی در جهان اسلام، به نظر می‌رسد که بخشی از روحانیت اهل‌سنت که «الازهر» نمایندگی آن را بر عهده دارد و بخشی که سلفی‌های عربستان، القاعده، طالبان و داعش در افغانستان، آسیای میانه و حتی جماعت اسلامی در ترکیه و پاکستان را شامل می‌شود، بخشی از آنها محلی عمل می‌کنند و بخش دیگر جهانی، اما هنوز به جهانی - محلی شدن نرسیده‌اند. یکی از موضع‌گیری‌های محلی روحانیون این است که فتوای روحانی پاکستانی رنگ‌وبوی پاکستان را دارد، فتوای روحانی عربستانی رنگ‌وبوی عربستان را دارد و فتوای روحانی داعشی، القاعده‌ای و طالبانی نیز رنگ‌وبوی خاص خود را دارد.

من این مطلب را در جای دیگری گفته‌ام فتوای فقیه حکومتی رنگ‌وبوی حکومت و دولت را دارد و فتوای فقیه مردم‌پسند و مردمی مانند آیت‌الله طالقانی رنگ‌وبوی مردمی دارد. بااین‌حال، به باور من علمای شیعی و مراجع شیعی به دلیل ملی بودن، فارغ از آنکه هر کدام تعلق به سرزمین خاصی بودند، کمتر از هویت محلی دفاع می‌کنند. شاید این امر به دلیل اکثریت بودن مذهب تشیع باشد. مراجع تقلید شیعه محلی فکر نمی‌کنند و درعین‌حال با جهانی‌شدن نیز ارتباط برقرار نکرده‌اند. آنها در چارچوب جغرافیا و ژئوپلیتیک سرزمینی ایران صحبت می‌کنند و این یک نکته مهم در مطالعه وضعیت نهاد روحانیت در ایران است.

من سخن دیگری را نیز اضافه کنم. مسئله صرفاً منحصر در موضوع روحانیت محلی و جهانی نیست. «میشل فوکو» - فیلسوف اجتماعی که در ایران به اشتباه به او پست‌مدرن می‌گویند - بحث جالبی را مطرح می‌کند. او معتقد است که اکنون برخلاف جهان سنت و غرب، دیگر روشنفکر سنتی به معنای جهانی که نماینده افکار عمومی جهانی باشد و درباره حقوق بشر و حقوق طبیعی به نمایندگی از تمام انسان‌ها صحبت کند، وجود ندارد؛ زیرا ما یک جهان نداریم، بلکه جهان‌های گوناگون داریم.

در اینجا روشنفکر محلی یا روشنفکر خُرد خود را نشان می‌دهد. ما نیز باید چنین روشنفکری داشته باشیم. روحانیت اسلامی نیز می‌تواند هم در سطح محلی عمل کند و هم در سطح ملی بحث کند. درعین‌حال می‌تواند جهانی - محلی هم باشد. اگر روحانیت به مسئله جهانی‌شدن ورود پیدا کند و به مسائل پاسخ دهد و آرای خود را مطرح کند، اعتبارش افزایش خواهد یافت. البته این مسئله در صورت موضع‌گیری مناسب است و در غیر این صورت دچار افت می‌شود. الان برخی موضوع گیری‌ها درباره پدیده‌های جدید و آراء عجیب‌وغریبی که روحانیت یا مراجع دارند، متأسفانه در برخی موارد موجب تنزل اعتبارشان شده است.

 

اگر در پایان نکته‌ای می‌خواهید اضافه کنید، شنونده هستیم.

نجاتی: من همه مباحث را طرح کردم. فقط در پایان می‌خواهم بگویم که ما نیازمند نگاه جامعه‌شناختی به دین هستیم. علاوه بر آن، بحث جامعه‌شناسی دینی که در ایران مورد غفلت قرار گرفته است نیز اهمیت دارد. من معتقدم باید نگاه دینی به جامعه هم داشته باشیم. برخی اشکال می‌کنند که جامعه‌شناسی دینی که من مطرح می‌کنم با جامعه‌شناسی دین متفاوت است. موضع من به‌صورت صریح آن است که نگاه جامعه‌شناسی دینی که در دیگر نقاط دنیا نظیر فرانسه هم جاری است و نمونه‌هایی مانند کاتولیک اجتماعی، پروتستان اجتماعی و الهیات اجتماعی از خروجی‌های این نگاه است، اتفاقاً از جامعه‌شناسی دین یا از دانش استاندارد استفاده می‌شود، اما به جای نگاه بیرونی به دین و جامعه، از درون به آنها نگریسته می‌شود. 

 

/ انتهای پیام /